eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
45.9هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🧩عزیزای دلم بگین ببینم چند اختلاف در دو تصویر وجود داره؟! 🧸@gheseh_gheseh
🌸 خانواده بی‌نظیر من مانند یک دست هر خانواده هرکس یک انگشت در خانواده بابا در این دست انگشت شصت است او که نخستین انگشت دست است انگشت بعدی یعنی میانه او مادر ماست خانوم خانه انگشت بعدی یعنی برادر اینجا نشسته پهلوی مادر پس آن یکی کیست؟ انگشت دیگر آری درست است او هست خواهر من هستم آخر انگشت کوچک ما پنج انگشت هستیم باهم باهم شریکیم در شادی و غم گرچه جداییم ما پنج انگشت هستیم باهم مانند یک مشت 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻‍♂️ی دونه ظرف یک بار مصرف رو نخ کشی کنید..البته با فاصله..اسباب بازی های کوچیک رو بندازین داخلش..با انبرک از بچه ها بخواین از تو ظرف بردارن... هدف از این دستورزی تقویت عضلات سر انگشتان،تقویت هماهنگی چشم و دست و تقویت تمرکز...👍😊 🧸@gheseh_gheseh
🌿 شاخه ها را نبر در جنگلی 🌳🌳🌳🌳سر سبز و زیبا، زیر درخت بلوط، خرس قهوه ای🐻 زندگی می کرد. او خرس مهربان و خوش قلبی بود. همه حیوانات او را دوست داشتند. او یک مغازه ی عسل 🍯فروشی داشت. عسل های🍯 او بهترین عسل های دنیا بودند، بخاطر همین همه حیوانات به او عسلی🐻 می گفتند. یک روز صبح وقتی عسلی🐻 خواست وارد مغازه شود، سرش به چند شاخه خورد. شاخه های درخت 🌳را کنار زد و داخل رفت. اما وقتی خواست از مغازه بیرون بیاید دوباره سرش به شاخه ها گیر کرد. عسلی🐻 با ناراحتی شاخه ها را کنار زد و گفت: باید فکری به حال این شاخه های مزاحم بکنم. خیلی بلند شده اند. عسلی🐻 رفت از انبار طناب آورد و شاخه های مزاحم را به شاخه بالایی بست. مدتی گذشت. میمون دم 🐒قهوه ای برای خریدن عسل به مغازه آمد و چند کوزه عسل خرید . او همین که خواست با کوزه عسل از مغازه بیرون برود، طناب پاره شد. شاخه ها محکم به کوزه ها ی عسل 🍯خوردند. کوزه ها از دست دم قهوه ای🐒 افتادند و شکستند. عسلی 🐻به او گفت: دوست عزیز ببخشید، من الان چند کوزه عسل دیگر برایت می آورم. میمون🐒 که سرتا پایش عسلی🍯 و چسبناک شده بود با عصبانیت آنجا را ترک کرد. بعد از رفتن دم قهوه ای🐒، عسلی 🐻تصمیم گرفت شاخه ها را کج کند. با طناب شاخه ها را به پشت دوچرخه اش بست و سوارش شد. پا زد و جلو رفت اما یکدفعه دیگر نتوانست پا بزند و به عقب کشیده شد. زاغی که از بالا داشت به عسلی نگاه می کرد گفت : داری چه کار می کنی؟ عسلی🐻 گفت : میخواهم شاخه ها را کج کنم. زاغی بلند بلند خندید و گفت : شاخه درخت که کج نمی شود. الان بر می گردد و توی سرت می خورد. عسلی 🐻که از پا زدن خسته شده بود، ناراحت و غمگین روی زمین نشست. او کمی فکر کرد و گفت: دوست ندارم این شاخه ها را ببرم، اما چاره دیگری ندارم. عسلی 🐻رفت و با یک اره برگشت. سنجاب🐿 خانم که دید شاخه ها تکان می خورد، از لانه اش بیرون دوید. تا عسلی را دید، گفت: چرا شاخه را می بری؟ نمی بینی شاخه ها پر از بلوط🌲🌲 هستند و با بریدن آنها این همه میوه از بین می رود. عسلی 🐻گفت: دوست ندارم آنها را ببرم اما چه کار کنم آنها باعث دردسرند. سنجاب 🐿خانم گفت: به جای اینکه شاخه را ببری، یک سایه بان بالای مغازه ات بزن تا شاخه به سر کسی نخورد. عسلی 🐻خوشحال شد و گفت: چه فکر خوبی! همین کار را می کنم، تازه این طوری تابستانها هم میتوانم زیر سایه اش بشینم تا گرمم نشود. سنجاب🐿 خانم خندید و گفت: همیشه ساده ترین راه بهترین راه نیست. ✍ نويسنده: خانم مريم فيروز 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🪷🍃🪷🍃 مهدی یاوران عزیز، بیاید باهم برای سلامتی امام زمانمون (عجّل الله فرجه) 🧸@gheseh_gheseh
010-AsbeSetareEi-www.MaryamNashiba.Com_.mp3
2.23M
💠 اسب ستاره ای 🔻موضوع: ماه و ستاره در آسمان 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚 عموکتابی | مربی تربیتی🌱 🧸@gheseh_gheseh
010-AsbeSetareEi-www.MaryamNashiba.Com_.mp3
2.23M
💠 اسب ستاره ای 🔻موضوع: ماه و ستاره در آسمان 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚 عموکتابی | مربی تربیتی🌱 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🌟عنوان:پولینا🌟 ✍به قلم:آناماریاماوته 🖋مترجم:محمدقاضی 🖨ناشر:کانون_پرورش_فکری 👨‍👩‍👧‍👦رده سنی:کودک،نوجوان 💠📓💠📓💠📓💠📓💠📓 🌟یک داستان عالی و حال خوب کن🌟 🔰 پولینا، دخترکی است که پدر و مادرش را از دست داده است. و با دختر عموی تنی پدرش «سوزانا» زندگی می‌کند. اما در ده‌سالگی به بیماری مبتلا می‌شود که به ناچار حتی موهای سرش را می‌تراشد و برای دور شدن از آلودگی شهر به روستا و نزد پدربزرگ و مادربزرگش می‌رود. 📚ماجرای زندگی پولینا از لحظه عزیمت به روستا آغاز می‌شود. او با یک پسربچه کور و افسرده آشنا می شود و تحولی که در روح او ایجاد می کند و ماجراهای بسیار زیبا.... 🧸@gheseh_gheseh
🧩چند اختلاف در دو تصویر وجود دارد؟! 🧸@gheseh_gheseh
🐂گاو پرخور تو یه طویله یه گاو🐃 پرخور بود که بیشتر از همه غذا می خورد. وقتی موقع خوردن می شد سرشو می انداخت پایین و هی می خورد. سیر که نمی شد ، انقدر می خورد تا غذا تموم بشه. هی می گفت مااااا ماااا اینا چقدر خوشمزن. یه روز انقدر خورد و خورد تا مثل بادکنک🎈 باد کرد. تا خوابید روی زمین، همه چیز زیر شکمش گم شد. خانم مرغه🐔 دنبال جوجش🐥 می گشت. ببعی 🐏دنبال علفاش می گشت. سگه🦮 دنبال استخونش می گشت. یه دفعه گوشه شکمش تکون خورد و یه جوجه🐥 از زیر شکمش اومد بیرون و گفت ای ی ی ش. لطفا شکمتونو یه خورده جمع کنید. من زیر شکم شما گیر کرده بودم. گاوه 🐃خجالت کشید و گفت ببخشید حواسم نبود. ببعی 🐏گوشه ی علفاشو دید که از زیر شکم گاو🐃 پر خور پیدا شده بود. اومد جلو و گفت لطفا این طرف شکمتونو یه خورده ببرید بالا من علفهامو بردارم. گاوه🐃 از خجالت عرق کرد. ببعی 🐏علفهاشو برداشت و با اخم از اونجا رفت. بعد سگه🐕 اومد و گفت حالا که همه چیز از زیر شکم شما پیدا می شه لطفا یه نگاه کنید ببینید استخوون من زیر شکم شما نیست؟ گاو 🐃چاق و شکم گنده، از جاش بلند شد. ولی استخوونی روی زمین نبود. خوشحال شد و لبخند زد. سگه 🐕زیرشو نگاه کرد دید استخوونش به شکم گاوه چسبیده . استخوونشو برداشت و با اخم به اون نگاه کرد و گفت ایناهاش . اینجاست. این دفعه دیگه گاو 🐃شکم گنده از خجالت سرخ شد. سرشو انداخت پایین و رفت تو اتاق خودش دیگه تا شب بیرون نیومد. شب که موقع شام شد تصمیم گرفته بود رژیم بگیره و کم غذا بخوره. شروع کرد به غذا خوردن. وای وای انقدر غذا خوشمزه بود که دوباره همه چی یادش رفت و انقدر خورد و خورد که شکمش مثل یه دیگ گنده شد. اما این بار گاو 🐃از بس خورده بود دل درد گرفت و به گریه افتاد. به خودش قول داد دیگه حتی اگه غذا خیلی خوشمزه بود حواسش باشه به اندازه غذا بخوره. 🧸@gheseh_gheseh
اینم سه مدل کادر املا برای عزیزای دلم😍 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر بزرگ خوبم شعر و آهنگ پدر بزرگ خوبم .... شعر و ترانه برای کودکان 🧸@gheseh_gheseh
071-JojeNazokNarenji-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.21M
💠 جوجه نازک نارنجی 🔻موضوع: بهانه گیری 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا 📚عموکتابی | مربی تربیتی🌱 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧚🏻‍♂️آموزش ساخت عروسک دختر هندونه ای مناسب شب یلداهم هست😍 🧸@gheseh_gheseh
🧩چند اختلاف در دو تصویر وجود دارد؟! 🧸@gheseh_gheseh
🧚🏻‍♂️ ایده جهت نقاشی 🧸@gheseh_gheseh
📚 🌟عنوان:چه_فکرخوبی 🌟 ✍به قلم:حون_شون_تائو 🖋مترجم:امیرمرادحاصل 🖨ناشر:کانون پرورش فکری 👨‍👩‍👧‍👦رده سنی:کودک،خردسال 📝📓📝📓📝📓📝📓📝📓 🌟داستانی کودکانه و زیبا در تقویت حس مشارکت در کودکان🌟 🌟خلاصه کتاب : یک روز مادر یک جعبه مداد رنگی از بازار خرید و آن را به دو پسرش داد. برادرها مدادهای رنگی را بین خود تقسیم کردند و مشغول نقاشی شدند. اما بدلیل محدود بودن رنگهای هر کدام،هر نقاشی که می کردند با واقعیت فرق داشت. بالاخره فکر خوبی به ذهن آنها می رسد و تصمیم می گیرند شریک بشوند و مدادها مال هر دو نفر آنها باشد. داستان زیبای این همکاری با تصاویر متناسب کتاب زیباتر هم شده است. 🧸@gheseh_gheseh