eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
705 عکس
48 ویدیو
100 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
با عرض سلام و تبریک بمناسبت ولادت سراسر نور آقا جانمون حضرت سید الشهدا علیه السلام این رباعی تقدیم به همه محبين حضرت # حسین جانم ▶️ خورشید در آسمان زهرا آمد کشتی نجات سوی دریا آمد هر کس پیِ دنیای خودش هست ولی دنیای من امروز به دنیا آمد ⏹ © @ghararenokary
به امید وصال تو چه اشکی تا سحر دارم برای دیدن روی تو جانی مختصر دارم دو چشمم تار شد از بس برایت گریه ها کردم عزادار لبت هستم چه داغی بر جگر دارم @hosenih رسیدی سرزده، آبی مهیا نیست اما من... ...به پای مقدمت از چشم گریانم گهر دارم منی که می گرفتم در بغل ششماهه را، حالا... ...توانایی ندارم تا سرت از خاک بردارم پذیرایی گرمی کرده خولی از سرت بابا برای این مصیبت دائما چشمان تر دارم تو ای نیزه نشین بنشین شبی بر روی دامانم تو در آغوش راهب رفته ای بابا خبر دارم چهل منزل به روی ناقه این دل آب شد بابا من آخر کودکم کی طاقت رنج سفر دارم به آن کس که مرا زد روبه روی نیزه ات گفتم مزن ظالم یتیمم، بر دلم داغ پدر دارم پدر اهل و عیالت را به شهر شام آوردند چه تلخی های بسیاری که از هر رهگذر دارم در آن بازار بابا هر که رد می شد مرا می زد شکایت پیش تو در شام از صدها نفر دارم یکی تو سنگ می خوردی، یکی عمه، یکی هم من تو بودی بی سپر اما، من از عمه سپر دارم @hosenih من از رفتار زجر آن شب فقط آنقدر گویم که: گل یاسم که روی ساقه ام رد تبر دارم اگر دلتنگ زهرا مادرت هستی نگاهم کن که گاهی دست بر دیوار و گاهی بر کمر دارم شاعر: @ghararenokary
نشستم در بقیع اشکی بریزم شنیدم علقمه رفتی عزیزم شنیدم کودکان بی تاب بودند تو بودی و همه بی آب بودند شنیدم از عطش افتاده بودند به دستت مشک خالی داده بودند @hosenih الا ای ماه، بی شمشیر رفتی میان روبهان چون شیر رفتی صدایت می زنم با اشک عباس به جای نیزه بُردی مشک عباس شنیدم مشک بردی بر نگشتی هزاران تیر خوردی بر نگشتی شنیدم مشک زیر آب بردی در اوج تشنگی آبی نخوردی الا مادر به قربان تو عباس جدا کردند دستان تو عباس شنیدم راه نخلستان گرفتی شنیدم مشک بر دندان گرفتی شنیدم مشک آبت تیر خورده شنیدم پیکرت شمشیر خورده الا ای که دل از من برده چشمت شنیدم که شده آزرده چشمت اگر می بود شمشیرت به چنگت کسی هرگز نمی آمد به جنگت شنیدم کرده ای غوغا اباالفضل کنارت آمده زهرا اباالفضل الا ای عمر مادر ای جوانم جوانم مهربانم پهلوانم من و داغ شما و حالِ پیری کجایی دست مادر را بگیری شنیدم بعد تو غوغا شد عباس عزای زینب کبری شد عباس پیِ تو روی تَل اطفال رفتند همه اهل حرم از حال رفتند شنیدم دشمنان خوشحال بودند همه دور و بر گودال بودند @hosenih شنیدم زینت اطفال بردند حسینم را تهِ گودال بردند در آن ساعت کجا بودی اباالفضل؟ به زیر نیزه ها بودی اباالفضل؟ من از بعد حسین، همراه زهرا زنم ناله: حسینا وا حسینا شاعر: @ghararenokary
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم نه سلطانم خدا را شکر می گویم که ما را در حریم حضرت سلطان گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق محرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده @hosenih همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی آید به چشم زائرت وقتی... ...شبی را در کنار تو سحر کرده صفا کرده خجالت می کشم وقتی که می آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقا خانه ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه ها لبیک می گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارتهای مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی گوید گنهکاری، نمی گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده صفا در قلب این صحن و،  بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می بارد هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می دانی که عاشورا به قلب ما چه ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت... چه کس با یک غریب بی دفاع اینگونه تا کرده؟ @hosenih برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لبهای عطشانت تنت را بی کفن روی زمین ، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می گوید: بمیرم...بی کفن،جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی ،خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده شاعر: @ghararenokary
