eitaa logo
🌹کانال مولودی و اعیاد غریب آشنا (مبشری)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
224 ویدیو
56 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1922302029Cf52fe4bfa2 #غریب_آشنا #اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی با محرَّم زخم ما نان و نمک ها خورده است تا ابد از شور عاشورا نمک گیریم ما #محمد_مبشری جهت تبادل و ارتباط مستقیم با شاعر @mohammad_mobasheri313
مشاهده در ایتا
دانلود
  هر شب که جانماز دلم پهن می شود یا سفره ی نیاز دلم پهن می شود در کوی دوست راز دلم پهن می شود سفره ی سوز و ساز دلم پهن می شود ای روزه دار آل علی روزه ات قبول دوریم از تو گر چه..ولی روزه ات قبول قدر آمده ، به سینه ی من هم شفا بده "جانی بگیر و جرعه ی جام ولا بده " تقدیر کن هر آن چه که خواهی به ما بده یعنی فقط به ما سفر کربلا بده ما را کنار سفره ی افطار کن دعا با یاد تشنگی شهنشاه کربلا ما گریه می کنیم ولی شاد می شویم از غم خراب گشته و آباد می شویم وقتی دخیل صحن گوهرشاد می شویم هر کس حرم نرفته خدا را ندیده است ای وای آن که کرببلا را ندیده است... هر شب برای دلبر خود ناز می کنیم وقت قنوت بال و پری ، باز می کنیم تا شهر عشق عزم سفر ، ساز می کنیم یک یا حسین گفته و پرواز می کنیم آری سفر به کرببلا اوج شور ماست گریه میان روضه صفا و سرور ماست نامم گداست ، طایفه ام نیز کوثری منزل کجاست؟ کرببلا... شغل، نوکری منصب غلام و اصل و نسب جمله حیدری دارایی ام دو دیده و قلبی صنوبری " دیده برای دیدن روی ولی و بس قلبم فقط حریم ولای علی و بس " به روزباشیدبااین کانال👇 ══✼🍃🌹🍃✼══ ⤵️⤵️ @gharibe_ashena_mobasheri313 ══✼🍃🌹🍃✼═
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @gharibe_ashena_mobasheri313
۳۱۳ جشن ولایت تو شد  ای گل نرگس فصل محبت تو شد ای گل نرگس جشن امامت تو شد ای گل نرگس وقت زیارت تو شد ای گل نرگس دل به عنایت تو شد ای گل نرگس محو حقیقت تو شد ای گل نرگس اوج و نهایت وفا ، ای گل نرگس موج طراوت و صفا ای گل نرگس ابر کرامت و سخا ای گل نرگس روح نبوت و ولا ای گل نرگس دل پی رحمت تو شد ای گل نرگس مست کرامت تو شد ای گل نرگس عاشقی از تو جان گرفت ای گل نرگس مِهر رُخت جهان گرفت ای گل نرگس جلوه ی جاودان گرفت ای گل نرگس نور تو آسمان گرفت ای گل نرگس دیده به منّت تو شد  ای گل نرگس مات طراوت تو شد ای گل نرگس هستیِ ما همه تویی ای گل نرگس بر همه قائمه تویی ای گل نرگس اول و خاتمه تویی ای گل نرگس یوسف فاطمه تویی ای گل نرگس دیده به حیرت تو شد ای گل نرگس اشک به حیرت تو شد ای گل نرگس منتظرم به انتظار ای گل نرگس تا تو بیایی ای بهار ای گل نرگس ای تو یارِ تک سوار ای گل نرگس هجر تو می بَرَد قرار ای گل نرگس هر که به طاعت تو شد ای گل نرگس کشته ی غیبت تو شد ای گل نرگس
به زمستان دلم فصل بهار آمده باز به پریشانی من روحِ قرار آمده باز به هوای نفسم نفحه ی یار آمده باز به سرِ دادن جان دار و ندار آمده باز به شب غمزدگان باز سحر می آید روشنی بخش دل اهل نظر می آید کیست این دلشده ای کز همگان دل بِبَرَد کشتی خسته ی دل را سوی ساحل بِبَرَد کیست این کعبه ی منظور که حاصل بِبَرَد او که رونق ز دو صد دلبر کامل بِبَرَد او خود حضرت عشق است و ز خالق آید فجر روشنگر حق حضرت صادق آید او که طاها برسد بر سر استقبالش او که گردیده خدایی همه ی احوالش او که عشق است همیشه همه جا دنبالش او که شد محورِ توحیدِ خلایق خالش جلوه ی کاملی از صدق