eitaa logo
قصه های خوب🌸
4.8هزار دنبال‌کننده
247 عکس
257 ویدیو
1 فایل
﷽ تبلیغ نداریم⛔ قصه خواب ساعت ۲۱/۳۰ 🌷 ادمین👈 @AdmineKhob نماز @Namaz_Khob بازی @BazihayeKhob تربیتی @MadaraneKhob همسرداری @HamsaraneKhob مشاوران @MoshaveraneKhob آشپزی @AshpaziKhoob هنرکده @HonarkadeKhob سوغاتِ خوب @SoghateKhob گلخونه @GolkhoneKhob
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
انبردست ازخودراضی یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
▪️🔶شعر ﴿اباالفضل‌علمدار﴾ 🔸🌼🏴🌸🏴🌼🔸 توو دفترِ نقاشیم عکسِ یه مرد کشیدم صورتشو پر از نور با رنگِ زرد کشیدم 🌸▪️🌸 توو دستِ اون عَلَم رو به رنگِ سبز کشیدم سیاهتر از دشمناش توو دنیا من ندیدم 🌸🍃🌸 ببین‌عمو اباالفضل پناهِ کودکانه با مَشکِ روی دوشش سقایِ تشنگانه 🌸▪️🌸 برایِ لشکر ؛ عمو پناه و تکیه‌گاهه صورتِ پر زِ نورش مثلِ یه قرصِ ماهه 🌸🍃🌸 چه خوشبو وچه زیبا مثلِ گُلای یاسه علمدارِ کربلا اسمش عمو عباسه 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ 🌸🐚لباس شکوفه ای🐚🌸 نازنین به درخت هلو نگاه کرد. روی شاخه های درخت پر بود از شکوفه های صورتی. درخت هلو گفت: چرا ناراحتی؟نازنین گفت: آخه جشن تولد دوستم است ولی لباس قشنگ ندارم بپوشم. درخت گیلاس با شکوفه های سفید کنار درخت هلو ایستاده بود، گفت: این غصه ندارد نازنین خانم. درخت سیب به بقیه درخت ها نگاه کرد و گفت: کی دوست دارد نازنین کوچولو لباس شکوفه ای قشنگ داشته باشد؟  درخت ها یک صدا گفتند: ما بعد همگی خودشان را تکان دادند. شکوفه های زیادی روی سر نازنین افتاد. نازنین خندید. درخت هلو خاله پینه دوز را صدا زد. بلبل شکوفه ها را با نوکش جمع کرد و جلوی خاله پینه دوز گذاشت. خاله پینه دوز هم تند تند شکوفه های صورتی و سفید را کنار هم می گذاشت و می دوخت. وقتی کار خاله پینه دوز تمام شد. به نازنین گفت: بیا این هم یک لباس خوشگل برای میهمانی جشن تولد. نازنین با خوشحالی لباس را پوشید. درخت ها برای نازنین دست زدند. بلبل بقیه شکوفه ها را جمع کرد، آن ها را به هم بست و به نازنین داد و گفت: بیا، این دسته گل قشنگ هم هدیه تولد. من هم آوازم را توش گذاشتم ببری برای دوستت. نازنین گفت: شما چقدر مهربانید. بلبل گفت: توی سرزمین آرزوها همه به هم کمک می کنند. نازنین دسته گل را گرفت و گفت من هم می خواهم مثل اهالی سرزمین آرزوها به همه کمک کنم. درخت ها برای نازنین دست زدند. نازنین خندید. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
نی نی میخواد بخوابه خمار تو رختخوابه ⭐️🌛 مامان کنار اونه لالایی براش می خونه ⭐️🌛 لالالا گل مینا شکر میکنم خدا را ⭐️🌛 عطا نموده بر ما نوگلی ناز و زیبا ⭐️🌛 لالالا گل پونه بخند یکی یه دونه ⭐️🌛 تویی برای مادر نفس،عزیز دردونه ⭐️🌛 لالالا گل شب بو چه قدر عزیز هستی تو ⭐️🌛 لالا نوگل مامان همیشه پیشم بمان ⭐️🌛 لالالا کودک من نی نی کوچک من ⭐️🌛 خوابای خوش ببینی تو دنیا غم نبینی ⭐️🌛 لالا عزیز دلبند چشماتو حالا ببند 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕نام قصه: الاغ شکمو 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
شعر کودکانه ولادت امام هادی (ع) دَهُمین امامِ شیعه گُلِ باغِ مُصطَفایی پسرِ امامْ جواد و نَوه ی امامْ رضایی آقا جون امامِ هادی شما نوری از خدایی شما هادی هستی یعنی واسه ما یه راهنمایی با شما رسیده قلبِ شیعه ها به روشنایی می‌دونم آقای خوبم که تو شهرِ سامِرایی چه ضَریحِ دِلرُبایی با یه گُنبدِ طلایی می‌کنم سلامی از دور به شما که قلبِ مایی شما عشقِ شیعه هایی شما خیلی با صَفایی یه نگاهی هم به ما کُن آقا جون تو با وفایی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
بادبادک قشنگم گوشواره هاش بلنده وقتی تو آسمونه خوشحاله و می خنده می بینه از اون بالا تموم خونه ها رو پرنده های زیبا تو آشیونه ها رو می خواد از این جا که هست بالا و بالا بره نخش رو ول کنم تا میون ابرا بره بادبادک قشنگم کاش منم اون جا بودم می دیدم همه جا رو سوار ابرا بودم من این پایینم اما تو گوش کن این صدا رو بگو که دوست دارم من تموم بچه ها رو به خورشید مهربون سلامم رو برسون به آبی آسمون سلامم رو برسون 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
‍ 🐓🌾خروس بی محل🌾🐓 یکی بود یکی نبود ، در یک روستای سرسبز ، مردی زندگی می کرد که خروس کوچکی داشت . وقتی شب فرا می رسید ، مرد خروس را می گرفت و در خانه مرغ هایش می گذاشت تا از چنگ روباه مکار در امان باشد . مرد گفت : آه ، چقدر خسته ام . بهتره امشب خوابی طولانی داشته باشم . بعدش به تخت خوابش رفت و خوابید . فردای آن روز ، خروس و کوچک خیلی زود از خواب بیدار شد از خانه مرغ ها به بیرون پرید و بر روی نرده ای کنار اتاق خواب مرد نشست . بالی به هم زد ، سینه اش را جلو آورد ، چشم هایش را بست و با تمام قدرت خواند : ” قوقولی قوقو – قوقولی قوقووووووو ” مرد با صدای بلند خروس بیدار شده بود با عصبانیت به خروس گفت : ” از این جا برو ای خروس بی محل “. خروس وقتی عصبانیت مرد را دید تا می توانست تند تند از آن محل دور شد . مرد که از خواب بیدار شده بود و دیگر خوابش نمی برد به خودش گفت : ” بهتر است به مزرعه ام بروم و آن جا کشاورزی کنم امان از دست این خروس ، بیشتر از این نمی توانم بخوابم ” بیلش را برداشت و به طرف مزرعه به راه افتاد . شب بعد مرد خروس را در خانه ی گوسفندها گذاشت . با خود گفت : ” خیلی خسته ام ، یک خواب طولانی خستگی من را برطرف می کند . ” خروس باز هم صبح خیلی زود از خواب بیدار شد . از خانه ی گوسفندها به بیرون پرید و روی نرده کنار خانه ی مرد نشست . بالی به هم زد ، چشم هایش را بست و با صدای بلندی شروع به خواندن کرد . “قوقولی قوقوووووووو – قوقولی قوقووووووووو “ مرد باز هم با صدای خروس از خواب بیدار شد و با عصبانیت فریاد زد : ” از این جا برو ای خروس بی محل من از دست تو خواب راحتی ندارم . ” خروس هم که خیلی ترسیده بود با قدرت هر چه تمام تر فرار کرد . مرد به تخت خواب رفت ، اما هر کاری کرد