#قصه_کودکانه
👡👞 دکتر کفش👞👡
نصفِ شب، پشت در، توى جا كفشى پُر از سر و صدا بود. هر كس چیزى مى گفت. باید آن را پانسمان كنیم! وسایل پانسمان نداریم! كفش كتانى گفت:«به جاى حرف زدن یك كارى بكنید، دیگر طاقت ندارم، از درد دارم مى میرم » . كفش بابا در حالى كه بى خواب شده بود، گفت :«خوب تقصیر خودت بود كه مواظب نبودى ».
كفش كتانى آهى كشید و گفت :من مواظب نبودم یا آن حمید بى فكر؟ آخر او هر چیزى از سنگ و چوب گرفته تا تمام سنگ ریزه هاى توى كوچه را شوت كرد. آى صورتم چه دردى دارد، سوختم!»
كفش مامان با آن پاشنه ى بلندش از طبقه بالاى جا كفشى با صداى تَق تَق پایین پرید و گفت: خوب كتانى راست مى گوید، با این دست و آن دست كردن و بهانه گیرى كه مشكل حل نمى شود، بهتر است فكرى بكنید.
كفش قهوه اى همان طور كه صورت بخیه شده ا ش را نشان مى داد و احساس رضایت می كرد، گفت :این كه كارى ندارد، كتانى را به كفّاشى می بریم. مرا هم در آنجا تعمیر كردند. دكتر كفش ها آن جاست كفش قهوه اى رو به كتانى كرد و گفت: یک آقاى مهربان آن جاست كه مى تواند به تو كمك كند تا خوب شوى. كتانى لبخند تلخى زد و پرسیدتو آنجا را بلدى؟
كفش قهوه اى جواب داد فکر می کنم چند تا كوچه بالاتر باشد. كنار نانوایى، زیر پله. كفش پاشنه بلند با عجله گفت :خوب حالا با چى برویم كفش مامان به نایلونى كه همیشه كفش ها را با آن به كفّاشى می بردند نگاه كرد و گفت كار، كار نایلون است.
نایلون با صداى كفش پاشنه بلند از خواب پرید و گفت : چى؟! به من چه، من كارى نكرده ام ،كفش قهوه اى گفت نترس! باید كفش كتانى را به كفّاشى برسانیم، پوست صورتش پاره شده و خیلى درد مى كشد هنوز حرف كفش قهوه اى تمام نشده بود كه كفش كتانى پرید توى نایلون، بقیه هم آن را كشیدند.
كفش قهوه اى جلوجلو رفت تا به كفّاشى رسیدند. نصف شب، چراغ هاى مغازه ى كفّاشى خاموش بود. كفش قهوه اى گفت حالا چکار كنیم.
كفش پاشنه بلند گفت :من با كفش خانم صاحب كفّاشى دوست هستم. به تلفن همراهش زنگ مى زنم بعد گوشى را برداشت، زنگ زد و موضوع را گفت. او هم كمى فكر كرد و آن وقت تصمیم گرفت. خود را از پله ها پرت كرد تا محكم به دَر خورد و صدایى بلند شد. از این صدا آقاى كفّاش كنجكاو از اتاق بیرون آمد و در را باز كرد.
گفت :چه خبر است؟ چرا نمی گذارید بخوابیم؟ كفش قهو ه اى گفت :سلام آقاى كفّاش، كفش كتانى صورتش زخم برداشته و خیلى درد مى كند، شما را به خدا كمك كنید.
آقاى كفّاش كمى فكر كرد و بعد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه با دسته كلیدى برگشت و در مغازه را باز كرد. همه ى كفش ها خوشحال شدند و فریاد شادى كشیدند.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 کلیپ اموزش قران
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر خدای مهربان و خوب
🌸کی به این خورشید میگوید، نخواب
🌱آفتابت را بتاب؟
🌸کی زده فوارهی رنگین کمان
🌱توی حوض آسمان؟
🌸از کجا آورده دریا آب را
🌱آسمان، مهتاب را؟
🌸کی به آهو یاد داده سبزه را
🌱شبدر خوشمزه را؟
🌸کی لباس شاپرک را دوخته؟
🌱گل به او آموخته؟
🌸کی به دلها مهربانی داده است
🌱شادمانی داده است؟
🌸او خدای مهربان و خوب ماست
🌱هرچه هست از این خداست
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
حاج قاسم و حزب الله.mp3
14.04M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟠ماجرای سفر حاج قاسم به لبنان برای شرکت در جنگ با اسرائيل💪
🔴 حاج قاسم به سید حسن نصرالله گفت: من هم باید بیام به لبنان تا کنار شما با اسرائیلی های جنایتکار بنجگم
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_نهم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕋سلام بر حسین🕋🏴
قشنگترین سلاما
می خوای بگم کدامه
سلامی از ته دل
به سومین امامه
میشه در شب و روز
بگم سلام بر حسین
سلام #امام_حسین سلام امام حسین
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌸مهربانی #امام_حسین( ع )🌸
روزی ، امام حسین (ع )در حال عبور از کوچه های شهر مدینه بودند که ناگهان تعدادی کودک فقیر به امام نزدیک شده و بعد از سلام به امام( ع) گفتند: یا امام حسین (ع )لطفا سر سفره ما بیایید و از غذای ما میل کنید❤️
امام حسین (ع )برای خوشحالی کودکان ؛ از غذای آنها که چند تکه نان خشک بود خوردند. بعد از غذا؛ امام حسین ع کودکان را به خانه شان دعوت کردند و کودکان با خوشحالی زیاد به خانه امام (ع )رفتند. کودکان از اینکه مهمان امام حسین (ع) شده بودند بسیارخوشحال بودند.آنها از غذایی که امام حسین (ع) برایشان آماده کرده بود خوردند و از امام (ع )تشکر کردند. 🌷🌷🌷
بعد از غذا ؛ امام حسین (ع) به کودکان فقیر لباسهای نو هدیه کردند . آن روز کودکان ، با شادی بسیار از امام( ع) تشکر کرده و به خانه خود برگشتند. 🌸
بچه های عزیزم
✨امام مهدی (عج )هم مانند جدشان امام حسین (ع )بسیار مهربان هستند وقتی ظهور کنند مثل ایشان رفتار می کنند.✨
🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
کیسه آرد و موش کوچولو.mp3.mp3
3.87M
💠کیسه آرد و موش کوچولو 🐭
یه قصه شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
#قصه #صوتی
#کیسه_آرد_و_موش_کوچولو
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸️شعر خدای بینیاز
🌸خدای ما
🌱خالق بینیازه
🌸تموم هستی رو
🌱با عشق میسازه
🌸ببین چه زیبا
🌱از توی ابرا
🌸میباره بارون
🌱به دشت و صحرا
🌸تو دشت پر گل
🌱یه دسته بلبل
🌸به شوق پرواز
🌱میخونن آواز
🌸خدای ما
🌱همانندی نداره
🌸آفریده
🌱ابر و ماه و ستاره
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🐮🌳 گاوه گم شده! 🌳🐮
گاوه هر روز چیزی گم می کرد. یک روز هم خودش را گم کرد.
رفت پیش الاغه و پرسید: من گم شده ام. تو ندیدی؟ الاغه کله اش را خاراند و جواب داد: نه ندیدم.
خوب شد با تو نبودم. اگر نه من هم گم می شدم.
گاوه رفت پیش گوسفنده و پرسید :من گم شده ام. تو ندیدی؟
گوسفنده که هزار تا کار داشت تند و تند جواب داد: من الان کار دارم. تو اگر کار نداری. از این جا برو!
گاوه هم رفت.
همین طور که داشت می رفت یک مرتبه صدای کلاغه را شنید که گفت : آهای گاوه خوب شد پیدایت کردم
کجایی تو؟ همه دارند دنبالت می گردند.
