eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
45.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.6هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بازی جذذذاب برای کودکان خلاق شما😍 هدف این بازی: افزایش تمرکز، کار گروهی و هماهنگی بدن و مغز هستش😍😍😍 حتماً ذخیره کنید و سر فرصت با بچه ها اجرا کنید چهارسال به بالا قابل اجراست این بازی❤️ 🧸@gheseh_gheseh
😍شعر پسته و دندان 🍥🍟🍯🍥🍟🍯 🍃یه روزی چند تا پسته 🍃از مامانم گرفتم 🍡پسته ها خندون بودن 🍡یکی یکی شکستم 🍃🍁🍃 🍫یه پسته خندون نبود 🍫سفت و دهن بسته بود 🍺گذاشتمش توی دهنم 🍺شکستمش با دندونم 🍄🌿🍄🌿 🎭آی دندونم وای دندونم 🎭چه دردی داره دندونم 💔💔💔💔 😭دندون ناز و خوشگلم 😭کارم غلط بود می دونم 🌹حالا به بچه ها می گم 🌹آی بچه های نازنین ⭐️🌙⭐️🌙⭐️ 🍭غنچه های روی زمین 🍭با دندون ناز و سفید 🍭چیزای سفتو نشکنید 🍍دندونتون درد میگیره 🍍می شکنه و زود می میره 😁اونوقت می شید بی دندون 😁از کارتون پشیمون 🧸@gheseh_gheseh
17.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕💕 . (بچه های نازنین کوچولوهای قشنگم 💖 حتما بعد از خوردن شیرینی و شکلات دندوناتون رو مسواک کنین تا خراب نشن 😍) 🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه بادکنک صورتی🎈 روزی در جنگلی سرسبز 🌲🌲و زیبا یک جوجه تیغی و حلزون زندگی می‌کردند. آنها هرروز با دوستان‌شان در جنگل بازی می‌کردند و دامنه‌های کوه‌ها🌋🌋 را بالا و پایین می‌پریدند. حلزون خیلی آهسته حرکت می‌کرد چون خانه‌ی کوچکش را در پشت خود حمل می‌کرد. جوجه تیغی🦔 اما بر پشت خود خارهای بلند و تیز داشت و وقتی از چیزی می‌ترسید خودش را گرد می‌کرد و خارها را نشان می‌داد. آنها در جنگل دوستان🦁🐯🐒 زیادی داشتند و در پایین درختی در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. روزی وقتی جوجه تیغی به کنار رودخانه 🌊رفته بود تا آب تنی کند، حلزون در کنار درخت قدم می‌زد که یکدفعه چشمش به یک بادکنک صورتی در بالای سرش افتاد. بادکنک سرگردان و نگران بود. باد او را به کنار حلزون🐌 آورد. حلزون گفت: سلام بادکنک صورتی. تو اینجا چکار می‌کنی؟ بادکنک صورتی گفت: صاحب من یک دخترک👧 کوچک بود، اما وقتی داشت بازی می‌کرد، نخ من را رها کرد و باد مرا به جنگل آورد. حالا من تنها شدم و کسی را ندارم. حلزون 🐌گفت: آااه… پس این طور. ناگهان سر و کله جوجه تیغی پیدا شد. از دور نگاهش به بادکنک صورتی و حلزون افتاد که با هم حرف می‌زدند. کلی خوشحال شد و گفت: سلام. من برگشتم. ااوووه..این بادکنک صورتی اینجا چکار می‌کند؟ دوست دارم با او بازی کنم. حلزون که می‌دانست اگر یکی از تیغ‌های جوجه تیغی🦔 به بادکنک بخورد، بادکنک می‌ترکد، ناگهان از جا پرید و گفت: آااه جوجه تیغی جان این بادکنک صورتی صاحبش را گم کرده و ما می‌توانیم به او کمک کنیم. به نظر من او را بفرستیم برود بالای درخت تا صاحبش بیاید و او را ببیند و ببرد به خانه خودش. حلزون همین‌طور که حرف می‌زد و حواس جوجه تیغی را پرت می‌کرد، نخ بادکنک را گرفت و سریع به بالای درخت فرستاد. او خیلی آرام در گوش بادکنک گفت: سعی کن نخ خودت را به شاخه درخت 🌳آویزان کنی و از آن بالا حواست به همه جا باشد که صاحبت را پیدا کنی. جوجه تیغی با نگاهش بادکنک صورتی را تعقیب کرد و گفت: آااه ولی من دوست داشتم با بادکنک بازی کنم. حلزون که می‌دانست بازی جوجه تیغی با بادکنک باعث ترکیدن بادکنک 🎈می‌شود، به جوجه تیغی پیشنهاد داد که به جای بازی با بادکنک برای او شعر بخوانند. آنها همگی با هم شروع به شعر خواندن کردند. مدتی بعد بادکنک صورتی از دور دخترک صاحبش را دید که با شنیدن صدای شعرخوانی آنها و دیدن بادکنک بالای درخت، به طرف آنها می‌دود. بادکنک🎈 با شادی فریاد زد: من اینجام. من اینجام… زود بیا پیش من دخترک. 🧸@gheseh_gheseh
‍ لالایی 😴😴😴 برات قصه میگم تا که بخوابی🌙 دیگه اشکی نریز نکن بیتابی⭐️ میگم حکایت بره و گرگه🌙 برات میگم که دنیا چه بزرگه⭐️ بخواب ای کودک من گریه بسه🌙 از اشکای تو این قلبم شکسته⭐️ نذار مروارید چشمات حروم شه🌙 لا لایی میخونم تا شب تموم شه⭐️ لا لایی کن لالایی کن لالایی🌙 تویی که پاکترین خلق خدایی⭐️ لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مستو ملنگم🌙 لالایی کن بخواب مامان بیداره⭐️ گل بوسه روی دستات میکاره🌙 لالایی کن بخواب ای نور چشما⭐️ با تورنگ خوشی میگیره دنیا🌙 تا خواب ببینه شاهزاده قصه⭐️ به روی اسب بالداری نشسته🌙 تو را میبره رو ابرای آبی⭐️ تا رو ابرا به ارومی بخوابی🌙 لالایی کن لالایی کن لالایی⭐️ تویی که پاکترین خلق خدایی🌙 لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس کوچیک مست و ملنگم⭐️ 🧸@gheseh_gheseh
شعر کودکانه صبح بیدار شو خوابالو , بیدار شو وقت بازی و کاره هر بچه ای بیداره بیدار شو تو از خواب ببین خاله آفتاب آروم آروم اومده خورشید 🌪🌝خانوم اومده صبح شده دیگه بسته چقدر می خوای بخوابی ؟😴 تو که خوابیدی شب تا صبح رو حسابی صبح بخیر کوچولو صبح بخیر خوابالو خودت را به خواب نزن به صورتت آب بزن یادت نره مسواک🪥 دندونات می شه پاک موهات رو شونه بزن آفرین خوشگل من😍 دست و صورت و دندونات چه تمیزه😁 الان تو شدی یک بچه پاکیزه صبحانه آمادست یک سفره سادست زود باش بیا عزیزم برات چایی بریزم نون و خامه و شیر 🍞🥛 یا که نون و پنیر 🍞🧀 نون و کره و چایی🍞🧈☕️ به به چه مربایی🍯 🧸@gheseh_gheseh
37.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های ماشا و خرسی 🐻🙋‍♀️ این قسمت نقاش باشی🎨 🧸@gheseh_gheseh
💕💕 خوشگلای من بیاین با هم یه جوجه ی قشنگ درست کنیم🐥😍 🧸@gheseh_gheseh
جوجه اردک: يه اردک مادر 6 تا تخم زيبا و کوچيک گذاشته بود . اما يه روز که اون داخل لونش رو نگاه کرد با کمال تعجب ديد که در کنار 6 تا تخم کوچيک خودش ، يه تخم بزرگ هم هست . خيلي عجيبه ، يه تخم ... 