eitaa logo
قصه ها و سرگرمیهای کودکان
45.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🌟🌟 ✍به قلم:سیده زهرا طباطبایی 📚کتاب قهرمانان کوچک به قلم شیوا وهنرمندانه سیده زهرا طباطبایی و با تصویرگری امین دریانورد برای گروه سنی کودک_و_نوجوان و در وصفِ مقاومت‌های یک نوجوان جنگ زده نوشته شده است. نویسنده این کتاب با نثری روان و بیانی گرم و دلنشین از دریچه نگاه یک کودک فلسطینی‌، هیبتِ مهیبِ جنگ، سختی ها و آثار روانی آن را به تصویر می‌کشد 🧸@gheseh_gheseh
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های مهارتهای زندگی این قسمت توپ فوتبال ⚽️⚽️ در این قسمت بچه های یاد میگیرن برای مهترین تصمیماتشون با چه افرادی مشورت کنن 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام سلام گلای خوشبو😍🌸🌺 صبحتون بخیر 🌻🌞 🧸@gheseh_gheseh
گروه سنی: اهداف: بازی به اینصورته که شما روی یک‌تکه کاغذ یا مقوا الگوهایی رو رسم‌میکنید یا نقطه گذاری میکنید و مهره هایی رو‌در اختیار کودکتان قرار میدهید تا مطابق الگو ها مهره گذاری کند اینجا برای کاهش خطر از اسمارتیز استفاده شده است. 🧸@gheseh_gheseh
. معرفی کتاب پدربزرگ ها همیشه یک عالمه قصه بلدند که برای نوه های شیرینشان تعریف می کنند. این بار پدر بزرگ ، قصه گرگ بد جنس را برای صدیقه تعریف می کند که دنبال حبه انگور است تا او را اسیر کند راز صندوقچه را بفهمد، اما صدیقه وقتی متوجه می شود قصه گرگ بدجنس واقعی است و پدر بزرگ راست می گوید که دیر شده است و خطر بزرگی تهدیدشان می کند ، حالا صدیقه باید پدر بزرگ را نجات بده 📚راز صندوقچه 🖋 🧸@gheseh_gheseh
24.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سرود سلام فرمانده ۳ منتشر شد سلام فرمانده مهدی، سلام آقای خوبم 🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه ‍ 🐸☘ قورباغه ساده دل ☘🐸 قصه ای کودکانه و آموزنده درباره فریب خوردن یکی بود یکی نبود،غیر از خدا هیچ کس نبود. در کنار رودخانه ای بزرگ و پرآب قورباغه ای🐸 زندگی می کرد که بسیار ساده بود و همیشه حرف دیگران را خیلی زود باور می کرد و فکر می کرد که آنها راست می گویند. قورباغه🐸 ساده هر روز روی تنه درختی می نشست و به دور و برش نگاه می کرد. یک روز وقتی آقا گنجشکه از بالای سر قورباغه 🐸پرواز می کرد با خودش فکر کرد قورباغه را اذیت کند. این بود که رفت و روی شاخه درختی در نزدیکی قورباغه نشست و جیک جیک کنان گفت: «سلام آقا قورباغه… چه روز قشنگی است.» قورباغه🐸 سرش را بالا گرفت و به گنجشک نگاه کرد و گفت: «بله روز خیلی خوبی است.» گنجشک گفت: «من حالم خیلی خوب است و احساس خوشحالی می کنم، ولی انگار تو بیمار شده ای! آیا این طور است؟» قورباغه 🐸با ناراحتی به بدنش نگاه کرد و گفت: «تو چرا چنین حرفی را می زنی؟» گنجشک بال هایش را به هم زد و گفت: «مگر چشمهایت خوب کار نمی کند؟ نمی توانی رنگ بدنت را که سبز است ببینی؟» قورباغه به بدن سبز رنگ خودش فکر کرد با تعجب پرسید: «مگر چه عیبی دارد که بدن من سبز رنگ باشد؟» گنجشک با بازیگوشی گفت: «خوب این علامت بیماری است دیگر! مگر پوست مرا نمی بینی؟ می دانی چرا سبز نیست؟… چون سالم هستم. در صورتی که مال تو سبز است و این نشان می دهد که تو بیماری!.» قورباغه 🐸وقتی این حرف را شنید، خیلی ناراحت و نگران شد و ساکت و غمگین سر جایش نشست. قورباغه🐸 روی تکه چوبی که در زیر بدنش قرار داشت دراز کشید و شروع کرد به گریه کردن و از خودش پرسید: برای اینکه بار دیگر حالم خوب بشود باید چکار کنم؟» او همین طور که گریه می کرد به همراه جریان آب رودخانه🌊 به جلو رفت. صدایش به گوش جغد🦉 عاقلی که روی شاخه درختی🌳 لانه داشت رسید. جغد وقتی صدای گریه آقا قورباغه🐸 را شنید، از درخت🌳 پایین آمد و به طرف او رفت و گفت: «چه شده آقا قورباغه؟ برای چه گریه می کنی؟» آقا قورباغه🐸 سرش را بالا گرفت و به جغد🦉 نگاه کرد و گفت: «ای بابا دست به دلم نگذار که خیلی ناراحتم.» جغد جلوتر آمد و گفت: «خوب بگو چه شده است و برای چه ناراحتی!؟ شاید من بتوانم به تو کمک کنم.» قورباغه🐸 همان طور که گریه می کرد گفت: «من بیمار شده ام و برای همین خیلی ناراحت هستم، چون نمیدانم چه کار کنم تا حالم خوب بشود.» جغد 🦉عاقل پرسید: «تو از کجا فهمیده ای که بیمار شده ای؟» قورباغه به بدن خود اشاره کرد و گفت: «مگر نمی بینی که تمام بدنم سبز رنگ شده است. پس بیمار هستم.» جغد🦉 وقتی این حرف را شنید تعجب کرد و پرسید: «چه کسی به تو گفته که رنگ سبز نشانه بیماری است؟ » قورباغه🐸 با ناراحتی گفت: «گنجشک این حرف را زد.» جغد🦉 عاقل با شنیدن این حرف فهمید که گنجشک می خواسته قورباغه🐸 را ناراحت کند. جغد🦉 کمی آرام شد و گفت: «آقا قورباغه به برگ های درخت نگاه کن! آیا آنها سبز نیستند؟» قورباغه🐸 نگاهی به برگ های درخت انداخت و گفت: «درست است.آنها سبز هستند.» جغد باز هم پرسید: «چمن ها چه؟ آیا آنها هم سبز رنگ هستند یا نه؟» قورباغه 🐸نگاهی به چمن های اطراف رودخانه انداخت و گفت: «بله…بله. آنها هم سبز رنگ هستند.» جغد🦉 دانا گفت: «خوب حالا به من بگو آیا درخت ها 🌳🌲و چمن ها بیمار هستند؟» قورباغه 🐸پس از لحظه ای گفت: «خیر، آنها شاداب و سرحال هستند.» جغد🦉 بال هایش را برهم زد و گفت: «آفرین.. حالا همه چیز را فهمیدی. و تو هم بیمار نیستی، بنابراین دیگر نباید ناراحت باشی.» او این را گفت و از آنجا رفت. قورباغه🐸 که دیگر فهمیده بود بیمار نیست شروع به رقصیدن و آواز خواندن کرد و پشت سر هم می گفت: «رنگ سبز بهترین رنگ روی زمین است!رنگ سبز بهترین رنگ روی زمین است!» و این در حقیقت همان صدای «قور، قور» است که تمام قورباغه ها🐸 از دهانشان خارج می کنند، چون می خواهند بگویند که بیمار نیستند و رنگ سبز بدنشان خیلی هم قشنگ و خوب است. 🧸@gheseh_gheseh
خرگوش باهوش و هدیه تولد.mp3
4.35M
. آی قصه قصه قصه یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام سلام صدتا سلام به دختر نمونه😍👧 به پسر نمونه😍👦 صبحتون بخیر قشنگای من😘 🧸@gheseh_gheseh
آی قصه قصه قصه ▪️▫️خال خالی▪️▫️ 🥇کنار نرده های باغ یک سطل رنگ سیاه بود. کنار سطل رنگ، چند خال‌خالی سیاه رنگ روی زمین افتاده بود. 🥇خال‌خالی با خودش گفت: «چراباید روی زمین بمانم؟ همه با کفش 🥾از روی من رَد می‌شوند.» 🥇باید بروم، بگردم و یک جای خوب‌تر پیدا کنم. خال‌خالی رفت کنار قارچ قرمز، قارچ🍄 قرمز تا او را دید اخم کرد: «زود از اینجا دور شو!» 🥇خال‌خالی گفت: «چرا؟ من می‌خواهم با تو دوست باشم.» 🥇_ نه نمی‌شود! اگرباغ بان من را با خال خال های سیاه ببیند فکر می‌کند سَمی هستم. آن وقت مرا نمی‌چیند... دور شو... دور شو... 🥇خال‌خالی راه افتاد و رفت. یک عالمه آلبالو روی🍒 شاخه های درخت 🌳دید. نزدیک شد. 🥇درخت 🌳تا او را دید اخم کرد: « از اینجا برو!» 🥇 خال‌خالی گفت: «من ...فقط می‌خواستم با هم دوست باشیم. » 🥇درخت گفت: « اگر باغبان روی آلبالوها خال‌خالی سیاه ببیند فکر می‌کند خراب شده‌اند. آن وقت آن‌ها را نمی‌چیند...دور شو... دورشو...» 🥇خال‌خالی ناراحت شد. سرش را پایین انداخت ورفت. گربه او رادید. نزدیک آمد. با مهربانی پرسید: «می‌شود با من دوست شوی؟» 🥇خال‌خالی چیزی نگفت. گربه ادامه داد: «من و برادرم شبیه هم هستیم: 🥇یک اندازه، یک رنگ، یک شکل. می‌خواهم با او فرق داشته باشم؛ تا دیگر کسی ما را با هم اشتباه نگیرد. قبول می‌کنی همیشه همراه من باشی؟» 🥇خال‌خالی کمی فکرکرد؛ همراه گربه می‌توانست زیر نورآفتاب🌞 از این طرف به آن طرف برود و لابه لای بوته‌ها بازی کند. خندید و گفت: «باشد، قبول!» 🥇گربه 🐱خوش‌حال شد : یک گربه‌ی سفید با خال‌های سیاه/تبیان نویسنده: زهرا عبدی 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دنیا بهاران می شود وقتی بیایی 🌺⭐️🌺⭐️🌺⭐️🌺⭐️ 🥇یه کلیپ سرود درجه یک برای شما بچه‌های گل درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🧸@gheseh_gheseh
41.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 آموزش رنگ ها به زبان انگلیسی به کمک با آهنگ🎵 🧸@gheseh_gheseh
موطلایی و سه خرس.mp3
5.34M
. آی قصه قصه قصه یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 ‌ 🧸@gheseh_gheseh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا