eitaa logo
قواعد الاساسیه
47 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم مبحث سوم ضمیر آن اسمی ست که وضع شده برای متکلم یا مخاطب یا برای غائب یا گاهی برای مخاطب یا غایب ضمیر به دوقسم بارز و مستتر تقسیم میشود ضمیر بارز آن ضمیریست که در ظاهر تلفظ میشود و صورت و ظاهری دارد که به دوصورت متصل و منفصل است متصل آنچه که بوسیله تکلم و نطق مفتوح نیست و بعد الا واقع نمیشود و فقط مانند جزئی از کلمه سابق میباشد مثل یاء ابنی و متصل ۳۶ ضمیر است : دوازده تا از آنها در محل رفع ایت مثل کتبت .کتبنا وتکتبین ... و دوازده تا از آنها در محل نصب است مثل علمنی علمنا علمک و... و دوازده تا از آنها در محل جر هستند مثل هذا وطنی وطننا و... و ضمیر منفصل ضمیریست که کلام میتواند با آن شروع شود و میتواند بعد الا واقع شود مثل انا و نحن که ۲۴ ضمیر است دوازده تا از انها مختص به رفع است مثل انا و نحن و انتَِ و.... و دوازده تا از انها مختص به نصب هست مثل ایای و ایا نا و ایاک و... ضمیر متصل به حسب اعراب محلی به سه قسم تقسیم و ظاهر میگردد آنچه که مختص به رفع است مثل قام در الف قاما و واو مثل قامو و نون در قمن و یاء مخاطبه مثل قومی و تاء مجرده مانند کقمت یا یا متصل به آنچه که مثل قمتما یا به میم قمتم یا نون مشدد قمتنَّ ۲.و آنچه که مشترک بین محلی است نصب و جر میباشد ۱.یاگ متکلم ۲. کاف خطاب و فرقی نمیکند که کاف مجرد باشد یا متصل به ما یا میم یا نون مشدده ۳.و آنچه که مشترک بین رفع و نصب و جر و این ضمیر نا است ضمیر مستتر ضمیریست که برایش در لفظ صورت و ظاهدی نیست مثل ضمیر در افهم وجود دارد افهم درسک ضمیر مستتر وجوبا ضمیریست که هیچوقت ظاهر نمیشود که در ۱۰ موضع جا میگیرد ۱.صیغه امر مخاطب اجتهد ۲.مضارلی که به تاء خطاب شروع شود مثل تفهم ۳.صیغه ۱۳ متکلم افهم ۴.صیغه ۱۴ متکلم نفهم ۵. افعال استثناء (خلا و عدا و حاشا و لیس و لایکون ) ۶.ضمیر مرفوعی در افعل تعجب مثل ما احسن الصدق ۷. افعل تفضیل که در جایگاه خبر قرار گیرد هم احسن اجتهادا ۸. اسم فعل غیر ماضی ۹.صفات محضه جاء رجل فاضل که اگر خبر واقع شوند و یا در جایگاه مسند واقع شوند وجوبا مستترند مثل اوه ۱۰مرفوعی که متعلق ضرف است مثل الامر الیک و المجد بین بردیک مستتر جوازی جواری انست که میتواند اسم ظاهر یا ضمیر منفصل جایش بشیند و ۴موضع دارد ۱. فعل غایب صیغه ۱ خلیل نجح ۲.فعل غایبه صیغه ۴ ۳. مرفوع صفات محضه کامل فاهم والدرس مفهوم ۴. مرفوع اسم فعل ماضی مثل شتان اصل در ضمائر هر زمان که ضمیر متصل بیاید امکان ندارد که به انفصال عدول کند مثل قمت که دیگر نمیگوییم قام انا به خاطر اینکه متصل مختصر تر هست تا منفصل به خاطر همین متصل اصل در ضمائر است که عدول کردن متصل به منفصل به خاطر دلایلی جایز نیست جاهایی که سبب میشود تا ضمیر منفصل آورده شود ۱. اراده حصر زمانی که مقدم شود ضمیر بر عاملش ایاک نعبد و ایاک نستعین یا به الا و انما محصور شده باشد ۲.جهگاهایی که عامل ضمیر محذوف باشد ۳. عاملش معنوی باشد که ابتدائیت است انا متادب ۴. عاملش حرف نفی باشد ما انا مهملا فی دروسی ۵.بین ضمیر و عامل فاصله افتد ۶. بین ضمیر و عاملش با لفظ اما فاصله افتد ۷.اینکه ضمیر مفعول معه واقع شود سرت و ایاک در سه جا امکان وینکه منفصل بیاوریم هست در صورتی که میتوان متصل آورد : زمانی که ضمیر مقدم منصوب باشد از ضمیر موخر الدرهم اعطیتکه ۲. زمانی که از حیث درجه (غایب بودن یا افراد و تثنیه و جمع )فرقی ندوشته باشند مثل بنیت الدار لابنایی و اسکنتهموها ۳. اگر ضمیر منصوب و خبری باشد یا یکی از اخواتش الصدیق کنته یا کنت ایاه ضمیر غایب فقط به خاطر اینکه خودش نعرفه نشده است و به هاطر مرجع ضمیر است که برای مشخص است اما ضمیرمتکلم انا که مشخص هست وهمچنین مخاطب ضمائر سه قسمند :۱.آنچه که باید متصل باشد ۲. آنچه که واجب است منفصل باشد اینکه جایز در متصل بودن یا منفصل بودن و اینکه متصل و منفصل بودن خبر برای کان و اخواتش و مفعول دوم باب اعطی و باب ظن که فرقی نمیکند یا جزء اسماء باشد یا افعال و تمامی ضمائر متصل و منفصل مبنی بوده و اعراب در انها ظهور نخواهد کرد و استتار به ضمیر مرفوع اختصاص دارد .
