#تربیتی
✅ شعر خواندن برای کودکان
خواندن شعر برای نوزادان و کودکان میتواند تأثیرات بسیار مثبتی بر ذهن آنها بگذارد. این شعرها که مانند سایه تا آخر عمر آنها را همراهی میکند، قدرت زیادی در ساختن دیدگاه کودکان نسبت به زندگی حال و آیندهشان دارد. بنابراین مهم است که:👇
💎 برای کودکانمان شعر بخوانیم و
💎 شعرهایی برای آنها بخوانیم که پایه زندگی آتی آنها را محکمتر کند.
✅ شعر خواندن به جز تأثیر بلندمدتی که در زندگی کودکان دارد، تأثیرات مهمی بر رشد قوای شناختی و کلامی آنها دارد که عبارتاند از👇
💎 روانخوانی
💎 درک هر چه بهتر کلمات
💎 معرفی مفاهیم ادبی
💎 تقویت حافظه
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
عنکبوت کوچولو_صدای اصلی_51613-mc.mp3
12.8M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب 🌃
🌼عنکبوت کوچولو
عنكبوت کوچولویی در جنگلی و روی درختی به مادرش نگاه می
کرد و دوست داشت که خانه خودش را بسازد.
عنکبوت کوچولو روی شاخه درخت تنومندی تصمیم گرفت که تار خودش را بتند و برای خودش لانه بسازد، عنکبوت کوچولو یک کرم ابریشم دید که دور خودش تار میتنید و تصمیم گرفت او هم مثل کرم ابریشم برای پروانه شدن دور خودش تار بتند.
👆ادامه قصه را خودتون بشنوید
😍 قصه های کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
🌸ســــــــلام
🍂یکشنبه زمستانیتان با طراوت
🌸و چون صدای بـاران
🍂گوش نواز
🌸دلتون خالی از غصه
🍂زندگيتون شیرین تر از عسل
🌸دنیاتون غرق درشادی و آرامش
🍃🌼🍂🌸🍃
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنیها
🎥 این درخت در دل سنگ روییده است
فیلم: اشکان رضایی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
https://eitaa.com/joinchat/2683174928C8bc96844d4
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
#قصه_کودکانه
🌸مرد دهن بین
در زمان های قدیم مرد مهربان و مردم دوستی بودکه همیشه به مردم کمک می کرد ولی در کنار این اخلاق پسندیده عیب بزرگی نیز داشت و آن زود باوری و دهن بینی او بود هرچه را می گفتند بدون فکر و یقین قبول میکرد.یکی از دوستانش از او خواسته بود برایش گوسفندی بخرد او نیز به نزد چوپانی رفته و گوسفند چاق و درشت و خوبی خرید.
در راه بازگشت به خانه عده ای از دزدان به او رسیدند و به فکر افتادند که بدون زحمت گوسفند را از او بگیرند و با خود ببرند به همین خاطر بایکدیگر همدستی کردندکه مرد را گول بزنند البته آنها از عیب او که مرد دهن بین و زود باوری است خبر داشتند.
وقتی مرد به آنهانزدیک شد یک از دزدان جلو رفت و به او گفت:
سلام دوست عزیز چه سگ قشنگی خریده ای؟مرد زودباور گفت: سلام این گوسفنداست نه سگ دزد به او گفت: اشتباه می کنی این سگ است اگر باور نمی کنی از کس دیگر بپرس چیزی نگذشته بود که دو دزد دیگر از راه رسیدند و قبل از اینکه مرد چیزی بگوید دزد اولی از آنها پرسید این چه حیوانی است؟ آن دو گفتند معلوم است سگ بعد روبه مرد کردند و از او پرسیدند این سگ را برای محافظت از گله می بری یابه خانه می بری؟
قبل از اینکه مرد چیزی بگوید دزد سومی گفت: من او را می شناسم می داند که سگ نجس است و به خانه نمی برد این را برای کسی خریده است و...
