#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفت
💚غروب خونين❤️ ص ۲۱۱
✔علي نصرالله
🌱عصــر روز جمعه ۲۲ بهمــن ۱۳۶۱ براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه هاي اطلاعات به سنگرشان رفتند.
🌱مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديك غروب احســاس كردم از دور چيزي در حال حركت است!
🌱با دقت بيشتري نگاه كردم. كاملا ًمشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند. در راه مرتب زمين مي خوردند و بلند مي شدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي آيند.
🍁@shahidabad313
🌱فريــاد زدم و بچه ها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم گفتم تيراندازي نكنيد.
🌱ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا مي آئيد؟ حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها#آب خواست. سريع#قمقمه را به او دادم.
🌱ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش مي لرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي#كميل هستيم.
🍁@pmsh313
🌱با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه ها چي شدند!؟ در حالي كه سرش را به سختي بالا مي آورد گفت: فكر نمي كنم كسي غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور#مقاومت كرديد!؟
🌱حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: مــا اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز
كانال رو سر پا نگه داشت!
🌱دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپي جي مي زد، يك طرف با تيربار شليك مي كرد. عجب قدرتي داشت.
🌱ديگري پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم مي كرد، به مجروح ها مي رسيد، اصلا ً اين پسر خستگي نداشت!
🍁@shahidabad313
🌱گفتم: مگه فرماندها و معاونهاي گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف مي زني؟!گفت:جواني بود كه نمي ُ شناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كردي پاش بود.
🌱ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي مي كرد و روحيه مي داد و...
🌱داشــت روح از بدنم خارج مي شد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم. اين ِ ها مشخصات ابراهيم بود...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشت
🌴غروب خونين ص ۲۱۲
✔علي نصرالله
💚شهادت و مفقود شدن ابراهيم❤️
🌴...با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه ِ هاي قديمي آقا ابراهيم صداش مي كردند.
🌴دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟!يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش مي ريخت زنده بــود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقب. حتمًا ميخواد آتيش سنگين بريزه.شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب. خودش هم رفت كه به مجروحها برسه. ما هم آمديم عقب.
🍁@shahidabad313
🌴ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين. بي ُ اختيار بدنم سست شد و#اشــك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب تكان مي خورد.
🌴ديگر نمي توانستم خودم راكنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه مي كردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور مي شــد. از گود
زورخانه تا گيلان غرب و...
🌴بوي شــديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شــد. رفتم لب خاكريز، مي خواستم به سمت كانال حركت كنم. يكــي از بچه ها جلوي من ايســتاد و گفت: چكار مي كنــي؟ با رفتن تو كه ابراهيم برنمي گرده. نگاه كن چه آتيشي مي ريزن.
🌴آن شب همه ما را از#فكه به عقب منتقل كردند. همه بچه ها حال و روز من را داشتند. خيلي ها رفقايشان را جا گذاشــته بودند.
🌴وقتي وارد#دوكوهه شديم صداي حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه مي گفت:اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان
🍁@pmsh313
🌴صداي گريه بچه ها بيشــتر شد. خبر شــهادت و مفقود شدن ابراهيم خيلي سريع بين بچه ها پخش شد. يكي از رزمنده ها كه همراه پســرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي گفت: همه داغدار ابراهيم هســتيم، به خدا اگر پســرم شــهيد مي شد، اين قدر ناراحت نمي شدم. هيچ كس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود.
🌴روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران،هيچ كس جرأت نداشــت خبر شهادت ابراهيم را اعلام كند. اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_نه
🔘اوج مظلوميت ص ۲۱۴
✔مهدي رمضاني
💚کانال کمیل❤️
🔘با اينکه سن من زياد نبود اما خدا لطف کرد تا با بهترين بندگانش در#گردان_کميل همراه باشــم. ما در شب شروع عمليات تا کانال سوم رفتيم. اين کانال
کوچک بود و تقريبًا يک متر ارتفاع داشت. بر خلاف کانال دوم که بزرگ و پر از موانع بود.
🔘آن شــب همه بچه ها به ســمت کانال دوم برگشتند. کانالي که بعدها به نام »#کانال_کميل« معروف شد.
🔘من به همراه ديگر نيروها پنج روز را در اين کانال
سپري کردم.از صبــح روز بعد، تــک تيراندازان عراقــي هر جنبنــده اي را هدف قرار مي دادند. ما در آن روزهاي محاصره، دوران عجيبي را سپري کرديم.
🍁@shahidabad313
🔘يادم هســت که ابراهيم هادي، با آن قدرت بدني و با آن صلابت، كانال را سر پا نگه داشته بود! فرمانده و معاون گردان ما شهيد و مجروح شدند. براي همين تنها كسي كه نيروها را#مديريت مي كرد ابراهيم بود.
🔘او نيروها را تقسيم كرد. هر سه نفر را يك گروه و هر گروه را با فاصله، در نقطه اي از كانال مستقر نمود.
🔘يك نفر روي لبه ي كانال بود و اوضاع را مراقبت مي كرد. دو نفر ديگر هم در داخل كانال در كنار او بودند.
