eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
454 دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
عقابی که پهنه‌ آسمان را عرصه‌ی معراج خود ساخت 🔹یکی از دوستان شهید افشین هریسی‌نژاد  می‌گوید: " افشین از جمله‌ی آن انسانها و شهدایی است که خاطره و یاد او همچون آفتابی تابان در ذهن و خاطر ما پرتو افشانی می کند. و یاد او که تقریبا هم سن و هم دوره و هم محله ای و آشنا بودیم؛ به مراتب بیشتر در لوح خیالمان حک شده است. 🔹شهید افشین هریسی‌نژاد از همان دوران تحصیل و دوران راهنمایی و دبیرستان استعداد و توانایی ویژه ای در درس و تحصیل خود داشت که بعدا هم در نتیجه همان استعداد درونی و تلاشهای بی وقفه‌اش در این عرصه خودش را بالا کشید و به جایگاهی که شایسته‌اش بود رسید. 🔹البته اگر او شهید نمی‌شد می‌توانست پله‌های خیلی بالاتری را هم در زمینه خلبانی و رشته خاص خودش به خود اختصاص دهد؛ ولی در اوج جوانی خویش در اوج پرواز کرد و قله ها را در نوردید و بالاخره هم پهنه‌ی آسمان را عرصه معراج خویش قرار داد.
گذشتن از عشق به فرزند، امتحان بزرگ علی اکبر بود 🔹شهید علی‌اکبر بادپا همدانی واقعاً علی بود گاهی اوقات عشق و علاقه او به حضرت علی (ع) ناشی از درک و شناختش می‌شد. امامش علی(ع) را شناخته بود و همچون او زندگی و رفتار می‌کرد و چون او به خدایش و معبودش عشق می ورزید. وی بی‌نهایت علاقه به خواندن نهج‌البلاغه داشت. 🔹همسر شهید بادپا می‌گوید: " با این­که در مدت دو ماه و نیم که از تولد دخترمون لیلا می‌گذشت من شاهد یک رابطه عالی پدر و فرزندی بودم طوری که در نگهداری و خواباندن و غذا دادن به او بر من پیشی می‌گرفت، ولی این امر باعث نشد که از رفتن به جبهه منصرف شود. پیش خود فکر می‌کنم شاید این برای علی یک امتحان بود، خدا می‌خواست علی را به وسیله یگانه فرزند دلبندش آزمایش کند و علی از این امتحان چه سرافراز و موفق بیرون آمد."
شهیدی که مفهوم تولد در عید قربان را با قربانی شدن در کربلای قراویز معنا کرد 🔹شهید حاجی قربان جمهور از نظر اخلاق و رفتار و تربیت اسلامی و رعایت محرمات و مسائل اسلامی زبانزد خاص و عام بود و ارتباطش با مسجد و روحانیت و افراد مذهبی و هیئت‌ها در زمان خودش خوب بود و از نظر علمی و درسی در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کرد و در دبیرستان‌های اسد آباد در زمان قبل از انقلاب به دلیل مسائل مذهبی و دوران حساس قبل از انقلاب و جر و بحث‌های خاص آن زمان در مدارس و درگیری وی با برخی از افراد و خانواده‌های طرفدار سلطنت و درگیری‌هایی که در داخل مدرسه رخ داد دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد. 🇮🇷
«حسین صیدی» شهید خط شکنی از گردان حنظله که هیچ‌وقت بازنگشت 🔹مادر شهید صیدی می‌گوید: " در یکی از عملیات‌ها از ناحیه دست زخمی شده بود. وقتی به بیمارستان منتقلش کردند تا عمل شود، بعد از عمل راضی نشد بستری شود و با اصرار و رضایت خودش مرخص شد که تخت خالی شود تا اگر مجروحی آوردند جا برای بستری کردنش داشته باشند. آن شب تا صبح بدون اینکه چیزی بگوید از درد قدم زده بود، وقتی پرسیدم درد داری؟ گفت: «تا درد نداشته باشد، ارج ندارد.»" 🔹حسین صیدی در گردان حنظله به عنوان خط شکن همراه گردان کمیل برای عملیات والفجر مقدماتی عازم منطقه شده بودند و روز هجدهم بهمن‌ماه عملیات آغاز شده بود و آنها دیگر هیچ وقت برنگشتند.