خلاصه اینقدر دزدها گفتند و گفتند که مرد زودباور و دهن بین باورش شد و با خود گفت: چوپان به من کلک زده است و به جای گوسفند به من سگ فروخته است اینها راست می گویند سگ نجس است نباید آن را باخود ببرم و همانجا رهایش کرد و رفت.
دزدها هم که خیلی خوشحال شده بودند به راحتی گوسفند را باخود بردند.
🍃از این قصه نتیجه میگیریم که هر حرفی را از هر کسی به راحتی قبول نکنیم
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊ارزانکده پوشاک کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
احترام به دیگران_صدای اصلی_229096-mc.mp3
12.73M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب 🌃
🌸احترام به دیگران
🍃علی کوچولو یک برادر یک ساله داشت.
صبح ها وقتی مادر علی به نانوایی می رفت علی کوچولو از برادرش نگهداری می کرد.
یک روز مادربزرگ علی به خانه ی آنها آمد. علی کوچولو خیلی خوشحال بود مادربزرگش هم خوشحال بود چون علی با برادرش با احترام حرف می زد.
مادربزرگ هم یک قصه از حضرت محمد (ص) برای علی کوچولو
تعریف کرد .
😍کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
😊 فروشگاه کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🌲🌨🌲
میلاد پیامبر عشق و مهربانی
حضرت عیسی (ع)
بر همه پیروان ادیان توحیدی
مبارک
🌲🌨🌲
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃🌸🍃
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
🔸شعر
﴿ چه کار کنیم که باشیم ﴾ ﴿ خوشحال وشاد وخندان ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 پرسیدم از معلم
🌱 آقا دارم یک سوال
🌸 چهکار کنم توو دنیا
🌱 باشمهمیشه خوشحال
🌸 معلمِ مهربون
🌱 گفت بشنو ای نونهال
🌸 چقدر قشنگه باشه
🌱 زندگی بر این مِنوال
🌸 اول غذا مهمه
🌱 غذایِ پاک و حلال
🌸 لقمهی غیرحلال
🌱 نخور که داره اشکال
🌸 دوم زمانِ خوابو
🌱 تنظیم کنش به هرحال
🌸 زود میخوابن همیشه
🌱 آدمهای خوش اقبال
🌸 سوم با درس و ورزش
🌱 به دست بیار تو مدال
🌸 چارم به قوم و خویشان
🌱 یه سر بزن طولِ سال
🌸 پنجم به فکرِ کار باش
🌱 یه شغل و کسبِ حلال
🌸 ششم نماز جماعت
🌱 که مثلِ آب زلال
🌸 پاک میکنه آدم رو
🌱 میبره تا ذوالجلال
🌸 هفتم نکن گناه تا
🌱 رسی به اوجِ کمال
🌸🌼🍃🌼🌸
🍃شاعر :سلمان آتشی
#شعر_کودک_نوجوان
#پرسش_از_معلم
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :لک لک دانا با دوستان
یکی بود یکی نبود .غیر از خدا هیچ کس نبود. دو اُردک ، یک لک لک ، دو کبوتر با یک کبک در کنار برکه ای با هم زندگی می کردند .
آن ها زندگی خوبی داشتند . در یکی از روزها ، صبح زود دو کبوتر با صدای ویز ویزتعدادی زنبور بیدار شدند .کبوتر ماده که روی تخم هایش خوابیده بود ترسید که به تخم هایش حمله کنند ، بالهایش را روی تخم ها پهن کرد و از کبوتر نر خواست که از دیگران کمک بخواهد . کبوتر نر پیش پرنده های دیگر رفت . دید آن ها هم ناراحتند . با لک لک حرف زدند و گفتند: این ها آسایش ما را بر هم می زنند و ما نمی توانیم با آن ها زندگی کنیم .
کبک گفت: باید آن ها را از این جا برانیم
لک لک گفت : باید عاقلانه فکر کنیم ، اگر ما با زنبورها بد رفتاری کنیم بد می بینیم وآنها را عصبانی می کنیم . باید از راه درستش وارد شویم .
اردک گفت : خوب باید چکار کنیم این ها قصد ماندن دارند .آخه من دیدم دارند برای خودشان لانه (کندو ) می سازند .
لک لک گفت : بگذارید به عهده ی من . من الان با آن ها صحبت می کنم .لک لک بلند شد و رفت کنار درخت ایستاد و گفت : بزرگ شما زنبورها کیست؟
ملکه ی زنبورها آمد کنار کندوی ناتمام ایستاد و گفت :کیست که با من کار داره ؟
لک لک جلو رفت و گفت : ملکه ، ما سال هاست که در کنار و روی این درخت زندگی می کنیم با هم خوب و مهربان بوده ایم .اما احساس می کنیم که با آمدن شما این آرامش از ما گرفته می شود .
ملکه گفت :چرا این طور فکر می کنید . ما که به شما آزاری نرسانده ایم . چه بدی از ما دیدید .ما زیاد این جا نمی مونیم ، برای مدتی کم ، این جا هستیم بعد از تولد زنبورهای کوچولو می رویم لک لک گفت :اگر شما مزاحم دوستان ما نباشید ما هم با شما مشکلی نداریم ،
همینطور هم شد و آن ها برای مدت زیادی در کنار هم بودند و هیچ وقت مزاحم زندگی همدیگر نشدند .
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
چوب جادویی.mp3
34.36M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 چوب جادویی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
شعر کودکانه حضرتِ اُمُّ البَنین (س)
حضرتِ اُمُّ البَنین
بانویی مهربان بود
او بعدِ زهرا (س) مادر
برای کودکان بود
و یاوری برای
امیرِ مومنان بود
او مادرِ چهار تا
جوانِ پهلوان بود
عبّاسِ او یکی از
چهار تا قهرمان بود
تو کربلا اَباالفَضل (ع)
همراهِ کاروان بود
واسه حسین (ع) علمدار
سَقّای تِشنِگان بود
جَنگاوری دِلاوَر
کابوسِ دُشمنان بود
عبّاس علیه السلام
اگر یه قهرمان بود
قطعاً دُعای مادر
پُشت و پَناهِشان بود
اُمُّ البَنین همیشه
الگوی مادران بود
شد مادرِ شهیدان
این بهترین نشان بود
شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_کودک_و_نوجوان
#شعر_کودکانه_حضرت_ام_البنین
#شعر_وفات_حضرت_ام_البنین
#شعر_حضرت_اباالفضل(ع)
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#یک_قصه_یک_حدیث
🚗ماشین
حکمت دانش آموز خوبی بود. او به مدرسهی راهنمایی میرفت. مدرسه ای که دور از خانهی او بود.
هر روز او با اتوبوس به مدرسه میرفت و برمی گشت.
حکمت چند سرگرمی داشت. یکی از آنها ماشین بود. در راه مدرسه، او میتوانست مدل هر نوع ماشینی را که میدید به همراه کارخانهی سازندهی آن را بیان کند.
او کمی ناراحت بود چون خانواده اش ماشین نداشتند. اما هیچ گاه راجع به این مطلب به خانواده گلایه نکرد چون میدانست که نمی توانند ماشین بخرند. پدرش یک نظامی بود و نمی توانست بیش تر از خرج خانوادهی چهار نفرهی خود را بدهد. درخواست ماشین از او احمقانه بود. درخواست چیزی بیش تر از توان پدر خانواده کاری ناعادلانه هم بود.
احمد دوست حکمت در همان محله زندگی میکرد. اما او هیچ گاه با اتوبوس به مدرسه نمی رفت. او این مسیر را پیاده میرفت. حکمت نمی دانست که چرا احمد این کار را میکند.
یک روز هوا سرد و بارانی بود. حکمت همراه با دوستانش منتظر اتوبوس در ایستگاه بود. احمد از جلوی آنها بدون توجه به باران رد شد.
حکمت پرسید: "احمد خیلی زود اتوبوس میرسد. چرا پیاده میروی؟"
او در حالیکه داشت راه میرفت پاسخ داد: "ممنون اما من باید در مسیر اول جایی بایستم. "
همین اتفاق در روزهای بعد هم چند بار روی داد. حکمت به این که چرا احمد با اتوبوس نمی رود مشکوک شد. یک روز او با مادر خود در این باره صحبت کرد.
مادر حکمت خانوادهی احمد را به خوبی میشناخت. پدر احمد چند سال پیش مرده بود و شش بچه هم داشت. مادر بیچاره تلاش میکرد تا از طریق تمیز کردن خانهی مردم پول بدست آورد و به فرزندان خود غذا دهد. احمد نمی توانست با اتوبوس به مدرسه برود چون پولش را نداشت.
حکمت ناراحت و شرمنده شد. او آرزوی ماشین داشت اما هزاران آدم دیگر در همان شهر بودند که پول کافی برای غذا و خانهی مناسب برای خواب را نداشتند. او از خدا برای آنچه که داشت تشکر کرد.
🍃اگر حکمت حدیث بعدی از پیامبر را شنیده بود هیچ وقت برای نداشتن ماشین احساس اندوه نمی کرد:
"شما باید خود را با آنان که پایین تر از شمایند مقایسه کنید نه آنان که بالاتر از شما هستند. "
«انظرو الی من اسفل منکم و لا تنظرو الی من هو فوقکم»
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن حضرت ام البنین (س)
بچه های نازنینم وفات بانوی مهربون حضرت ام البنین سلام الله علیها رو تسلیت میگیم 😢
🌼🍃🌸🖤🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🖤🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
سبحان_صدای اصلی_450713-mc.mp3
9.96M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌸 سبحان
یک پسر کوچولو به اسم سبحان با خانواده اش زندگی میکرد.
سبحان یک دوست خیلی صمیمی هم داشت که همسایه ی آنها بود...
👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید.
قصه های کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک
میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌸سـلام
🌾صبحتون بخیر
🌸چهار شنبه تون زیبا
🌾روزتان متبرک به نگاه خدا
🌸الهی
🌾روزی تون افزون وپراز
🌸خیروبرکت باشه
🌾تنتون سالم
🌸ساززندگیتون کوک
🌾ودلتون پراز
🌸عشق وآرامش باشه
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#پیشرفت
هرگز کسی را که پیوسته در حال پیشرفت است، دلسرد نکنید، ولو اینکه آن پیشرفت به کندی صورت گیرد.
Never discourage the one who is making progress even if his progress is too slow.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌈🌳 شعر الفبا🌳🌈
آ اول آفتابه صبح شده وقت کاره
ب اول بلبله جاش تو درخت و گله
پ اول پلنگه که حیوونی زرنگه
ت اول تربچه که گرده مثل بقچه
ث اول ثریاست ستاره ای در هواست
ج اول جوانه رو شاخه دانه دانه
چ اول چراغه دست نزنین که داغه
ح اول حیوانه فرمانبر انسانه
خ اول خروسه که مرغ براش عروسه
د اول دهانه که توی آن زبانه
ذ اول ذره است پایین کوه دره است
ر اول رودخونه که آب تو اون روونه
ز اول زرافه حیوونی خوش قیافه
ژ اول ژیانه کوچیکتر از پیکانه
س اول سلامه که اولین کلامه
ش اول شمشاده تو خونه ها زیاده
ص اول صابونه چشمارو میسوزونه
ض اول ضعیفه قوی اونو حریفه
ط اول طنابه که روش لباس میخوابه
ظ اول ظاهره مخالف باطنه
ع اول علیه امام اولیه
غ اول یه غاره که توش چراغ نداره
ف اول فنجانه که دوست استکانه
ق اول قورباغه ست گاهی توی رودخانه ست
ک اول کلاغه که لونه اش تو باغه
گ اول گلابی یه میوه ی حسابی
ل اول لک لکه لنگ درازش تکه
م اول میمونه که حیوونی شیطونه
ن اول نهنگه که حوض براش چه تنگه
و اول وروجک یه آدمک کوچک
ه اول هندونه که توش هزار تا دونه
ی اول یخچاله که یخ تو اون زیاده!
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌸عنوان قصه:نارنجی
در باغچۀ حیاط یک خانۀ قدیمی حشرات زیادی مانند هزارپا، پروانه، ملخ ، کرم خاکی و کفشدوزک زندگی می کردند .
در میان این حشرات هزارپای کوچکی بود به نام نارنجی که با پدر و مادرش زیر ریشۀ درخت چنار در میان خاک زندگی می کرد
نارنجی بسیار مهربان بود و همیشه با دوستانش با خوشرویی بازی می کرد اما یک عیب بزرگ داشت آن هم این بود که در پوشید ن کفش هایش دقت نمی کرد
چون پاهای زیادی داشت ، حوصله نداشت کفش هایش را با نظم و ترتیب بپوشد یا هر کفش را به پا ی مخصوص خود کند به همین خاطر بیشتر وقت ها کفش هایش را لنگه به لنگه می پوشید
بعضی از روزها وقتی که هوا خوب بود ، نارنجی و دوستانش به داخل حیاط می رفتند تا بازی کنند
یک روز عصر کفشدوزک و پروانه، ملخ و نارنجی تصمیم گرفتند به کنار حیاط بروند تا با هم بازی کنند
نارنجی با عجله کفش هایش را لنگه به لنگه پوشید و به راه افتاد. کفشدوزک گفت:
کفش هاتو اشتباه پوشیدی ، لنگه به لنگه هستن
نارنجی گفت:
مهم نیست ، اینجوری هم می تونم راه برم
پروانه و ملخ هم گفتند:
اگر کفش هاتو درست نپوشی ، می خوری زمین و زخمی میشی
اما باز نارنجی به حرف های دوستانش گوش نکرد . همگی به حیاط رفتند و شروع به بازی کردند
ناگهان پاهای نارنجی به هم پیچید و به داخل حوض حیاط افتاد
نارنجی دست و پا می زد و کمک می خواست. پروانه و ملخ و کفشدوزک با زحمت فراوان یک برگ را به داخل حوض انداختند و نارنجی را نجات دادند
کفشدوزک گفت:
چند بار بگیم کفش هاتو لنگه به لنگه نپوش؟
نارنجی در حالی که از ترس گریه می کرد و از تمام بدنش آب می چکید ، گفت:
- شما درست می گفتید ، کاش به حرفتون گوش می دادم .. . چشم ... چشم ... دیگه توی پوشیدن کفشام دقت می کنم و هیچ وقت اونا ر و لنگه به لنگه نمی پوشم . ممنونم که منو نجات دادید ...
بعد از اینکه نارنجی کاملا خشک شد ، کفش هایش را از پاهایش درآورد و آنها را درست پوشید و دوباره همگی به بازی ادامه دادند.
با تشکر از:
🍃نویسنده : بهاره سلطانی
🍃ویراستار: رنگین گلشن آرا
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
آذوقه زمستان_صدای اصلی_424031-mc.mp3
8.86M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
❄️آذوقه زمستان
🐇هر سال قبل از این که زمستان با برف و سرما از راه برسه خرگوشها دور هم جمع میشدند.
👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید.
کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک
میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
🐜🍄مورچه سیاه🍄🐜
مورچه سیاه کوچولو
کار می کنه، بار می بره
دونه هارو جمع می کنه
داخل انبار می بره
مورچه سیاه کوچولو
زیرِ زمین لونه داره
تو لونه ی زیرِزمین
یه عالمه دونه داره
مورچه سیاه کوچولو
عاشق کار و کوششه
تابستون و فصل بهار
همیشه زحمت می کشه
مورچه سیاه کوچولو
خوشحاله و غم نداره
فصل زمستون که بیاد
آب و غذا کم نداره
#شعر
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#قصه_کودکانه
💈🔮 سنجاق قفلی نگران🔮💈
جعبه، تاریک تاریک بود. همه دور تا دور جعبه نشسته بودند. فقط سنجاق قفلی بود که دستانش را زده بود پشت کمرش و تندتند راه میرفت و فکر میکرد. سوزن ته گرد، سرش را بلند کرد و در آن تاریکی به دنبال سنجاق گشت تا او را ببیند؛ اما نتوانست و گفت: «بس کن دیگر، چقدر راه میروی! صدای پایت نمیگذارد یک دقیقه خوابمان ببرد.»
دکمه که گوشهی جعبه دراز کشیده بود، به زور خودش را به دیوار جعبه تکیه داد و گفت: «سنجاق جان! این قدر ناراحت نباش! هر جا باشد بالاخره پیدایش میشود.»
سنجاق ناراحت بود. کم مانده بود گریه اش بگیرد. گفت: «من میترسم... اگر برای برادرم اتفاقی افتاده باشد چی؟»
انگشتانه که تا حالا صدای خروپفش جعبه را پر کرده بود، بالاخره تکانی به خودش داد و گفت: «چیه؟ چی شده؟»
همه خندیدند؛ حتی سنجاق هم خندید. سوزن ته گرد گفت: «برادر سنجاق از صبح تا حالا پیدایش نیست. سنجاق نگرانش شده!»
انگشتانه خندهاش گرفت و گفت: «اینکه این همه ناراحتی ندارد. بالاخره میآید.»
دکمه گفت: «آره، انگشتانه راست میگوید.»
سنجاق نشست. خودش هم خسته شده بود. گفت: «خدا کند زود پیدایش بشود!»
یک دفعه همه جا روشن شد. همهی سرها به طرف در جعبه چرخید. در باز شده بود و یک دست آمده بود توی جعبه و انگار دنبال چیزی میگشت. همین که دست رسید بغل سنجاق، آن را برداشت. سنجاق اصلاً حوصله ی کار کردن نداشت؛ اما ناچار شد. از دوستانش خداحافظی کرد و رفت. دلش میخواست الان فرار میکرد و میرفت توی جعبه و منتظر برادرش میشد. در همین فکرها بود که دید روی یک پارچه آویزان شده است. دوروبرش را نگاه کرد. از دور یک چیزی، هی بالا و پایین میرفت و به او نزدیک میشد. سنجاق چند بار نگاه کرد اما نتوانست درست ببیند. منتظر شد تا آن چیز به او نزدیکتر شد. تا اینکه... برق خوشحالی در چشمان سنجاق دیده شد. گفت: «سلام برادر عزیزم! کجا بودی؟ دلم خیلی برایت تنگ شده بود.»
سوزن که هنوز هم روی پارچه بالا و پایین میرفت، گفت: «وقتی من آمدم تو خواب بودی، بیدارت نکردم.»
سوزن جلوتر آمد. سنجاق دیگر تحمل نکرد پرید توی بغل سوزن و گفت: « خدا را شکر! من خیلی خوشحال هستم.»
سوزن خندید و گفت: «من هم همینطور!» آن وقت صبر کردند تا کارشان تمام شود تا بروند توی جعبه و بقیه را خوشحال کنند.
#قصه_متنی
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#آموزش_کودکانه
#تصویری pdf
🌸عنوان:
🍃 گیاهان همه جا هستند
این دانستنی در مطلب بعدی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گیاهان همه جا هستند.(کانال قصه های کودکانه).pdf
2.39M
#دانستنیها
#تصویری pdf
🌸عنوان:
🍃 گیاهان همه جا هستند
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
توپ بازی با ماه_صدای اصلی_459513-mc.mp3
9.95M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌙 توپ بازی با ماه
شب شده بود خرسک کوچولوی قصه ی ما اصلاً خوابش نمی آمد.
برای همین هم از روی تختش آمد پایین...
👆بهتر است ادامه داستان را بشنوید.
کانال قصه های کودکانه به ترویج فرهنگ قصه گویی برای کودکان در بین والدین و تقویت شادابی و روحیه ی کودکان کمک
میکند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#سلام_صبح_جمعه_تون_بخیر
🕊امیدوارم امروز و هر روز
❤️دلتون پر از شادی باشه
🕊وخونه هاتون پراز عشق
❤️و سفره هاتون پراز برکت
🕊و زندگيتون پرازصمیمیت
❤️و عمرو عاقبتتون بخیرباشه
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
🕌⭐️ سلام آقا 🕌⭐️
سلام آقای خوبم
امید و سرور ما
خورشید عصر غیبت
امام آخر ما
درسته چشمای ما
نمی بینن شما را
تو سرمای زمستون
نمی بینن بهارو
هر صبح و شب همیشه
رو به خدا می کنیم
واسه سلامتی تون
هر شب دعا می کنیم
الهی توی دنیا
بتابه نور شما
الهی زودتر بشه
وقت ظهور شما
#شعر
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🦊 روباه باهوش
روزی بود و روزگاری بود شکارچی بود که از راه شکار حیوانات و فروش آنها زندگی می کرد در جنگل حیوانات زیادی بودند او مدتها دنبال شکار روباه بود چون پوست روباه و دمش خیلی با ارزش است و خریداران زیادی دارد هرچه فکر کرد که چگونه روباهی را شکار کند نتوانست.
روباه حیوان باهوش و زیرکی است و به راحتی شکار نمی شود بالاخره تصمیم گرفت او را گول بزند.
باخود گفت روباه از خوردن مرغ لذت می برد بهتر است گودالی بکنم و مرغ مرده ای را داخل آن بیاندازم و تله را کنار آن بگذارم و روی آن را با برگ ها و شاخه های درختان بپوشانم روباه وقتی بوی مرغ به بینی اش بخورد به سرعت به طرف گودال می آید و داخل آن می افتد و در تله گرفتار می شود همین کار را هم کرد.
مدتی نگذشته بود که سر وکله روباهی پیدا شد روباه که خیلی گرسنه بود به دنبال بوی مرغ به راه افتاد رفت و رفت تا نزدیکی گودال رسید.
وقتی چشمش به شاخه و برگ ها خورد با خود گفت: باید کلکی در کار باشد مرغ که با پای خود داخل گودال و زیر این همه شاخه و برگ نمی رود.
بهتر است کمی صبر کنم.
مدتی در کناری نشست و منتظر شد شکارچی هم که از دور نگاه می کرد وقتی روباه را دید در گوشه ای نشسته ناراحت شد ولی چاره ای جز صبر نداشت.
بعد از مدتی پلنگ بزرگی داخل جنگل شد او که خیلی گرسنه بود بدنبال بوی مرغ به راه افتاد و بدون تامل داخل گودال پرید تا مرغ را بخورد ولی در تله شکارچی گرفتار شد.
شکارچی که منتظر این لحظه بود،خوشحال و خندان به کنار گودال رفت و با تیری او را از پای درآورد و با خود به شهربرد و باقیمت خوبی فروخت.
روباه باهوش که درتمام مدت شاهد ماجرا بود با خود گفت: چه خوب شد کمی صبر کردم و برگرسنگی خود غلبه کردم و گرنه در دام شکارچی اسیر می شدم.
😊از این قصه می آموزیم که در هر کاری عجولانه رفتار نکنیم و صبر کردن نتیجه خوبی برای ما باقی خواهد گذاشت.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
✨#نکته_طلایی✨
تربیت فرزند به وسیلهی مادر، مثل تربیت در کلاس درس نیست؛ با رفتار است، با گفتار است، با عاطفه است، با نوازش است، با لالایی خواندن است؛ با زندگی کردن است.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه
#بازی_آموزشی
یکی از راهکارها برای آشنایی اولیه ی کودک با حروف الفبا، تطابق حروف مشابه است. با این کار، ذهن کودک برای یادگیری الفبا آمادگی پیدا می کند.
🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸
🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼🌼🍃🌸🌸
👈ارزانکده پوشاک کودکانه
👈کتاب اختصاصی کودکانه