🔘انتهاي کانال يک انحناء داشــت، ابراهيم و چند نفر ديگر، شهدا را به آنجا منتقل کردند تا از ديد بچه ها دور باشند. مجروحين را هم به گوشه اي از کانال
برد تا زير آتش نباشند.
🍁@pmsh313
🔘ابراهيــم در آن روزها با نداي#اذان، بچه ها را براي نماز آماده مي کرد. ما در آن شرايط سخت، در هر سه وعده نمازجماعت برگزار مي کرديم! ابراهيم با
اين كارها به ما روحيه مي داد و همه نيروها را به آينده اميدوار مي كرد.
🔘دو روز بعــد از شــروع عمليات، و بعد از پايان ناموفــق مرحله دوم، تلاش بچه ها بيشــتر شد! مي خواستيم راهي را براي خروج از اين بن بست پيدا کنيم.
🔘در آخرين تماسي که با لشکر داشــتيم،
سردار)شهيد( حاجي پور با ناراحتي گفــت: هيچ کاري نمي توانيم انجام دهيــم، اگر مي توانيد به هر طريق ممکن عقب بيائيد...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت
✳اوج مظلوميت ص ۲۱۵
✔مهدي رمضاني
💚اسیران مهمان در کانال❤️
✳...پنجشنبه 21 بهمن بود که از روبرو و پشت سر ما، صداي تانک و نفربر بيشتر شد! بچه ها روي ديواره کانال را کنده و حالت پله ايجاد کردند.
✳برخــي فکر کردند نيروي کمکي براي ما آمده، امــا نه، محاصره ما تنگ تر شده بود!کماندوهاي عراقي تحت پوشــش تانکها جلو آمدند. آنها فهميده بودند
که در اين دشت، فقط داخل اين کانال نيرو مانده!
✳يادم هست که يک نوجوان به نام )شهيد( سيد جعفر طاهري قبضه آرپي جي را برداشت و از پله ها بالا رفت و با يک شليک دقيق، تانک دشمن را زد. همين باعث شد که آنها كمي عقب نشيني کنند.
🍁@shahidabad313
✳بچه ها هم با شــليک پياپي خود چند نفر از کماندوهاي عراقي را کشتند و چند نفر از نيروهائي که خيلي جلو آمده بودند را اسير گرفتند.
✳در آن شرايط سخت، حالا پنج اسير هم به جمع ما اضافه شد! نبود آب و غذا همه ما را کلافه کرده بود.
بيشتر نيروها بي رمق و خسته در گوشه و کنار کانال افتاده بودند.
✳تانک هائي که از کانال فاصله گرفتند، بلندگوهاي خود را روشــن کردند! فردي که معلوم بود از منافقين است شروع به صحبت کرد و گفت: ايراني ها، بيائيد #تســليم شويد، کاري با شــما نداريم، آب خنک و غذا براي شما آماده است، بيائيد... و همين طور ما را به اسير شدن تشويق مي كرد.
✳تشــنگي و گرسنگي امان همه را بريده بود. چند نفر از بچه ها گفتند: بيائيد برويم تســليم شــويم، ما وظيفه خودمان را انجام داديم، ديگر هيچ اميدي به نجات ما نيست.
✳يکي از همان نوجوانان بسيجي گفت: اگر امروز ما#اسير شديم و تلويزيون عراق ما را نشان داد و حضرت امام(ره)ما را ببيند و ناراحت بشود چه کار کنيم؟ مگر ما نيامديم که دل امام را شاد کنيم؟
🍁@pmsh313
✳همين صحبت باعث شــد که کســي خود را تسليم نکند. ابراهيم وقتي نظر بچه ها را فهميد خوشحال شد و گفت: پس بايد هر چه مهمات و آذوقه داريم جمع کنيم و بين نيروها تقسيم کنيم.
✳هرچه آب و غذا مانده بود را به ابراهيم تحويل داديم. او به هر پنج نفر يک قمقمه آب و کمي غذا داد. به آن پنج اســير عراقي هم هر كدام يک قمقمه آب داد!!
✳برخي از بچه ها از اين کار ناراحت شــدند، اما ابراهيم گفت: »آنها مهمان ما هستند«مهماتهــا را هم جمع کرديم و در اختيار افراد ســالم قرار داديم تا بتوانند نگهباني بدهند...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_یک
💚اوج مظلوميت❤️ص ۲۱۶
✔مهدي رمضاني
💠...سحر روز بعد يعني ۲۲ بهمن، تانکهاي دشمن کمي عقب رفتند!تعدادي از بچه ها از فرصت استفاده كرده و در دسته هاي چند نفره به عقب رفتند، اما برخي از آنها به اشتباه روي مين رفتند و...ساعتي بعد حجم آتش دشمن خيلي زيادتر شد. ديگر هيچ كس نمي توانست كاري انجام دهد.
💠عصــر ۲۲ بهمن، کماندوهاي دشــمن پــس از گلوله باران شــديد کانال، خودشــان را به ما رســاندند! يک دفعه ديديم که لوله اسلحه عراقي ها از بالای کانال به طرف ما گرفته شد!
💠يک افسر عراقي از مسير پله اي که بچه ها ساخته بودند وارد کانال شد. يک سرباز هم پشت سرش بود. به اولين مجروح ما يک لگد زد. وقتي فهميد که او زنده اســت، به ســرباز گفت: شليک کن.
