#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_چهل_و_پنج
🔸️روزهاي آخر ص ۱۹۷
✔علي صادقي،علي مقدم
💚حالت شهادت در چهره ابراهیم❤️
🔸️...اواسط بهمن بود. ساعت نه شب، يكي تو كوچه داد زد: حاج علي خونه اي!؟ آمدم لب پنجره. ابراهيم و علي نصرالله با موتور داخل كوچه بودند، خوشحال
شدم و آمدم دم در.
🔸️ابراهيم و بعد هم علي را بغل كردم و بوسيدم. داخل خانه آمديم.هوا خيلي ســرد بود. من تنها بودم. گفتم: شــام خورديد؟ ابراهيم گفت: نه، زحمت نكش.
🍁@pmsh313
🔸️گفتم: تعارف نكن، تخم مرغ درســت مي كنم. بعد هم شــام مختصري را آماده كردم. گفتم: امشب بچه هام نيستند، اگر كاري نداريد همين جا بمانيد، كرسي هم به راهه.
🔸️ابراهيم هم قبول كرد. بعد با خنده گفتم: داش ابرام توي اين سرما با شلوار كردي راه ميري!؟سردت نميشه!؟ او هم خنديد و گفت: نه، آخه چهار تا شلوار پام كردم!
🔸️بعد سه تا از شلوارها را درآورد و رفت زيركرسي! من هم با علي شروع به صحبت كردم.نفهميــدم ابراهيم خوابش برد يا نه، اما يك دفعه از چا پريد و به صورتم نگاه كرد و بي مقدمه گفت: حاج علي، جان من راست بگو! تو چهره من#شهادت مي بيني؟!
🍁@shahidabad313
🔸️توقع اين ســؤال را نداشتم. چند لحظه اي به صورت ابراهيم نگاه كردم و با آرامش گفتم: بعضي از بچه ها موقع شــهادت حالــت عجيبي دارند، اما ابرام جون، تو هميشه اين حالت رو داري!
🔸️ســكوت فضاي اتاق را گرفت. ابراهيم بلند شد و به علي گفت: پاشو، بايد سريع حركت كنيم. با تعجب گفتم: آقا ابرام كجا!؟گفت: بايد سريع بريم#مسجد. بعد شلوارهايش را پوشيد و با علی راه افتادند.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_چهل_و_هفت
📌فكه آخرين ميعاد ص ۲۰۰
✔علي نصرالله
💚خوشگل ترین شهادت❤️
📌...فــردا عصــر بچه هــاي گردانهــا آمــاده شــدند. از لشــکر 27 حضرت رسول(ص)يازده گردان آخرين جيره جنگي خودشان را تحويل گرفتند.
همه آماده حركت به سمت#فكه بودند.
📌از دور ابراهيــم را ديدم. با ديدن چهره ابراهيــم دلم لرزيد. جمال زيباي او#ملكوتي شده بود!صورتش ســفيدتر از هميشــه بود.
🍁@shahidabad313
📌چفيه اي عربي انداخته و اوركت زيبائي پوشــيده بود. به ســمت ما آمد و با همه بچه ها دســت داد. كشيدمش كنار و گفتم: داش ابرام خيلي#نوراني شدي!
📌نفس عميقي كشــيد و با حســرت گفت: روزي كه بهشتي#شهيد شد خيلي ناراحت بودم. اما باخودم گفتم: خوش به حالش كه با#شــهادت رفت، حيف
بود با#مرگ_طبيعي از دنيا بره.
📌اصغر وصالي، علي قرباني، قاســم تشــكري و خيلي از رفقاي ما هم رفتند، طوري شده كه توي بهشت زهرا(س) بيشتر از تهران#رفيق داريم.
🍁@pmsh313
📌مكثي كرد و ادامه داد: خرمشهر هم كه آزاد شد، من مي ترسم جنگ تمام بشه و#شهادت را از دست بدهم، هر چند توكل ما به خداست.
📌بعــد نفس عميقي كشــيد وگفت: خيلي دوســت دارم شــهيد بشــم. اما، خوشگلترين شهادت رو ميخوام!
🍁@shahidabad313
📌بــا تعجب نگاهش كــردم. منتظر ادامه صحبت بودم که قطرات اشــك از گوشه چشمش جاري شد.
