eitaa logo
مهندسی زندگی🌱 قـَســوَری
176 دنبال‌کننده
132 عکس
15 ویدیو
3 فایل
🧔🏻بنده محمدجوادقسوری هستم طلبۀ درس خارج و همچنین مربی و تسهیل‌گرِ استراتژی فردی در این 3 قدم با کمال افتخار همراهیتون می‌کنم: ✅ تدوین استراتژی فردی شما ✅ برنامه ریزی عملیاتی بر اساس آن ✅ اقدام و اجرای برنامه ها و استراتژی‌ها ارتباط مستقیم: @ghasvari
مشاهده در ایتا
دانلود
. حال خوب با نداشتنِ درد شروع نمیشه؛ با پذیرش دردها و تبدیل نکردن‌شان به زجر، شروع میشه. «با این تفاسیر، قدم اول شما برای داشتن حال خوب چیه؟» ———————————— 🆔 @ghasvari_channel 👈🏻 ———————————— 🌐 www.ghasvari.ir 👈🏻 ————————————
. می‌کِشی سوی خود و می‌کُشی آخر ما را... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بیست و سه روز تا پایان
شک ندارم به معراج مرا خواهد برد آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بیست و دو روز تا پایان
ده هفته تا شروع محرم الحرام شما چه برنامه‌ای دارید برای آماده شدن چیه؟ 👆🏻 این پیام رو ببینید... میتونم همراهی‌تون کنم برای بهتر آماده شدن و روی برنامه پیش رفتن تا خادم بهتری از خودتون بسازید... .
«آه از آن داغ ‌که ابر آیی و باران نکنی.» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بیست و یک روز تا پایان ۷ اردیبهشت
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود. قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد. طبیب گفت: تو چه کردی؟ شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان بهارستان جامی ———————————— 🆔 @ghasvari_channel 👈🏻 ———————————— 🌐 www.ghasvari.ir 👈🏻 ————————————
گفتم مگر ز رفتن، غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بیست روز تا پایان
هنوز ساعت کاری شیفت بعدی ملائک شروع نشده که جلسه‌های طلبه‌ها شروع شده👇🏻 «در جوار مدیر دفتر نخبگان حوزه‌های علمیه کشور»
«قامتم چنگ شد و لطفِ تو ننواخت مرا» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱۹ روز تا پایان
یه روزهایی هم مثل الان چاره اینه که از راه دور از خیابون نزدیک بخونم و عرض ارادت کنم چون تازه این موقع شب رسیدم قم ۱۷روز مانده ...