🍁@shahidabad313
💠سرباز هم با تير زد و مجروح ما به شهادت رسيد. مجروح بعدي يک نوجوان معصوم بود که افسر بعثي با لگد به صورت او زد! بعد به سرباز گفت: بزن
💠سرباز امتناع کرد و شليک نکرد! افسر عراقي در حضور ما سر او داد زد. اما سرباز عقب رفت و حاضر به شليک نشد!
💠افسر هم اسلحه کلت خودش را بيرون آورد و گلوله اي به صورت او زد.سرباز عراقي در کنار شهداي ما به زمين افتاد! افسر عراقي هم سريع از کانال بيرون رفت! بعد به نيروهايش دستور شليک داد و...
🍁@pmsh313
💠دقايقي بعد عراقي ها، با اين تصور که همه افراد داخل کانال شهيد شده اند، برگشــتند. ديگر صداي تيراندازي نمي آمد. با غروب آفتاب سکوت عجيبي در فکه ايجاد شد!
💠من و چندين نفر ديگر که در ميان شهدا، زنده مانده بوديم از جا بلند شديم. کمي به اطراف نگاه کرديم. کســي آنجا نبود. بيشــتر آنهــا که زنده بودند
جراحت داشتند.
💠هوا كاملا ً تاريک بود که حرکت خودمان را آغاز کرديم و قبل از روشن شدن هوا خودمان را به نيروهاي خودي رسانديم و...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_دو
💚اسارت❤️ص ۲۱۸
✔امير منجر
🔷️از خبر مفقود شــدن ابراهيم يك هفته گذشــت. قبــل از ظهر آمدم جلوي مسجد، جعفر جنگروي هم آنجا بود. خيلي ناراحت و به هم ريخته. هيچ كس
اين خبر را باور نمي كرد.
🔷️مصطفي هم آمد و داشــتيم در مورد ابراهيم صحبــت مي كرديم. يك دفعه محمد آقا تراشكار جلو آمد. بي خبر از همه جا گفت: بچه ها شما كسي رو به
اسم ابراهيم هادي مي شناسيد!؟
🔷️يك دفعه همه ما ساكت شديم با تعجب به همديگر نگاه كرديم. آمديم جلو و گفتيم: چي شده؟! چه مي گي؟!
🍁@shahidabad313
🔷️بنده خدا خيلي هول شــد. گفت: هيچي بابا، بــرادر خانم من چند ماهه كه مفقود شــده، من هر شب ساعت دوازده راديو بغداد رو گوش مي كنم. عراق اسم اسيرها رو آخر شبها اعلام مي كنه!
🔷️ديشــب داشــتم گــوش مي كــردم، يك دفعــه مجــري راديــو عــراق كه فارســي حــرف مــي زد برنامــهاش را قطــع كــرد و موزيك پخــش كرد.
🔷️بعد هم با خوشحالي اعلام كرد: در اين عمليات ابراهيم هادي از فرماندهان ايراني در جبهه غرب، به اسارت نيروهاي ما درآمده.
🔷️داشتيم بال درمي آورديم! همه ما از اينكه ابراهيم زنده است خيلي خوشحال شديم.نمي دانستيم چه كار كنيم. دست و پايمان را گم كرديم. سريع رفتيم سراغ ديگر بچه ها، حاج علي صادقي با صليب سرخ نامه نگاري كرد.
🔷️رضا هوريار رفت خانه آقا ابراهيم و به برادرش خبر داد. همه بچه ها از زنده بودن ابراهيم خوشحال شدند.مدتي بعد از طريق صليب سرخ جواب نامه رسيد.
🍁@pmsh313
🔷️در جــواب نامه آمده بــود كه: من ابراهيــم هادي پانزده ســاله اعزامي از نجف آباد اصفهان هستم. فکر کنم شما هم مثل عراقي ها مرا با يكي از فرماندهان غرب كشور اشتباه گرفته ايد!
🔷️هر چند جواب نامه آمد، ولي بســياري از رفقا تا هنگام آزادي اســرا منتظر بازگشت ابراهيم بودند. بچه ها در هيئت هر وقت اســم ابراهيم مي آمــد روضه حضرت زهرا(س)مي خواندند و صداي گريه ها بلند مي شد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_سه
🔹️فراق ص ۲۲۰
✔عباس هادي
💚ابراهیم یعنی بنده خدا بودن❤️
🔹️يك ماه از مفقود شدن ابراهيم مي گذشت. هيچ كدام از رفقاي ابراهيم حال و روز خوبي نداشتند.هــر جــا جمــع مي شــديم از ابراهيــم مي گفتيــم و اشــك مي ريختيــم.
🍁@shahidabad313
🔹️براي ديدن يكي از بچه ها به بيمارســتان رفتيم. رضا گوديني هم آنجا بود. وقتي رضا را ديدم انگار كه داغ دلش تازه شده، بلندبلند گريه مي كرد.
🔹️بعد گفت: بچه ها، دنيا بدون ابراهيم براي من جاي زندگي نيســت! مطمئن باشيد من در اولين عمليات#شهيد مي شم!
🍁@pmsh313
🔹️يكي ديگر از بچه ها گفت: ما نفهميديم ابراهيم كه بود. او بنده خالص خدا بــود. بين ما آمد و مدتي با او زندگــي كرديم تا بفهميم معني بنده خدا بودن
چيست.
