eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
46.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
31 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با یه بازی هیجان انگیز دقت و تمرکز و حافظه فعال کودکت رو افزایش بده🤗🤗 🧸@gheseh_gheseh
🐌🐌🐌🐌🐌🐌 آفرینش حلزون روزهاي اول فصل بهار بود ، هوا گرم و گرمتر مي شد و حيوانات ، جنب و جوش و تلاش را از سر گرفته بودند . آقاي چهاردست همينطور سوت زنان و شادي كنان به اين طرف و آن طرف مي جهيد و مي خنديد . بعد با خودش گفت : چه هواي خوبي بهتر است به ديدن دوستم بروم و با هم از اين هواي خوب لذت ببريم . وقتي كه به طرف خانة دوستش به راه افتاد توي مسير پايش ليز مي خورد و نمي توانست درست راه برود و يكدفعه پرت شد روي زمين . عنكبوت از راه رسيد و با ديدن ملخ كه روي زمين افتاده بود و پهن شده بود ، حسابي خنده اش گرفت ، طوري كه نمي توانست جلوي خنده اش را بگيرد ! ملخ خيلي ناراحت شد و گفت : عنكبوت كجاي زمين افتادن خنده دارد ؟ عنكبوت خودش را جمع و جور كرد و گفت : نه دوستم ، من تو را مسخره نمي كنم ، از من ناراحت نشو ! اصلاً به من بگو ببينم چه كسي اينجا را ليز كرده است تا خودم حسابش را برسم ! يكدفعه خود عنكبوت هم ليز خورد و افتاد و هر دو با هر زحمتي كه بود از زمين بلند شدند و به راه افتادند و با احتياط قدم بر مي داشتند . همينطور كه مي رفتند به جايي رسيدند كه ديگر زمين ليز نبود . به جانور عجيبي رسيدند و گفتند : اين ديگر چيست ؟ او گفت : سلام ! اسم من حلزون است . بعد آنها هم صدا گفتند : از كجا پيدايت شده ؟ چرا برگها و سبزي هاي مزرعة ما را مي خوري ؟ تا حالا از كجا غذا بدست مي آوردي ؟ حلزون گفت : صبر كنيد دوستان من ! از اول هم من اينجا بودم ، زمستان را داخل خانه ام بودم و خوابيده بودم ! حالا كه بهار شده از خواب بيدار شدم . آنها گفتند : « ولي ما كه خانه اي نمي بينيم ! » حلزون گفت : خب همين صدفي كه پشت من است ، خانه من است ، آنها با اخم گفتند : اصلاً به ما مربوط نيست خانه تو چه شكلي و كجاست چرا زمين را ليز كرده اي و چطوري ؟ حلزون گفت : بله من اين كار را كرده ام ولي دلم نمي خواست اينطوري بشود و شما به زمين بخوريد ! من مجبورم براي حركت كردن اين مايع لغزنده را روي زمين بپاشم و روي آن بخزم ، چون مثل شما پا ندارم و اين مايع لغزنده به من كمك مي كند . آنها گفتند : ما نمي دانستيم كه تو با چه زحمتي مجبوري راه بروي ! از تو معذرت مي خواهيم كه رفتارمان بد بود ! حلزون گفت : نه ، اين كه گفتم مجبورم به خاطر اين نبود كه بخواهم بگويم دارم زحمت مي كشم ، نه ، خدا مرا اينطور آفريده و اين مايع لغزنده را هم در اختيار من قرار داده است ، وسيلة راه رفتن شما پاهايتان است و من براي حركت كردن مي خزم ! هميشه هم خدا را شكر مي كنم . ملخ و عنكبوت گفتند : ما بايد از اين به بعد سعي كنيم اطرافمان را خوب ببينيم و جلوي پايمان را خوب نگاه كنيم و زمين نخوريم و بعد هم كسي را سرزنش نكنيم . بعد هم با تعجب پرسيدند : حلزون جان تو كه دندان نداري ! چطوري اين همه برگ و سبزي را مي جوي ؟ حلزون جواب داد خدا به من بيش از پانزده هزار دندان داده است كه در پشت زبانم مخفي است . آنها از تعجب به هم نگاه كردند و گفتند : واي چقدر دندان ! خروس طلايي نوك زنان به طرف آنها مي آمد ، آنها دو نفر پا به فرار گذاشتند ولي حلزون نتوانست به تندي آنها حركت كند ، آنها پشت يك بوته قايم شدند و به حلزون نگاه مي كردند . خروس به حلزون كه رسيد چند نوك به او زد و بعد هم از آنجا دور شد . آنها نگاه كردند و ديدند ، خانه حلزون ، صحيح و سالم آنجاست ولي از خود حلزون ، خبري نيست . ناراحت شدند و شروع كردند به گريه . حلزون فرياد زد : من اينجا هستم ، زنده و سلامت ! براي چي گريه مي كنيد ؟ فراموش كردين كه اين صدف از من محافظت مي كنه ؟ عنكبوت گفت : تو چطور توي اين صدف پر پيچ و خم جا مي شوي ؟ حلزون با لبخندي بر لب گفت : من بدن نرمي دارم ، خودم را به شكل صدفم در مي آورم و راحت توي آن جا مي شوم . مي بينيد اين هم يكي ديگر از شگفتيهاي وجود من است . در آفريده هاي خداوند چيزهاي عجيب و شگفت انگيزي وجود دارد . از آن روز به بعد عنكبوت و ملخ و حلزون دوستان خوبي براي هم شدند . نتيجه اينكه : ۱. خداوند در وجود هر آ‏فريده اي ظرافتهايي مخصوص قرار داده است كه با ديگري متفاوت است ، ما بايد قدر نعمتها را بدانيم و شكر گزار باشيم . ۲. براي شناخت طبيعت و آفريده هاي خدا بيشتر تحقيق كنيم و بپرسيم و مطالعه كنيم . 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نقاشی فیل🐘🐘🐘 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کودکانه 👆 کیتی خودش به دستشویی می ره بفرستید برای والدینی که مشغول از بچه هان 🧸@gheseh_gheseh
کاردستی امروز الفبا با حرف ب ب‍ 😍 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شاد کودکانه بفرستید برای همه اونایی که نی نی دارن. یادتون باشه همخوانی کنید با بچه ها😍 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام سلام به گلای خودم😍🌸🌼 صبحتون بخیر باشه😘😍 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. نقاشی سگ🐕🎨 🧸@gheseh_gheseh
‍ 🐛🥬 کرم کاهو 🥬🐛 کرم🐛 کوچولو حسابی به دوستش کاهو، وابسته شده بود. به او خیلی علاقه داشت به او عادت کرده بود. می رفت لای برگ های تو در توی کاهو 🥬می خوابید؛ لیز می خورد؛ راه می رفت و وسط برگ ها غلت می خورد. کاهو 🥬هم از کرم خوشش می آمد. کمی هم به او وابسته شده بود. ولی نه به اندازه ی کرم کوچولو! همیشه به او می گفت: دوست من! مواظب باش همه چیز تغییر می کند. کرم کوچک 🐛زیاد از این حرف کاهو سر در نمی آورد. یک روز کاهوبه او گفت: دوست من کرم عزیز! بالا را نگاه کن! ببین من چقدر قد بلند شدم. دارم همین طور قد می کشم. کرم🐛 متوجه این حرف او هم نشد. اصلاً او نمی توانست بالا را نگاه کند. کرم🐛 گفت: سرم گیج می رود. نمی توانم بالا را نگاه کنم. کاهو خندید و گفت: عجب کرم شیرینی هستی دوست من! همه پایین را نگاه کنند سرشان گیج می رود؛ تو بالا را نگاه کنی سرت گیج می رود؟ به به! و خندید. کرم🐛 غلت خورد و رفت پایین برگ های کاهو🥬 و دوباره بالا آمد و گفت: وای چقدر مزه دارد؟ کرم 🐛از زمانی که خیلی کوچک بود: از زمانی که بیشتر کاهو🥬 توی خاک بود و کمش بیرون؛ لابه لای برگ های کوچک و ریز کاهوغلت می خورد می خوابید و بعد می رفت روی خاک و گل ها. بازی می کرد و پیچ و واپیچ می خورد دور و بر کاهو🥬 را هم خوب سوراخ سوراخ کرده بود تا ریشه ی کاهو بتواند خوب نفس بکشد. خاک زیر ریشه را هم خوب شخم زده بود. می رفت تا ته ته خاک و گل تا مواد خاک زودتر به کاهو🥬 برسند. کاهو از کارهای کرم 🐛خیلی خوشش می آمد. کرم دوست مهربان و باوفایی برای او بود. یک روز کاهو🥬 با خودش گفت: اگر حرفم را واضح و درست و حسابی و روشن به او نزنم چه می شود؟ وقتش رسیده که با او جدی صحبت کنم! کاهو🥬 به کرم گفت: دوست من زمان دارد می گذرد. بالا را نگاه کن. کرم هم گفت: بالا؟ بالا دیگر کجاست؟ کاهو🥬 گفت: اینجا! اینجا! قد من را نگاه کن! کرم گفت: قد تو؟ قد تو کجاست؟ هان؟ کجا را نگاه کنم! من که حرف های تو را نمی فهمم. کاهو🥬 گفت: زیر خاک را خوب می فهمی! اما قد من را نمی فهمی. چقدر تو شیرینی! کرم 🐛پیچ و تابی به بدنش داد و خندید و لای برگ های کاهو 🥬نیز لیز خورد. هر وقت کاهو🥬 می گفت دوست من بالا را نگاه کن؛کرم 🐛اطرافش را نگاه می کرد. کرم فکر می کرد بالا یعنی روبرو یا زیرزمین! آن وقت می خندید😄 و می رفت زیر زمین و غلت می خورد. کاهو 🥬دیگر از دست او کلافه شده بود. یک روز به کرم🐛 گفت: هیچ می دانی چند روز دیگر مرا می چینند! کرم 🐛گفت: کجا می چینند؟ کاهو🥬 گفت: یعنی من را در می آورند! کرم گفت: تو که خودت در آمده ای! من هم به تو کمک کردم یادت نیست؟! تو، توی خاک بودی! کاهو🥬 که کلافه شده بود گفت: منظورم این است که در یکی از همین روزها من را از زیر خاک بیرون می آورند و می برند. 🧸@gheseh_gheseh
31.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ماجراهای اسکار 🦎 این داستان : فرار بزرگ 🦊🦅🐔 🧸@gheseh_gheseh
گروه سنی: یک خط فرضی توسط ماژیک قابل شستشو یا چسب روی زمین بکشید. با استفاده از چوب بستنی یا (ماکارانی یا سیخ چوبی یا خلال دنداد یا نی ) در یک طرف خط فرضی اشکالی را ایجاد کنید و یک آینه در مقابل شکل بگذارید و از کودک بخواهید مانند آینه قرینه ی طرح را در سمت دیگر خط ایجاد کندـ. 🧸@gheseh_gheseh