#نکته
به نقل و اعتراف ذَهَبی و دیگرعلمای اهل تسنّن، عایشه گوید: «پدرم، ابوبکر، تعداد ۵۰۰ حدیث از پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ جمعآوری کرده بود؛ پس شبی را تا به صبح با غلتیدن و ناراحتیکَشیدن گذراند و چون صبح شد، به من گفت:
"اَی بُنَيّةٌ! هَلُمِّی الاَحاديثَ الَّتی عِندَکِ."، فَجِئتُهُ بِها، فَدَعا بِنا، فَحََرَقها؛
"ای دخترم! احادیث را بیاور!" و چون آن احادیث را را به نزد او بردم، آنها را سوزانید!
📖 تذکرةالحُفّاظ، ج ۱، ص ۵ و کنزالعمّال، ج ۱۰، ص ۲۸۵؛ برگرفته از: یک کانال.
#ابوبکر، #حدیث، #حدیثسوزی
@ghatreghatre
🌷
#نکته
از اعترافات عجیب اَندر عجیب، این است که جَناب سیوطی و دیگرعلمای نامدار اهل تسنّن نقل کردهاند که شخص «اوّلی» اینچنین آرزویی بهسر داشت و میگفت:
واللهِ لَوَدَدتُ اَنّی كُنتُ شَجَرةً اِلىٰ جَنبِ الطَّريقِ، فَمَرَّ عَلَیَّ بَعيرٌ
به خدا سوگند که من دوست داشتم چون یک گیاهی در مسیر جادهای بودم که یک شتری از کَنار من گذر میکرد
فَاَخَذَنی، فَاَدخَلَنی فاهُ، فَلاكنی، ثُمَّ ازدَرَدَنی، ثُمَّ اَخرَجَنی بَعرًا، و لَماَكُن بَشَرًا.
و مرا میگرفت و داخل دهانش میکرد و میجَوید و سپس مرا میبلعید؛ بعد مرا به شکل مدفوع از خودش خارج میکرد! ای کاش که من بشر نبودم!
📖 تاریخالخلفاء، سیوطی، ج ۱، ص ۱۱۴؛ کنزالعمّال، ج ۱۲، ص ۵۲۸؛ و تاریخ مدینة دِمشق، ج ۳۰، ص ۳۳۱؛ برگرفته از: یک کانال.
#ابوبکر
@ghatreghatre
🌷
#داستان
از اعترافات عجیب «بِیْهقی» و دیگرعلمای نامدار اهل تسنّن، این است که نقل کردهاند:
🔹هنگامی که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ با مسلمین از تَبوک مراجعت میکرد، گروهی از صحابی آن حضرت، دوْر هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ را در یکی از گردنههای بین راه، به طور مخفیانه ترور کرده و از بین ببرند.
🔸 رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ از این تصمیم خائنانۀ آنان مطّلع شد و فرمود: «هر کس میل دارد، از راه بیابان برود؛ زیراکه آن راه، وسیع است و جمعیّت بهآسانی از آن میگذرد.» حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله. ـ هم از راه عَقَبَه که منطقۀ کوهستانی بود، به راه خود ادامه داد.
🔹 آن چند نفر که ارادۀ قتل پیغمبر را داشتند، برای این کار مهیّا شدند و صورتهای خود را پوشانیدند. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ امر فرمود تا حُذَیفة بن یَمان و عمّار بن یاسر، در خدمتش باشند.
🔸 سپس به عمّار فرمود مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوْق دهد. در همان هنگام که راه میرفتند، ناگهان صدای دویدن آن جماعت را شنیدند که از پشتسر آمدند و رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ را در میان گرفته و آماده شدند که تا قصد شوم خود را عملی کنند.
🔹 پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله. ـ به غضب آمدند و به حذیفه امر کردند که آن جماعت منافق را دور کند؛ حذیفه به طرف آنها حمله کرد و با عصایی که در دست داشت، بر صورت مَرکبهای آنها زد و سپس نقاب را از صورتهای آنان کَنار زد و آنها را شناخت.
🔸 پس از این جریان، آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است؛ لذا با شتاب و عجله، خودشان را به مسلمین رَسانیدند و در میان آنها داخل شدند.
🔹 بعد از رفتن آنها، حذیفه خدمت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ رَسید و آن حضرت پرسیدند: «ای حذیفه! این افراد را شناختی؟» حذیفه عرضه داشت: «عَرَفتُ راحِلَةَ فُلانٍ و فُلانٍ؛ مَرکب اوّلی و دومی را شناختم. ...»
👈 سپس رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله. ـ فرمود: «فَاِنَّهُم مَكَروا لِيَسيروا مَعِی حَتّى اِذا اَظلَمَت فِ العَقَبَةِ طَرَحونی مِنها؛ این جماعت در نظر گرفته بودند که از تاریکی شب استفاده کنند و مرا از کوه به پایین بیندازند.»
📖 دلائلالنُّبوّة، بیهقی، ج ۵، ص ۲۵۷ و تفسیر ابنکثیر، ج ۴، ص ۱۶۰؛ برگرفته از: یک کانال.
#ابوبکر، #ترور، #عمر
@ghatreghatre
🌷