🔹️ديگري گفت: ابراهيم به تمام معنا يك پهلوان بود، يك عارف پهلوان...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_پنج
🔶️تفحص ص ۲۲۲
✔سعيد قاسمي و راوي دوم خواهر شهيد
💚خورشيدي براي راهيان نور❤️
🔶️ســال ۱۳۶۹ آزادگان به ميهن بازگشــتند. بعضي ها هنوز منتظر بازگشــت ابراهيم بودند)هر چند دو نفر به نامهاي#ابراهيم_هادي در بين آزادگان بودند(
ولي اميد همه بچه ها نااميد شد.
🔶️ســال بعد از آن، تعدادي از رفقاي ابراهيم بــراي بازديد از مناطق عملياتي راهي#فكه شدند.در اين ســفر اعضاي گروه با پيكر چند شــهيد برخورد كردند و آنها را به تهران منتقل كردند.
🔶️چند روز بعد رفته بوديم بازديد از خانواده شهدا. مادر شهيدي به من گفت: شما مي دانيد پسر من كجا شهيد شده!؟ گفتم: بله، ما با هم بوديم.
🔶️پرسيد: حالا كه جنگ تمام شده نمي توانيد پيكرش را پيدا كنيد و برگردانيد؟ با حرف اين مادر خيلي به فكر فرو رفتم. روز بعد با چند تن از فرماندهان و دلسوختگان جنگ صحبت كردم. با هم قرار گذاشتيم به دنبال پيكر رفقاي خود باشيم، مدتي بعد با چند نفر از رفقا به فكه رفتيم.
🍁@shahidabad313
🔶️پس از جســتجوي مجدد، پيكرهاي سيصد شهيد از جمله فرزند همان مادر پيدا شد.پس از آن گروهي به نام#تفحص_شهدا شكل گرفت كه در مناطق مختلف مرزي مشغول جستجو شدند.
🔶️عشق به شهداي مظلوم فكه، باعث شد كه در عين سخت بودن كار و موانع بسيار، كار در فكه را گسترش دهند. بسياري از بچه هاي تفحص كه ابراهيم را مي شناختند، می گفتند: بنيان گذار گروه تفحص، ابراهيم هادي بوده. او بعد از عملياتها به دنبال پيكر شهدا مي گشت.
🔶️پنج ســال پس از پايان جنگ، بالاخره با ســختي هاي بسيار، كار در كانال معروف به#كميل شروع شد. پيكرهاي شهدا يكي پس از ديگري پيدا مي شد.
🔶️در انتهاي كانال تعداد زيادي از شــهدا كنار هم چيده شــده بودند. به راحتي پيكرهاي آنها از كانال خارج شد، اما از ابراهيم خبري نبود!
🔶️علي محمودوند مسئول گروه تفحص لشکر بود. او در والفجر مقدماتي پنج روز داخل كانال كميل در محاصره دشمن قرار داشت.علي خود را مديون ابراهيم مي دانســت و مي گفت: كســي غربت فكه را نمي داند، چقدر از بچه هاي مظلوم ما در اين كانالها هســتند. خاك فكه بوي غربت كربلا مي دهد.
🔶️يك روز در حين جســتجو، پيكر شــهيدي پيدا شد. در وســايل همراه او دفترچه يادداشــتي قرار داشت كه بعد از گذشت ســالها هنوز قابل خواندن
بود. در آخرين صفحه اين دفترچه نوشــته بود: »امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم. آب و غذا را جيره بندي كرده ايم. شهدا در انتهاي كانال كنار
هم قرار دارند. ديگر شهدا#تشنه نيستند. فداي لب تشنه ات اي پسر فاطمه(س)!«
🍁@pmsh313
🔶️بچه هــا با خواندن اين دفترچه خيلي منقلب شــدند و باز هم به جســتجوي خودشان ادامه دادند. اما با وجود پيدا شدن پيكر اكثر شهدا، خبري از ابراهيم نبود. مدتي بعد يكي از رفقاي ابراهيم براي بازديد به فكه آمد.
🔶️ايشان ضمن بيان خاطراتي گفت: زياد دنبال ابراهيم نگرديد؟!او مي خواسته گمنام باشد. بعيد است پيدايش كنيد. ابراهيم در فكه مانده تا خورشيدي براي#راهيان_نور باشد...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_شش
💚تفحص❤️ص ۲۲۴
✔سعيد قاسمي و راوي دوم خواهر شهيد
🔸️...اواخر دهه هفتاد، بار ديگر جستجو در#منطقه_فكه آغاز شد. باز هم پيكرهاي شهدا از كانالها پيدا شد، اما تقريبًا اكثر آنها#گمنام بودند.
🔸️در جريان همين جســتجوها بود كــه علي محمودونــد و مدتي بعد مجيد پازوكي به خيل شهدا پيوستند.پيكرهاي شهداي گمنام به ستاد تفحص رفت.
🔸️قرار شد در#ايام_فاطميه و پس از يك تشييع طولاني در سراسر كشور، هر پنج شهيد را در يك نقطه از خاك ايران به خاك بسپارند.