ابراهيم ادامه داد: اگه جائي بماني كه دســت احدي به تو نرســه، كسي هم تو رو نشناســه، خودت باشي و آقا، مولا هم بياد سرت رو به دامن بگيره، اين خوشگلترين شهادته.
📌گفتم: داش ابرام تو رو خدا اين طوري حرف نزن. بعد بحث را عوض كردم و گفتم: بيا با گروه فرماندهي بريم جلو، اين طوري خيلي بهتره. هر جا هم كه احتياج شد كمك ميكني. گفت: نه، من مي خوام با بسيجي ها باشم...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#خدایا !
این بنده ناچیز را بپذیر و مرگم را #شهادت در راه خودت قرار بده.
خدایا ببخش گناهانى را که پرده عصمت مى درد.🙏
"فرازی از وصیت نامه
#شهید_حمید_حکمت_پور "
#عصرتون_شــهــدایــــے
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_یک
💢والفجرمقدماتي ص ۲۰۵
✔علي نصرالله
💚میدان پر از مین❤️
💢...آنها از همه طرف به سوي ما شليك كردند!بچه ها هيچ كاري نمي توانســتند انجام دهند. موانع خورشيدي و ميدان هاي مين، جلوي هر حركتي را گرفته بود.
💢تعداد كمي از بچه ها وارد كانال ســوم شــدند. بســياري از بچه ها در ميان خاك هاي رملي گير كردند. همه به اين طرف و آن طرف مي رفتند.
💢بعضي از بچه ها مي خواســتند با عبور از موانع خورشــيدي در داخل دشت سنگر بگيرند، اما با انفجار مين به#شهادت رسيدند.
💢اطراف مســير پر از مين بود. ابراهيم اين را مي دانست، براي همين به سمت كانال سوم دويد و با فريادهايش اجازه رفتن به اطراف را نمي داد.
💢همه روي زمين خيز برداشتند. هيچ كاري نمي شد كرد. توپخانه عراق كاملا ً مي دانست ما از چه محلي عبور مي كنيم! و دقيقًا همان مسير را مي زد.
🍁@shahidabad313
💢همه چيز به هم ريخته بود. هر كس به سمتي مي دويد.ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانالها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم!
💢تا كانال سوم جلو رفتم، اما نمي شد كسي را پيدا كرد! يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم: ابراهيم را نديدي!؟گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد.
💢همين طور اين طــرف و آن طرف مي رفتم. يكي از فرمانده ها را ديدم. من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب. اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد.
🍁@pmsh313
💢طبق دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب، حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب.اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
📌 دعا كنيد خداوند #شهادت را نصيب شما كند در غير اين صورت زمانی فرا ميرسد كه جنگ تمام ميشود و رزمندگان امروز سه دسته ميشوند:
🔸 دسته اول به مخالفت با گذشته خود بر ميخيزند و از گذشته خود پشيمان ميشوند!
🔸 دسته دوم راه بيتفاوتی را بر ميگزينند و در زندگی مادی غرق ميشوند و همه چيز را فراموش ميكنند.
🔸 دسته سوم به گذشته خود وفادار ميمانند و احساس مسئوليت ميكنند كه از شدت مصائب و غصهها دق خواهند كرد.
🥀 ( #شهید_حمید_باکری )
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🍃گاهی عشق معجزه میکند و بیسیمچی گردان، آشنای غریب #شهدا می شود.
🍃امیر امینی، #رزمنده ی ساده ی گردان که حال و هوای هر عملیات را با بیسیم به جاماندگان خبر میداد.
🍃فرمانده قلبش شد و #بیسیمچی اشک و مناجاتش برای خدا. آنقدر دعا کرد تا عاشق، مخلص و #شهید شد.
🍃عکاسِ جنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد، #شهادت بیسیمچیِ عاشق را ثبت کرد و این عکس برگی شد از دفتر #عشق، که این روزها دل هر آدم سردرگمی را می لرزاند.
🍃سربندش، چشم هایش که از خستگی #دنیا آرام گرفته است و لب های خونینش، که گویی هنوز هم #ذکر میگویند. اینها هرکدام روضه ای است برای آنان که گرفتار دنیا شدهاند😔
🍃او با #مناجات و گریههایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و #عزیز شد برای دنیا و آدمهایش.