گاوه خوش حال شد و گفت : تو که پیدایم کردی برو بگو دیگر دنبالم نگردند!
آن وقت دو تایی یکی بدو یکی بپر کردند و رفتند.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🏴🏴🏴🌈🕌🏴🏴🏴
🏴
🏴
#رنگین_کمون_کربلا🕌🏴🌈
حضرت علی بن الحسين(علیه السلام)☀️
سلام کربلایی ها🕌
ماه محرم🏴 هم رسید. امشب همه فرشتگان✨ پیامبران✨ و امامان☀️ همه و همه در بهشت کربلا🕌 هستند و برای امام حسین(علیه السلام)☀️ و يارانشون✨ عزاداری🏴 می کنند.
بیایید ما هم بچرخیم به سوی کربلا و حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را زیارت کنیم.
☀️السلام علیک یا
سیدالشهدا(علیه السلام)☀️
قبل از اینکه قصه رو براتون تعریف کنم، اول بگم امام حسین مهربان☀️ اونقدر امام علی(علیه السلام)☀️ رو دوست داشتند که اسم همه پسرانشان را ✨علی✨ گذاشتند.
امشب می خوام از دومین پسر حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)☀️ براتون بگم.
اسمشون علی بن حسین(علیه السلام)☀️ است و به ✨سجاد✨ هم معروف هستند.
روز عاشورا خورشید کربلا☀️🕌
یعنی سيدالشهدا☀️
بعد از اینکه همه یاران و خانواده شون شهید شدند😔 به خیمه پسرشون حضرت سجاد(علیه السلام)☀️ رفتند.
می خواستند از ایشان خداحافظی کند.
حضرت زین العابدین☀️
نور زمان و زمین✨
فرزند امام حسين☀️
فرمودند: بابایی، شما با این آدم های ظالم و بد چه می کنی⁉️
حضرت شمس کربلا☀️
خورشید دشت بلا
امام حسين ماها☀️
فرمودند: پسرم؛ اینها بنده شیطان👺 شده اند. خدای مهربان را فراموش کرده اند.
امام سجاد مهربان☀️
زینت عبادت کنندگان
پرسیدند: پدرم؛ عمو عباس و بقیه کجا هستند❓
امام حسین مهربان☀️ فرمودند: همه شهید شده اند.
به جز من و تو هیچ مردی باقی نمانده است.
حضرت سجاد(علیه السلام)☀️ شروع به گریه کردند. به عمه زینب صبور کربلا فرمودند: عمه جانم، میشه شمشیر و عصای من را بیاورید.
امام حسین ماها☀️ حضرت سیدالشهدا☀️ فرمودند: پسرم؛ برای چه می خواهی⁉️
حضرت سجاد(علیه السلام)☀️ فرمودند: می خواهم با تکیه بر عصا و با شمشیرم در راه شما بجنگم.
امام حسین مهربان☀️ پسرشون را در آغوش گرفتند و بوسیدند. فرمودند:
پسرم؛ تو جانشین من هستی. بعد از من تو باید مردم را به کارهای خوب راهنمایی کنی.
خانواده مان هم که اینجا غریب هستند. من هم که شهید می شوم. اینها به جز تو کسی را ندارند.
بعد هم دست پسرشون☀️ را گرفتند و به همه کسانی که بودند فرمودند: این فرزند من سجاد، بعد از من امام شماست. از او اطاعت کنید.
بله عزيزاي من؛ بعدش حضرت
سيدالشهدای کربلا☀️
خورشید دشت بلا
یک پیغامی هم برای ما بچه شیعه ها دادند. فرمودند: پسرم به شیعیانم✨ سلام من را برسان. به آنها بگو پدرم غریب، شهید شد. حتما برایم عزاداری کنند
کربلایی ها؛ امام سجاد(علیه السلام)☀️ به تقدیر خداوند در کربلا بیمار بودند تا شهید نشوند و نسل امامت هم از ایشون ادامه پیدا کند.