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
یا یکی از آنها مرکب و دیگری مفرد یا یکی از آندو ال دار باشد ممتنع میشود از اضافه و واجب میشود تبعیت کردن را مثل عبدالله سیف الدوله تقسیم علم به اعتبار معنی علم شخصی :علمیست که مخصوص به یک نفر است علم جنس:مثل اسامه که علمیست برای تمام افراد جنس استفاده میشود و چیزی که برای عقلا استفاده میشود مثل فرعون که به هر پادشاه مصر گفته میشود یا برای غیر عاقل مثل اسانه از جنس شیر و گاهی هم اسامی که برای معانی است مثل مثل برَّه برای جنس البرّ و فجار برای جنس فجور و علم جنسی مقصور بر سماع که اسم میباشد و کنیه مثل ابی جعده که برای ذئب است و ام عامر برای ضبع و ابی ایّوب برای جمل و ام قشعم برای موت و لقب مانند اخطل برای گربه و ذی الناب برای کلب
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
نژادحسینی: بسمه تعالی مبحث ششم درمورد اسم اشاره اسم اشاره آن اسمیست که دلالت بر چیز معینی میکند همراه اساره به آن چیز که غالبا حسی است و غیر غالب معنویست مثل هذا تلمیذ و تلک تلمیذه الفاظ اسم اشاره : ۱.ذا برای مفرد مذکر ۲.ذان درحالت رفع و ذین در حالت نصب و جر برای مثنی مذکر ۳.تا .تی ته تهِ ذی ذه ذهِ برای مفرد مونث ۴. تان در حالت رفع و تین در حالت نصب و جر برای مثنی مونث ۵ اولاء و اولی برای جمع مذکر و مونث نکته :حروف هاء تنبیه و کاف خطاب و لام به الفاظ اشاره هم متصل میگردد _از این الفاظ اشاره اگر خالی از کاف و لام باشد دلالت بر مشار الیه نزدیک میکند مثل ذا ،هذه ؛اما اگر متصل به کاف باشد دلالت بر مشار الیه متوسط میکند مثل ذاک و هذاک اما اگر به لام و کاف متصل باشد یا اینکه لام نگرفته و نون مشدد است دلالت بر بعید میکند سه علامت قریب و متوسط و دور باهم دیگر جمع نمیشوند به خاطر اینکه کراهت داره سه حرف زائد در یک کلمه جمع شود و هاتنبیه با لام بعد جمع نمیشود به خاطر اینکه هیچ نسبتی باهم ندارند ،لام برای بعد است و هاء برای قرب و هیچگاه اینها باهم جمع نمیشوند . اسم اساره با مشار الیه خود در تذکیر و تانیث و افراد و جمع و تثنیه مطالقت میکند از لفظ هنا و ههنا برای اشاره کردن به مکان نزدیک دلالت میکند و برای مکان متوسط از لفظ هناک استفاده میشود و برای مکان بعید از هنالک . هنَّت . و ثمَّ و ثمه و هنا و اسماء مکان ملازمت دارند ظرف یا جر به حرف واقع شوند مثل جئنا من هنا و بین هاء تنبیه و اسم اساره ای که خالی از کاف به ضمیر مشار الیه است جوازا فاصله می افتد مثل ها انا ذا _مشار البه یا قریب است یا متوسط یا بعید برای قریب : مذکر ذا برای مفرد و ذان و ذین برای مثنی و اولی و اولاء برای جمع مونث :تا ته تهِ ذی ذه ذهِ برای مفرد تان و تین لرای مثنی و اولاء و اولی برا جمع _متوسط: مذکر: ذاک ذانک ذینک اولئک مونث :تلک تانک تَینِک اولائک _بعید: مذکر :ذالک ذانِّک ذینک اولالک مونث :تلک تانک تینک اولالک اولاء چه ممدوه چه مقصوره برای جمع مذکر و مونث میباشد و چه عاقل یا غیر عاقل باشد گرچه که کمتر است بر غیر عقلا و هنگامی که اشاره شود به جمع غیر عقلا ، اشاره میشود به مفرد مونث هاء تنبیه میتواند در حات بعد بر اسن اساره داخل شود مثل هذا و هذه و هذان و هذین و... اگر اسم اشاره برای بعد بیاید کاف میتواند ملحق شود و جایز است که قبل از کاف لام هم بیاید مثل ذالک اما در مثنی لام وارد نمیشود پس نمیگوییم ذانلکما ؛میگوییم ذانِّکما و همچنین در جمع هم وارد نمیشود مثل اولائلک مبحث سوم در اسم موصول آن اسمیست که وضع شده برای