فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام بچه ها
صبحتون بخیر عزیزای دلم😘😘
#صبح_بخیر
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی🎨 و خلق اثر هنری با کش های رنگ شده. کش به تعداد دلخواه دور ظرف بندازید. کف ظرف کاغذ 📃سفید قرار دهید. روی کش هارنگ گواش، رنگ انگشتی، (ترجیحا رنگ های قابل شستشو) بمالید. باقی در فیلم نمایان است. لذت ببرید😁. در صورتی که رنگ قابل شستشو نبود، زیر انداز و کاور پلاستیکی بدن فراموش نشود.
🧸@gheseh_gheseh
44.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش انگلیسی اعداد برای بچه ها 👩🎓💁♀️🙋♀️
🍇آنچه می بینید : یه آموزش سرگرم کننده و کاربردی برای آموزش اعداد به کودکان🧒👦
#انگلیسی
#آموزش
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی خلاقانه
با هنر چاپ😍
🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه
يه نفر بود به اسم حاج بابا . اون تنهايي توي خونه🏠 زندگي ميکرد . توي خونه اون يه جيرجيرک هم زندگي ميکرد که شبها آواز ميخوند و حاج بابا رو از تنهايي و بي حوصله گي در مياورد ... 👇
#حاجي_بابا_و_جيرجيرک
🧸@gheseh_gheseh
4_1103009509271404680.mp3
2.37M
حاجی بابا و جیرجیرک
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزمایش:
دستمال حوله ای🧻 را برش بزنید در سایز دلخواه. از وسط تا کرده و روی آن با ماژیک🖍 سیاه طرح مورد نظرتون رو بکشید، روی لایه ی زیرین نقش طرحتون کپی میشه. با ماژیک های رنگی لایه دوم ( لایه درونی) را رنگ کنید. سپس کمی آب در یک ظرف بریزید. و دستمال را روی آب رها کنید. آب که جذب شود طرح شما رنگ میگیرد. در مرحله دوم بازی لیانا خودش نقاشی 🎨کشید و رنگ کرد.
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی یلدایی🍉
خب داریم کم کم به شب یلدا نزدیک میشیم و چی بهتر از اینکه چندتا کاردستی یلدایی بسازیم😍
باکاغذ رنگی سبز و قرمز چندین مدل هندونه برای بچه های خوشگلتون بسازین😘
#کاردستی
#یلدا
🧸@gheseh_gheseh
📕آی قصه قصه قصه
اردک کوچولو🐤 توی یک باغ قشنگ زندگی میکرد. هر روز صبح توی حوض آب با خواهر و برادرهایش آبتنی میکردند. ظهر که میشد خانم باغبان🧕 براشون غذا میآورد و آنها میخوردند. اردک کوچولو خسته شده بود و حس میکرد خیلی روزهایش تکراری شدهاند.
یک روز از در باغ بیرون آمد و راه افتاد به سمت دریاچهای که در آن نزدیکی بود و رفت داخل دریاچه و با خوشحالی مشغول شناکردن شد. مدتی شنا کرد تا اینکه توجهاش جلب یک مرغ دریایی پیر شد که در گوشهای از آب، کنار برگهای نیلوفر آبی کز کرده و از فرط گرسنگی ضعیف شده بود. اردک کوچولو جلو رفت و به مرغ دریایی پیر سلام کرد و علت ضعیف شدنش را پرسید. مرغ دریایی گفت: من هر روز صبح یک ماهی میگرفتم و میخوردم و تا آخر شب سیر بودم، ولی مدتی است که پیر شدم و دیگرنمیتوانم دنبال ماهی بگردم و صید کنم و بخورم. به همین دلیل غذا نخوردهام. اردک عزیز تو جوان هستی، برو و برای من یک ماهی بگیر و بیاور.
بچه اردک گفت: من که تا به حال ماهی نگرفتم و اصلا نمیدانم از کجا باید ماهی پیدا کنم.
مرغ دریایی پیر گفت: برو وسط دریا و به داخل آب نگاه کن و آنچه که دیدی روی آب حرکت میکند همان ماهی است... بگیر و برایم بیاور...
اردک🐤 کوچولو رفت وسط دریا.🌊 آنقدر برایش هیجانانگیز بود که حرفهای مرغ دریایی کاملا از یادش رفته بود و زمانی متوجه شد که هوا تاریک شده بود. دور و برش را نگاه کرد ولی هیچ چیزی ندید. ناامید سرش را پایین انداخت.