🍃🍃🍃🍃💞💞💞🍃🍃🍃🍃
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
217-GoldoneNaznazi-www.MaryamNashiba.Com(1).mp3
2.23M
💠 گلدون نازنازی🪴
موضوع: رفتار مودبانه
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#قصه #صوتی
#گلدون_نازنازی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
آموزش مفهوم کودکانه حدیث :
《علیکم بالفکر 》
🌸من چشم دارم
🌱زیبا و پر نور
🌸من دست دارم
🌱پرکار و پر زور
🌸من میروم راه
🌱با هر دو تا پا
🌸آهنگ شادیست
🌱توی صدایم
🌸خوشحال هستم
🌱دارم دوتا گوش
🌸هم فکر دارم
🌱هم دقت و هوش
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 سرود حضرت رقیه سلام الله علیها
شعر:محمد عزیزی (نسیم)
#محرم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
#محرم
#امام_حسین
ايحسین ای عاشقِ راز و نیاز
خواندهای تا آن دمِ آخر نماز
🍃🔸🍃
اي حسین اي سرورِ آزادگان
ایبشر را رهنما در هرزمان
🍃▪️🍃
اي حسین اي بندهیِ پاکِ خدا
ایکهکردیجان بهراهِ دینفدا
🍃🔸🍃
تو حسینی جدِ تو پیغمبراست
هم تورا زهرایِ اَطهَر مادر است
🍃▪️🍃
آمدیتا دینِ حق یاری شود
تا بشر دور از ستمکاری شود
🍃🔸🍃
دستِ رد بر سینهیِ دشمن زدی
روبروی سیلِ دشمن آمدی
🍃🔸🍃
ایستادی پیشِ رویِ کافران
جانِ خود کردی فدا ايمهربان
🍃▪️🍃
نورِ حقی و خدا را بندهای
بردلِ ما عاشقان تابندهای
🍃🔸🍃
کربلایت از همه دل میبرد
کَشتیَت ما را به ساحل میبرد
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
جنگ با امریکایی ها.mp3
13.12M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟠ماجرای سفر مخفیانه حاج قاسم به عراق برای جنگ با آمریکاییها🇺🇸
🔴 حاج قاسم به رزمنده های عراقی گفت: امام خمینی از به ما یاد داد که خدا از همه قوی تره و آمریکا هیچ غلطی نمیکنه
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_دهم
🔹قصه قهرمان ها🔸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫داستان حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
#انیمیشن
#محرم
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#محرم_متفاوت 🖤
💔آزادگی حرّ؛
♦️یکی بود، یکی نبود
زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خدا بود و خدا بود و خدا بود.
✍🏻کاروان کوچک امام حسین که وارد عراق شدند، محلی را برای استراحت انتخاب کردند و آنجا چادر زدند؛
حرّ بن یزید ریاحی، مردی نظامی بود و ابن زیاد ستمگر به او مأموریت داده بود تا خود را به امام برساند و او را دستگیر کند و پیش او ببرد؛
حر همراه با لشکر هزار نفره اش به محل استراحت امام حسین رسید؛ ظهر بود و گرمای هوا انسان و حیوان را اذیت میکرد.
با اینکه لشکر حر دور چادرهای امام حسین و همراهانش حلقه زده بودند، امام حسین با آنها با محبت رفتار کردند و به یارانشان فرمودند:«به این بندگان خدا و اسب هایشان آب خنک بدهید تا حالشان جا بیاید.»
بعد امام به حر فرمودند:«ما به دعوت مردم کوفه، به عراق آمدهایم.»
حر جواب داد:«من از دعوتی که می گویید، بی خبرم! و مأمورم شما را پیش ابن زیاد ببرم.»
امام حسین فرمودند:«اگر مردم کوفه از دعوتشان پشیمان شدهاند، ما به مکه برمیگردیم.»
اما حر قبول نکرد و گفت:«نمیشود. جای دیگری را انتخاب کنید و راه بیفتید تا من از ابن زیاد اجازه بگیرم.»
امام حسین مجبور به قبول کردن شد و کاروان امام با همراهی لشکر حر، به سمت مکانی نامعلوم به راه افتادند؛ تا اینکه در نزدیکی کربلا نامه ی این زیاد به حر رسید.
ابن زیاد دستور داده بود، حر به امام حسین سخت بگیرد و آنها را در بیابانی خشک و داغ نگه دارد تا امام بیعت با یزید بی دین را قبول کند.
حر از همه ی این کارهایی که مجبور بود به دستور ابن زیاد انجام بدهد، ناراحت بود و دلش نمی خواست امام حسین و خانوادهاش را اذیت کند؛ چون او می دانست امام حسین نوه ی پیامبر و فرزند حضرت زهرا است.
اما ابن زیاد ستمگر حر را مجبور کرد، اجازه ندهد آب به کاروان امام حسین برسد؛ تا اینگونه امام حسین تسلیم بشود.
حر خودش را بین بهشت و جهنم میدید؛
او می دید که امام حسین چقدر مهربان است، می دید در کاروان امام حسین زنها و بچه های کوچکی هستند که گناهی ندارند، او دیگر میدانست که حق با امام حسین است و یزید و ابن زیاد ظالم و ستمگر و بی دین و بدجنس هستند.
حر تصمیمش را گرفت؛ او پول و فرمانده ی لشکر بودن و همه ی امتیازهای دنیایی اش را دور انداخت و به سمت امام حسین رفت؛
شمشیر و سپرش را به زمین زد و سرش را پایین انداخت و گفت:«ای نوه ی رسول خدا؛ من را ببخش. من در حق شما بد کردم، اما پشیمانم.»
امام حسین با مهربانی حر را بغل کردند و فرمودند:«تو آزاده هستی، مثل اسمت. خدا به تو خیر بدهد.»
حر در آغوش امام حسین به بهشت رسید.
♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀قصههای عزیز
🎈قسمت اول
#قصه_شب
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#داستان_متنی
#امام_حسین
#محرم
یکی بود یکی نبود .امام حسین (ع) که امام سوم ماست در شهر مدینه زندگی می کردند. امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت می کردند و به مردم می گفتند: از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید.
به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد و همیشه کارهای زشت انجام می داد با امام حسین دشمنی می کرد. یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) رسید. نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود تا مردم از او یاری کنند.
برای همین امام حسین (ع) به سمت آنها حرکت کرد ولی وقتی به سرزمینی نزدیکی کوفه که اسمش کربلا بود رسید، دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند.
امام حسین (ع) و یارانشان چند روزی آنجا بودند و دشمن هم آب را بر روی آنها قطع کرده بود و همه تشنه بودند.
یک شب امام حسین (ع) به یارانشان گفتند که دشمنان با من کار دارند شما می توانید بروید ولی همه یارانش گفتند ما با تو هستیم. روز بعد که روز عاشورا هست جنگ شد و امام حسین (ع) و یارانشان بادشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند.💔
بچه های عزیزم
برای همین ما هر سال روزعاشورا توی هیئت ها می رویم و برای امام حسین (ع) عزاداری می کنیم و سینه می زنیم و گریه می کنیم… پس یادتون نره توی عزاداریها شرکت کنید تا امام حسین (ع) هم همیشه از خدا برای شما خوبی طلب کند🤲
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
D1737532T15795750(Web)-mc.mp3
4M
✨قصه قهرمانان کربلا ✨
#حبیب_بن_مظاهر
به روایت سید جواد هاشمی
🥀"حبیب بن مظاهر" مردی عابد، پارسا، شجاع، باصلابت و با قدرت بود. به طوری که در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد و شروع به نصیحت و اندرز کرد؛
😔بلکه، آن خفتگان و اسیران هوای نفس را بیدار کند....
#محرم
#امام_حسین
منبع : ایران صدا
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6