👇 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با هم یه ترانه شاد گوش بدیم همراه با یه کارتون زیبا،مطمئنم کوچولوهاتون👧 👦خیلی خوششون میاد. 🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه صدای ماشین ها🚌🚗 یک روز آقای راننده 🧔‍♂داشت می رفت سر کارش. همین طوری که داشت می رفت و می رفت و می رفت، یک دفعه حواسش پرت شد و خورد به یک ماشین دیگه. گفت ای بابا! حالا چه کار کنم؟ از ماشینش پیاده شد. دید راننده اون یکی ماشین یه خانومه 🧕که انگشتش زخم شده. یک کمی که صبر کردند، دیدند یه صدایی میاد: بَه بو بَه بو بَه بو ... صدای ماشین پلیس🚔 بود. آقای پلیس اومد جلو و گفت: آخ آخ آخ! حتما حواستان پرت شده که با هم تصادف کردید. بعد یه صدای دیگه اومد: بو بو بو بو بو بو ... صدای ماشین آتش نشانی 🚒بود. آقای آتش نشان اومد و گفت: آخ آخ آخ! تصادف کردید؟ حتما حواستان پرت شده. بعدش گفت: هیچ جایی آتیش🔥 نگرفته که من خاموشش کنم؟ گفتن: نه! خیالت راحت باشه. برو. آقای آتش نشان هم سوار ماشین قرمزش شد و رفت و دوباره گفت: بو بو بو بو بو بو .. بعدش یک صدای دیگه اومد: بی بو بی بو بی بو بی بو ... ماشین آمبولانس🚑 بود. آقای دکتر از توی ماشین آمبولانس اومد پایین و گفت: آخ آخ آخ! تصادف کردید؟ حتما حواستان پرت شده. بعد چسب زخمش🩹 را آورد و چسبوند روی دست خانومه که زخم شده بود. آخه انگشت خانومه خون اومده🩸 بود. بعد هم دوباره رفت: بی بو بی بو بی بو بی بو ... آقای پلیس👮‍♂ به راننده ها گفت: حواستان را جمع کنید که دیگه تصادف نکنید. بعد هم سوار ماشینش شد و رفت. ماشین پلیس گفت: بَه بو بَه بو بَه بو ...ـ 🧸@gheseh_gheseh
نقاشی کنار دفتر🎨❤️📔 🧸@gheseh_gheseh
دخترک و دهکده زیبا.mp3
4.33M
آی قصه قصه قصه دخترک👧 و دهکده ی زیبا🏡🏡 یه قصه شیرین و آموزنده برای کودک دلبند شما🥰 🧸@gheseh_gheseh
💕💕 لالایی بخواب ای غرق زیبایی😘 چرا ای خواب گرم و خوش به چشمونش نمی آیی؟ لالا، خواب خوش و شیرین😴 تو پاورچین و پاورچین بیا مثل حریر گل🌸 به روی چشم او بنشین دو تا مهتاب 🌛لالا لالا یکی پایین یکی بالا یکی رو دست شب خوابه یکی رو دست من، لالا لالایی صورتت ماهه که نورش توی درگاهه دو چشمونت که وا میشه طلوع صبح بیگاهه لالا لالا گل لادن لالا کن در کنار من که دستی اومده کرده چراغ ماه🌙، رو روشن شبتون بخیر عزیزای دلم 🧸@gheseh_gheseh
سلام صبح بخیر دخترا و پسرای گلم😍😍 🧸@gheseh_gheseh
📒نقاشی کنار دفتر❤️🎨 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡هدف دست ورزی و تعادل وهماهنگی چشم ودست👀🤚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر خمیر بازی دوست دارید حتما این ویدیو رو تا انتها ببینید😍 کاردستی خروس 🐓 وای من که عاشقش شدم😍 🧸@gheseh_gheseh
55.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟 آموزشِ حروف الفبای انگلیسی" به کودکان عزیز و دوست‌داشتنی همراه با شعر و موسیقی شاد انگلیسی🎶🎶🤩🎶🎶🤩🎶🎶🤩 🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه يه جيرجيرکي بود که توي يه جنگل از صبح شروع ميکرد به آواز خوندن تا شب . انصافا که بچه ها قشنگ ميخوند و همه حيونهاي جنگل عاشق صداي جيرجيرک بودن . خوب ديگه اون جيرجيرک هم کارش شده ... 👇 🧸@gheseh_gheseh