ناگهان دید که یک ماهی سفید، دقیقا مثل همان چیزی که مرغ دریایی🦩 پیر گفته بود در نزدیکی خودش روی آب دریا شناور است. به سمت ماهی رفت و همانطور که مرغ دریایی گفته بود خیلی سریع سرش را به سمت آب برد و تا نوکش به طرف آب رفت ماهی ناپدید شد. اردک کوچولو با تعجب کمی عقب رفت و بعد دوباره ماهی🐠 ظاهر شد.
دوباره نزدیک ماهی شد و این عمل را چند بار تکرار کرد و هربار ماهی ناپدید میشد، در آن نزدیکی یک قورباغه🐸 شیطان و مسخره روی یک برگ بزرگ نشسته بود و شاهد حرکات اردک بود و قاهقاه میخندید. اردک کوچولو متوجه خندههای قورباغه شد و با ناراحتی گفت: به من میخندی؟
قورباغه گفت: آره... داری چی کار میکنی؟اردک 🐤کوچولو گفت: مرغ دریایی پیر گرسنه است و میخواهم برایش ماهی بگیرم...قورباغه خندید و گفت: مگه اون ماهی🐟 است که میخواهی بگیری؟ تازه تو میخواهی با اون نوک پهن و کوچکت ماهی بگیری؟ اردک کوچولو با تعجب پرسید: پس این چیه که روی آب حرکت میکنه؟قورباغه🐸 گفت: اون عکس ماه است🌙 که از آسمان توی آب افتاده...اردک کوچولو خندهاش گرفت و زد زیر خنده... و بعد از این عمل نتیجه گرفت که ناآگاهانه به دنبال پیدا کردن چیزی نرود.
#قصه_متن
#اردک_کوچولو
🧸@gheseh_gheseh
شعر لالایی😍
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
دلم میخواد که تو خواب ناز بری نازنین
شب چراغون خدا💫 رو تو آسمون ببینی
دیگه شب شد لالا
به قربون دو چشمونت
لالا کن لالا
#لالایی
🧸@gheseh_gheseh
صبح بخیر کوچولو
پاشین پاشین صورتهای ماهتون رو بشورین😍خورشید خانم اومده🌞
#صبح_بخیر
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کودکانه
ماجراهای حسنی و ببعی
#پویا_نمایی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش بازی
با استفاده از یک لیوان کاغذی یکبار مصرف، نی، دستکش لاتکس(پزشکی) میتوان این بازی رو اجرایی کرد. با هدف تمرین دم و بازدم و قابل استفاده برای کنترل خشم 😡و اضطراب. به راحتی میتوانید با تکه کاغذ رنگی این بازی را تبدیل به یک خروس 🐓کنید تا جذاب تر جلوه کند😍
#بازی
#کنترل_خشم
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی بازی😍
روی یک کاغذ حروف، اشکال هندسی، اعداد، لغت ... بنویسید. سپس داخل یک ظرف شیشه ای آب بریزید. با استفاده از رنگ گواش یا آبرنگ آن را رنگی کنید طوری که با قرار دادن کاغذ زیر آن کف ظرف دیده نشود و نوشته ها مشخص نباشند. در کاغذ هر چه نوشته اید فاصله نوشتنتان📝 طوری باشد که لیوان فقط یک مورد را نشان دهد نه بیشتر. اگر به طور مثال حروف الفباست، میتوانید در خارج از ظرف حرف مورد نظرتان را بنویسید یا بیان کنید تا کودک با استفاده از یک لیوان که ته آن مارک نداشته باشد ترجیحا یک بار مصرف باشد به دنبال آن حرف بگردد.
#بازی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر زیبای😍 یه روزی آقا خرگوشه 🐰..
#پویانمایی
🧸@gheseh_gheseh
فقط از تک لگوبرای الگو کشی استفاده کنید. با مداد همرنگ همان لگو. تا تشخیص برای کودک راحت تر باشد.
📌لگوها را در هر سایزی که در منزل دارید روی کاغذ بگذارید و طرح آنها را بکشید منتها از ترکیب چند لگو کنار هم که در نهایت یک الگوی خاص به شما بدهد. برای تشخیص راحتتر کودک هر لگورا با مداد رنگی هم رنگش بکشید.دیگر نیازی نیست خطوط بین لگو ها را بکشید تا تشخیص لگوی مناسب کمی چالش برانگیزتر باشد حتی بهتر است از یک مداد سیاه برای کشیدن الگو ها استفاده کنید.
#بازی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش بازی
برای اجرای بازی به یک ظرف گود مثل لگن، آبکش، قابلمه، باکسی که در کل خیلی هم گود نباشد، یک صندلی، تعدادی توپ در سایز کوچک یا متوسط اگر توپ ندارید جوراب گلوله شده هم میتوانید استفاده کنید. توپ ها را با پا بردارد داخل ظرف بیندازد. تقویت عضلات ران و ساق پا، حفظ تعادل، افزایش تمرکز و دقت، کنترل و تسلط بر حرکات پا و هماهنگی آنها.
#بازی
🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر زیبای😍 میوه فروش🍋🍊🍎
#پویانمایی
🧸@gheseh_gheseh
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
1.34M
#ترانه_صوتی
"حضرت زهرا(ع)"
👆👆👆
⚫️
🕯⚫️
⚫️🕯⚫️
🧸@gheseh_gheseh
💕💕
آی قصه قصه قصه
اتاق تاریک
مناسب چهار تا شش سال
{هدف: مقابله با ترس از تاریکی در کودکان}
روزگاری در شهری کوچک، یک خواهر و برادر به نامهای نازی و علی با پدرشان زندگی میکردند. آنها در اتاق خوابشان اسباببازیهای مختلف و رنگارنگ داشتند و با یکدیگر بازی میکردند. شبها موقع خواب پدر برای آنها قصه میخواند و آنها میخوابیدند.
یک شب که پدرشان برای آنها قصه خواند، نازی و علی هنوز خوابشان نبرده بود، پدر چراغ را خاموش کرد و در اتاق را بست و به اتاق خوابش رفت. علی و نازی که هنوز بیدار بودند، وقتی پدرشان چراغ را خاموش کرد، ترسیدند...
علی به کمدها نگاه کرد. انگار یک دستِ خیلی دراز از کمد بیرون آمده بود. نازی به میز تحریر نگاه کرد. فکر میکرد یک کلهی بزرگ با دهانی بزرگ به او نگاه میکند. علی دوباره به کمد نگاه کرد و فکر میکرد دو پای بزرگ از کشوهای کمد بیرون آمدهاند.
علی و نازی که به شدت ترسیده بودند، ناگهان هر دو با هم پتو را روی صورت خود کشیدند و از ترس پنهان شدند. نازی از زیر پتو علی را صدا زد. نازی گفت: داداش جون بیا با هم بریم چراغ را روشن کنیم». علی و نازی از زیر پتو بیرون آمدند و در حالیکه دستهای یکدیگر را گرفته بودند، رفتند جلو تا چراغ اتاق را روشن کنند.
وقتی چراغ اتاق روشن شد، آنها حسابی خندیدند. آن کلهی بزرگی که نازی فکر میکرد دهان گندهای دارد، جاقلمی علی بود که روی میز تحریر و کتابها بود. آن دستِ خیلی دراز که علی میدید، جوراب شلواریِ نازی بود که از لایِ در کمد آویزان بود و آن پاهای بزرگی که از کشویِ کمد بیرون زده بود، پاچههای شلوار علی بود.
علی و نازی با خودشان فکر کردند که لازم است کمی اتاقشان را مرتب کنند و بعد به رختخواب بروند. آنها کلی خندیدند و از صدای خنده آنها پدرشان هم بیدار شد. پدر به اتاق علی و نازی آمد و ماجرا را فهمید. آنها سهتایی با هم کلی خندیدند و اتاق را مرتب کردند. پدر به آنها یادآوری کرد که هر زمان ترسیدند، حتما چراغ را روشن کنند و وقتی خیالشان راحت شد و همه چیز را دیدند، بخوابند.
#قصه_متنی
🧸@gheseh_gheseh
💕💕
لالایی
بخواب ای گل بخواب ای گل
بخواب ای سوسن و سنبل
گلم در خواب گلم بیدار
گلم هرگز نشه بیدار
اگر خوابت شود بیمار خداوندا نگاهش دار
😴😴😴😴
لالالا بخواب لالا بخوای ای بلبل زیبا
لالا خدا یارت علی باشه نگهدارت
نگهدارت خدا باشه علی مشکل گشا باشه
😴😴😴😴
گل نازم بخواب لالا لالالا
گل یاسم بخواب لالا لالالا
😴😴😴😴
گل بادوم گل گردو گلم لالا گلم لالا
بخواب ای کودکم لالا
بخواب لالاـ
شبتون بخیر خوشگلای من
#لالایی
🧸@gheseh_gheseh