چیز مشخص و معینی بواسطه جمله ایکه بعدش ذکر میشود که مشتمل بر ضمیر است که صله نام دارد اسم موصول به دوقسم خاصه و مشترکه تقسیم میشوند خاصه آن اسم هایی ست که برای مفرد و تثنیه و جمع و تذکیر و تانیث صورت های مختلفی دارد که در ۷ لفظ میباشد ۱الذی برای مفرد مذکر ۲اللذان و اللذین برای مثنی مذکر ۳ الذین برای جمع مذکر عاقل ۴التی برای مونث مفرد ۵ اللتان و اللتین برای مثنی مونث ۶ اللائی و اللاتی و اللواتی برای جمع موتث ۷ الاولی برای جمع های مذکر و مونث اسماء موصول مشترک آن اسم هایی که مشترک استبین مفرد و مثنی و جمع و تذکیر و تانیث که ۳ لفظ دارد من: اسم موصول برای عاقل است مثا اقبل عذر من اعتذر الیک ما:برای غیر عاقل استفاده میشود مثال اغفر لنا ما فرط منا ۳.ای:که هم برای عقلا و هم برای غیر عقلا استفاده میشود که مونث ایُّ ، ایَّهُ میباشد ....
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
بسمه تعالی تکمیل مبحث ۵ علم جنس وضع شده برای حقیقت جنسی که در ذهن جا میگیرد که به علم شخصی شباهت میرساند که تمام احکام علم شخصی را در بر میگیرد مثلا برای ماهیت شیر ، لفظ اسامه را برایش وضع نمودیم در تمامی احکام لفظی ابتدائیت و میتواند منصوب باشد بنابر حال بودن و همچنین غیر منصرف باشد زمانی که با علمیت چیز دیگری جمع شده باشد مثل تاء تانیث در اسامه برای اسد و وزن فعل در ابن آوی و مضاف نمیباشد و ادات تعریف داخل نمیگردد و همچنین به نکره نعت واقع نمیشود همانطور که در علم های شخصی حال است و هر اسدی بر اسمه دلالت میکند مثل اینکه به هر عقربی میتوان گفت ام عریط و برای مرگ شعوب و برای هر کسی که هم خودش و هم پدرش ناشناخته است گفته شود هیان بن بیّان و برای هرگونه تسبیحی گفته شود سبحان ال بر بر اعلامی که دلالت بر مشترکین در یک اسم یا دو اسم یا بیشتر میکند داخل میشود مثل جاء الزیدان گاهی اوغات ال بر سر بعضی از علم ها میآید تا به تفاعل برسند مثل العباس که اراده معنا برای صاحب اسم باشد علمیت در سه مورد حذف میشود ۱. زمانی که علم مضاف باشد مثل حاتم عصره و صبحان زمانه ۲. اگر علم قصد تثنیه یا جمع شود که ادات تعریف بر سرش بیاید مثل الفراعنه ۳. زمانی که رُبَّ بر علم داخل شود مثل رب سلیم لقبته
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
بسمه تعالی مبحث چهارم از باب دوم در مورد یاء متکلم همراه نون وقایه زمانی که قبل از یاء متکلم، فعل یا اسم فعل یا من و از بیاید واجب است که نون وقایه قبل از یاء متکلم واقع شود برای اینکه حفظ کن فعلی را که آخرش کسره نمیگیرد ؛برای اینکه بر فعل کسره واقع نشود نون وقایه میاوریم تا جلوگیری کند بر وارد شدن کسره بر فعل بعضی از کلمات مبنی بر اصل اند که سکون است که واجب است نون وقایه وارد شود مثل والدی ادبنی و علمنی و لا ینال الیاس منی زمانی که قبل از یاء متکلم ان و اخواتش یا لدن و قد و قط بیاید جایز است که نون وقایه اورده شود و همچنین میتوان در کلام حذف نمود مثل انی یا انّنی و قدی و قدنی و قطی یا قطنی در لعل ببشتر حذف و در لیت بیشتر نون وقایع پدیدار میشود ◾۱۲فایده: ۱.جایز است در یاء متکلم ساکن بودن که اکثرا این ست و گاهی اوغات هم مفتوح است مثل عیل صبری لفقریَ و زمانی که همزه وصل بیاید اختیار اینکه یاء را مفتوح کنیم را داریم مثل لیَ الامر و زمانی که ماقبل یاء الف باشد واجب است که مفتوح گردد مثل یا مولایَ یا مثل یا بنیَّ ۲. کاف خطاب برای مخاطب جنس مذکر مفتوح است و برای جنس مونث مکسور و و برای دیگر صیغ مضموم ۳. هاء مفتوح است برای غایب و غائبه و برای دیگر وجوه مضموم است مگر زمانی کا قبلش کسره یا یاء ساکن قرار گیرد مکسور خواهد شد مثل اجتمعت به و اخیهِ ۴.میم جمع ساکن است مگر اینکه بعدش ساکنی بیاید که اگر ماقبلش مضموم باشد این هم مضموم ست مثل علیکمُ السلام و اگر ماقبل مکسور باشد مکسور خواهد شد علیهم السلام ۵.نون جمع مونثی که خفیفه است ضمیر میباشد مثل ذهبن که علامت جمع مونث سالم است و نونی که مشدداست مفتوح میباشد اکرمهنَّ ۶.بعد از واو جمعی که الف زائده است اگر به ضمیر متصل شود الف حذف خواهد شد اضبطوهم ۷.ضمائر متکلم و خطاب اختصاص دارد به عقلاء و ضامئر غائب بین عقلا و غیر عقلا مشترک است اما ضمیر های واو و هم مختص به عقلاست ۸. ضمائر مرفوع منفصل آنچه که وضع شده برای متکلم و غایب که منفصل اند مثل انا و هو و اما ضمائر مرفوع مخاطب و ضمایرمنصوب منفصل ۹. ساکن شدن هاء هو و هی بعد واو و فاء جایزست مثل و هو الغفور و بعد از لام کم تر پیش می آید ان هذا لهو الحق ۱۰ گاهی اوغات نازل میشود آنچه که برای غیر عاقل است در جایگاه عاقل یعنی نازل منزله عقلاء قرار دهیم یعنی چیزی که برایش استعمال میشود آنچیزی که برای عقلا استعمال میشود و همچنین جایزه که استعمال شود ضمیر نون جمع مونث عقلا برای آنچه که عاقل نیستند مثل الشجرات اثمرن ۱۱.اگر عدا و حاشا و خلا جزء افعال باشند واجب میشود که نون وقایه ملحق گردد در حالت اتصال به یاء متکلم حضر التلامیذ ما عدانی و زمانی که اعتبار شوند افعال استثناءی که ذکر شد حروف جر در اینصورت ملحق شدن به نون وقایه ممتنع است به خاطر اینکه ترس از کسر نیست . ۱۲فعل ناقص الفی لازم نیست که نون وقایه بگیرد میتوانیم بگوییم دعانی یا دعای مبحث پنجم در مورد علم آن کلمه ایست که وضع شده برای یک چیز یا کسی که اسم معینی برایش کذاشته شده و احتیاج به قرینه ای نیست که اسم اشاره را خارج نموده مثل جعفر و زینب علم به چندین اعتبار تقسیم میشود : علم به اعتبار وضع بر سه نوع است : ۱اسم ۲کنیه۳ لقب ۱اسم: آنچه که وضع شده ،تا دلالت بر ذات کند مثل سلمان ۲.کنیه :آنچه که اولش اب و ام و ابن یا بنت باشد که با چیز دیگری ترکیب شده باشد مثل ام المومنین ۳.لقب :از آنچه که برای اسم علم مدح و ذم می آوریم مثل جمال الدین علم به اعتبار استعمال بر دونوع است : مرتجل : آنچیزیست که از اول وضعش علم واقع شده که در چیز دیگری شیوع نداشته منقول :آن علمیست که که از چیز دیگری نقل داده شده ؛ یا از مصدر نقل داده شده مثل فضل یا از اسم جنس مانند اسد یا از فعل مانند یحیی یا از صفه مانند محرز یا از مرکب . که این للم های منقول بیشترش از علم مرتجل است زمانی که اسم و لقب با هم جمع شوند اول اسم آورده میشود و یعد لقب آورده میشود به خاطر اینکه مانند نعت مییاشد برایش مگر اینکه آن لقب مشهور باشد که میتوانیم مقدم بر اسم کنیم ۳ کنیه : اما ترتیب خاصی در اسم نیست میتوانیم هم مقدم کنیم هم نکنیم و مراد از کنیه دلالت بر ذات است نه صفت و مدح و ذم ◾علم به اعتبار لفظ مفرد :معرب ست به حسب عوامل مگر اینکه غیر منصرف باشد که جرش به فتحه ست یا اینکه بر وزن فعال مثل حذام که مبنی بر کسر مرکب: ۱اضافی :مثل نور الدین :جزگ اول معرب است به حسب عوامل و جزگ دومش جر داده میشود به اضافه ۲مزجی بعلبک :غیر منصرف است مگر زمانی که جزء دومش به ویه ختم شود مثل سیبویه که مبنی بر کسر ۳. اسنادی :مثل جاد الحق و تابط شرا حکمش اینست که بر حالت قبل علمیت باقی خواهند ماند زمانی که اسم و لقب هردو مفرد باسند واجب است که اسم به لقب اضافه شوند مثل سعد زغلول و جایز است تبعیت کردن اولی برای دومی و اگر دو مرکب باشند
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
بسمه تعالی ایُّ: ... حکم:اگر به معرفه اضافه شود مبنی بر ضم خواهد بود و دوم اینکه حذف ضمیری که در صدر صله اش واقع شده مثل یسرنی ایکم مودب این درحالیست که به فعل یا ظرف نرسیده باشد مثل ایهم قام یا ایهم عندک در غیر این صورت معرب اند همانطور که در این سه موضع معرب هستند : ۱. زمانی که اضافه شده باشد و صدر صله اش ذکر شده باشد یسرنی ایهم هو مودب ۲. زمانی که اضافه نشده باشد و صدر صله اش ذکر شده باشد مثل یسرنی ایُُّ هو مودب ۳.زمانی که که اضافه شود و نه صدر صله اس ذکر شود مثل یسرنی ایُُّ هو مودب ایُّ موصول : باید اضافه به معرفه شود چه در لفظ چه در تقدیر پس به چیزی که برایش افاده داشته باشد آن هم افاده تعریف ۲. واجب است ایُّ موصولیه ،عاملش مستقبل باشد و صله اش ماضی نیست برای اینکه موضوعی ست برای عموم و ابهام که اگر برای مستقبل باشد مناسبت دارد و اگر ماضی باشد منافات دارد راه تشخیص ای استفهامیه با شرطیه اینست که ببینیم عامل قبل آمده یا بعد که اکر قبلش آمده باشد ائ استفهامیه است و اگر بعدش امده باشد ای شرطیه ۴مورد از موصولات مشترک ذا است که هم برای عاقل استعمال میشود و هم برای غیر عاقل و هنگامی که بعد از من و ما استفهامیه واقع شود اسم موصول است و اسم اشاره نمیباشد من ذا لقیت و ماذا فعلت که من مبتدا ذا موصوله خبر و لقیت صله ۵.ذو : در لغت و قوم بنی طی استعمال اسم موصول به معنی الذی دارد که هم برای عاقل و هم برای غیر عاقل استعمال دارد و ملازمت دارد بناءش بر واو باشد در تمامی حالات و بر یک لفظ واحد برای جمع باقی بماند :ذو ۶. ال :برای عاقل و غیر عاقل است و اسم موصول میباشد به شرط اینکه آنچه که داخل ود بر او صفت صریحی مانند اسم فاعل یا اسم مفعول یا اسم مبالغه مثل اقبل الشاکر و المشکور و الشکور که ال در این سه حالت به معنی الذی میباشد موصولات حرفی هر حرفیست که به همراه صله بعدش به تاویل میرود و به حسب عوامل اعراب مبپذیرد و نیازی به عائد ندارد چون حرف است که عایذ فقط بر اسم بر میگردد و برای حرف ضمیر اورده نمیشود موصلات حرفی ۶ لفظ اند ۱.اَن : ان موصوله میتواند جمله صله اش ماضی باشد ، مضارع باشد یا امر باشد و بر سر جمله اسمیه وارد نمیشود عجبت من ان قام سلیم عجبت من ان یقوم خلیل اشرت الیه بان قم اگر بر فعل جامد داخل شود ان مخففه از مثقله میباشد و ان لیس للانسان الا ما سعی ۲.انَّ:همراه اسم و خبرش از حوف مشبه بالفعل است که همراه خبرش تاویل به مصدر مضاف به اسمش میرود درصورتی که مشتق باشد و اگر خبرش جامد باشد یا ظرف به کون تاویل میرور ۳.ما مصدریه دونوع است ما مصدریه زمانیه و غیر زمانیه بیشتر صله هویی که برای مصدریه زمانیه میآید یا ماضیست یا مضارع به لم ۲ما غیر زمانیه جمله صله اش هم میتواند جمله اسمیه و هم فعلیه بیاید و فعل امر نمیتواند صله باشد ۴.کی مجرور است به لام چه لفظا چه تقدیرا و صله اش مضارع است اسلمت کی ادخل الجنه ۵ .لو :جمله صله اش یا ماضی است یا مضارع مثل یحب المریض لو یبرا لو بعد از چیزی واقع میشود که تمنی را بفهماند ودَّ و حبَّ ۶.الذی و خضتم کالذی خاضواکه به معنای حرف گرفته شده که اکثرا قبول ندارند یا اینکه اسم ظاهر است موصولات نیاز به جمله صله دارند صله آن جمله ایست که بعد از موصول ذکر میشود برای شناختن موصول به مخاطب .در صله شرط است که خبریه باشد برای شنونده معرفه باشد مشتمل بر ضمیری که به موصول بر میگردد باشد که عائد گویند که محلی از اعراب هم ندارد که صله جمله فعلیه یا اسمیه واقع میشود مثل لاتقل ما یذری بک و الصبر حیله من لا حیله له و اینکه شبه جمله هم واقع میشود که ان ظرف مکان و جارومجرور است صله با موصول همراه هم مانند یک کلمه واحده است تا وقتی که صله نیامده است نمیتوانیم از موصول تبعیت کنیم مثلا تابع بیاوریم و... صله بر موصول نمیتواند مقدم شود بین صله و موصول فاصله نمی افتد مگر با با قسم یا ندا یا جمله اعتراضیه . و جایز نیست حذف چیزی از صله یا موصول مگر آنچه که دانسته شده از آن دو عائد موصول عائد ضمیریست که که صله را به موصول ربط میدهد به منظور اینکه فایده ای را برسانند که ضمیر غایب باید باشد و با موصول لفظا و معنی مطابقت کند در افراد و تثنیه و جمع و تذکیر و تانیث ضمیر عائد به موصول مشترک مثل من و ما غیر مفرد مذکر اراده شود ،دو وجه جایز است یک اینکه مراعات لفظ کنیم و دوم اینکه مراعات معنی مثل و منهم من یستمعون الیک گاهی اوغات برای مخاطب اشتباهاتی پیش میاید که برای اینکه مراعات فرد را کنیم باید مراعات معنی بکنیم مثل تصدق علی من سالتک پاورقی موصول اسم ظاهر است و باید ضمیر غایب باشد تا مطابقت کند و گاهی از ضمیر غایب به ضمیر مخاطب عدول میکند زمانی که موصول خبر از ضمیر قبل متکلم یا نخاطب باشد که حمل بر معنی میشود انا الذی علمتک ۲.و همچنین جاری میشود دو وجه در کل آنچه که مخالفت میکند لفظ معنا
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
ش مانند اسماء شرط و استفهام مگر ال موصوله که مراعات معنی میباشد لذا موصولیه بودنش مخفیست و همچنین اگعایذ الف و لام جایز نیست حذف شود .
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
بسم الله الرحمن الرحیم ادامه مبحث موصولات پاورقی تنبیهات گفته شد که من برای عاقل استعمال میشودو همچنین برای غیر عاقل هم در سه موضع میتوان استعمال کرد ۱. در جایگاهی که نازل منزله عاقل بشمار میرود . ۲. دوم اینکه عاقل با غیر عقلا باهم جمختلط شوند اما غیر عاقل غلبه دشته باشد بر عاقل مثل یسبح له ما فی السماوات و الارض ۳. سومین مورد زمانی ست که غیر عاقل با عاقل در عموم جمع شوند که بوسیله من از هم دیگر تفصیل و جدا میشوند مثل فمنهم من یمشی علی بطنه تنبیه دوم : گفته شد که ما در اصل برای غیر عاقل است اما میتوان، زمانی که غیر عاقل با عاقل جمع شدند برای عاقل هم استعمال کرد ...مثل یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض تنبیه سوم: موصالت خاص هم برای عاقل هم برای غیر عاقل استعمال میشود ، الذین الذی و.. برای عاقل استعمال شده ،اما التی فقط برای غیر عاقل استعمال میشود _ضمیری که بر میگردد به موصول گاهی واجب است ذکرش و گاهی هم جایز است که حذف شود اگر درجمله صله جاء الذی ایاه ضربت جایز است حذف شدن ضمیر عائد زمانی که واقع شود اول صله ای که طولانیست و نقش این ضمیری که اول صله آمده است مبتداست که خبر داده شده از ان به مفرد مثا ما انا الذی قائل لک سوءایعنی بالدی هو قائل .اگر صله طولانی نباشد نمیتوان حذف نمود که واقع شده باشد بعد ضمیر مرفوع مفردی که نمیتوان حذف کرد مثل جاء الذی هو فاضل ،به خاطر نیاز نداشتن به تخفیف به حذف ضمیر ، ضمیر مرفوعی که در صدر صله ای موصولیه واقع میشود جواز حذف شدنش هست اما در مثال جاء اللذان سافرا امس به خاطر غیر مبتدا بودن حذف نمیشود و همچنین در الذی یعطی الالوف که هو برای تخصیص میآید و نباید حذف شود و یعطی جمله خبریه است و همچنین در مثال یسرنی الذی هو فی المدرسته ، فی مدرسته خبر شبه جمله است و هو ضمیر فصل است اگر حذف شود ضمیر فایده تخصیص از بین میرود و دلیلی بر حذفش نداریم به خاطر اینکه فی مورسته و یعطی الالوفی که باقی ماندند قابلیت صله واقع شدن را دارند .