روایتی از خلبانی که به «حسین ماوریک» معروف بود 🔹در عملیات مروارید، شهید حسین خلعتبری به همراه همکارانش بیش از ۲۵ سورتی پرواز عملیاتی انجام دادند. پس از پایان این عملیات، به دلیل توانایی و مهارت خاص حسین خلعتبری در شلیک موشک ماوریک، او با لقب‌هایی چون “شکارچی اوزا” یا “حسین ماوریک” شناخته شد. سپس، او به هوانیروز فرستاده شد تا خلبانان بالگرد جنگندهٔ کبرا را برای استفاده از موشک ماوریک آموزش دهد. 🔹در سال ۲۰۰۶، یکی از مجلات نظامی آمریکا ویژه‌نامه‌ای در مورد مهارت‌های پروازی و ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌های شهید خلعتبری منتشر کرد که بعد از شهادتش وقتی وصیت نامه‌اش قرائت شد غیرت و دلاوری‌اش دوباره بر همگان ثابت شد. 🇮🇷
رهایی از دلبستگی‌ها 🔹شهید انوشيروان رضايی فاضل در سال ۶۲ ازدواج كرد اما شب بعد از عروسی راهی منطقه شد و گويا هيچ قيد و بند زمينی نمی‌توانست او را از حضور در جبهه و دفاع از اسلام و انقلاب، اطاعت از امام و ادامه راه شهيدان بازدارد. 🔹این شهید والا مقام در آزمون سال ۱۳۶۴ شرکت کرد و در رشته‌ی صنايع اتومبيل دانشکده‌ی فنی شهيد منتظری مشهد قبول شد، ولی چون تاروپودش با جنگ گره‌خورده بود، تمام دل‌بستگی‌ها را رها کرد و هجرت دوباره‌ای را به‌سوی دانشگاه اصلی، يعنی جبهه آغاز کرد.
مبارزه مسلحانه با طاغوت 🔹یکی از دوستان شهید جهانگیر نارنجی کاهو تعریف می‌کند: " من و شهید ۴ سال در دبیرستان با هم بودیم در یک خانه زندگی می‌کردیم و درس می‌خواندیم. از سال سوم و چهارم دبیرستان شب‌ها به خانه نمی‌آمد. نگرانش بودم؛ مدتی به همین منوال گذشت؛ یک روز حرف دلم را به زبان آوردم و پرسیدم: «شما کجا هستی؟» او گفت: «با من کار نداشته باش، نمی‌تونم به تو چیزی بگم» 🔹وی در ادامه ماجرا چنین می‌گوید: " این رفتارش برایم عجیب بود. پس از یک سال، یک شب ساعت ۱۲ به خانه آمد. آن شب خیلی اصرار کردم که باید بدانم شما کجا هستی و مشکوک شده‌ام. او که چاره‌ای نداشت با کمی تأمل گفت: «حرفی را که از من می‌شنوی فقط و فقط در همین خانه بماند.» من قسم یاد کردم و او گفت: «من و چند نفر دیگه شب‌ها می‌رویم به خانه افسران ارتش و ضمن خلع سلاح آن‌ها، اطلاعات کسب می‌کنیم.» آن‌وقت کلت کمری را که به کمرش بسته بود نشانم داد." 🇮🇷
نگاهی به زندگی سردار اسلام شهید اسدالله اسعدی 🔹شهید اسدالله اسعدی با آغاز جنگ تحمیلی به صورت مرتب و مستمر به جبهه اعزام می‌شد و در عملیات‌های بسیاری شرکت کرد. در سال های ۶۱ و ۶۲ در سپاه بجنورد و حوزه فرماندهی مشغول به کار شد، هم جانشین فرمانده بود و هم کار دفترداری می‌کرد. رابطه‌اش با خانواده، دوستان، اقوام و همکاران بسیار حسنه و از روی مهر و محبت بود. وی در جبهه جانشین دوم گردان یدالله بود. 🔹در قسمتی از وصایای شهید اسدالله اسعدی آمده است: " اى پدر مهربان و مادر عزیزم که آرزو داشتى من از جبهه با پیروزى کامل برگردم و مرا داماد کنى غافل از آنکه من اینجا به معشوق خود رسیده‌ام و شما را هم دعوت مى‌کنم به این مجلس شادى واقعا که همچون مجلسها کم بوجود مى‌آید. امیدوارم که مرا ببخشید که از شما جدا شدم چون معشوقم را بیشتر دوست داشتم و همه دوست دارند ولى هر کس هر کس به آن معشوق نمى‌رسد امیدوارم که شما هم به این معشوق برسید، ان شاء الله. " 🔹اى پدر جان، آن پولهایى که قرض الحسنه از بچه‌ها گرفته‌ام با عرض ادب تقدیم‌شان کن و از جاى من تشکر کن. "
