🌹 پسرم برای رسیدن به اهدافش به صورت هدفمند تلاش میکرد، همه چیز برایش تعریف شده بود. پدرش روی لقمه حلال حساس بود و خودش نیز خیلی رعایت میکرد. اول پدر و مادر باید شهید شوند تا بچه به خوبی بار بیاید. پدر مادر باید هوای نفس خود را سر ببرند.
🍂 گاهی با پدر مادرم که صحبت میکنیم میگویم انگار اسم محمدرضا در خانه ما نباید بماند. چون برادرم محمدعلی در سردشت بانه در درگیری با کوموله 11 بهمن شهید شد که فردای آن روز رادیو عراق اعلام کرد یک ارتشی را به درک واصل کردیم؛ چرا که چندبار ترور شده بود و قصد شهادتش را داشتند.
🌹 محمدرضا برادر دیگرم در 16 سالگی در عملیات ماووت عراق به شهادت رسید.
☺️ شهید دهقان خیلی دوست داشت از داییهایش بداند، شر و شیطانیاش مثل دایی کوچکش بود و از لحاظ اینکه منطقی بود و صبر و تحمل بالایی داشت به دایی بزرگش رفته بود.
✍ راوی : مادر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم
https://eitaa.com/gharibshahid
🌱🥀
یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف میکرد که با محمد پینت بال میرفتیم.
به شوخی به شهید دهقان گفتم :
😅 آقا همه تیرها عین این بازیهای کامپیوتری به سر و کله من خورد.
محمد گفت : اشکال نداره داداش! چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شهید شوی.
🔫 خودم گلوله بارانش کرده بودم، به شوخی گفتم :
چیزی نصیب تو نمیشود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلوهایت خورد.
😞 وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم. با خودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان میکردم چیزی به تو نمیرسد...
#مدافع_حرم
#طلبه_شهید
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#تاریخ_ولادت : ۷۴/۰۱/۲۶
#تاریخ_شهادت : ۹۴/۰۸/۲۱، حلب سوریه
✍وبسایت ابر و باد
🎁 آقا محمدرضا تولدت مبارک...🎈
@gharibshahid 🌺🍃
شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است آن موقع نیمهشب از خواب بیدار شدم. حالت غریبی داشتم، آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است.
صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود. به بچهها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا (س) من خانه را مرتب کنم. احساس میکردم مهمان داریم.
عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا (س) آمدند.
صدای زنگ در بلند شد. به همسرم گفتم حاجی قویباش خبر شهادت محمدرضا را آوردهاند. وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است.
من میدانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است...
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🇮🇷
🦋 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر🦋
خواهر شهید دهقان میگفت : سر مزار شهید جهانآرا از محمدرضا فیلم میگرفتم؛ گفت «این فیلمها را بعد از شهادتم پخشکن»
من هم شروع به خندیدن کردم و گفتم «حالا کو تا شهادت یکچیزی بگو اندازهات باشه»
کمی شوخی کردیم و بعد... گفت «اگه دمشق نشد، حلب شهید میشم...»
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🇮🇷
🦋 @gharibshahid
کانال رسمی فرمانده امیر🦋
🌸🍃
🍃از آن روزی که محمدرضا رفت به اعضای خانواده میگفتم منتظر محمدرضا نباشید، محمدرضا برنمیگردد. من هر سال برای محمدرضا یک شال گردن میبافتم. امسال هم دخترم کاموایی خرید که برای محمدرضا شال گردن ببافم.
🧣حدودا ۵۰ سانت از شال گردن را بافتم ولی اصلا دلم نبود. به خودم میگفتم من این را میبافم ولی برای محمدرضا نیست و قلبم به این مسئله آگاهی میداد. و تمام آن ۵۰ سانت را شکافتم که حتی دخترم به من اعتراض کرد و گفت: "محمدرضا زودتر از بقیه برمیگردد".
😔پیش خودم گفتم محمدرضا که برنمیگردد برای چه برایش شال گردن ببافم، این یک حسی بود که من داشتم و دلیلش را نمیدانستم.
روایت مادر بزرگوار شهید🍃
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@gharibshahid🕊🕊