گاهی اوغات جایز است که صله را حذف کنیم همانطور که جایز است عائد را حذف کنیم ... گاهی اوغات موصول حذف میشود بدون اینکه صله حذف شود و یمدحه و ینصره سواء که یک من در تقدیر است این ضمیر عاید صله ما منصوب متصل باشد به فعل تام یا بوصف تام غیر صله الف و لام باشد جایز است حذف شود در مثال جاء الذی کنته کنته فعل ناقص است و نباید در جمله حذف شود و الا معنا ناقص خواهد شد و همچنین اسم ان نمیتواند حذف شود چون ان باید با اسمش باشد ۴جایز است حذف شود ضمیر عائد اگر مجرور به اضافه باشد یا صیغه مبالغه باشد اسم فاعلی که به معنی حال یا استقبال باشد مثل فاقض ما انت قاض یا جاء الذی انا زائر یعنی زائره در مثال جاء الذی علمه غزیر حذف نمیشود ، علمه مصدراست یا اسم مصدر و اینکه مجرور به مضاف غیر وصفیت است ودر اقبل الذی انا مکرمه امس اضافه معنوی حساب میشود مکرم اسم فاعل است و اضافه شده اما اضافه معنویست ضمیر مجروری عائد با حرف جری مجرور شده باشد که موصول هم با همان حرف مجرور شده باشدو از حیث لفظ و معنا هم حرف جر یک معنارا دارند در مثال طمعت فی الذی رغبت فیه حذف نمیشود چون موصول مجرور نشده و برای اختلاف لفظی که وجود دارد وهمچنین در مثال بعد که رغبت فی الذی رغبت عنه به خاطر اختلاف معناییست که بین دو رغبیت وجود دارد هست معنایش به اینگونه است که من اشتیاق پیدا کردم به چیزی که تو از آن دوری جستی...
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
بسم الله الرحمن الرحیم مبحث هشتم در معرفه به ال اسمیست که ال بر سرش آمده و باعث شده که معرفه گردد مثل کتاب که نکره است و با ال که سرش بیاید معرفه خواهد شد الکتاب ال به سه نوع تقسیم میشود : ۱ اصلی : که فایده تعریف میرساند مثل الرجل ۲. زائده :ال است کع فایده ای نمیرساند و دو نوع است : لازمه و غیر لازمه لازمه : که سماعی میباشد مانند الذی و التی در ایم موصول در روز های هفته مثل السبت و الاثنین ودر الان که ظرف زمان میباشد ودر بعضی از علم های مرتجل که از همان اول وضعشان با الف و لام بوده اند مثل اللات و العزّی که اینها ال زائده هستند _ال غیر لازمه بر بعضی از علم های منقول داخل شده برای اینکه از اصل وضعشان تفاعل بزنیم و اکثرا این ال که در علم منقول میباشد از مصدر می آید مثل الفضل و الحرث یا ال بر سر صفت میآیدمثل قاسم و منصور و بعضی اوغات ال زائده واقع میشود در حال و تمییز مثل ادخلوا الاول فالاول یعنی مرتبین یعنی مرتبه مرتبه و نوبت به نوبت داخل شدن که اول اول حال هست مثال اسم حرث اسم فردیست اما وقتی که الحرث گفته میشود و ال لمحیه بر سرش می آید انتظار میرود که در آینده آن فرد کشاورز شود . ال که برای تعریف جنس می آید ال ولام جنسی می نامند و همچنین ال عهدیه ال جنسیه :برای استغراق تک تک افراد جنس است که شامل همه افراد میشود مثل خلق الانیان ضعیفا برای اینکه صحت داشته باشد لفظ کل را می آورم مثلا خلق کل الانسان ضعیفا یا برای بیان حقیقت می آید مثل الذهب اثمن من الفضه که طلا ارزشمند تر از نقره است ال عهدیه دو نوع است حضوری و ذهنی و ذکری حضوری آنچیزیست که برای حال حاضر است و برای الان است که صحبت میشود مثل جیت الیوم یعنی الیوم الحاضر الذی نحن فیه ذهنی :آنچیزی است که مثلا در گذشته اتفاق افتاده و شناخته شده در ذهن و الان در ذهن معهود میشود مثل حضر الامیر ذکری : ان کلمه نکره ایست که می آوریم و بعد ال به سرش میدهیم مثل آیه کما ارسلنا الا فرعون رسولا فعصی فرعون الرسول که الرسول ال ذکری است ۳.