سرداری كه ۵۰ بار عرض اروند را برای موفقيت يک عمليات شنا كرد 🔹در عملياتی قرار بود شهيد مهدی شوشتری، نيروهايش را از عرض اروند عبور داده و در نقطه خاصی در آن سوی اروند مستقر شود كه سردار شهيد قبل از عمليات، خود ۵۰ بار عرض اروند را براي سنجيدن ميزان توفيق نيروهايش در اين عمليات، با لباس غواصی طی كرد. 🔹در ابتدای جنگ تحميلی كه به فاصله كوتاهی از پيروزی انقلاب آغاز شد، يكی از حربه‌های دشمن، ترور شخصيت‌ها بود و شهيد مهدی شوشتری در آن دوران محافظ برادرش حجت الاسلام " اسماعيل شوشتری " نماينده آن زمان مجلس بود و شرايط برای حضور نيافتنش در جبهه فراهم بود اما وی به همه راحتی‌ها پشت پا زد و در خط مقدم جبهه حضور يافت. 🇮🇷
سرداری كه خودش را سرباز می دانست 🔹شهید وهب اصغری راد از سال ۸۵ به عنوان شهردار افتخاری با مسئولان شهری همكاری می كرد و سعی داشت مشكلاتی كه معلولان، جانبازان و كهنسالان برای تردد در معابر شهری دارند، مطرح كند. 🔹وهب اصغری راد فرمانده یگان مخابرات بود و از نزدیك‌ترین یاران شهید كاوه، آن كه در عملیات بدر شیمیایی شد و با این حال تا زمان شهادتش كسی از آن آگاه نبود، در بیش از ۱۲ عملیات شركت كرد و در والفجر ۹ دوباره مجروح شد؛ كسی كه سرانجام در سال ۶۴ قطع نخاع شد و با این حال در تمام این سال‌ها هرگز رسالت خود را فراموش نكرد. 🇮🇷
شهیدی که از مکتب حسینی درس گرفت 🔹شهید بعد از مدتی که در گیلانغرب بود، عمليات غرور آفرين والفجر شروع شد و او در آن عمليات چون شيری خروشان درس گرفته از مکتب خونبار حسين با عشق شهادت پيروزمندانه به معرض نمايش گذاشت. بعد از اينکه ۳ ماه ماموريتش به پايان رسيد به مرخصی آمد. 🔹محمد جواد محمدنیا دوباره به جبهه برگشت آموزش ديده‌بانی را در سر پل ذهاب ديد و تا مدتی به ديده‌بانی مشغول بود. او با رصد و کشف نقاط حساس دشمن ضربات سنگينی به آنها وارد کرد. بعد از آن مسئوليت واحد ديده‌بانی جبهه‌ گيلانغرب به او واگذار شد. 🇮🇷
ماجرای اسیر کردن عراقی‌ها توسط شهید آل‌نبی 🔹يک‌روز كه شهید سید علی‌اصغر آل‌نبی برای جمع‌آوری اطلاعات به داخل خاک دشمن رفته بود بناگاه در نزديكی سنگرهای دشمن با يك افسر عراقی آفتابه به‌دست مواجه شده بود كه برای اينكه جريان را عادی نشان دهد حتی با اين فرد روبوسی نيز كرده بود. 🔹سید علی‌اصغر آل‌نبی سپس با تهديد پنهان افسر عراقی از وی قول گرفته بود كه وارد سنگر شده و ديگر همسنگرهايش را براي تسليم بدون درگيری توجيه كند، اما افسر عراقی پس از ورود به سنگر به سمت سيد علی‌اصغر شليك كرده وی را از ناحيه بازو مجروح كرد، اما او با رشادتی كم نظير در نهايت پنج نفر از عراقی‌ها را اسير كرده بود.
📷تنگه کوشک میعادگاه " علی " با حضرت دوست 🔹شهید علی شیرغلامی هم‌زمان با سال‌های دفاع مقدس احساس تکلیف کرد و به‌عنوان نیروی بسیجی راهی جبهه‌ شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع کند. در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و همراه با دیگر هم‌رزمان و هم‌سنگران خود حماسه‌ها آفرید. 🔹علی شیرغلامی در وصیت‌نامه خودش خطاب به والدینش می‌گوید: " پدر و مادر عزیزم، از بابت من نگران نباشید، چون خودتان مى‌دانید مسلمان بودن ساده نیست این نیست که در جبهه‌ها جوانان عزیز خون بدهند و ما در خانه راحت باشیم باید به نداى شهدا پاسخ دهیم آنهایی که واقعا در هدف خود و در راه خود خالصانه بودند، شهیدانی که هر کدامشان برای ملت ما مانند میثم‌ها و ابوذر‌ها بودند پس ما باید به این خون شهدا لبیک گفته و راهشان را ادامه بدهیم". 🇮🇷
♦️شهیدی که از آمریکا به جبهه رفت 🔹شهین حاجی‌طالب یکی از همکلاسی‌های شهید طیب در دوران دانشجویی می‌گوید: " وقتی دختر آمریکایی از رفتار هدایت الله طیب خوشش آمد، به او پیشنهاد ازدواج داد. هدایت خیلی سرخ شد و پیش من آمد و گفت: خواهر به او بگو که خانواده‌ام دختر یکی از فامیل‌مان را از بدو تولد برایم «ناف‌برون» کردند." 🔹هدایت الله طیب بعد از تجاوز رژیم بعث عراق به ایران، شهید طیب درس در امریکا را نیمه‌کاره رها می‌کند و به ایران برمی‌گردد.
شهید ماشا‌الله پیل‌افکن، رزمنده‌ای که یک تنه لشکر دشمن را زمین‌گیر کرد 🔹شهید پیل افکن در ادامه عملیات چزابه شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد. 🔹همین اقدام شهید پیل‌افکن در عملیات چزابه باعث شد تا کینه‌ای در دل دشمن بیندازد؛ آنقدر که فرمانده‌شان دستور داد او را زنده اسیر کنند. ماشاالله بعد از چند روز مبارزه خسته و کم‌توان شده بود اما ناامید خیر. باز هم در کمین دشمن نشسته بود تا شاید بتواند یکی از بعثی‌ها را شکار کند. 🇮🇷
بچه پولداری که به دنیا پشت پا زد و جبهه را به آمریکا ترجیح داد 🔹شهید حمید شاه حسینی با وجودی که مقدمات ادامه تحصیل در آمریکا برایش فراهم بود، به جبهه رفت. خانواده‌ای متمول داشتند که در محله شمیران زندگی می‌کردند و تمام آنها گرین کارت داشتند. 🔹امکانات دنیایی‌ فوق‌العاده عالی بود، اما به همه این‌ها پشت پا زد. شهید شاه‌حسینی به بچه‌های جنوب شهر به مزاح می‌گفت شهدای شمیران افضل من شهدای خراسان. به نظر من هم کسی که در تجریش و شمیران زندگی کرده است، شهادتش افضل است، چون همه وابستگی‌های دنیا را زیر پایش می‌گذارد و می‌آید.
شهید بوشهری که ازدواجش را به خاطر سنگرسازی در جبهه عقب انداخت 🔹چندماهی از دوره استراحت حسین درگویی گذشت، حالش که بهتر شد مادرش زمینه ازدواجش را فراهم کرد. مراسم خواستگاری انجام شد و قرار مراسم ازدواجش را گذاشتند اما او گفت: «تا من به جبهه بروم و ‏برگردم، بعد از آن مراسم را برگزار می‌کنیم، الان وقت ازدواج من نیست چون که در جبهه به راننده ی لودر نیاز دارند.» 🔹شهید بعد از ترخیص از بیمارستان، همیشه آرزوی بازگشت به جبهه را داشت. پزشکان و دوستانش با توجه به وخامت حالش به او سفارش می کردند که باید استراحت کنی تا بهبودی کامل پیدا کنی اما عشق به امام (ره)، انقلاب و جهاد در راه خدا او را لحظه‌ای آرام نمی‌گذاشت. دو‏باره به جبهه رفت و در خط مقدم با لودر سنگر می‌ساخت. 🇮🇷
شهید ظهر عاشورا 🔹بعد از شهادت این شهید والا مقام، در عراق برای وحید مراسم با شکوهی بر پا می‌کنند و پیکر مطهر شهید نومی را به زیارت حرمین در کربلای معلی و نجف اشرف می‌برند و با عنایت به اینکه وحید را در عراق بهتر می‌شناختند و فرماندهان و نیروهای مقاومت آشنایی بیشتری از این شهید بزرگوار داشتند اصرار داشتند تا پیکر مطهر شهید در عراق به خاک سپرده شود ولی بنا به درخواست ما، پیکر مطهر شهید نومی به وطن انتقال یافته و طی مراسمی با شکوه پس از تشییع، در گلزار شهدای وادی رحمت به خاک سپرده شد.
شهیدی که عاشقانه کودکان را دوست داشت 🔹شهید کامبیز ملک شامران کار روی ادبیات کودکان را کاری بسیار اساسی و بنیادی می‌دانست و وقتی احساس می کرد که جامعه به این مهم، بهای چندانی نمی‌دهد، به شدت رنج می‌برد؛ چرا که احیای فکر و اندیشه هر کودک را به منزله احیای یک نسل می‌دانست و غفلت از آشنا ساختن نسل آینده با «اسلام ناب» را دردی بسیار بزرگ! 🔹ملک شامران برای این که با روحیه بچه‌ها بیش تر آشنا شود، در تابستان سال ۵۹ اتاقش را به صورت کتابخانه کوچکی درآورد و آن را محلی قرار داد برای آن که بچه‌های محله به آن جا بیایند و در این میان، او خود، برایشان قصه می‌خواند و شعر می‌گفت و نقاشی می‌کشید. عشقش به کودکان باعث شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی به همکاران کانون بپیوندد و در آنجا برای کودکان داستان بنویسد.
نوجوان شهیدی که الگوی ایثار شد 🔹شهید رامین نجفی نسبت  به همه افراد خانواده مهربان بود و در مقابل همه برادران و خواهران با خضوع و فروتنی برخورد می‌كرد. 🔹این شهید والامقام از جاذبه بسيار قوی برخوردار بود تا جايی‌كه هر شخصی در اولين برخوردش مجذوب رفتار و اخلاق او می‌شد. 🔹شركت فعالانه شهيد نجفی در نماز جمعه‌ها و جماعت‌ها و ادای نماز شب و رعايت موازين اخلاقی اسلامی از صفات پسنديده و بسيار مهم بود. 🔹وی در اواخر سال ۵۷ كه انقلاب اسلامی به اوج خود رسيده بود؛ در كنار تحصيل در كليه  راهپيمايی‌ها و تظاهرات و اجتماعات همكاری و همياری با برادران مسلمان منطقه ادامه داد، در كليه درگيری‌های منافقين حضور داشت و بارها مورد ضرب و شتم اين گروه واقع گرديد.
شهیدی که بعد از شهادت به زیارت امام رضا(ع) رفت 🔹شهید علی عباس حسین‌پور هنوز در سال سوم دبيرستان درس می‌خواند كه تكليف و دين او را به جبهه‌های نبرد كشانيد و در اولين ماموريت در تاريخ ۳۰ بهمن ۶۱ در خرمشهر مجروح گرديد. 🔹این شهید والامقام با آغاز عمليات خيبر مجدداً به خط مقدم رفت و برای بار دوم در طلائيه مجروح گرديد كه مجروح بودنش را هم دانشگاهيهايش تا بعد از شهادتش نمی‌دانستند و اين نشانه اوج اخلاص وی بود و با توجه به اينكه در هر ۲ بار مجروحيت از ناحيه پا مورد اصابت تركش قرار گرفت نتوانست ورزش قهرمانی را ادامه دهد. 🔹نكته بسيار جالب و قابل توجه اينكه پيكر مطهر شهید حسین‌پور به جای اينكه به زادگاهش خرم آباد انتقال يابد به مشهد مقدس فرستاده شد و اين نشانه اوج اخلاص و ارادت وی به علی بن موسی الرضا (ع) و همچنين لطف و عنايت حضرت به وی بود.