خوابش نبرد . تصمیم گرفت که به مزرعه برود و کشاورزی کند . علف های هرز را هرس کند . توت فرنگی ها را بچیند . شب بعد خروس را در انبار علوفه گذاشت . با خودش گفت : ” خیلی خسته ام ، امشب دیگر با خیال راحت تا صبح می خوابم و از خروس بدصدا هم خبری نیست ” باز هم صبح خیلی زود خروس از خواب بیدار شد و از پنجره انبار به بیرون پرید . روی نرده کنار خانه مرد نشست ، بالی به هم زد ، چشم هایش را بست و شروع به خواندن کرد : ” قوقولی قوقوووووووو – قوقولی قوقوووووووو “ مرد که این بار خیلی عصبانی تر از قبل شده بود تصمیم گرفت خروس را بفروشد . صبح زود خروس را به بازار برد و به کشاورزی دیگر که مرغ و خروس زیادی داشت فروخت . آن شب مرد با خیال راحت تا ظهر فردا خوابید و دیگر خروسی نبود که او را صبح زود از خواب بیدار کند . مرد دیگر سراغ مزرعه اش نمی رفت . علف های هرز تمام مزرعه را فرا گرفته بودند . آن سال مزرعه محصول خوبی نداد و مرد به خاطر خوابیدنش هیچ سودی نبرد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟠ماجرای رفتن قاسم به میدان جنگ و مجروح شدن دستش✋🏻 🔴 قاسم سلیمانی به نیرو هایش گفت: شما برید اون طرف حواسشون رو پرت کنین... و بعد خودش رفت و لودر🚚 عراقی ها رو برداشت و.... 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر دختر که داشته باشی ... 🍃💚🌸💚🍃 🌸دختر که داشته باشی 🌱زندگی خیلی زیباس 🌸تو خونَتون همیشه 🌱میاد بوی گُلِ یاس 🌸وقتی تو خونه باشه 🌱خونه به رنگِ دَریاس 🌸با بودَنِش همیشه 🌱بهار تو خونهٔ ماس 🌸دِلسوزِه مثلِ مادر 🌱عزیزِ قلبِ باباس 🌸سنگِ صبورِ خونه 🌱دشمنِ درد و غَمهاس 🌸صبورِه مثلِ زینب (س) 🌱بخشنده مثلِ زهراس (س) 🌸حِجابِشو دوست داره 🌱خانومِ خوشگل و خاص 🌸باهاش تو مهربون باش 🌱صِداش بِزَن با احساس 🌸یه وقت دِلِش نَگیره 🌱نِگینِ سُرخ و الماس 🌸خواهر واسه برادر 🌱عزیزترین تو دُنیاس 🌸این عشق و مهربونی 🌱داره نِمونه‌ای خاص : 🌸حضرتِ معصومه که 🌱عشقِ امامِ رضاس (ع) 🌸خلاصه که عزیزم 🌱دختر گُلی بی هَمتاس 🌸خوبی و مهربونیش 🌱فراتر از این حرفاس 🌸فقط همین که دُنیا 🌱بِدونِ او بی مَعناس 🌸عشق وصفا و شادی 🌱با بودَنِش پابرجاس 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔴 😍👆 🌹لطفا با پیشنهادات و انتقادات خودتون ما را در بالا بردن سطح کیفیت مطالب کانال یاری نمایید🙏 ارتباط با ما 👈 🆔 @AdmineKhob 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟠ماجرای بازگشت قاسم به کرمان و داستان ازدواج کردن‌ او💍 🔴 قاسم فردای اون شبی که عروسی گرفتن، لباس‌های جنگی 🪖رو پوشید و راه افتاد رفت به سمت میدان جنگ💣 🔹قصه قهرمان ها🔸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
روزی پیامبر ما یه جا به نام غدیر گفت به همه آدما هر کسی من بوده ام بزرگ و رهبر او از این به بعد علی هست امام و سرور او از اون به بعد علی شد امام ما مومن ها عید می گیریم اون روزو تا باشد دنیا دنیا علی امام ما هست اینو همه میدونیم ما علی رو دوست داریم شیعه اون می مونیم 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🐓 خروس باهوش مزرعه بزرگی در كنار جنگل قرار داشت. اين مزرعه پر از مرغ و خروس بود . يک روز روباهی گرسنه تصميم گرفت با حقه ای به مزرعه برود و  مرغ و خروسی شكار كند. رفت و رفت تا به پشت نرده های مزرعه رسيد. مرغ ها با ديدن روباه فرار كردند و خروس هم روی شاخه درختف پريد.  روباه گفت : صدای قشنگ شما را شنيدم برای همين نزديكتر آمدم تا بهتر بشنوم، حالا چرا بالای درخت رفتی؟ خروس گفت : از تو می ترسم و بالای درخت احساس امنيت مي كنم. روباه گفت : مگر نشنيده ای كه سلطان حيوانات دستور داده كه از امروز به بعد هيچ حيوانی نبايد به حيوان ديگر آسيب برساند؟ خروس گردنش را دراز كرد و به دور نگاه كرد. روباه پرسيد: به كجا نگاه می كند؟ خروس گفت: از دور حيوانی به اين سو می دود و گوشهای بزرگ و دم دراز دارد. نمی دانم سگ است يا گرگ!  روباه گفت : با اين نشانی ها كه تو می دهی ، سگ بزرگی به اينجا می آيد و من بايد هر چه زودتر از اينجا بروم. خروس گفت : مگر تو نگفتی كه سلطان حيوانات دستور داده كه حيوانات همديگر را اذيت نكنند، پس چرا ناراحتی؟ روباه گفت : می ترسم كه اين سگه دستور را نشنيده باشد. و بعد پا به فرار گذاشت. و بدين ترتيب خروس از دست روباه خلاص شد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼عید غدیر خم 🌸🍂🍃🌸 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌼قصه زیبای غدیر مژده مژده بچه‌ها، شادی کنین اومده عید امير المؤمنين حالا قصه غدیر رو بشنوین کی میدونه اسم این عید چیه ؟ همیشه این قصه رو با هم بگین آفرین عید غدیره آفرین توی اون گرمای سوزان غدیر وحی فرمود خداوند قدیر ای رسول من بگو به مردمان بعد من علی است بر شما امیر روی منبر چون نبی جا بگرفت دست او دست علی را بگرفت آی مسلمونا اینه امیرتون امام بی مثل و بی نظیرتون قصه ما قصه واقعيه مثل قصه های قرآن مبین شده اندمیان جمع مسلمین از شترها همگی پیاده شین حالا نوبت اینه که بدونین کیه از بهر پیمبر جانشین این علی امام و رهبر شماست این نه حرف من باشه حرف خداست هر کی با علی باشه بهشتیه هر کی با او نباشه دوزخیه تا سه روز یاران آن رهبر دین خیمه هاشونو زدن در اون زمین هی میگفتن یا علی مبارکه به به ای مولا امیر مؤمنین 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میخواند مادر هر روز برایم نهج البلاغه هـربار دارد در هـر کلامش حرفهای تازه مـــن عــــاشق این حــــــرفای نـــــــابم مــــن دوست و رفیـــــق با این کتــابم مـــــن و مــــادرم دوسـت داریم آن را مــــــانند یـک گل مــــــی بوییم آن را چــونـکه کـــــلام مـــولایـــم علـــیست قشنــــگ و زیبـــا و آســــمانــــــیست 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌄هنوز شش بهار از زندگی علی، پسر دردانه‌‌ی ابوطالب، نگذشته بود که در شهر مکه قحطی شدیدی اتفاق افتاد 🔎موضوعات قصه: منبع : ایران صدا 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6