ال موصوله میباشد که بر اسم فاعل و مفعول و... داخل میشود مثل جاء المنتصر و اکرمت المنصور _تعریف العدد ۱. اگر عدد مرکب باشد جزء اولش معرفه میشود مثل اخذت السبعه عشر کتابا ۲.و اگر مضاف باشد جزء دومش معرفه خواهد شد مثل اختبار ثلاثه الاشهر الاولی ۳ و اگر معطوف باشد ،هر دو جزء معرفه میشود رایت الف و السته عشر جندیا مبحث نهم ۱. معرفه به اضافه آن اسمیست که اضافه شده به یکی از معارف که کسب تعریف میکند مثل قلمی یا قلم سلیم معرفه به نداء که نکره ایسنگت که قصد ندا شده مثل یا مسافر اسرع و غیر لز این نکره ایست که قصد معینی کرده به خلاف آنچیزی که قصد معینی نشده و بر حالت نکره بودنش باقی میماند ⚫باب ثالث در مرفوعات از اسماء مرفوعات ده تا میباشند : فاعل و نائب فاعل و مبتدا و خبر و اسم کان و اخواتش و اسم افعال مقاربه و اسم حروف مشبه بلیس و هبر ان و اخواتها و خبر لا نفی جنس و وتابع نعت و عطف و تاکید و بدل ◾فاعل :اسم مرفوعی ست که مسند الیه است که فعل معلوم یا شبه فعل یا تام به او اسناد داده شده باشد و فعل قبلش ذکر شده باشد که مبتدا را خارج میکند و دلالت میکند بر کسی که کاری انجام میدهد مثل طلعت الشمس ساطعا نورها فاعل مرفوع است اما گاهی اوغات فاعل مجرور میشود مثل و لو دفع الله الناس یا با من یا باء یل لام زائده مجرور میشود مثل ما جاءنا بشیر و کفی بالله شهیدا پاورقی بعدی اینکه فعل معلوم باید به فاعل اسناد داده شود اما اگر فعل مجهول باشد دیگر فاعل نیست و نائب فاعل میباشد و در مورد اینکه تام باشد که اگر به افعال ناقصه مرفوع شود دیگر فاعل نیست و اسم برای آنها مینامند و مراد از شبه فعل مصدر واسم فاعل و و اسم تفضیل و صفت مشبه و آنچه که همراه دارد معنی فعل و اسم فعل را مثل ولو دفع الله الناس و فاعل همانطور که صریح است گاهی اوغات موول هم میباشد مثل تبارک الله و یسرنی ان تنجح یعنی نجاحک قائده داشتیم که اول باید فعل بیاید بعد فاعل اما اگر فاعل مقدم بر فعل شود این دیگر فاعل نیست و مبتدا نامند مثل الامیر حضر که در اینجا جمله اسمیه میباشد و اصل اینست که فاعل بیاید در کلام و گاهی اوغات حذف میشود فاعل زمانی که عامل مصدر باشد مثل تعلیم هذا التلمیذ مفید یعنیتعلیم استاذ ایاه فاعل ظاهر است یا ضمیر و مفرد یا مثنی و جمع میتواند باشد یا مذکر یا مونت باشد زمانی که فاعل ظاهر مثنی یا جمع باشد فعلش به علامت تانیث و جمع ،ملحق نمیشود و جاری میشود فعل همراه فاعل مثنی یا جمع همانطور که با مفرد می آید برای اینکه فعل به فاعل واحد اسناد داده میشود مثل اصطلح الخصمان که نمیگوییم اصطلحا الخصمان که اشتباه است و در مثال دیگر قد افلح المومنون و زمانی که فاعل مونث باشد به عاملش آخر فعل ماضی ملحق میشود تاء تانیث ساکن در مثل حضرت سعاد و در اول فعل مضارع و آخر صفت متحر
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۸ آذر ۱۴۰۳
۲۸ آذر ۱۴۰۳
سلام عرض ادب شب همه دوستان عزیز به خیر ☺️ این کانال لوازم جانبی موبایل هست کیفیت اجناس و قیمتاشون عالیه من راضیم ، گفتم برای شما با معرفتا بفرستم چیزی لازم داشتین استفاده کنید از کانالشون ... آیدی کانالشون 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3662348808C11ab2c2480 🌹🌹🌹
۲۸ آذر ۱۴۰۳