شهیدی که حافظ و قاری قرآن بود 🔹شهید   در دوران تحصیلش علاقه شدیدی نسبت به حفظ قرآن از خود نشان داد و بزودی یکی از حافظان قرآن شد و بعد از مدتی در حدود بیست جزء از قرآن را کاملاً حفظ کرد و در مسابقات حفظ قرآن به مقام نخست رسید. 🔹این شهید والمقام در سال ۱۳۶۲ موفق شد دیپلم خود را با مدل بالایی بگیرد و در همان سال در کنکور دانشگاه امام صادق(ع) شرکت کرد و قبول شد و مشغول به تحصیل گردید. او علاقه شدیدی به جبهه رفتن داشت و می‌خواست قطره‌ای از دریای بیکران رزمندگان خدا جو باشد چرا که دوری از جبهه را برای خود ننگ می‌دانست؛ اما به علت مشکلات متعددی که داشت، به این کار موفق نشد.
شهیدی که برای اعزام شناسنامه‌اش را دستکاری کرد 🔹 زمانی که تصمیم گرفت به جبهه برود یک دانش آموز ۱۵ ساله بود و پدر و مادرش به رفتنش رضایت نمی‌دادند، برای همین نزد خواهر بزرگش آمد و گفت:خواهر جان، تو شاگرد امام زمانی (عج) و در پیشگاه او مسئول، اگر می خواهی امام زمان(عج) از تو راضی باشد؛ رضایت نامه مرا امضا کن تا به جبهه بروم ...به او گفتم از پدر و مادرمان رضایت بگیرد که گفت نه من می دانم آنها راضی نیستند و به من رضایت نمی‌دهند و خلاصه با اصرار‌هایش سرانجام همان روز پای رضایت نامه‌اش را امضا کرد و او به جبهه رفت.
داستان خلبانی که هواپیمایش ۳۱ سال بعد در یک رودخانه پیدا شد 🔹آخرین روز تابستان ۱۳۵۹، ستوان خلبان خالد حیدری به همراه خانواده‌اش در پایگاه هوایی شهید نوژه همدان بود؛ مرخصی داشت و در خانه ماند. به دلیل حمله هواپیماهای عراقی مرخصی‌اش لغو شده بود و باید می‌رفت. همسرش مخالفت می‌کرد اما او مدام همسرش قانع می‌کرد و اصرار به رفتن داشت. 🔹پس از سال‌ها، در یک عملیات اکتشاف در سال ۱۳۹۱ در یک قبرستان در شهر کوت، پیکر خلبان‌های آلفارد پیدا و به ایران بازگرداننده شد و پس از یک مراسم پیکر خالد حیدری به زادگاهش مهاباد منتقل شد و در آن‌جا به خاک سپرده شد.
حق‌طلبی و عدالت‌خواهی از خصوصیات شهید «شهبازی» بود 🔹حق‌طلبی و عدالت‌خواهی شهيد مجتبی شهبازی گروسی چه درباره خود و چه در مورد ديگران بارها اتفاق افتاده بود؛ برای احقاق حق ديگران پيش‌قدم شده شخصا برای حل مشكلات افراد تلاش می‌كرد. 🔹حمید رسولی از دوستان شهید از آن دوران چنین یاد می‌کند: " قبل از انقلاب با شهید شهبازی چندین مسافرت برای مسابقات منطقه‌ای به شهرهای مختلف داشتیم. وی پسر محجوبی بود؛ اخلاق و صمیمیتی که با دوستان داشت، موجب آن شده بود که همه دوستش داشته باشند. در عرصه ورزش نیز در چندین بازی همراه تیم شهر زنجان بودند که خیلی نتیجه بخش بوده است."