السلام علیک یا علی بن الحسین در باغ خدا گلی معطر دادند یا آل رسول را پیمبر دادند دیدند که دلتنگ نبی هست حسین بر دامن او علیِ اکبر دادند شاعر: @dobeity_robaey @ghararenokary
در بر درگهت آمدم دوباره با جرم و خطای بی شماره گویم به دو چشم پُر ستاره (بر درد دلم تویی مخاطب ما را به علی ببخش یا رب) ما را سَر سفره راه دادی از لطف، به ما پناه دادی یک عالمه اشک و آه دادی (مهمان توئیم در دل شب ما را به علی ببخش یا رب) گفتی که بیا به میهمانی از فیض کریم جا نمانی با این همه لطف و مهربانی (این بنده‌ی تو نشد مؤدب ما را به علی ببخش یا رب) گفتی که بیا و بخشش از من از تو گره و گشایش از من دلخسته بیا نوازش از من (این نفْس ولی نشد مُهذّب ما را به علی ببخش یا رب) دانی چه شد و چکار کردم از درگه تو فرار کردم من لغزش بی شمار کردم (پیمانه‌ی جرم شد لبالب ما را به علی ببخش یا رب) با این همه بی حیایی من گستاخی و بی وفایی من اعمال بد و ریایی من (تو لطف نموده‌ای مرتب ما را به علی ببخش یا رب) لطفت که مرا گرفت تحویل کردی تو به عفو بسکه تعجیل عصیان به ثواب گشت تبدیل (از شرم چرا نکرده‌ام تب ما را به علی ببخش یا رب) از درگه تو شرف گرفتم دامان تو را به کف گرفتم اذنِ سفرِ نجف گرفتم (حالا که علی علی است بر لب ما را به علی ببخش یا رب) یا رب به تمام حق نَوَردان ما را به علی شاه مردان دور سر مرتضی بگردان (تا اینکه شوم کمی مُقرب ما را به علی ببخش یا رب) صد شکر که آبرو نبردی ما را بغل خودت فشردی ما را به حسینِ خود سپردی (تا اینکه شوم حسین مذهب ما را به علی ببخش یا رب) ** سوگند به داغِ شاه عطشان بر آن سرِ روی نی نمایان بر اشک مخدراتِ گریان (سوگند به اضطرار زینب ما را به علی ببخش یا رب) ✍ @ghararenokary
ای روشنای خانه‌ی حیدر پس از زهرا کامل‌ترین و بهترین همسر پس از زهرا ایثار از رفتار و الطاف تو می‌جوشد مهر و محبت از دل صاف تو می‌جوشد هر چند در عالَم علی را کفو و همتا نیست هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست اما علی گمگشته‌اش را در تو پیدا کرد آری خدا پای تو را در خانه‌اش وا کرد در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید در قلب تو یک آسمان عزم و شهامت دید پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب دست توسل می‌زنم بر ساحتت امشب دست تو لبریز از کرم، سرشار از بذل است هر کس گدایت هست کارش با ابالفضل است بانو تو را در عالَم خلقت شبیهی نیست هم رتبه‌ی عِلمت در این دنیا فقیهی نیست بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی عمری تسلای امیرالمؤمنین بودی روزی که سوی خانه‌ی مولا سفر کردی آن روز که رخت عروسی را به بر کردی برداشتی آرام سوی خانه گامت را کوچه به کوچه می‌گرفتند احترامت را قبل از ورودت لحظه‌ای در پشت در ماندی با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی بُردی به سمت آسمان دست دعایت را گفتی خدایا من کجا و خانه‌ی زهرا؟ گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن اول، کلامی با حسین و با حسن گفتی زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست باور بفرما نیتم غیر از کنیزی نیست من آمدم اینجا برایت خادمه باشم عمری کنیز بچه‌های فاطمه باشم بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی الحق که در بیت علی حق را ادا کردی در تو خدا ظرفیت بسیار را می‌دید فانی شدن در حیدر کرار را می‌دید آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد چون لیله‌ی قدر از هزاران ماه بهتر داد مولا که دید از شوق داری در بغل عباس فرمود با گریه: و ما ادراک ماالعباس بانو عَلَم در مُشت عباس تو می‌چرخد عالم سرِ انگشت عباس تو می‌چرخد بانو گره خورده به کار ما، گشایش کن امشب بیا ما را به عباست سفارش کن... ✍ 📝@ghararenokary
ای گنج معرفت به دل سامرا سلام ابن الجواد، حضرت ابن الرضا سلام ای چون پدر مطهر و معصوم و متقی ای آسمان علم خدا ایهاالنقی خورشید از تشعشع نورت منوّر است ماه فلک به یُمن حضورت منوّر است در قول و حکم و فعل تو انصاف جاری است باغ کرامت تو همیشه بهاری است گنجینه‌های علم الهی‌ست در دلت حظِّ حضور می‌برم امشب ز محفلت نطقت اگر نبود هدایت نداشتیم راهی به آسمان امامت نداشتیم با نور تو درست شده اعتقادمان دادی طریق عرضه‌ی حاجات یادمان فهمانده‌ای به ما ادب و احترام را طرز چگونه حرف زدن با امام را فهمانده‌ای که شأن رفیع امام چیست ظرفیت پذیرش فیض مدام چیست لطفت اگر نبود، مقرب نمی‌شدیم در محضر ائمه مودّب نمی‌شدیم رکن خداشناسی و درهای رحمتید فرزندهای نور و پسرهای رحمتید هر کس که باطناً به خدا وصل می‌شود با رحمت نگاه شما وصل می‌شود ای سرو سربلند سحرهای سامرا باز است بر گدای تو درهای سامرا ما سائلیم و جای دگر سر نمی‌زنیم جز خانه‌ی شما درِ دیگر نمی‌زنیم امشب میان عشق شما سیر می‌کنم از چشم پاکتان طلب خیر می‌کنم من را از آن دو چشم شریفت نگاه کن یا هادی الائمه مرا سر به راه کن آقا تلاش کردم و این دل ادب نشد آماده‌ی رسیدن ماه رجب نشد باقیِّ عمر را نگرانم چه می‌شود آماده نیستم؛ رمضانم چه می‌شود امشب ولی به عشق هوایت رسیده‌ام امشب به قصد گریه برایت رسیده‌ام آقا شنیده‌ام که غمت بی شمار بود دور از مدینه بودی و دل بی قرار بود گاهی تو را به بزم حرامی کشانده‌اند گاهی تو را میان خرابه نشانده‌اند جا داده‌اند بین فقیران چرا تو را؟ بردند بین حلقه‌ی شیران چرا تو را؟ آنان که بر امام ارادت نداشتند قاتل برای کشتن تو می‌گماشتند هر چند زهر غم، جگرت را کباب کرد قلب مقدس پسرت را کباب کرد سر را به روی پای حسن می‌گذاشتی بهر خودت حنوط و کفن می‌گذاشتی می‌سوخت پیکر تو ولی خانه‌ات نسوخت در بین شعله دامن دُردانه‌ات نسوخت در کربلای جدّ شما غم چکار کرد طفلی نفس بریده از آتش فرار کرد امشب دلم شکسته و فریاد می‌زنم با محتشم نشسته و فریاد می‌زنم ای کشته‌ی فتاده به هامون حسین من ای صید دست و پا زده در خون حسین من... ✍ 📝@ghararenokary
روضه می‌خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده‌ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر، نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه‌هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید ✍ 🔻🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
نبود تاب و توانی که وا کند لب را گرفت با نگه خود سراغ زینب را خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد دوان دوان به کنار برادرش امد رسید و چادر خود را که از سرش انداخت نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت صدای گریه و آه بلند می‌آمد زبان خواهر دلخسته بند می‌آمد کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم... عزیز مادر من باز خونجگر شده‌ای شبیه مادرمان دست بر کمر شده‌ای چرا عزیز دلم رد خون به لب داری چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری غریب فاطمه رنگ تنت عوض شده است تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است شنیده‌ام که چه رنجی ز  یار می‌بینی شنیده‌ام که دو روز است تار می‌بینی بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است نگاه بر تو و طشت و غم جگر سخت است گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه به عزت و شرف لااله الا الله تن غریب وطن را بلند می‌کردند تن شریف حسن را بلند می‌کردند برادران همه رفتند زیر تابوتش فرشته‌ها همه بردند سوی لاهوتش کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید شکوه و جلوه‌ی تشییع مجتبی را دید گذشت لحظه‌ای و فتنه‌ای به راه انداخت به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود تلافی همه از کینۀ جمل شده بود کنار قبر نبی از دل عقده واکردند و از کمان همگی تیر را رها کردند صدای ناله‌ی واغربتا به گوش آمد چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد غم غریبی‌ات آقای من چه دلگیر است به پیکرت لب هفتاد چوبه‌ی تیر است ✍ 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
نبود تاب و توانی که وا کند لب را گرفت با نگه خود سراغ زینب را خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد دوان دوان به کنار برادرش آمد رسید و چادر خود را که از سرش انداخت نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت صدای گریه و آه بلند می‌آمد زبان خواهر دلخسته بند می‌آمد کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم! دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم... عزیز مادر من باز خونجگر شده‌ای! شبیه مادرمان دست بر کمر شده‌ای! چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟! چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری! غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است شنیده‌ام که چه رنجی ز یار می‌بینی شنیده‌ام که دو روز است تار می‌بینی بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است :: گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه به عزت و شرف لااله الا الله تن غریب وطن را بلند می‌کردند تن شریف حسن را بلند می‌کردند برادران همه رفتند زیر تابوتش فرشته‌ها همه بردند سوی لاهوتش کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید شکوه و جلوه‌ی تشییع مجتبی را دید گذشت لحظه‌ای و فتنه‌ای به راه انداخت به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود تلافی همه از کینۀ جمل شده بود کنار قبر نبی از دل عقده واکردند و از کمان همگی تیر را رها کردند صدای ناله‌ی واغربتا به گوش آمد چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد غم غریبی‌ات آقای من! چه دلگیر است به پیکرت لب هفتاد چوبه‌ی تیر است ✍ 🔻🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