و صفا آمده است مظهرتام خدا جانب ما آمده است باز کن دیده ی دل پنجره ها را بگشا نام او نغمه کن و حنجره ها را بگشا ساقیا جام میِ خاطره ها را بگشا مِی بزن صفحه ای از منظره ها را بگشا تا ببینی که خدای ازلی جلوه گر است همه ی هیبت زهرا و علی جلوه گر است یک مدینه دلِ سرمست به سویش آیند یک جهان دیده ی دربست به کویش آیند هر چه میخانه پیِ جام و سبویش آیند قدسیان هم ز پی آب وضویش آیند  در نمازش خم محراب به پایش خم شد مست ذکر دو لبش اهل همه عالم شد کیست که دلشده ی این مه جانانه نشد کیست که جان به رهش بر سر شکرانه نشد کیست که از سخنش یکسره مستانه نشد از حدیث لب او عاشق و دیوانه نشد عاشقی جرعه ای از چشمه ی شیدایی اوست همه ذرات جهان واله ی زیبایی اوست تو همانی که خدا عشق تو را واجب کرد دین ما مِهر علی بن ابیطالب کرد مهر رخسار تو را بر همگان غالب کرد قلب ما را ز پی وصل رخت طالب کرد به لبم نغمه ی دلداری دلبر دارم مهر تو مذهب عشقی است که باور دارم هستی ام را به سر عشق رخت بگذارم از همه غیر تو ای وجه خدا بیزارم نه من از خاک ره تو سر خود بر دارم نه تو یک لحظه رهایم کنی ای دلدارم تو که دست همه را وقت عطا می گیری عاقبت روز جزا دست مرا می گیری سائل کوی توام میل زیارت دارم بر سر سینه ببین دست ارادت دارم از غریبی تو ای دوست چه محنت دارم به دلم داغ دل از این همه غربت دارم از غریبیِ مزارت به خدا دلگیرم آخر از غربت دیوار بقیع می میرم 
چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌‌شوی مثل گل می‌خندی و شب‌بوی باغش می‌‌شوی شکل عبداللهی و تسکین داغش می‌‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌‌شوی غصه‌‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش به حال آمنه وقتی نگاهت می‌کند با حلیمه می‌‌روی، تا کوه تعظیمت کند وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی دید نورت را که در مهتاب بی‌حد می‌‌شود آسمانِ خانه‌‌اش پر رفت و آمد می‌‌شود مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد می‌شود گشت ساغر تا به دستان بنی‌‌هاشم رسید وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت بی‌‌قرارت شد خدیجه قلب او بی‌‌طاقت است تاجر خوش‌ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو از گلستان خدا یاس معطر مال تو ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو بوسه تا بر گونه‌‌ات اُمّ أبیها می‌‌زند روح تو در چشم‌هایش دل به دریا می‌زند دل به دریا می‌‌زنی ای نوح کشتیبان ما تا هوای این دو دریا می‌بری توفان ما ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن «قاب قوسینی» چنین می‌‌خواست «أو أدنی» شدن خوش‌تر از داوود می‌‌خوانی، زبور آورده‌‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بَطحا و بت‌ها را به شور آورده‌‌ای گوشه‌چشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند اخم کن تا برج‌‌های کاخ کسرا بشکنند ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها ما عرفناکت زده آتش در این تمثیل‌‌ها بُرده‌‌ای یاسین! دل از تورات‌‌ها، انجیل‌‌ها بی عصا مانده‌ست، طاها! دست موسی را بگیر از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد منجی دل‌های پر، دستان خالی می‌‌رسد گفته بودی میم و حاء و میم و دالی می‌‌رسد نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌‌رسد خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
گلستان امامت را گلی یکدانه پیدا شد یَمِ مواج رحمت را یکی دُردانه پیدا شد به گِرد شمع عشق و معرفت پروانه پیدا شد برای جان عالم جان و هم جانانه پیدا شد که از بیت علی امشب نوای شوق می آید که طبع من ز شادی بر سریر ذوق می آید علی امشب ز خوشحالی تبسم بر لب آورده غم هجران زهرا را به پایان زینب آورده به دنیا فاطمه نوزاد خود را امشب آورده علی گردیده شادان ، فاطمه زِینِ اَب آورده همه خوشحال و خندانند از میلاد نور امشب شده چشم نبی روشن ازین جشن و سرور امشب به دنیا کوثر پیغمبرِ حق کوثر آورده برای مرتضی زهرای اطهر دختر آورده ز دریاب ولایت شیر حق را گوهر آورده حسین بن علی را اُمِّ اَب یک خواهر آورده قدم زد در جهان زینب که الگوی زنان گردد که روشن از وجود او زمین و آسمان گردد به دنیا آمده تا رهبر خیل زنان گردد چراغ روشنی در ظلمت مُلک جهان گردد که استاد وفاداری به هر پیر و جوان گردد که عشق آموز خیل کاروان عاشقان گردد علی را مونس و بر فاطمه جان است این دختر حسین بن علی را جان و جانان است این دختر امیر کاروان عشق و ایمان است این دختر به مُلکِ معرفت سرخیل و سلطان است این دختر سفیر عاشقان و محو جانان است این دختر زبانش بهر دشمن تیغ برّان است این دختر علی را وارث نطق و بیان و علم و دین باشد چو زهرا مادرش حُورایِ در روی زمین باشد کجا وصفش توان کردن که حُورائیست چون زهرا کجا مدحش توان گفتن که زهرائیست چون زهرا به علم و معرفت دردانه ی یکتائیست چون زهرا به گلزار ولایت گلشن آرائیست چون زهرا بُوَد زَینِ اَب این دختر که مادر بر جهان باشد که دین از نطق شیرینش همیشه جاودان باشد مبارک باد یا زهرا که نورِ بحر و بر زادی تو هستی کوثر و کوثر بر ابناءِ بشر زادی تو زهرا هستی و زهرا و مانندی دگر زادی حسین بن علی را یاور و نور بصر زادی خدا از بهر قرآن یاور و یار آفرید امشب برای قهرمان کربلا دلدار و غمخوار آفرید امشب به روی دوش زهرا یاور دین خدا را بین فراز عرش حق محبوبه ی عرش خدا را بین به روی دست زهرا مصدر مهر و وفا را بین به گلزار ولایت غنچه ی سرخ ولا را بین که نخل عصمت پیغمبری امشب ثمر داده خدا بر آسمانِ غیرتِ هستی قمر زاده چه شور محشری در خانه ات برپاست یا زهرا که بر بال ملائک پای انسان هاست یا زهرا ز تبریک ملائک خانه پر آواست زهرا مبارک بادشان تا عرصه ی اعلاست یازهرا مبارک باد یا زهرا تو را میلاد فرزندت هزاران آفرین بر جان این محبوب دلبندت علی جان زینبت آمد مبارک باد مولا جان که جان در این تنت آمد مبادک باد مولا جان صفای گلشنت آمد مبارک باد مولا جان صفای دامنت آمد مبارک باد مولا جان برای جسم عشق و معرفت او جان جانان است برای حفظ ارزش های عاشورا نگهبان است ✍️ سلام الله علیها
چشم ها در پی دیدار به گردش آید ذره چون گشت پدیدار به گردش آید دیده ها در طلب یار به گردش آید آسمان گشته چو دوّار به گردش آید گر چه در اوج سما این همه اَنجم داریم ما نظر سوی تو ای دلبر پنجم داریم نفحه ای می رسد از کوی تو ای حضرت دوست سجده آریم به ابروی تو ای حضرت دوست دل ما آینه ای سوی تو ای حضرت دوست قبله ی ماست گل روی تو ای حضرت دوست تا هلال رجب از شرم تو گردید نهان اول ماه خدا ، ماه خدا گشته عیان ماهرویی ز جنان غنچه ی گلفام رساند جبرئیل آمد و از لعل لبت جام رساند بر همه اهل سماوات چنین کام رساند جابر از سوی نبی آمد و پیغام رساند ز محمد به محمد چه سلامی برسید نور آمد به سوی ماه ز سوی خورشید نه فقط بهر نبی آرزوی ما همه است ذکر دیدار رخت بر لب ما زمزمه است نام تو اول عشق اسن و بر آن خاتمه است حسن رخساره ی تو پرتو دو فاطمه است بر حرمخانه ی عترت شده ای نور دو عین تو هم از نسل حسن هستی و هم نسل حسین مهر تو قلب مرا سوی اِله آورده دست دل را بگرفته ست و به راه آورده سایه ی روی تو آیینه چو ماه آورده علم و دانش به حریم تو پناه آورده تو شکافنده ی هر ذره ی دانش هستی تو روایتگر هر لوحه ی بینش هستی به کریمان جهان جود و کرم داری تو فیض از سوی خدا بهر عدم داری تو به دو صد همچو مسیح آیه و دم داری تو به دلِ عاشق دل ، خسته حرم داری تو نه بقیع است فقط بارگهِ آرامت همه ی عالم هستی است اسیر دامت آسمان خم شده تا بوسه زند بر دستت اهل عرش اند همه عاشق و مات و مستت جمله ی حور و ملک همقدم و پابستت واسطه فیض خدایی و فدایش هستت جلوه ی حسن تو آیینه و مرآت خداست نام تو ذکر خدایی و مناجات خداست کعبه هستی و شده کعبه ی دل خال لبت قبله هستی و شده قبله ی جان نور شبت قدسیان مات شدند از کرم و از ادبت من چه گویم ز خصال و ز کمال و نَسَبت گفتن از مدح و ثنایت به خدا کار خداست شرح اوصاف تو آیینه ای از صدق و صفاست بی تو نابود شوم بی تو فراموش شوم با تو از خویش جدا گردم و بی هوش شدم ز ثنایت همه دم واله و مدهوش شوم بهتر آن است که از مدح تو خاموش شوم من فقط ذکر تو می گویم و هستم یادت گوشه چشمی به سویم کن که شوم دلشادت
سروده سال ۹۴ به آسمان بنِگر آسمان به خود بالید به یُمن مقدم تو کهکشان به خود بالید علی شدی و زمین و زمان به خود بالید به عشق روی تو نسل جوان به خود بالید تو آمدی و درِ آسمان به دل وا شد تو آمدی گل لیلا ، حسین بابا شد چقدر مثل پیمبر دلت خدایی بود چقدر آینه ات پاک و کبریایی بود چقدر کار دو دستت گره گشایی بود وجود قدسی تو بس که کربلایی بود خبر رسید و سماوات با تو غوغا شد علیِ اکبرش آمد حسین بابا شد فرشته ها همه مجنون طفل لیلایش خبر دهید به عالم ز روی زیبایش حسین بس که شده مست نام بابایش علی گذاشته نام همه پسرهایش تو آمدی و پر از عشق قلب لیلا شد رسیدی ای گل حیدر حسین بابا شد چقدر مثل پیمبر چقدر محو خدا شبیه حیدر و شاگرد حضرت سقا جمال او حسنی و کمال او زهرا بگیر کرببلا ای دل امشب از لیلا که آسمان و زمین غرق شور و غوغا شد خبر رسید که مردم حسین بابا شد کفن بریده .... کرم کرده ای ز بس ارباب دوباره کرببلا کرده ام هوس ارباب به یمن گل پسرت می زنم جرس ارباب کنون که اکبرِ تو می کشد نفس ارباب برات کرببلایم یقین که امضا شد تو آمدی علی اکبر حسین بابا شد شکسته بند دلم را ببند بی تابم گدای کوچه ی عشاقِ مست اربابم " به شوق آمدنت تا سحر نمی خوابم مگر که از کرم خود دهی مِی نابم که مست کوثر نامت تمام دنیا شد " دهید مژده ی شادی حسین بابا شد من آمدم که پیمبر ببینم امشب و بعد جمال حضرت حیدر ببینم امشب و بعد حسین ، حسن ، و کوثر ببینم امشب و بعد علی علی ، علی اکبر ببینم امشب و بعد به کربلا بروم چون براتم امضا شد تو آمدی گل زیبا حسین بابا شد
ما منتظر به بارش باران نشسته ایم در انتظار دیدن مهمان نشسته ایم ما بی قرار غربت و هجران نشسته ایم ما با امید دیدن جانان نشسته ایم نه آن نشستنی که سکوت است و بی بهار ما غرق شوق وصل بهاریم و روی یار آمد خبر که خوش خبری می رسد ز راه رفته شب غم و سحری می رسد ز راه بر شاخه ی زمان ثمری می رسد ز راه آن کس که رفته در سفری می رسد ز راه آن انتظار دیده و جان همه رسد دلدارِ رفته در سفر فاطمه رسد ابری که بارش است زمین کویر را روحی که جان دهد همه قلب و ضمیر را آن کس که زنده کرده ندای امیر را احیا کند هم او که مسیر غدیر را آید ز راه و گل زده بوسه به پای او پا می شود تمامی هستی برای او ای عاشقان ندای وصال آمده ز ره آیینه ای ز ذات جلال آمده ز ره زیبا شکوه و روح جمال آمده ز ره چون قامت زمان شده دال آمده ز ره او آمده که ارض و سما باصفا شود قلب تمام اهل جهان با خدا شود او آمده که خم نشود قامت کسی او آمده که غم نشود قسمت کسی او آمده فنا نشود غیرت کسی تا نشکند به ارض و سما حُرمَت کسی او آمده که نشکند از غم دل کسی خونِ جگر دگر نشود حاصل کسی باران بزن به شیشه ی چشمان تار ما تا که پُر از شکوفه شودهر بهار ما آرامشی بده به دل بی قرار ما گاهی گره گشا به نگاهی ز کار ما ما منتظر به گوشه ی چشم تو مانده ایم عمری سرود و شعر حضور تو خوانده ایم آن کس که چشم تَر زده او را صدا رسید آن کس که خون جگر زده او را صدا رسید بشکسته بال و پر زده او را صدا رسید آن کس که هر سحر زده او را صدا رسید ای آن که فاطمه زده بر تو صدا بیا آقا قسم به ناله ی مادر بیا بیا آه اِی دلیل اهل تحیّر بیا بیا برهم بزن بساط تکاثر بیا بیا شد کاسه های صبر جهان پُر بیا بیا آقا قسم به خاک سه چادر بیا بیا خاکی میان کوچه و خاکی به قتلگاه خاکی به چادری به خرابه ، به اشک و آه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌾
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @gharibe_ashena_mobasheri313
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @gharibe_ashena_mobasheri313
بال های سفرم جانب تو باز شده دل هجران زده آماده ی پرواز شده نام زیبای تو در قافله آواز شده جان محنت زده با یاد تو همراز شده یعنی این که همه دم ، دم ز تو جانان زده ام به هوای سر کویت به بیابان زده ام من به شوق رخ تو راهی معراج شدم لحظه لحظه به تماشای تو محتاج شدم دل به دریا زدم و طعمه ی امواج شدم به بیابان بلا غارت و تاراج شدم همرهم قافله ای بود ز نزدیکانم خسته از فاصله بودم به لب آمد جانم همرهانم همگی کشته ی این راه شدند یا اسیران فراق تو به صد آه شدند همه در بی کسی و غربت جانکاه شدند تا فدایی تو ای دلبر دلخواه شدند چون ستاره همه در پای وصال افتادند جمله بر خاک تو ای ماه ، جمال افتادند بعد از آن که هدف تیر تلاطم گشتم بین صحرا ز جفاهای عدو گم گشتم من عزادار فراق مه و انجم گشتم عاقبت همقدم مردمی از قم گشتم با تنی خسته و آزرده شدم راهی شهر درد هجران تو شد بر من غم دیده چو زهر بر محبان تو مهمان شدم ای حضرت دوست آل خزرج همه بودند پیِ حرمت دوست گر چه بودم به تنعم ولی از حسرت دوست لحظاتم همه بودند پر از محنت دوست بی تو در وادی قم ماندم و با آن همه سوز بی تو من زنده نماندم به جز از هفده روز حال، بیمارم و آشفته و حیران توام ای طبیبا به خدا تشنه ی درمان توام ای که سامان منی بی سر و سامان توام کشته ی هجر و غم و ماتم هجران توام اینک ای دوست بیا چون که نمانده نفسی منتظر مانده ام ای یار به دادم برسی شرح تنهایی من در همه ی عالم نیست جز جدایی و فراق تو مرا ماتم نیست لحظه ی غسل شده بهر تو آیا غم نیست غیرت الله بیا جز تو مرا محرم نیست به غریبی من ای دوست دمی ناظر شو یاد مادر کن و بر غسل تنم حاضر شو پیکرم از ستم و جور و جفا نیست کبود خانه ام بی تو نگردید پر از آتش و دود با لگد خصم نکرده ز درِ خانه ورود باید این لحظه غم فاطمه را یاد نمود او که در راه امامش همه خونبار شده کشته ی غم زده بین در و دیوار شده @gharibe_ashena_mobasheri313