🍁@shahidabad313
🔸️شــبي كه قرار بود پيكر شهداي گمنام در تهران تشــييع شود ابراهيم را در خواب ديدم. با موتور جلوي درب خانه ايســتاد. با شور و حال خاصي گفت: ما هم برگشتيم! و شروع كرد به دست تكان دادن.
🔸️بار ديگر در خواب مراســم تشــييع شــهدا را ديدم. تابوت يكي از شهدا از روي كاميون تكاني خورد و ابراهيم از آن بيرون آمد. با همان چهره جذاب و
هميشگي به ما لبخند مي زد!
🔸️فرداي آن روز مردم قدرشــناس، با شــور و حال خاصي به#اســتقبال_شهدا رفتند. تشــييع با شكوهي برگزار شد. بعد هم شهدا را براي تدفين به شهرهاي مختلف فرستادند.
🍁@pmsh313
🔸️من فكر مي كنم ابراهيم با خيل شــهداي گمنام، در روز شــهادت حضرت صديقه طاهره(س) بازگشت تا غبار غفلت را از چهره هاي ما پاك كند.
🔸️براي همين بر مزار هر شــهيد گمنام كه مي روم به ياد ابراهيم و ابراهيم هاي اين ملت فاتحه اي مي خوانم
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شصت_و_هشت
💢حضور ص ۲۲۶
💚دعا برای دختر باحجاب❤️
💢...آمده بود#مســجد. از من، سراغ دوســتان آقا ابراهيم را گرفت! اين شخص مي خواست از آنها در مورد اين شهيد سؤال كند. پرسيدم: كار شما چيه!؟ شايد بتوانم كمك كنم.
💢گفت: هيچي، مي خواهم بدانم اين#شهيد_هادي كي بوده؟ قبرش كجاست!؟ كمــي فكر كردم. مانده بودم چه بگويم. بعد از چند لحظه ســكوت گفتم:
💢#ابراهيم_هادي#شهيد_گمنام است و قبر ندارد. مثل همه شهداي گمنام. اما چرا سراغ اين شهيد را مي گيريد؟
🍁@shahidabad313
💢آن آقا كه خيلي حالش گرفته شــده بــود ادامه داد: منزل ما اطراف تصوير شــهيد هادي قرار داره، من دختر كوچكي دارم كــه هر روز صبح از جلوي
تصوير ايشان رد مي شه و مي ره مدرسه.
💢يك بار دخترم از من پرسيد: بابا اين آقا كيه!؟
من هم گفتم: اينها رفتند با دشــمنها جنگيدند و نگذاشــتند دشمن به ما حمله كنه. بعد هم شهيد شدند.
💢دخترم از زماني كه اين مطلب را شــنيد هر وقت از جلوي تصوير ايشان رد مي شد به عكس شهيد هادي سلام مي كنه.
🍁@pmsh313
💢چند شب قبل، دخترم در خواب اين شهيد را مي بينه!#شهيد_هادي به دخترم مي گويد: دختر خانم، تو هر وقت به من سلام مي كني من جوابت رو مي دم! براي تو هم دعا مي كنم كه با اين سن كم، اينقدر#حجابت را خوب رعايت مي كني.
💢حالا دخترم از من مي پرسه: اين شهيد هادي كيه؟ قبرش كجاست!؟بغض گلويم را گرفت. حرفي براي گفتن نداشــتم. فقط گفتم: به دخترت بگو، اگه مي خواي آقا ابراهيم هميشــه برات دعاكنه مواظب نماز و حجابت باش. بعد هم چند تا خاطره از ابراهيم تعريف كردم...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_دو
📌أَيْنَ تَذْهَبُونَ ص ۲۳۳
✔خانم رسولي و...
💚هادی دوستان❤️
📌در دوران دفاع مقدس با همسرم راهي جبهه شديم. شوهرم در گروه شهيد اندرزگو و من امدادگر بيمارستان گيلان غرب بودم. ابراهيم هــادي را اولين بار در آنجا ديدم.
📌يک بار که پيکر چند شــهيد را به بيمارســتان آوردند، برادر هادي آمد و گفت: شــما خانمها جلو نيائيد! پيکر شهدا متلاشي شده و بايد آنها را شناسائي کنم. بعدها چند بار نواي ملکوتي ايشــان را شــنيدم. صداي بسيار زيبائي داشت.
📌وقتي مشغول دعا مي شد، حال و هواي همه تغيير مي کرد.من ديده بودم که بسيجي ها عاشق ابراهيم بودند و هميشه در اطراف او پر از نيروهاي رزمنده بود.
🍁@shahidabad313
📌تا اينکه در اواخر سال ۱۳۶۰ آنها به جنوب رفتند و من هم به تهران برگشتم. چند سال بعد داشتيم از خيابان ۱۷ شهريور عبور مي کرديم که يک باره تصوير
آقاابراهيم را روي ديوار ديدم! من نمي دانســتم که ايشــان شهيد و مفقود شده!
📌از آن زمان، هر شــب جمعه به نيت ايشــان و ديگر شــهدا دو رکعت نماز مي خوانم. تا اينکه در سال ۱۳۸۸ و در ايام ماجراي#فتنه، يک شب اتفاق عجيبي افتاد.
🍁@pmsh313
📌در عالم رويا ديدم که آقا ابراهيم با چهره اي بسيار نوراني و زيبا، روي يک تپه سر سبز ايستاده! پشت سر او هم درختاني زيبا قرار داشت.بعد متوجه شــدم که دو نفر از دوستان ايشان که آنها را هم مي شناختم، در
پائين تپه مشغول دست و پا زدن در يک باتلاق هستند!
📌آنها مي خواســتند به جائي بروند، اما هرچه دســت و پا مي زدند بيشتر در باتلاق فرو مي رفتنــد! ابراهيم رو به آنها کرد و فرياد زد و اين آيه را خواند:(این تذهبون)به کجا مي رويد(؟! اما آنها اعتنائي نکردند!
📌روز بعد خيلي به اين ماجرا فکر کردم. اين خواب چه تعبيري داشت؟!پسرم از دانشــگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالي به سمت من آمد و گفت: مادر، يک هديه برايت گرفته ام!
📌بعد هم کتابي را در دست گرفت و گفت: کتاب شهيد ابراهيم هادي چاپ شده ...به محض اينکه عكس جلد کتاب را ديدم رنگ از صورتم پريد!پسرم ترسيد و گفت: مادر چي شد؟ من فکر مي کردم خوشحال مي شي؟!جلو آمدم و گفتم: ببينم اين کتاب رو...
🍁@shahidabad313
📌من دقيقًا همين صحنه روي جلد را ديشب ديده بودم! ابراهيم را درست در همين حالت ديدم!بعد مشــغول مطالعه کتاب شدم. وقتي که فهميدم خواب من روياي صادقه بوده، از طريق همسرم به يکي از بسيجيان آن سالها زنگ زديم.
📌از او پرسيديم كه از آن دو نفر كه من در خواب ديده بودم خبري داري؟خلاصه بعد از تحقيق فهميدم که آن دو نفر، با همه ي#سابقه_جبهه و#مجاهدت،از حاميان ســران فتنه شــده و در مقابــل رهبر انقلاب موضع گيــري دارند!
📌هرچند خواب ديدن حجت شــرعي نيســت، اما وظيفه دانستم که با آنها تماس بگيرم و ماجراي آن خواب را تعريف کنم. خدا را شــکر، همين رويا اثر بخش بود. ابراهيم، بار ديگر، هادي دوستانش شد و ...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_چهار
💚مزار يادبود❤️ص ۲۳۶
✔خواهر شهيد
🦋...ســالها از شهادت ابراهيم گذشــت. هيچ کس نمي توانست تصور کند که فقدان او چه بر سر خانواده ي ما آورد. مادر ما از فقدان ابراهيم از پا افتاد و...
🦋تا اينکه در ســال ۱۳۹۰ شــنيدم که قرار است سنگ يادبودي براي ابراهيم، روي قبر يکي از شهداي گمنام در بهشت زهرا(س) ساخته شود.
🦋ابراهيم#عاشق_گمنامي بود. حالا هم#مزار يادبود او روي قبر يکي از شهداي گمنام ساخته مي شد.
🦋در واقع يکي از شــهداي گمنام به واسطه ابراهيم تکريم مي شد. اين ماجرا گذشت تا اينكه به كنار#مزار يادبود او رفتم.
🍁@shahidabad313
🦋روزي که براي اولين بار در مقابل ســنگ مزار ابراهيم قرار گرفتم، يک باره بدنم لرزيد! رنگم پريد و با تعجب به اطراف نگاه کردم!چند نفر از بســتگان ما هم همين حال را داشتند!
🦋ما به ياد يک ماجرا افتاديم که سي سال قبل در همين نقطه اتفاق افتاده بود!درســت بعد از عمليات آزادي خرمشهر، پســرعموي مادرم، شهيد حسن سراجيان به#شهادت رسيد.
🦋آن زمــان ابراهيــم مجروح بود و با عصا راه مي رفت. اما به خاطر شــهادت ايشان به بهشت زهرا(س) آمد.
🍁@pmsh313
🦋وقتي حسن را دفن کردند، ابراهيم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن، چه جاي خوبي هستي! قطعه۲۶ و كنار خيابان اصلي. هرکي از اينجا رد بشه يه#فاتحه برات مي خونه و تو رو ياد مي کنه.
🦋بعد ادامه داد: من هم بايد بيام پيش تو! دعا کن من هم بيام همين جا، بعد هم با عصاي خودش به زمين زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد!
🦋چند ســال بعد، درست همان جائي که ابراهيم نشــان داده بود، يک#شهيد_گمنام دفن شد و بعد به طرز عجيبي ســنگ يادبــود ابراهيم در همان مــکان که خودش دوست داشت قرار گرفت!!
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_پنج
💚ابراهيم الگوي اخلاق عملي❤️
⏺سخن آخر ص ۲۳۸
⏺با ياري خدا چهار سال از انتشار کتاب آقا ابراهيم گذشت. در طي سالهاي 1389 تا پايان 1392 کتاب ســام بر ابراهيم بيــش از پنجاه بار تجديد چاپ گرديد.
⏺شــايد خود ما هم بــاور نمي کرديم که بدون هيچ گونه حمايت رســانه اي و دولتــي، و تنها بــا#عنايات حضرت حق و از طريق ارتبــاط مردمي، بيش از 150000جلد از اين کتاب به فروش برسد! آن هم در اين بازار آشفته کتاب!
⏺در اين مدت هزاران تماس و پيامک و ايميل از طرف دوستان جديد ابراهيم براي ما رسيد! همه از#عنايات خدا، به واسطه اين شهيد عزيز حکايت مي کردند.از شفاي بيمار سرطاني در استان يزد با توسل و عنايت شهيد هادي تا دانشجوئي لاابالي که شايد اتفاقي! با اين شهيد آشنا شد و مسير زندگيش تغيير کرد!
🍁@shahidabad313
⏺از آن جواني که هرجا براي خواستگاري مي رفت، نتيجه نمي گرفت و خدا را به حق شهيد هادي قسم داد و در آخرين خواستگاري، به خانه اي رفت که تصوير#شهيد_هادي زينت بخش آن خانه بود و آنها هم از اين شهيد خواسته بودند که ...
⏺تا جواناني که به عشق ابراهيم به سراغ#ورزش_باستاني رفتند و همه کارهايشان را بر اساس رضايت خدا تنظيم کردند.در اين سالها، روزي نبود که از ياد او جدا باشيم. همه ي زندگي ما با وجود او گره خورد.
⏺ابراهيم مســيري را هموار کرد که با#عنايات خدا بيش از سي کتاب ديگر جمع آوري و چاپ شد. با راهي كه او به ما نشــان داد، دهها شــهيد بي نشان ديگر از اقصي نقاط اين سرزمين به جامعه اسلامي معرفي گرديدند.
⏺كتاب هائي كه بيشتر آنها دهها بار تجديد چاپ و توزيع گرديده.شــايد روز اول فکر نمي کرديم اين گونه شود، اما ابراهيم عزيز ما، اين#اسوه_اخلاص و بندگي، به عنوان الگوي#اخلاق_عملي حتي براي ديگر كشورها و مليتها مطرح شد!
⏺از کشــمير آمدند و اجازه خواســتند تا کتاب ابرهيم را ترجمه و در هند و پاکستان منتشر کنند!
مي گفتند براي مسلمانان آن منطقه بهترين الگوي عملي است. و اين کار در دهه فجر 1392 عملي شد.
🍁@pmsh313
⏺بعد از آن، برخي ديگر از دوستان خارج نشين، اجازه ترجمه انگليسي کتاب را خواستند. آنها معتقد بودند که ابراهيم، براي همه انســانها الگوي اخلاق است. خدا را شکر که در سال 1393 اين کار هم به نتيجه رسيد.
⏺آري، مــا روز اول بــه دنبال خاطرات او رفتيم تا ببينيم کلام مرحوم شــيخ حسين زاهد چه معنائي داشت، که با ياري خدا، صدق کلام ايشان اثبات شد.
ابراهيم الگوي#اخلاق_عملي براي همه انســانهائي اســت که مي خواهند#درس_درست_زيستن را بياموزند.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
تولدت مبارک آقا #ابراهیم🍃
مشڪل ڪارهاے ما این استــ
ڪھ براے رضاے همھ ڪار مےڪنیم
جز خـــ❣️ــدا
#شهید_ابراهیم_هادے
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
تولدت مبارک آقا #ابراهیم🍃
مشڪل ڪارهاے ما این استــ
ڪھ براے رضاے همھ ڪار مےڪنیم
جز خـــ❣️ــدا
#شهید_ابراهیم_هادے
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
💠 ارادت #شهدا به #شهید_ابراهیم_هادی
از میان شهدای مدافع حرم، بسیاری بودند که ارادات و علاقه قلبی به #ابراهیم_هادی داشتند.
🌷 #شهید_مهدی_عزیزی همواره تصویر ابراهیم را در جیبش داشت، کتاب را خوانده بود و هر وقت از کنار تصویر او رد می شد سلام میکرد.
🌷 #شهید_سیدمیلاد_مصطفوی هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل میرفت و با ابراهیمش خلوت میکرد.
🌷 #شهید_عباس_دانشگر هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را میدید، از او میخواست چند جمله ای از ابراهیم بگوید.
🌷 #شهید_هادی_ذوالفقاری که دیگر احتیاج به توضیح ندارد. نام جهادیش را گذاشته بود: ابراهیم هادی ذوالفقاری
ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود.
🌷 #شهید_علی_امرایی بیشتر کتابهایی که درباره شهید هادی بود خوانده بود و در کنار مزار یادبودش عکس یادگاری گرفته بود.
🌷 #شهید_حمید_اسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت.
🌷 #شهید_مصطفی_صدرزاده به عشق ابراهیم هادی، نام جهادیاش را سید ابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه میکرد و مینوشت: «وقف در گردش» و به دیگران میداد.
🌷 #شهید_حسین_معزغلامی نیز از شیفتگان ابراهیم هادی بود و هر هفته به مزار این شهید میرفت.
🌷 #شهید_محمد_کامران از هم محلهایهای ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت.
🌷 #شهید_مرتضی_عطایی از مسئولان ایرانی فاطمیون نیز عاشق ابراهیم بود. یکی از مسئولان لشکر فاطمیون تعریف میکند: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داشتیم. تعداد زیادی از کتابها از جمله «سلام بر ابراهیم» به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و آنها علاقهمند به زندگی شهید شدند.