🍃کاش میشد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای #غفلت و #گناه کمی بندگی کنیم و او با بیسیماش از عشق به محبوب بگوید😢
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_امیر_حاج_امینی
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
📅تاریخ تولد : ۵ دی ۱۳۴۰، ساوه
📅تاریخ شهادت : ۱۰ اسفند ۱۳۶۵، شلمچه، کربلای۵
🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
شهید_حاج_قاسم_سلیمانی : #شهید_همت سوار بر موتور (نه سوار بر بنز ضدگلوله) به صورت ناشناس به #شهادت رسید
من عاشق چشمهایش بودم
موقع شهادت خدا چشماشو
با قابش برداشت و برد برا خودش،
خدا همیشه خوباشو برا خودش خواست.
#همسرانه #شهید_همت 🌸🍃 با عشق سر میڪنم حیایے را
ڪہ تار و پودش دست دوز مادر است
میبندم بہ سر ، سربند عشقے ڪہ
آیہ اش ڪلنا فداڪ یا زینب است🥀🥀 #مرد_بی_ادعا_و_بااخلاص_جبهه
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#سالروز_شهادت
#فرمانده_دلها🌷
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🌹 تازه دامادی که ۲۳ روز بعد از ازدواجش#شهید شد 🌹
« #وهب_زمان » لقب#شهیدی است که، چون #وهب_نصرانی در شرایط تازهدامادی به شهادت رسید.❤️🌹
جوانی ۲۶ ساله که فقط ده روز پس از ازدواج و زندگی مشترکش عازم سوریه شد و ۱۳ روز بعد در شب ششم محرم ۱۴۳۷ (شب حضرت قاسم) به فیض#شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش همانطور که آرزویش بود در روز تاسوعا تشییع و آسمانی شد.
♥️ شهید حاج #هادی_شجاع تازه داماد ده روزه ایست که تمامی تعلقات دنیوی با تمام زیبایی هایش را رها کرده و دل به رضایت خداوند بست.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🍃قلم حکایت میکند از نسیم در میان شاخ و برگ درختها، درخت هایی که سایبان قبر شهدا، قبر #زینب هستند🥀
🍃صدای نسیمی را که میان برگ های آنان می پیچد میشنوم، رازی نهفته در پس حرفی نگفته است.
🍃اوایل #میترا صدایش میکنند اما بعد ها از میان تمامی نام ها زینب را انتخاب میکند و براستی که این نام برازنده او بود♡
🍃علاقه زیادی به #شهدا داشت، هربار که برای تشیع شهیدی میرفت مقداری از خاک مزار را به عنوان تربت بر میداشت هفت میوه درخت کاج و هفت خاک تبرکی مزار شهدا همیشه در وسایلش بود.
🍃قلم حکایت میکند از بزرگی و #صبوری اش. از ندا ها و ناله های شبانه به روی سجاده، از آخرین جمله وصیت نامه، خانه ام را ساخته ام، باید بروم🕊
🍃۱۵ سال عارفانه زندگی کرد و در اولین بهار شانزدهسالگی برای همیشه زیر سایه درخت کاج آرام گرفت. رفت تا سر لوحه ایی از #ایمان باشد برای تمام دختران بعد از خود. تا بدانند #شهادت فقط در میدان و برای مرد جنگی نیست. شهید که باشی در آغوش #چادر هم میتوان تا آسمان ها پرواز کرد🌹
✍نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهیده_زینب_کمایی
📅تاریخ تولد : ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲ فروردین ۱۳۶۱
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_چهار
💚مزار يادبود❤️ص ۲۳۶
✔خواهر شهيد
🦋...ســالها از شهادت ابراهيم گذشــت. هيچ کس نمي توانست تصور کند که فقدان او چه بر سر خانواده ي ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهيم از پا افتاد و...
🦋تا اينکه در ســال ۱۳۹۰ شــنيدم که قرار است سنگ يادبودي براي ابراهيم، روي قبر يکي از شهداي گمنام در بهشت زهرا(س) ساخته شود.
🦋ابراهيم#عاشق_گمنامي بود. حالا هم#مزار يادبود او روي قبر يکي از شهداي گمنام ساخته مي شد.
