eitaa logo
قرار نوکری
1.1هزار دنبال‌کننده
705 عکس
48 ویدیو
100 فایل
اطلاع رسانی جلسات کربلایی سیدعلی #حسینی_تبار و بارگزاری صوت جلسات و.. 🔻🔻🔻 #کانال_تخصصی_شعر_و_مداحی #مقتل #بارگزاری_اشعار_نوحه_سرود #آموزش_روضه_خوانی_تخصصی #آموزش_مداحی #حرم_مطهر_حضرت_معصومه_س #سید_علی_حسینی_تبار پل ارتباطی با حقیر ۰۹۱۲۲۵۱۰۶۲۸
مشاهده در ایتا
دانلود
شب را به پایان می رساند طلعت نورت خورشید عالم خلق شد از برکت نورت از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند ما را غلام "حضرت معصومه جان س" خواندند تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم خیلی به زهرا رفته خلق و خویَت ای خانم در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن "آموزگار حضرت مریم"..،تَکَلُّم کن جان رضا ما را فقیر "مشهد" و "قُم" کن هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر شد @hosenih ای ماه‌تابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم... آخر شما را می کُشَد این حالت درهم از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده با یا "رضایَت" اهل قُم هم گریه می کرده فصل خزان و روزگاری زرد آخر سر... هجران و زهرتلخ و آهی سرد آخر سر... داغ‌برادر..،داغ بابا..،درد..،آخر سر... این ها تو را از پای درآورد آخرسر سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز @hosenih آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟ تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟ اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟ خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟ با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟ راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟ زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه شاعر: @ghararenokary
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد @hosenih باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را در این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَ ان یکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند @hosenih در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم شاعر: @ghararenokary
شب را به پایان می رساند طلعت نورت خورشید عالم خلق شد از برکت نورت از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند ما را غلام "حضرت معصومه جان س" خواندند تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم خیلی به زهرا رفته خلق و خویَت ای خانم در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن "آموزگار حضرت مریم"..،تَکَلُّم کن جان رضا ما را فقیر "مشهد" و "قُم" کن هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر شد @hosenih ای ماه‌تابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم... آخر شما را می کُشَد این حالت درهم از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده با یا "رضایَت" اهل قُم هم گریه می کرده فصل خزان و روزگاری زرد آخر سر... هجران و زهرتلخ و آهی سرد آخر سر... داغ‌برادر..،داغ بابا..،درد..،آخر سر... این ها تو را از پای درآورد آخرسر سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز @hosenih آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟ تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟ اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟ خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟ با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟ راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟ زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه شاعر: @ghararenokary
روزی که از تجسم امکان خبر نبود روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود حتی مجال لحظه برای گذر نبود جز نور احمد از دم خالق اثر نبود در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود زهرا رسید و نور، جهان را فرا گرفت در آسمان، تجلی توحید پا گرفت ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت این نور محض را به بغل مصطفی گرفت احمد که بوده نور رخش روح کائنات کامل نبود بی گل او گلشن حیات عالم در انتظار هبوط فرشته بود حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود خاکی که از شعاع الهی برشته بود دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است این نسترن ملیکه ی باغ محمد است کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است او مریم است و لایق شأن پیمبری است چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است قدیسه هست و بانوی ملک قداست است قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است دختر که بود، ام ابیها لقب گرفت همسر که شد، حبیبه ی یکتا لقب گرفت مادر که گشت، سرور زن ها لقب گرفت در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت با آنکه درک شوکت او کار خاتم است فرصت برای شرح مقامات او کم است دنیا مجال نیست که او بی نهایت است هر نکته از کرامت او صد حکایت است این شاعرانگی سندش در روایت است روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است آن روز، قدر فاطمه فهمیده می شود با حکم او بساط جزا چیده می شود روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند یک مشت دل‌سپرده به دنبال فرصت اند حتی پیمبران که بزرگان امت اند چشم انتظار شافع روز قیامت اند زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست آری که اختیار قیامت به دست اوست ای سیب دلربا که نصیب علی شدی محبوب مصطفی و حبیب علی شدی با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی در شورش زمانه، شکیب علی شدی نامت کنار نام خداوند خورده است جان علی به جان تو پیوند خورده است در مردمی که جهل به آن ها سوار شد دختر به گور کردنشان افتخار شد تو آمدی و عزت زن آشکار شد این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست یک زن، تجلی صفت رحمت خداست خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت جبریل پر کشیده به بام ارادتت سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت ایاک نعبد است گواه عبادتت مادر ندیده ایم به این اوج بندگی در بندگی نمونه و در کار زندگی تیغ علی که شهره به هر کارزار شد خم شد به پا‌ی‌بوسی تو، ذوالفقار شد برخواست موج و در قدمت آبشار شد پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود حوریه ای که چادر او وصله دار بود همسایه با دعای شبت برقرار بود آل عبا به محور تو استوار بود قرآن ناطقی تو و قرآن داورت بوده است همچون آینه ای در برابرت ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات دست قضا و پای قدر در اراده ات زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات صبر و حیا دو ویژگی فوق العاده ات صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود سعی تو داد خواه امیر غدیر بود روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت این ننگ بر حکومت‌شان ماند تا ابد باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است از چاه آب آوری و خانه شاهد است وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو روزی که کارنامه ی اسلام دود شد سکان دین اسیر هوای یهود شد بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد دستت به دستگیری امت کبود شد راه علی گرفتی و گشتی فدای او بودی در اوج غربت او آشنای او شاعر: @ghararenokary
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد @hosenih باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را در این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَ ان یکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند @hosenih در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم شاعر: @ghararenokary
پیچیده بوی غم  همه جا وامحمدا عرش خدا گرفته عزا  وامحمدا گریان دو چشم ارض و سما ، وامحمدا امشب شده است نوحه ی ما وامحمدا بر غربت پیمبرمان گریه می کنیم محض رضای مادرمان گریه می کنیم دنیا چه کرد با زحمات پیمبرش امشب میان عرش زَنَد حمزه بر سرش ای روزگار پست ...که می گشت باورش روزی شوند قاتل آقا دو همسرش مّردم ! رسول عالم و آدم شهید شد رحلت نکرد احمد خاتم ، شهید شد اصحاب ، پشت پا به حق آسان زدند ، آه چه زود دم ز دولت شیطان زدند آه آتش به جان عالم امکان زدند آه بر روح وحی ، تهمت هذیان زدند آه ای دیده بر محمد مظلوم گریه کن با چار کعبه زاده ی معصوم گریه کن دوران حق کشی ِ زمانه شروع شد دوران کفر خانه به خانه شروع شد توهین به صد دلیل و بهانه شروع شد دوران تلخ دفن شبانه ، شروع شد ای روزشان سیاه ، نبی شد شبانه دفن یک تن نگشت یار علی ، در زمان دفن مولای ما به سوگ برادر نشسته است جایش ببین که بر روی منبر نشسته است روباه جای شیر دلاور نشسته‌ است آتش به جان حضرت کوثر نشسته است امت ز یاد برده چه راحت غدیر را دادند زود اجر رسول و امیر را چیزی نمانده تا که شود یاس بی قرار قنفذ رسد به نان و نواهای بی شمار آتش گرفت میخ در از آه ذوالفقار آمد خزان فاطمه در اول بهار چیزی نمانده تا که بماند از او خیال گردد جوان خانه ی مولا قدش ، هلال چل بی حیای پست و لعین ، آه فاطمه بی حرمتی به صاحب دین ،آه فاطمه پهلو شکسته، زار و حزین ، آه فاطمه دو گوشواره ، روی زمین  آه فاطمه چیزی نمانده تا که زند ناله از جگر : فضه برس به داد دل مادر و پسر یا ایها الرسول شود حق تو ادا گاهی میان کوچه و گاهی به کربلا وای از غروب روز دهم ، وامحمدا شمشیر ،کهنه خنجر و سر نیزه و عصا آه از دمی که ناله زند زینب حزین : "ای مونس شکسته دلان حال ما ببین @ghararenokary
تقدیم به حضرت زینب سلام الله علیها **************** السلام ای دخترِ والا مقامِ فاطمه زینب ای آیینه دارِ صبح و شامِ فاطمه جلوه کرده در وجودِ تو تمامِ فاطمه آمدی دنیا و دنیا شد به کامِ فاطمه گرچه ای بانو تو سر تا پا شبیهِ مادری در زمین و آسمان زینت برای حیدری جمعِ زهرا و علی ، بالاتر از باور تویی وارثِ حجب و حیا و عصمتِ مادر تویی کوهِ صبری که بُوَد از کوه محکم تر تویی زینتِ حق حیدر است و زینتِ حیدر تویی نامِ زیبای تو را خالق معین کرده است با تو یا زینب ، ولایت را مزیّن کرده است کیستی بانو؟ تویی جمعِ صفاتِ پنج تن در شجاعت چون حسین و در کرامت چون حسن دیده ی تاریخ مثل تو ندیده شیر زن کفر می لرزد به خود هر گاه می گویی سخن هر زمان مثلِ علی تفسیر قرآن می کنی با کلامت نامسلمان را مسلمان می کنی دفترِ عمرِ تو غرقِ عشق باشد خط به خط هر زمان حرفِ فداکاری است می آیی وسط بارها و بارها در وصفِ تو گفتم غلط چون که اوصافِ تو را معصوم می فهمد فقط انبیا و اولیا را برده صبرت زیرِ دین ما کجا و مدح تو! مدحِ تو باشد با حسین ثبت گشته مدحِ تو در متنِ دیوانِ حسین آمدی دنیا که باشی روح و ریحانِ حسین روز اول تا رسیدی روی دامانِ حسین رازِ لبخندِ تو را فهمید چشمانِ حسین بینِ آغوشِ حسینت چشم هایت باز شد از همان دم عاشقی بینِ شما آغاز شد با نگاهت قول دادی تا که باشی یاورش عهد بستی با حسینت تا شوی پیغمبرش نذر کردی تا شوی پروانه ای دورِ سرش هم که بعد از فاطمه باید تو باشی مادرش کربلایی شد دلم با اشک می گیرم وضو یادم آمد از وداع و بوسه ی زیر گلو یادم آمد جای مادر بوسه بر حنجر زدی یا که در گودال بر او مادرانه سر زدی ناله ها با دیدن آن لاله ی پرپر زدی رو به یثرب حرف هایی را به‌ پیغمبر زدی یا رسول الله، یا جَدّا ، حسینت را ببین زینتِ دوش تو افتاده رها روی زمین ************************** لینک دعوت به کانال اشعار در ایتا http://eitaa.com/joinchat/4012048568Cec1fa19c2b ➰➰➰➰➰ @ghararenokary
نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینم پای بساط اهل بیت از راغبینم بر پنجم شعبان گره خورده است دینم مدیون خیر و لطف زین العابدینم از برکتش شد خانه ی مولایمان شاد آمد علیِ دوم ارباب، سجاد آمد به ما آموخت طرز بندگی را پای مناجات و دعا، پایندگی را آورد با خود راه و رسم زندگی را آموخت با رفتار خود بخشندگی را ایثار و بخشش در وجودش منجلی بود کیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بود گَرد فراموشی ازین آیین زدوده دین را دوباره با دعا احیا نموده ابواب رحمت را سوی مردم گشوده در هر مناجاتش، گریز روضه بوده با سجده هایش خلق را دلگرم می کرد سنگ دل هر غافلی را نرم می کرد تابید نورش، بازتابش شد صحیفه خیر کثیرِ آفتابش شد صحیفه پیغمبری کرد و کتابش شد صحیفه ارکان ناب انقلابش شد صحیفه دل های ما را با مناجاتش تکان داد راه خدا را با ابوحمزه نشان داد از سجده هایش روح ایمان، جان گرفته با گریه هایش دین، سر و سامان گرفته از یک دعای نوکرش، باران گرفته با مادر او آبرو ایران گرفته لطفی ندارد روزی ام بی شهربانو دست من و احسانِ بی بی شهربانو کار جهادی کرد و دین را تقویت کرد خیلی غلام، آقا خرید و تربیت کرد نسبت به داغ کربلا با معرفت کرد با روضه هر جامانده را خوش عاقبت کرد خیره به ظرف آب می شد، تشنه می ماند از کام بابایش همیشه روضه می خواند با روضه اش تا سال های سال، می سوخت یاد لباس خونی و پامال، می سوخت یاد تن بی سر، ته گودال، می سوخت یک عمر یاد غارت اطفال، می سوخت با گریه اش تبلیغ کرد و کم نیاورد با گریه اش ما نوکران را گریه کن کرد با ما همراه شوید... ↪️ 🆔@ghararenokary
طنین عشق به مافوق کهکشان می رفت صدای شورِ بشر تا به لامکان می رفت نفس نفس پر و بال فرشتگان می رفت خبر به دست ملائک به آسمان می رفت تمام عرش ز شوق شنیدش پا شد خبر رسید به بالا..،حسین بابا شد به رودخانه تمنای وصل دریا داد به جبرئیل کمی فرصت تماشا داد به دست مریم اربابمان،مسیحا داد خدا ودیعه ی خود را به ام لیلا داد عروس فاطمه با یک ‌گُلَش بهار آورد برای دلبر کُون و مکان نگار آورد گلاب های جهان مست عطر شب‌بویند هزار شانه‌به‌سر لابه‌لای گیسویند تمام بیشه به دنبال ناز آهویند به شیرزاده به غیر از علی چه می گویند؟! حسین در بغل خویش لای‌لایش کرد برای بار نخستین علی صدایش کرد ستاره تا که نگاهی به قرص ماه انداخت نماز بندگی عرش را به راه انداخت هزار یوسف دلداده را به چاه انداخت تمام آینه ها را به اشتباه انداخت دو تیغ ابروی اکبر به مرتضی رفته چِقَدر خُلقاً و خَلقاً به مصطفی رفته خبر دهید به خُم ها شراب ناب آمد به چشمه‌سار بگوئید روح آب آمد به گوش شب برسانید آفتاب آمد کریم زاده ای از نسل بوتراب آمد نبی که نیست ولیکن نبوتش علنی است اصول تربیت او حسینی و حسنی است از آن زمان که گِلم را به عشق اَفشُردند مرا به دست کسی غیر یار نسپردند تمام شهر ز خوانش طعام می بُردند هزار جُون سر سفره اش نمک خوردند فقیرهای درش گرم سروری هستند غلام های حسین از دم اکبری هستند به آفتاب بگو خلوتی اجاره کند به ذره گر نظر لطف،ماه‌پاره کند اگر به خاک سر کوی خود اشاره کند به آسمان رود و عرش را نظاره کند هنوز برکه ی ما عکس ماه را دارد گدای پشت درش حکم شاه را دارد شکوه کوه حرا شانه های شهزاده عبای سبز محمد عبای شهزاده قیامتی است نماز عشای شهزاده بلال ها همه مات صدای شهزاده علی به کنگره ی شهر تا اذان می گفت حسینِ فاطمه در هر فراز..،جان می گفت نسیم با سر زلفش همیشه درگیر است غلاف آهنی اش جایگاه شمشیر است لب تشهدی اش پرتگاه تکبیر است درست مثل اباالفضل این پسر،شیر است همیشه شانه به شانه کنار عباس است به نام حضرت زهرا چقدر حساس است عقاب از نفس کرکسی نمی ترسد و باغ یاس ز خار و خَسی نمی ترسد رقیه در بغلش از کسی نمی ترسد ز درد و غصه و دلواپسی نمی ترسد رشید اهل حرم،رهبر سپاه حسین پناه فاطمیات است جان‌پناه حسین بنا بر این شده مثل عمو علم بزند تمام لشکر کفار را بهم بزند و قبل از آنکه دمِ رفتن از حرم بزند کمی برای پدر جانِ خود قدم بزند چِقَدر با قد و بالاش عشق می کرده حسین وقت تماشاش عشق می کرده مخدّرات برایش نقاب آوردند برای نور جبینش حجاب آوردند حنای سرخ به قصد خضاب آوردند برای باز شکاری عقاب آوردند تمام خیمه در این لحظه اضطراب گرفت پدر برای علی‌اکبرش رکاب گرفت دلاورانه به کشتار خصم تیغ گشود به ضربه ای سر و دست از عدوی پست ربود به کوری همه ی آن حرامیان حسود حسین با رجز او به وجد آمده بود شبیه صاعقه بر فرق کفر می بارد علی علیِ علی‌اکبر آفرین دارد چه می شود که کسی ناگهان کمین بخورد چه می شود که پری تیرِ سهمگین بخورد چه می شود اگر ابروی ماه چین بخورد خدا نیاورد این مصطفی زمین بخورد... قد بزرگ عشیره دم حرم تا شد خبر رسید که شهزاده ارباًاربا شد لهوفِ ماه گرفتار پنجه ی شب شد ورق ورق همه ی دشت از او لبالب شد رشید خیمه لگدمال سم مرکب شد چگونه پیکر او در عبا مرتب شد؟! نپرس اینکه چه آمد به روز اکبر او هنوز مثل معماست شکل پیکر او 🆔@ghararenokary
امشب دل نسل جوان دارد سرور دیگری امشب خدا در هر سری افکنده شور دیگری امشب به جان اهل دل تابیده نور دیگری دل پیش دلبر یافته فیض حضور دیگری ماه محمد طلعتی از برج زهرا آمده یا بار دیگر در حجاز احمد به دنیا آمده لیلا در آغوش سحر شمس الضحی آورده ای قرآن گرفتی در بغل یا مصطفی آورده ای زادی علی دیگری یا مرتضی آورده ای حسن خداوند است این یا مجتبی آورده ای یا لله عجب شوری تو در نسل بتول انداختی الحق که آل الله را یاد رسول انداختی تکرار کن و الشمس را عکس جمالش را ببین بگشای قرآن را سپس خلق و خصالش را ببین با بال جان پرواز کن اوج کمالش را ببین در بین آل فاطمه قدر و جلالش را ببین آری تو ثارالله را مرآت داور زاده ای گوئی که همچون آمنه امشب پیمبر زاده ای در بوستان فاطمه سرو روان است این پسر جان رسول الله را آرام جان است این پسر هم یک جهان جان است و هم جان جهان است این پسر در پیشه قرآن و دین شیر ژیان است این پسر هم اشرف الخلق است این هم اشجع الناس است این هم در ره عشق و وفا همگام عباس است این این است کاندر کودکی روح عبادت یافته پا در جهان نگذاشته را سعادت یافته نا کرده تر از شیر ، لب رمز شهادت یافته رشد و نمو نایافته درس رشادت یافته نسل جوان را این پسر در هر زمان رهبر بود چشم و چراغ فاطمه نامش علی اکبر بود در ماه شعبان کامده آئینه دل منجلی بر زاده خیرالبشر زاده دو مادر دو علی آن شمع بزم عارفان این شیر میدان یلی آن در ولا حق را ولی این بربلا گفته بلی ان ماه تابانی بود ، در دست لیلای عرب این مهر رخشانی بود ز ان مام ایرانی نسب یاد آرد از حسن نبی عشق رخ دلجوی او تفسیر ایات نبی در خال و خط روی او نور نبوت جلوه گر در خلق و خلق و خوی او بس دل که گم گردیده در پیچ و خم گیسوی او آری مه لیلاست این کز پرده بیرون آمده وز شوق دیدارش جهان یکباره مجنون آمده ماهی که می بخشد بجان فیض لقاء الله را ماهی که برق خنده اش سورانده مهر و ماه را ماهی که مجنون ساخته یادش دل آگاه را ماهی که بر نسل جوان روشنگر آمد راه را ماهی که خط سبز ، آن از وهم ها بالا شده ماهی که در معراج خون ، مهر سپهر لا شده ماهی که چشم مست دل گردیده و شد گردون او دردا که با خون شسته شد رخساره گلگون او روی حسین ابن علی شد لاله گون با خون او لیلا به صحرای بلا از غصه شد مجنون او مهری که از تیغ ستم فرق منیرش چاک شد در محشر کرب و بلا یک نی بلند از خاک شد تا پیکر صد چاک او گردید در خون غوطه ور آمد کنار کشته اش ریحانه خیرالبشر بگرفته همچون جان خود ، آن جسم خونین را ببر آنسان که گویی داد جان آنجا پسر هم با پدر بر بند لب خاموش شو "میثم" ز شرح ماتمش ترسم که بگذارد جهان جان بر سردار غمش 🆔@ghararenokary
السّلام علیک یا ذُخرُ اللهِ فی الارضه قسم به آب..، به روز نخستِ پیدایِش قسم به باد..، به طوفانِ عاصیِ سَرکِش قسم به خاک..، به آن کوه‌های بی جنبش قسم به شعله‌ی خورشید، وقت هر تابش دلیل خلقت ربّانی جهان آمد بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت قلم به دست گرفتی، دل مُرَکَّب رفت نفس کشیدی و بادصبا..، مؤدَّب رفت دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات..، شب رفت به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات به آخرین سحرِ آلِ صُبح‌دم صلوات نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید تو آن گُلی که زمانِ بهار می‌روید خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید به قول خواجه‌ی شیرازمان که می‌گوید: «به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد به یارِ یک‌جهتِ حق‌گزارِ ما نرسد» چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد! غم فراق ظهورت چشیدنی باشد چِقَدر ناز نگاهت خریدنی باشد علی علیِ لب تو شنیدنی باشد به عشق ذکر تو، ذاکر شویم..، می‌چسبد نجف کنار تو زائر شویم می‌چسبد نیازِ اهل یقین را شکوه ناز، تویی برای قبله‌ی توحیدیان نماز، تویی دری که سمت خداوند گشته باز، تویی قسم به بیتِ خدا، فارس الحجاز تویی به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات سرم فدای دم ذوالفقار حیدری‌ات تمام می‌شود این هجر ناتمام آقا به احترام تو دنیا کند قیام آقا فقیر سفره‌ی تو می‌شوم مدام آقا کریم زاده‌ی نسل حسن، سلام؛ آقا شبیه جد کریمت، سخاوتت علنی است کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی است کلام نافذ تو واژه واژه بی همتاست نگاه آبیِ تو بی کرانه‌ی دریاست فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست محبت تو شبیه محبت زهراست شبیه فاطمه پُر دامنه است شوکت تو چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو صدای بانگ اذانِ چهارده معصوم تپش..، تپش..، ضربانِ چهارده معصوم ای آخرین جریانِ چهارده معصوم عزیزِ فاطمه‌جانِ چهارده معصوم تویی که منتقم خون فاطمه هستی به داستان خداوند، خاتمه هستی برای نوح، دمت ساحلی به دریا شد مسیح، ذکر تو را بُرد..، کور بینا شد خلیل با مدد تو بلای بت‌ها شد ولایت تو عصایی به دست موسی شد شروع نقطه‌ی توحید هر قیام، تویی رسول‌های اولوالعزم را امام تویی به شعله می‌کشدم آن غم شب‌افروزم شبیه شمع، سحرهای هجر می‌سوزم هنوز چشم به فصل وصال می‌دوزم تویی مُحول الاَحوالِ عید نوروزم نوید آمدن تو پیام امّید است برای شیعه زمان ظهور تو..، عید است برای قفل ظهورت، کلید بودم کاش میان لشکر عشق‌ات، شهید بودم کاش منم همان که به یارش رسید بودم کاش شبیه شیخِ مفیدت، مفید بودم کاش چقدر دل به هوس‌ها سپرد نوکر تو به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو برای دفع بلا هر زمان که لازم هست به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست هنوز سینه‌ی سنگین من مقاوم هست میان شاهرگم خون حاج قاسم هست اگرچه رفت علمدار..، این علم برجاست به روی شانه‌ی ما بیرق خدا بالاست چه سال‌ها که بدون تو بی بهار گذشت چه هفته‌ها که به ما در فراق یار گذشت چه روز‌ها که به این عاشق تو زار گذشت تمام جمعه‌ی عمرم در انتظار گذشت بس است دوریِ از ما..، بس است..، خسته شدیم به فاطمه قسم آقا..، بس است..، خسته شدیم برای بُردَن نام خوش‌ات دهان برسان لبی بساز برایم سپس زبان برسان به دست سینه‌زنِ‌ من کمی توان برسان مرا به کرببلای «حسین جان» برسان تو را به جان رقیه..، مخواه غم باشم فقط اجازه بده اربعین حرم باشم چقدر آه کشیدی ز دست این اقبال غروب روز دهم طبق سُنَّت هرسال شنیده‌ایم..، تو دیدی چه شد در آن گودال... همان دمی که ز گریه تو می‌روی از حال؛ بهم زند اثر ناله‌ی تو هیئت را حسین می‌کِشی و می‌کُشی جماعت را رسید نیمه‌ی شعبان..، دلم پُر آشوب است نگاه کن به دلی کز گناه معیوب است چقدر گریه به پای فراق مطلوب است مرا سحر برسانی به جمکران..، خوب است میان مسجد تو روضه ای به پا بکنیم برای مشک علمدار، گریه‌ها بکنیم خبر رسید به ایمان، ستون دین افتاد وقارِ بیرق شاهَنشَهی زمین افتاد امید تشنگیِ خیمه در کمین افتاد بلند‌مرتبه سقّا ز صدر زین افتاد کسی که چشم ندارد..، کمین خورَد سخت است کسی که دست ندارد..، زمین خورد سخت است 🆔@ghararenokary
چشم پر گریه ای که رزق من است علتش بندهء خدا شدن است وصلِ یوسف به بوی پیرهن است دست سائل به دامن حسن است هرچه داریم جام و بادهء اوست سید شهرری نوادهء اوست گله ام از دیار کرببلاست دل تنگم دچار کرببلاست آرزویم غبار کرببلاست هرکسی بیقرار کرببلاست... می رود تا مزار عبدالعظیم می نشیند کنار عبدالعظیم عاشقم بر بلای لاجَرَمش روزی ام شد گدایی از کرمش من دخیل عبای محترمش تا به کی دور باشم از حرمش از زمانی که کربلا بسته است همه درها به روی ما بسته است باورم شد اجل رسیدنی است مرغ جانم دگر پریدنی است حال و روزم خراب و دیدنی است به حسین اشک من خریدنی است شِکوه را پیش دلبرم ببرید قبل مرگم مرا حرم ببرید جام عشق است ابتلای حسین سر من نذر خاک پای حسین خانه ام خانهء عزای حسین همهء هستی ام فدای حسین دل در خون نشسته آوردم کمری که شکسته آوردم جگرش سوخت، لشکرش افتاد آی مردم! برادرش افتاد فرق او ریخت، هی سرش افتاد بغلش کرد پیکرش افتاد طاقت و استقامتش کم شد روزگار حسین درهم شد بعد عباس، ماجرایی شد ته گودال، سر صدایی شد شمر آمد عجب بلایی شد خنجری کُند رونمایی شد مادرش آمده، چه آمدنی! سر او شد جدا، چه سر زدنی! گفت عریان شدی و چاره که نیست پسرم آن لباس پاره که نیست زخمهای ترا شماره که نیست نظرت بر حرم اشاره که نیست دست زینب به روی معجرش است لشکری حمله ور به زیورش است 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی تو امام راستینی،تو امام صادقی از قنوت صبحگاهت تا دعایی می رسد مستمند تو به یک نان و نوایی می رسد پای درس ات روح آدم تا رهایی می رسد جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می رسد طایر علم لدُنّی جلد بامِ صادق است شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت اشک را مانند مادر می کنی آب وضو آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم بارها گفتی که اشک روضه ها مشکل‌گشاست دردمندان گریه بر هر در بی درمان دواست ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند پیش پای ات اشک های همسرت افتاده است جای جای این گذر بال و پرت افتاده است تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
کوچه ها نیمه ی شب سوختنت را دیدند ریسمان ها به سراپای تنت پیچیدند در و دیوار به اشفتگی ات لرزیدند یادگاران سقیفه به غمت خندیدند اثر زهر کشنده بدنت راحت شد روضه ات موی سفیدی ست که بی حرمت شد پابرهنه عقب اسب چه بد درد سر است اسب ها سرعتشان از قدمت بیشتر است بسکه خوردی به زمین جان شما در خطر است صورت ملتهبت از عرق سرد،تر است بر سر شانه غم تلخ علی می بردی بی امامه وسط کوچه زمین می خوردی پیکرت اب شد از زهر ولی بی سر...نه خانه ات سوخت ولی کودک تو معجر...نه خواهرت بعد تو در هجمه ی یک لشکر...نه عقب قافله جا مانده ز تو دختر؟...نه خانه ی سوخته ات پنجره ی کرببلاست روضه ات جلوه ای از خاطره ی کرببلاست 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق‌ها به نام آنکه می‌رویاند از جانها شقایق‌ها به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق‌ها که می‌گردند از نورش مخالف‌ها موافق‌ها به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر ندیده دل صراط‌َالمُستقیمی اینچنین دیگر حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر سفارش‌های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست سفارش‌های او راهِ رسول‌الله و آلِ اوست سفارش می‌کند بارِ فقیران را زمین مگذار سفارش می‌کند در راهِ محرومان قدم بگذار سفارش می‌کند دل را به تدبیر خدا بسپار سفارش می‌کند هرگز نمازت را سبک مشمار سفارش کرد  ما را تا ادا سازیم دِینش را به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را زیارت نامه‌های ما زیارت نامه‌های اوست عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست تمام گریه‌های ما کمی از های‌هایِ اوست شلوغیِ حرم‌ها از حدیثِ کربلای اوست خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ  ماست ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست به روضه می‌کشد آقا همیشه منبر خود را به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را میانِ گریه می‌بیند همانجا مادر خود را ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت خدایا خانه‌یِ او در هجوم بی حیاها سوخت چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست به فکر مو سپیدی‌اش به فکر سن و سالش نیست به یاد کودکانِ بی کَسَش  فکر عیالش نیست چرا این شعله‌های در به فکر دست و بالش نیست کسی او را نمی‌گوید عصای خویش را بردار بیا از بِینِ شعله بچه‌های خویش را بردار زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد زمین اُفتاد و با نیزه  کسی اما نَزَد او را زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را میان مجلس منصور سرپا چند ساعت بود جسارت شد به پیری که نگاهش غرق محنت بود به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود رُباب است و غم  زینب که دادِ او حرم را بُرد ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را بُرد 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
حق پرستان را امامی بود، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دلهایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سید طاووس‌ها، طاووس بستانش همه شیخها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن افرازان دانش، گَرد میدانش همه جامی از "العلم نورٌ..." ریخت تا در جان ما از "هَلِ الدین"ش به "الّاالحُب" رسید ایمان ما علمِ او با عقل، نه! با جان عالم کار داشت در تنور خانه‌اش هم، شیعه‌ی بیدار داشت گر چه پای درس و بحثش مدعی بسیار داشت، چند تن، ای کاش! چون هارون مکّی، یار داشت در هراسند از وجودش چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی ست لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها وامدار حوضی از دریای علمش، حوزه‌ها امتداد موج اشک روضه‌هایش، روضه‌ها باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جانفرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانه‌ی آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینه‌ی روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است هیچ‌کس گویا، حیا از نور آن صورت نداشت پیر ما موی سفیدش لااقل حرمت نداشت هم به قدر یک عصا برداشتن، فرصت نداشت نه، به افتادن، دویدن، این چنین عادت نداشت ای دلیل حق! دلیل این پریشانی، چه بود؟ جرم تو، جز این که سرّ عشق می دانی، چه بود؟ صادق آل محمد! عالمی در حیرتت محو دستان کریمت، پای درس حکمتت قرنها طی گشت و قدری کم نگشت از غربتت سوختم، وجه خدا! از داغ صحن خلوتت نور افلاکی و بر خاکت چراغی نیست، نیست گنبدی، گلدسته ای، صحنی، رواقی نیست، نیست خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قال صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از دروغ آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدن مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهمند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالمند غم ندارند اولیاءُ الله، غمخوار همند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکمند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعده‌ی حق صادق است 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست باشما نازشصت هرکسی مارا رسانده تاشما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیمو نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی! پس بی گمان.. خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد در گلشن دین باز گل یاس در آمد بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد درد همگان باز نگفته شده درمان آمد به جهان ، جان ِ علی جان ِ خراسان یک بار دگر سوره کوثر شده معنا فریادرس هر لب ِ تشنه شده دریا ای حیدریون فاطمه برگشت به دنیا تا کور شود هر که بُوَد دشمن مولا ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید از فاطمه هر چیز شنیدید ، ببینید ماییم همه ملت ایران ِ کریمه هستیم کنیزان و غلامان کریمه در سفره ی ما هست فقط نان کریمه موریم ولی مور سلیمان ِ کریمه هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات جز لطف ندیدیم ازین عمه سادات او کیست که صاحب نفسانند گدایش او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش والله فقط کار ائمه است ثنایش جمع ِ حرم آل کسا صحن و سرایش چون کعبه بُوَد عزت این روضه ی رضوان این فخر بهشت است که قم گشته در ِ آن ای فاطمه ی فاطمه ای بانوی جنت دلبسته ی دار الکرمت اهل کرامت دارند بزرگان ز تو امّید شفاعت ای مفتخر از پیر غلامی ِ تو بهجت قم مرد خدا دیده چه بسیار ، چه بسیار شیعه چه قَدَر هست به این شهر بدهکار بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را آوازه ی عشق تو گرفته همه جا را کوتاهی عمر ِ تو بر افراشت وفا را رفتی تو ره ِ زینب ِ شاه ِ شهدا را مانند عقیله تو وفادارترینی بر یوسف مشهد تو خریدار ترینی من گرچه بَدَم سائل درگاه شمایم گردیده قم و مشهدتان سعی و صفایم بی نان و نوایم نه تویی نان و نوایم من بنده ی سلطان معین الضعفایم بانو چو گذشته بده رنگی به حنایم بیچاره شدم ، دیر شده کرببلایم 🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
ایهاالناس دلم در به در سلطان است ایهاالناس رضا جان من و جانان است تن بی روح مرا شاه خراسان جان است چشم بد دور که او تاج سر ایران است ساز و نقاره بیارید ولی آمده است علی دیگری از نسل علی آمده است خبری آمده شوری به سرم آورده بوی عطریست که از سمت حرم آورده نجمه مادر شده و شاه کرم آورده اشک از شوق به چشمان ترم آورده همه گفتند به عالم چه گلی آمده است علی دیگری از نسل علی آمده است آمدی تا به تن خسته ما جان بدهی به گدایان در خانه تان نان بدهی تا ابد آبرو بر ملک خراسان بدهی نه خراسان به همه مردم ایران بدهی گل بریزید که آن نور جلی آمده است علی دیگری از نسل علی آمده است همه کشور ما بارگه سلطان است سرفراز است اگر لطف شه خوبان است در دل ار عشق رضا هست همان ایمان است چقدر آتش این عشق شها سوزان است شب میلاد رضا و غزلی آمده است علی دیگری از نسل علی آمده است می‌شود اینکه شبی صحن تو جارو بزنم با همه بار گنه پیش تو زانو بزنم فارغ از هر دو جهان نغمه یاهو بزنم مثل آهوی بیابان به شما رو بزنم امشب آن آینه لم یزلی آمده است علی دیگری از نسل علی آمده است 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه به جز گفتن از نگار حرام است جبر تو گر هست اختیار حرام است محضر خورشید سایه سار حرام است گم شده در جاده ایم راهنما باش حضرت هادی بفکر این فقرا باش وقت گذر نور باش رهگذران را باز بدستت بگیر نبض زمان را جان بده با یک حدیث پیر و جوان را پرکن از ایمان دوباره گوش اذان را ای همه ی آفتاب ها لب بامت مومن و کافر همه فدای مرامت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعلین تو زخاک طلا ساخت پیچش عمامه ات ز عرش نما ساخت برد هرآنکس که قبله سمت شما ساخت ذکرتو بر دردها دواست همیشه کعبه حجاج سامراست همیشه ما سروسامان نداشتیم تو دادی مرهم و درمان نداشتیم تو دادی شوق کریمان نداشتیم تو دادی میل بقرآن نداشتیم تو دادی پربه هوای تو میزنیم چه بهتر پوزه بپای تو میزنیم چه بهتر از قِبَل جامعه قرار گرفتیم خط به خطش حس افتخار گرفتیم شیعه آقا شدیم عیار گرفتیم راه بسوی همین دیار گرفتیم اسم تو آمد که زیر و رو شده حالم خانه ی امنت شده ست قبله عالم درشب تاریک نور ماه مرا کشت دیدن این صحن و بارگاه مرا کشت خلوتی "سُرَّ مَن راه" مرا کشت گریه زوار زا به راه مرا کشت آنقدر اینجا عطای تو شده معروف بین گدایان گدای تو شده معروف تابه ابد در دلت عزای حسین است گریه هرروزه ات برای حسین است چشم ترت وقف روضه های حسین است مرهم درد تو کربلای حسین است هرکه به سوی تو التماس دعا داشت چشم تر تو نظر به کرببلا داشت جد غریبت به زیر تیغ و سنان بود برجگرش داغ مرگ تازه جوان بود هم بدنش در حصار نیزه زنان بود هم که نگاهش سوی خیام زنان بود از دهنش گرچه یاغیاث شنیدند زنده جاوید را به نیزه کشیدند 🔻🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
خیزید و ببینید تجلای خدا را در بیت ولا مشعل انوار هدا را آن عبد خدا وجهۀ معبودنما را رخسار علی ابن جواد ابن رضا را -در نیمـه ذیحجـه نـدا داد منـادی -تبریک که آمد به جهان حضرت هادی پیچیده در امواج فضا بوی محمد گویند خلایق سخن از خوی محمد بینید عیان طلعت دلجوی محمد در آینۀ روی علی روی محمد -الحق که جواد ابن رضا را پسر آمد -بـر ابـن رضا، ابن رضای دگر آمد دل خانه و چشم همه فرش قدم او لبریز شده ظرف وجود از کرم او آورده حرم سجده به خاک حرم او صد حاتم طایی است گدای درم او -از پارۀ دل در قدمش گل بفشانید -عیدی ز رضا و ز جوادش بستانید ای طلعت زیبای تو خورشید هدایت ای گوهر رخشندۀ نه بحر ولایت ذات ازلی را ازل دست عنایت فضل و کرم و جود تو را نیست نهایت -بـودنـد امامان همـه هادی ره نـور -بین همه نام تو به هادی شده مشهور هنگام سخن بوسۀ عیسی به لب تو با یاد خدا سال و مه و روز و شب تو دل‌های محبان خدا در طلب تو نام تو علی آمد و هادی لقب تو -چارم علی از آل رسول دو سرایی -قرآن روی دست جواد ابن رضایی ای روح دعا از نفس گرم تو زنده بر اشک دعای تو اجابت زده خنده تو عبد خداوندی و خلقی به تو بنده صورت به روی پات نهد شیر درنده -جنت گل روییـده‌ای از فیض نـگاهت -رضوان چو یکی سائل بنشسته به راهت ما نور ولایت ز کلام تو گرفتیم ما وحی خدا را ز پیام تو گرفتیم ما کوثر توحید ز جام تو گرفتیم ما خط خود از مشی و مرام تو گرفتیم -تا صبح جزا رو به روی خاک تو داریم -ما جامعه را از نفس پـاک تـو داریم تو گوهر نه بحری و دریای دو گوهر سرتا به قدم حیدر و زهرا و پیمبر بوسیده جوادت چو کتاب الله اکبر هم یوسف زهرایی و هم بضعۀ حیدر -هم طاهری و هم نسب از طاهره داری -هم در دل هر دلشده یک سامره داری عیسی دمی و فیض دمت باد مبارک در دیدۀ هستی قدمت باد مبارک هر لحظه به خلقت کرمت باد مبارک تجدید بنای حرمت باد مبارک -کردم چـو بـه دیـدار رواق حرمت سیر -دیدم که در این خانه عدو شد سبب خیر زیبد که به پای تو سر خویش ببازیم بر صحن تو و قبر و رواق تو بنازیم در نار حسد خصم حسودت بگدازیم این کعبۀ دل را همه چون کعبه بسازیم -تا کور شود دشمن و تا دوست شود شاد -گردیـد دوبـاره حـرم پـاک تـو آبـاد ای سامره‌ات کرب و بلای دگر ما بر خاک درت تا ابدالدهر سر ما وصف تو دعای شب و ذکر سحر ما مهر تـو بـه بـازار قیامت ثـمر ما -عالم بـه ولای تو ننازد به چه نازد؟ -«میثم»به ثنای تو ننازد به چه نازد؟ 🔻🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
السلام ای جان طه ، یا معزالمومنین اولین دلبند زهرا ، یا معزالمومنین ای سکوتت عین غوغا ، یا معزالمومنین ای سپهسالار مولا ، یا معزالمومنین اولین شاگرد و شاگرد اول حیدر حسن شیر بی تکرار زهرا ، یک تنه لشکر حسن کی ببیند این جهان مانند سردار جمل سرور آزادگان در بند سردار جمل ذکر یا زهراست بر سربند سردار جمل وای از آن دم که شود غرّنده سردار جمل عرصه را از خون بدخواهان لبالب می کند روز اُمُ الناکثین ها را حسن شب می کند پرچمش ساییده سر بر آسمان ها مجتبی هست در فردوس آقای جوان ها مجتبی بر غریب و آشنا داده است نان ها مجتبی مهربانی کرده با نامهربان ها مجتبی سید ما با جُزامی هم رفاقت می کند چون خدایش بر همه عالم محبت می کند مجتبایی ها به جز خوبان دوران نیستند مجتبایی ها که از چیزی هراسان نیستند دل پریشان های این آقا پریشان نیستند گریه کن هایش قیامت دیده گریان نیستند اجرتان ای سینه زن های حسن جان با حسین میدهد محشر جواب این حسن ها را حسین سینه ی از داغ زهرا شعله ور ، یعنی حسن از حسین و مرتضی مظلوم تر یعنی حسن سال ها مانوس با آه جگر یعنی حسن بی قرار کوچه و دیوار و در یعنی حسن ای شهید زنده ی آن کوچه ی بی مادری در بنی الزهرا تو آقا از همه تنها تری بشکند دست تو ای ظالم چه آوردی سرش نوجوان ِ پیرمردی شد عصای مادرش خواب بود ای کاش این صحنه ، نمیشد باورش وای از سنگینی ِ دستی که رد شد از سرش گاه گوید فاطمه ، گاهی حسن روح الامین وای اگر پیش پسر ، مادر بیفتد بر زمین آه آقای غریب ما چه ها آمد سرت خون بگرید از غم مظلومی تو مادرت کشت ما را خط به خط ِ عمر ِ گریه آورت قتلگاهت خانه ی تو ، قاتلت شد همسرت وای من از تو چه قدر این قوم کینه داشتند که میان خانه ات هم راحتت نگذاشتند ذکر زهرا یا بُنیَّ ، آسمان ها سینه زن من به هر تشییع گریَم یاد تشییعت حسن کاش میشد که شبانه دفن گردد این بدن بی کفن ، خون گریه کرد از داغت ای خونین کفن ای حسن جان بر حسینت زندگی دشوار شد بعد تو انگار دیگر از کفن بیزار شد 🔻🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary
سلام حضرت جان،مهربان دوران ها سلام مأمن آرامش پریشان ها ضریح نور تو مصداق کعبه ی جان ها شکوه صحن عتیقت بهشت مهمان ها نفس بریده ام و جان تازه می خواهم برای از تو سرودن اجازه می خواهم رسیده ای که بتابی به آسمان همه تو ای صبور ترین یار،هم زبان همه مرام آینه ها را بده نشان همه دوباره جان بده بر جسم نیمه جان همه برای شانه ی من تکیه گاه یعنی تو امید هر دل بی سرپناه یعنی تو همیشه زائر دور از تو مثل زندانی ست نصیب عاشق دور از حرم پریشانی ست و هرچه شیعه در عالم دلش خراسانی ست ارادت به شما اصل هر مسلمانی ست لباس خادم این نورخانه سنگین است خیال نوکری ات حسرت سلاطین است شکوه ناب ترین عکس هایمان اینجاست همیشه وقت غم و درد جایمان اینجاست صداقت دل بی ادعایمان اینجاست مدینه و نجف و کربلایمان اینجاست پناه مردم دلخسته از ستم هایی تمام دلخوشی کشور عجم هایی اگرچه شهر پر از صحنه های عصیان است هنوز نام تو اسم شب خراسان است امید روشنمان ذکر یا رضا جان است درون سینه به مهرت،گناه سوزان است همیشه زائر از اینجا به دست پر برگشت گناه کار به اینجا رسید و حر برگشت ضریح، سنگ صبور غم مسافر هاست تمام حوصله ات خرج درد زائر هاست بهشتِ مشهد تو مقصد مهاجر هاست رسیدنِ به عبایت امید شاعر هاست نه دعبلم نه فرزدق،گدا حسابم کن تو آفتابی و چون ذره ها حسابم کن نیامدم که تو را باز درد سر بدهم رسیده ام که در این آستانه سر بدهم کبوترانه به شوق تو بال و پر بدهم برای عرض ارادت دو چشم تر بدهم گرفتم از در این خانه اعتقادم را جواب داده ای هر ذکر یا جوادم را به زخم بی کسی ام التیام می خواهم سلام داده،علیک السلام می خواهم ز جرعه های مرامت،مرام می خواهم میان حصن حصینت دوام می خواهم نفس نفس به هوایت همیشه محتاجم خرابم و به دعایت همیشه محتاجم حرم شنیده فقط بغض در صدایم را نگفته ام به کسی جز تو رنج هایم را کسی نداشته جز چشم تو هوایم را فقط تو باخبری بغض کربلایم را خدا کند که دلم تنگ، بیش از این نشود دلم مسافر محروم اربعین نشود اجازه می دهی ام غم نصیب تان باشم؟ منم مخاطب یابن الشبیب تان باشم؟ مرید عشق حسین غریب تان باشم؟ گریز روضه ی شیب الخضیب تان باشم؟ "بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد" 🔻🔻🔻🔻 🆔@ghararenokary