🌷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️❤️
به کمک دوستانش و به تأسی از #شهید_ابراهیم_هادی هیئت خیمه العباس را راه انداخته بود
هرکسی با یک #شهیدی خو گرفت
روز محشر #آبرو از او گرفت
#دوست_شهید_من
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهیدان_الگوی_جذب_جوانان
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃 سبک زندگی، همگام با شهدا
❣ شهید ابراهیم هادی
❓ ابراهیم همیشه قبل از مسابقات دو رکعت نماز میخواند ازش پرسیدم چه نمازی میخوانی؟
🌹🍃 گفت دو رکعت نماز میخوانم و از خدا میخواهم یه وقت تو مسابقه حال کسی را نگیرم
#سبک_زندگی
#شهید_ابراهیم_هادی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
چادر برای زن یڪ حریم استـــــ ،یڪ قلعه ویڪ پشتیبان استـــــ...
از این حریم خوبـــــ نگهبانی ڪنید...
همیشه میگفتـــــ :به حجابـــــ احترام بگذارید ڪه حفظ آرامش وبهترین امر به معروفـــــ برای شماستـــــ .
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 انیمیشن فوق العاده زیبا از کشتی #شهید_ابراهیم_هادی
📚 براساس داستان پوریای ولی از کتاب سلام بر ابراهیم 1
🎙 باصدای گزارشگر کشتی آقای هادی عامل
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🌹🍃همگام با شهدا؛ شهید ابراهیم هادی
❤️خدایا، ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمیدانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر میدانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و میکنم.
#شهیدانه
#شهید_ابراهیم_هادی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
☝️🏻شبیه ابراهیم باشیم...
#شهید_ابراهیم_هادی تاکید ویژهای بر خودسازی داشت
و میگفت تا خودسازی نکنیم و خودمان را تغییر ندهیم،
جامعه تغییر نخواهد کرد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
✳️ شماها دیگه کی هستید!
🔻 در گیلانغرب چوپانی بود به نام شاهین که گوسفندهایش را در تپههای مابین ما و عراقیها میچرخاند. آدم خوبی بود. ابراهیم حسابی با شاهین عیاق شد. مدتی بعد به مراتع دیگری رفت. چیزی از رفتنش نگذشته بود که ابرام گفت دلم هوای شاهین رو کرده. رفتیم ببینیمش.
🔸 همینطور که نشسته بودیم، دیدیم شاهین بلند شد و رفت. پشت سرش هم ابرام رفت. یکدفعه صدای ابرام و شاهین ما را متوجه آنها کرد. شاهین میگفت: «من باید این حیوون رو بزنم زمین!» ابرام هم میگفت: «به مولا اگه بذارم!» بلند شدیم ببینیم چه خبر است. دیدیم شاهین یه میش از بین گله جدا کرده تا سرش را ببرد و برای ما کباب کند اما ابرام مانعش شده و اجازه نمیدهد. ده دقیقه، یک ربع اینها با هم بکش نکش داشتند. بالاخره شاهین کوتاه آمد. وقتی آمد و نشست، گفت: «همین جایی که شما الان نشستید، قبل از #انقلاب استوار ژاندارمری میاومد و تقاضای گوسفند میکرد. من هم مجبور بودم براش گوسفند بکشم. یک دفعه که من گوسفند کوچکی براش جدا کردم، قبول نکرد. خودش بلند شد رفت یک میش بزرگ سوا کرد و گفت اینو بکش. گوسفند رو کشتم، گوشتش را خرد کردم، گذاشت لای پوستش و برد و به اندازهی یک آبگوشت هم برای ما نگذاشت. حالا موندم که شماها دیگه کی هستید! اون استوار نامرد ژاندارمری چطور رفتار میکرد، شماها چطور!»
📚 از کتاب #جوانمرد | روایت زندگی و خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی | ج۱
📖 صفحات ۹۵ تا ۹۷
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
🕊🍂🕊
🖋 #سیره_شهدا
نصیحت های ابراهیم به مردی که حجاب همسرش برایش مهم نبود:
دوست عزیز!
همسر شما برای خود شماست،
نه برای نمایش دادن جلوی دیگران!
می دانی چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می افتد؟
🌹 #شهید_ابراهیم_هادی
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷هر وقت می دید بچـــهها مـشـغــول #غیبت کسی هستند مــرتب میگـفـت: #صلوات بفــرست! یا بـه هــر طریقی بحث را عوض می کرد...
💎 هیچ گاه از کسی بد نمیگفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تـنگ یا آسـتین کـوتـاه نمی پـوشــید...
🌻بارهــا خــودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که عـلـت را سؤال می کردیم می گفت:«برای نفس آدم این کارها لازمه».
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem
#شهید_ابراهیم_هادی
🌷هر وقت می دید بچـــهها مـشـغــول #غیبت کسی هستند مــرتب میگـفـت: #صلوات بفــرست! یا بـه هــر طریقی بحث را عوض می کرد...
💎 هیچ گاه از کسی بد نمیگفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تـنگ یا آسـتین کـوتـاه نمی پـوشــید...
🌻بارهــا خــودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که عـلـت را سؤال می کردیم می گفت:«برای نفس آدم این کارها لازمه».
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠 @ghararghehajghasem