باز شور تو در سرم افتاد اشک از چشم مضطرم افتاد خود به خود تشنه می‌شوم زیرا تشنه بر خاک، دلبرم افتاد دل من بی‌هوا هوایی شد با نگاه شما خدایی شد این دل بی قرار آلوده ناله‌ای کرد و کربلایی شد گوش من پر شد از صدای کسی در نمی‌آید از کسی نفسی قافله آمده مهیا شو همتی کن به کاروان برسی خواهری خسته، دل غمین آمد صاحب نطق آتشین آمد کاروان آمد و قیامت شد محشر عالم اربعین آمد از شترها تمام افتادند مثل صیدی به دام افتادند بین گرما و خاک تفدیده روی قبر امام افتادند هر کسی روی قبر دلبر خود برسر خاک می‌نهد سر خود آه از آن لحظه‌ای که خواهرها یاد کردند از برادر خود شور محشر دوباره بر پا شد لب زینب به روضه‌ها وا شد ای برادر بلند شو از جا تا بگویم به تو چه با ما شد من کی‌ام زینب ستم سوزم کشته‌ی داغ‌های آن‌روزم گرچه قلبم شکسته شد اما زینبم سربلند و پیروزم کوفه رفتم ولی علی بودم غرق ذکر سینجلی بودم بین نامحرمان که جایم نیست بین نامحرمان ولی بودم ابرخونبار کاروان بودم من علمدار کاروان بودم زینب و چند کودک زخمی من پرستار کاروان بودم گریه کردم تمام خندیدند پای رأس امام خندیدند گفتم این سر، سر حسین من است بی حیاها مدام خندیدند خواهرت را به شام می‌بردند بین آن ازدحام می‌بردند پسرت را به تازیانه‌شان با غضب چون غلام می‌بردند کس نکرده به ما وفا هرگز بینشان صحبت از خدا هرگز همه را می‌برم ز یاد اما ستم نیزه‌دار را هرگز بی وضو دست بر سرت می‌زد پنجه بر موی اطهرت می‌زد تیشه می‌زد به ریشه‌ی قلبم دخترت را برابرت می‌زد همه را با تو رو به رو می کرد نیزه را در گلو فرو می کرد سر عباس را زمین می زد دختر تو عمو عمو می کرد کشته‌ی دور از وطن! برخیز عشق من! پاره پیرهن! برخیز پیکر بین بوریا مانده بهرت آورده‌ام کفن برخیز ابر غم روی ماه می‌افتاد دخترت بین راه می‌افتاد جسم تو در خیال من دائم بین آن قتلگاه می‌افتاد اربعین کربلا چه حالی بود عطر زهرا در آن حوالی بود همه بودند دور قبر حسین حیف جای رقیه خالی بود روی خود را به لطمه آزردند بر سر هر مزار پژمردند بعد از آن بانوان اهل حرم عمه را سوی علقمه بردند نَفَسِ پاک و پُر اثر زینب نافله خوان هر سحر زینب قد خود نه، که قد دشمن را خم نموده است تا کمر زینب ✍ 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
نبود تاب و توانی که وا کند لب را گرفت با نگه خود سراغ زینب را خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد دوان دوان به کنار برادرش آمد رسید و چادر خود را که از سرش انداخت نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت صدای گریه و آه بلند می‌آمد زبان خواهر دلخسته بند می‌آمد کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم! دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم... عزیز مادر من باز خونجگر شده‌ای! شبیه مادرمان دست بر کمر شده‌ای! چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟! چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری! غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است شنیده‌ام که چه رنجی ز یار می‌بینی شنیده‌ام که دو روز است تار می‌بینی بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است :: گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه به عزت و شرف لااله الا الله تن غریب وطن را بلند می‌کردند تن شریف حسن را بلند می‌کردند برادران همه رفتند زیر تابوتش فرشته‌ها همه بردند سوی لاهوتش کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید شکوه و جلوه‌ی تشییع مجتبی را دید گذشت لحظه‌ای و فتنه‌ای به راه انداخت به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود تلافی همه از کینۀ جمل شده بود کنار قبر نبی از دل عقده واکردند و از کمان همگی تیر را رها کردند صدای ناله‌ی واغربتا به گوش آمد چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد غم غریبی‌ات آقای من! چه دلگیر است به پیکرت لب هفتاد چوبه‌ی تیر است ✍ 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary