eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
431 دنبال‌کننده
37هزار عکس
12.3هزار ویدیو
192 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊❤️ محمد پس از اینکه به سوریه رسید به پاس اینکه به او اجازه دفاع از حریم ناموس حضرت علی (ع) داده شده است نیز ۸۰ روز دیگر روزه گرفت و سرانجام در اولین روز ماه مبارک رمضان با دهان روزه به فیض نائل آمد. شهید می‌گفت دلم برای خانواده، پدر و مادر و برادران و خواهرانم تنگ شده است، ولی اجازه رفتن به مرخصی را به من نمی‌دهد و از (س) خجالت می‌کشم که او را تنها بگذارم، اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا جوابی برای حضرت علی (ع) ندارم که بدهم. من پوتین‌هایم را جفت کرده‌ام و اصلا به مرخصی نمی‌روم یا باید جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم یا اینکه من به برسم. @gharibshahid 🦋👆🦋👆🦋👆🦋 کانال
هر دو نفر ما خادم حرم (سلام‌الله علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت : 😔دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم : چرا؟ گفت : چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه (س) من را دو ماهی قرض بده تا برای (س) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب (س). 🍃من هم خندیدیم و گفتم خب چه فرقی کرد؟ گفت : اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.😭💔 defapress.ir 🇮🇷 @gharibshahid 🍃🌹🌺👆 کانال رسمی سردار
❤️🍃 ✨اولین بار که میخواست به سوریه برود به من گفتند که امین برای ماموریت به اصفهان میرود. برای خداحافظی بیا. 😦تعجب کردم که اصفهان رفتن که خداحافظی ندارد. مثل بقیه سفرها میرود و برمیگردد. امین گفت "بیا. این خداحافظی فرق دارد." همان موقع نگران شدم. مطمئن بودم که با این حرفش منظوری داشت. برای خداحافظی به منزلش رفتم. نماز را خواندم ولی ناخودآگاه گریه ام گرفت. همسرش به من گفت "نگران نباش قرار است خادم خانم زینب (س) شود." ❌مخالفت کردم و گفتم نرو. امین ناراحت شد که چرا به من خبر دادند که حالا من نگران شدم. مخالفتم فایده ای نداشت. امین گفت : "شما نمیدانید برای چه میروم، من برای دینم و ارادتم به اهل بیت(ع) میروم." 😉پس از بازگشت از سوریه برایم یک روسری آورد و گفت که به نیابت در حرم (س) برایم نماز خوانده است. برای بار دوم که به سوریه میرفت برای خداحافظی به محل کارم آمد. بغلش کردم. مرا بوسید و من گریه میکردم. پرسیدم کی برمیگردی؟ گفت "برمیگردم". گفتم دقیق بگو. با لبخند گفت "معلوم نیست". 😢اشکم بند نمی آمد به شوخی گفت : "گریه نکن برو داخل ساختمان، آبرویم را پیش دوستانم بردی." موقع رفتن سه بار برگشت نگاهم کرد... 🇮🇷 @gharibshahid 🍃🌹🌺👆 کانال رسمی سردار شهید خلبان قاسم غریب
بابک در نهایت عمل به اعتقاداتش و در راه اعتقاد و آرمانش جان مقدس، مبارک و گران سنگش را تقدیم خداوند متعال کرد. اعتقاد بابک بود که او را از دانشگاه و زیبایی های زندگی رها کرد و به دفاع از حرم مقدس حضرت زینب (س) و (س) کشاند. شهادت بابک جان به معنای واقعی کلمه تبلور اعتقاد است و همین باعث رفتن او به سرزمین شام و دفاع از حرم (س) شد. ✍بصیرت 🇮🇷 🦋 @gharibshahid کانال رسمی فرمانده امیر🦋
🍁🌼🍁🌼🍂 🌼🍂 🍂 خواهر هادی می گوید : ✍️ [برادرم] تعريف مي‌كرد : يك بار در حرم (س) دختر بچه‌اي را ديدم كه مرتب جيغ مي‌كشيد و از دست پيرمردي فرار مي‌كرد. پيرمرد هم وقتي به دختر بچه مي‌رسيد او را كتك مي‌زد. ياد دختر خودم مليكا افتادم. بار ديگر كه پيرمرد دختر را زد به او اعتراض كردم. 😔بنده خدا گفت كه ما اهل حلب هستيم و تروريست‌ها پدر اين بچه را سر بريده‌اند. براي همين دختر بچه دچار شده است. ديدن اين طور صحنه‌ها خيلي روي اعصاب و روان برادرم تأثير گذاشته بود... 🍃🌺🍃🌺🍃🌺 👤برادر هادی می گوید : هادي قدش از من بلندتر بود، اما اين اواخر به نظرم مي‌رسيد قدش از من كوتاه‌تر شده است. گفتم برادر من چرا داري آب مي‌روي؟ 😞گفت از بس آنجا صحنه‌هاي دلخراش مي‌بينيم روي‌مان تأثير منفي مي‌گذارد... Defapress.ir 🇮🇷 🦋 @gharibshahid کانال رسمی فرمانده امیر🦋 🍁🌼🍁🌼🍂🌼🍁🌼🍁🌼🍂
🌷عباس هر دو سه روز یکبار، با ما تماس می‌گرفت. گویا در سوریه اول به زیارت حرم حضرت زینب (س) رفته بود. همراهانش پس از شهادت عباس به ما گفتند که عباس شهادت را از خانم گرفت. 😔آنها آخرین نجواهای عباس، هنگام زیارت را خوب به یاد دارند. یادم می آید پدر عباس به من گفت : 🌙شب قبل از رفتن عباس به سوریه به تهران رفته است، خیلی خوشحال بود. خنده‌هایش، آرامشش، برق چشمانش، همه و همه، مرا یاد همرزمانم در زمان جنگ می‌انداخت، یاد شب‌های عملیات. این سال‌های آخر دیگر با دیدن برق چشمان بچه‌ها می‌فهمیدیم که زمینی نیستند و من شب آخری که عباس را دیدم، یقین کردم که دیدار آخر است و عباسم آسمانی شده است.... 💎این روزهای آخر هم من و هم پدرشان خیلی دلتنگ بودیم، اما دو روز قبل از شهادت به یک‌باره آرامش عجیبی بر وجودم حاکم شد. همسرم هم همین حال را داشت. در آخرین تماس به من گفت : 😉یادتان است، هنگام آمدن به من گفتید اگر شهید شدی شفاعتم کن؟ جواب دادم : من گفتم، اما همه دعا می‌کنند که شما سالم برگردی. ما منتظریم. ✨خندید و گفت: مادر! شاید دعای شما برعکس مستجاب شود! | رجانیوز 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
امشـب ؛ برای شهـادت ، دلـم تنها دخیلِ می‌شود 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌷رسول متولد سال ۱۳۶۷ بود و در رشته مهندسی الکترونیک فارغ التحصیل شد. چند ماهی بود که با دخترعمه ۱۹ ساله ام عقد کرده و قرار بود بعد از بازگشت از مراسم عروسی نیز برگزار شود که آسمانی شد. برادرم بسیار مهربان، دلسوز و قدردان خانواده بود. همیشه توصیه به خوب بودن و احترام به یکدیگر داشت و خود نیز آن را رعایت می کرد. 🍒کودکان را بسیار دوست داشت و به همه توصیه می کرد با آنها رفتار خوبی داشته باشیم. اول وقتش هیچ وقت ترک نشد و همیشه در طول شبانه روز با وضو بود. صبح های جمعه ندای یا «صاحب الزمان(عج)» برادرم در بلند بود و هیچ وقت آن را ترک نمی کرد. 🔺به ما چیزی در خصوص کارهایش نمی گفت اما چند روز قبل از رفتنش به مشهد و زیارت (ع) رفت و بعد هم از همه حلالیت طلبید و گفت برای دفاع از حرم (س) و حضرت رقیه(س) به سوریه می رود. برادرم عاشق بود و در کتاب ها، شعرها و چیزهایی که از او به جای مانده این خواسته کاملا مشهود است. او وارد شد تا به قول خودش یک قدم به شهادت نزدیک شود. الان به آرزوی خود رسیده و در جوار سیدالشهدا (ع) روسپید است... : ۹۴.۰۷.۲۰ 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔰 جمعی از پرستاران و خانواده شهدای سلامت با رهبر انقلاب دیدار خواهند کرد 🔻به مناسبت ایام ولادت با سعادت سلام‌الله‌علیها و ، جمعی از پرستاران و خانواده شهدای سلامت صبح فردا (یکشنبه) با رهبر انقلاب دیدار خواهند کرد. 🔸 این دیدار مطابق دستورالعمل‌های ستاد ملی مبارزه با کرونا، به صورت حضوری در حسینیه‌ی امام خمینی(ره) برگزار خواهد شد. @gharibshahid 🕊🕊
📸تصاویری از حضور رهبر انقلاب در حرم (س)/تسنیم 🏴 نشر بمناسبت سالروز (سلام الله علیها) @gharibshahid🕊🕊
‍ ‍ ‍ 🔸داعشی ها محاصره اش کردن، تا تیر داشت با تیر💥جنگید. تیرش تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن بگیرنش همون موقع ‌‎‌‌‎حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و شد 🔹ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد❌تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین. فهمیدن توی منطقه اس، برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم📞 رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭 🔸کم کم برا این که کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به فحش بده پشت بیسیم 😭 اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭 🔹ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: ⇜اصلا من آمدم جون بدم برای ⇜اصلامن آمدم فدابشم برای حضرت زینب ⇜اصلا من آمدم رو بدم ⇜یا علی یا زهرا... 🔸میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم. ما اتفاقی نیست❌ عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم. 🕊🌷 ‌‎‌‌‌
50.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💔 ◀️ روضه - مانند شمع، قصه‌اش از سر تمام شد ️◾️ویژه (س) 🎤 حاج مهدی رسولی