🦋در واقع يکي از شــهداي گمنام به واسطه ابراهيم تکريم مي شد. اين ماجرا گذشت تا اينكه به كنار#مزار يادبود او رفتم.
🍁@shahidabad313
🦋روزي که براي اولين بار در مقابل ســنگ مزار ابراهيم قرار گرفتم، يک باره بدنم لرزيد! رنگم پريد و با تعجب به اطراف نگاه کردم!چند نفر از بســتگان ما هم همين حال را داشتند!
🦋ما به ياد يک ماجرا افتاديم که سي سال قبل در همين نقطه اتفاق افتاده بود!درســت بعد از عمليات آزادي خرمشهر، پســرعموي مادرم، شهيد حسن سراجيان به#شهادت رسيد.
🦋آن زمــان ابراهيــم مجروح بود و با عصا راه مي رفت. اما به خاطر شــهادت ايشان به بهشت زهرا(س) آمد.
🍁@pmsh313
🦋وقتي حسن را دفن کردند، ابراهيم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن، چه جاي خوبي هستي! قطعه۲۶ و كنار خيابان اصلي. هرکي از اينجا رد بشه يه#فاتحه برات مي خونه و تو رو ياد مي کنه.
🦋بعد ادامه داد: من هم بايد بيام پيش تو! دعا کن من هم بيام همين جا، بعد هم با عصاي خودش به زمين زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد!
🦋چند ســال بعد، درست همان جائي که ابراهيم نشــان داده بود، يک#شهيد_گمنام دفن شد و بعد به طرز عجيبي ســنگ يادبــود ابراهيم در همان مــکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🔰راز #شهادت شهید محمد مهدی مالامیری، بعد از سه سال از زبان پدر
🔆گفت میخواهم #عربی یاد بگیرم، کسی نمی دانست چرا جز خودش و خدا. پیشنهاد #مباحثه به یکی از آشنایان عراقی را داده بود. برای شروع باید متنی را ترجمه می کردند.
🔰 محمد مهدی با یک تیر ☄دو نشان زده بود: "سلام بر ابراهیم".
🔸️آنچنان #تسلطی بر این کتاب داشت و مجذوب ابراهیم شده بود، که گویی #خاطرات برای خودش اتفاق افتاده بود و در آخر همینطور هم شد.
🔆در اتاق کارش #سلام بر ابراهیمی داشت که با عربی حاشیه #نویسی کرده بود. می خواست خاطرات ابراهیم را برای سوری ها بخواند تا همه بدانند فرمانده ی معنوی او کیست.
🔹️به همه گفته بود باید جانانه بجنگیم که حتی اثری از جسم ما نماند تا مردم به زحمت تشییع نیفتند. درست مثل #ابراهیم هادی که آرزوی گمنامی داشت. انگار گمنامی گمشده همه ی مخلصین است.
🔰حالا دیگر کسی از خودش نمی پرسد چرا #محمد مهدی در آن محاصره ، کنار بچه های مجروح ماند و برنگشت. مثل ابراهیم، او هم #فرمانده نبود و اگر برمی گشت کسی بر او خرده نمی گرفت. اما ماند تا به همه ثابت کند آنچنان که #شهدا زنده اند، سیره عملی آنها نیز هنوز راه گشا و کلید 🔑سعادت است.
🔆شاید خودش را برده بود به #سال📅 ۶۱، والفجر مقدماتی و محاصره در کربلای کانال کمیل. با خودش گفت مگر عاشق💞 ابراهیم نبودی ⁉️مگر نمی خواستی مثل او باشی؟ امروز همان روزی است که #سالهاست منتظرش بودی، بسم الله، ابراهیم ماند کنار بچه های کمیل تو هم کنار بچه های فاطمیون بمان. او ماند و معبری زد از #بصر الحریر به کانال کمیل.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
✨امام (ره) می فرمایند اوج بندگی در عالم معنویت #شهادت است و بندگی خالصانه و عبودیت منجر به شهادت می شود.
✨یکی از دلایل صحبت دشمن از ترساندن، عدم درک فرهنگ درون جامعه ایران است، چون دشمن جامعه ای که با گریه ای توام با شوق به سمت #شهادت می روند، درک نکرده است.
#مرد_ميدان
#سرداردلها
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem