eitaa logo
قصه های کودکانه
33.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
903 ویدیو
317 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره کوچولو_صدای اصلی_50197-mc.mp3
13M
🌃 قصه شب 🌃 🌼ستاره کوچولو 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر 🔶حکمتِ هفت سین 🌸🌼🍃🌼🌸 بر سفره گذار هفت نعمت سنجد به نشان عقل و حکمت 🌸🍃 باشد سمنو نشانِ زایش با برْکت و قابلِ ستایش 🌼🍃 سبزه‌ست نشانه‌یِ طراوت آید ز سماق صبر و طاقت 🌸🍃 با سرکه بلا ز خود برانی چون هست نمادِ جاودانی 🌼🍃 سیر است دوایِ ضعف‌و‌سستی با سیب همیشه تندرستی 🌸🍃 سکه است نشانِ رزقِ بسیار برسفره‌ی هفت سین تو بگذار 🌼🍃 از برکتِ ایزدِ تبارک عیدِ همگی بود مبارک 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر سلمان آتشی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🌸عمو نوروز🌸 یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکی نبود. مردی بود به اسم عمو نوروز. هرسال، اول بهار ، عمو نوروز با کلاه نَمدی، ریش و زُلف حنابسته ، کمرچین آبی، شلوار گشاد سرمه ایی و گیوه ی تخت نازکِ ملِکی، عصازنان به شهر می آمد. بیرون دروازه ی شهر، باغ کوچک قشنگی بود. توی این باغ ، هر جور میوه یی که دلت می خواست پیدا می شد! و فراوان بوته های پر گل داشت ! هرسال ، اول بهار ، شاخه های درخت ها پر از شکوفه می شد: شکوفه های صورتی، شکوفه های سفید. صاحب این باغچه ی کوچک، پیرزن سفیدموی خوش رویی بود. پیرزن، عمو نوروز را خیلی دوست داشت.هر سال، روز اول بهار ، صبح زود از خواب بیدار می شد. رختخوابش را جمع می کرد، وضو می گرفت و نماز می خواند. اتاق را جارو می کرد. قالیچه ی ابریشمی قشنگش را می آورد توی ایوان پهن می کرد و باغچه ی روبروی ایوان را آب پاشی می کرد. دور تا دور باغچه ، هفت بو ته ی گل هفت رنگ بود : نرگس و همیشه بهار ، بنفشه و گل سرخ، لاله و زنبق و نیلوفر. جلوی باغچه یک حوض کاشی بود. توی این حوض چند تا ماهی رنگارنگی شنا می کردند. پیرزن می رفت سر حوض، فوّاره را باز می کرد. آب برق برق می زد و روی گلها و بوته ها می ریخت. آنوقت می رفت و آینه ی پایه دار نقره اش را می آورد و روی قالیچه می نشست. موهایش را شانه می زد و می بافت. چشم هایش را سرمه می کشید. لُپ هایش را گلی می کرد . روی پیراهن تافته اش نیم تنه ی زری می پوشید و چارقد زری سر می کرد. گلاب به موهایش می زد. عود روشن می کرد. منقل آتش را درست می کرد. کیسه ی مخمل اسفند را کنار منقل می گذاشت. توی کوزه ی قلیان بلوری ، چند تا برگ گل می انداخت. بعد، سینی هفت سین را می آورد روی قالیچه می گذاشت. تو چند ظرف بلور ، هفت جور شیرینی و نقل و نبات می چید و پهلوی هفت سین می گذاشت و می نشست روی قالیچه ، و چشم به راه عمو نوروز می شد. پیرزن کم کم خوابش می گرفت، چرت می زد، پلکهایش سنگین می شد، به خواب می رفت و عمو نوروز را خواب می دید . در این میان، عمو نوروز سر می رسید ، می دید پیرزن خوابش برده و توی خواب ، لبخند می زند . عمو نوروز دلش نمی آمد پیرزن را از خواب بیدار کند، یک گل همیشه بهار را از باغچه می چید و به موهای سفید پیرزن می زد. نارنج سفره ی هفت سین را بر می داشت با چاقو نصف می کرد. نصفش را با قند و آب می خورد و نصف دیگرش را هم برای پیرزن می گذاشت. یک مشت اسفند از توی کیسه ی مخمل در می آورد و روی آتش می ریخت. اسفندها می پریدند هوا، ترق و توروق صدا می کردند! بوی اسفند در هوا می پیچید . عمو نوروز پا می شد و می رفت تا عید را به شهر ببرد. آفتاب ، کم کم ، از سر درختها پایین می آمد، در حیاط پهن می شد ، به ایوان می رسید و می افتاد روی صورت پیرزن . پیرزن از خواب می پرید ، چشم هایش را می مالید. تا نارنج نصف شده را می دید و بوی اسفند به دماغش می خورد، شستش خبردار می شد که : « ای دل غافل! دیدی باز عمو نوروز آمد ، عید را آورد ، سال تحویل شد و من خواب ماندم و ندیدمش!» دستی به زلفهایش می کشید ، گل همیشه بهار را از گوشه چارقدش در می آورد و می گفت : « ای داد بیداد ! باز هم باید یک سال آزگار صبر کنم.» و پیرزن یک سال دیگر هم صبر می کرد تا زمستان به سر بیاید. عمو نوروز همراه باد بهاری از راه برسد و چشم های پیرزن از دیدن عمو نوروز روشن شود. چون می گویند، هر کسی که عمو نوروز را ببیند ، تا دنیا دنیاست، مثل بهار ، تر و تازه می ماند. هیچ کس نمی داند آخرش پیرزن توانست عمو نوروز را ببیند ، یا نه؟ شاید یک سال، موقع تحویل، پیرزن بیدار بماند. عمو نوروز را ببیند و جوان و تر و تازه بشود و همراه عمو نوروز، عید را به شهر ببرد . «پایان» ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
عیدی بهار خانم_صدای اصلی_406167-mc.mp3
9.12M
🌃 🌃 🍃 عیدی بهار خانم 🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸آداب و رسوم عید نوروز برای کودکان: عطر شکوفه‌ها و گل‌های بنفشه و لاله، جیک جیک پرندگان، سفره هفت سین با عطر سنبل و زیبایی تخم‌مرغ‌های رنگ شده، دید و بازدید و رفتن به خانه پدربزرگ و مادربزرگ و گرفتن عیدی از دست آنها و بسیاری از آداب و رسوم دیگر رنگ دیگری به زندگی کودک می‌دهد و نه تنها خاطره خوش را در ذهن او ماندگار می‌سازد، در رشد عاطفی و اجتماعی او تاثیر بسزایی دارد. 🌼نوروز و آداب ورسوم وآیین‌های نوروزی می‌تواند فرصتی باشد برای آموزش آیین‌های ملی و احترام به طبیعت (گل، گیاه، جانوران و کره زمین)، صلح، انسان دوستی، آموزش ارزش‌های انسانی مانند احترام به بزرگ‌ترها و پیشکسوت‌ها به ویژه در این عصر فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی که از بسیاری از ارزش‌های انسانی‌مان فاصله گرفته ایم. 🍃روز اول فروردین «نوروز » به معنی نخستین روز از ماه فروردین است. ایرانیان در قدیم برای هر روز از ماه نامی گذاشته بودند و روز اول بهار یا فروردین، هُرمَزد نام داشت. 🍃سازهای نوروزی در گذشته های دور رسم این طور بود كه در نوروز گروهی نوازنده ساز می نواختند و با آهنگ های شاد آمدن سال نو را تبریک می گفتند. ساز ها انواع مختلفی دارند. اما سازهایی که در این جشن به کار می رفت سازهای سورنای، كرنای، بوق و طبل و دهل بود. ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
🐤 غذا برای پرنده ها 🐤 امیرحسین پرنده ها را خیلی دوست دارد.دلش می خواهد در روزهای سرد زمستان برایشان خرده نان بریزد تا بخورند. اما آن ها در آپارتمان زندگی می کنند و حیاط و باغچه ندارند تا در آنجا برای پرنده ها خرده نان بریزند. امیرحسین پرنده ها را خیلی دوست دارد.دلش می خواهد در روزهای سرد زمستان برایشان خرده نان بریزد تا بخورند.اما آنها در آپارتمان زندگی می کنند و حیاط و باغچه ندارند تا در آنجا برای پرنده ها خرده نان بریزند. در یک روز سرد زمستان، وقتی امیرحسین سر کلاس نشسته بود، یک گنجشک کوچولو پشت پنجره ی کلاس شان آمد و به شیشه نوک زد. خانم مربی پنجره را بازکرد،گنجشک کوچولو وارد کلاس شد و پرزد و رفت روی لامپ مهتابی نشست. همه ی بچه ها از دیدن گنجشک خوشحال شدند.دلشان می خواست به او خوراکی بدهند ولی گنجشک کوچولو می ترسید پایین بیاید.همان جا روی لامپ نشسته بود و با چشم های ریز و سیاهش به آنها نگاه می کرد. خانم مربی گفت:«بچه ها، پرنده ها در فصل زمستان نمی توانند راحت غذا پیدا کنند. اگر هرروز کمی خرده نان در باغچه یا حیاط خانه هایتان بریزید، می آیند و می خورند.» امیرحسین گفت:« خانم ما که حیاط نداریم.» چند تا از بچه ها هم گفتند:« ما هم حیاط نداریم.» خانم مربی گفت:نشما می توانید کمی خرده نان یا گندم بیاورید و توی باغچه ی مدرسه بریزید تا پرنده ها بیایند و بخورند.» بعد هم پنجره را بازکرد و گنجشک کوچولو پر زد و رفت. فردای آن روز امیرحسین از مادرش خواست تا کمی غذا برای پرنده ها به او بدهد.مادرش مقداری نانِ نرم خرد کرد و در یک کیسه ی پلاستیکی ریخت و به امیرحسین داد. امیرحسین به خانم مربی گفت که برای پرنده ها غذا آورده است.خانم مربی و امیرحسین و تمام بچه هایی که برای پرنده ها غذا آورده بودند، به حیاط رفتند و خرده نان ها و گندم ها را کنار باغچه ریختند و به کلاس برگشتند.چند دقیقه ی بعد، یک دسته گنجشک و دوتا یاکریم آمدند و مشغول خوردن شدند. بچه ها پشت پنجره ایستاده بودند و به آنها نگاه می کردند. ناگهان یک کلاغ سیاه قارقارکنان آمد و میان گنجشک ها نشست.او به گنجشک ها نوک می زد تا بروند و او تنهایی همه ی خرده نان ها را بخورد. اما گنجشک ها فقط کمی از او دور شدند و به خوردن دانه ها ادامه دادند. کلاغ هم کمی از نان ها را خورد و قارقارکنان پرید و رفت.خانم مربی گفت:« بچه ها فکر می کنم کلاغه رفت تا دوستانش را خبرکند بیایند این جا و صبحانه بخورند.» بچه ها خندیدند.خانم مربی گفت:«حالا سرجاهایتان بنشینید و یک نقاشی قشنگ بکشید.»آن روز امیرحسین و دوستانش فقط عکس گنجشک و کلاغ و یا کریم و باغچه ی مدرسه را کشیدند 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
یک آیه یک قصه .MP3
21.97M
🌸عنوان قصه 🍂 هدی نگران نباش 🍂اشاره به آیه ۱۱۴سوره مبارکه هود وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺳﺎﻋﺎﺕ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺷﺐ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭ ، ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ، ﺑﺪﻱ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺗﺬﻛّﺮ ﻭ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭﻱ ﺍﺳﺖ .(١١٤) 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهم _ماه_مبارک_رمضان 🌟 آشنایی کودکان با اسماء الله به زبان کودکانه 🌟 برای حضرت ام الائمه این یک بس که نور فاطمه بر دامن مکرم داشت 🌟 🌟خدیجه مادر ما اولین مسلمانی است که با ولای علی عهد خویش محکم داشت🌟 وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها تسلیت باد🏴 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کودکانه داستان زندگی حضرت خدیجه سلام الله علیها 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️شعر ﴿ حضرت خدیجه ﴾ سلام الله علیها 🌸🌼🍃🌼🌸 🌸مـادربــزرگ دوباره 🌱برام یه قصه داره 🌸از مـــهــرَبــونـــیـــای 🌱خدیجه میـشُـماره 🌸🍃 🌸مـادرِفــاطــمــه کــه 🌱مثـلِ گـــلِ بــهــاره 🌸چه‌خاطراتِ خوبی 🌱پـــیـامبــر از او داره 🌼🍃 🌸میگه رسولِ اکرم 🌱ایـن بانــویِ فداکار 🌸بــوده بـــرایِ من او 🌱همیشه بهترین یار 🌸🍃 🌸هــمـسـرِ مــهـربــانـــم 🌱توو قلبِ من‌ داره‌جا 🌸او داده امــــوالـــشـــو 🌱هــمــه بـــه راهِ خـــدا 🌼🍃 🌸دربیست‌وهفتِ‌رجب 🌱که‌ شد محمد نـبی 🌸ایمان آورد آن جـناب 🌱هــمـراهِ مـــولــا عــلــی 🌸🍃 🌸خــدیجـه و مرتضی 🌱بــودند دو یارِ رسول 🌸که‌ هردو پیش‌از همه 🌱اسلام رو کردن قبول 🍃شاعر ‌: سلمان آتشی ‌‌🌼🍃🖤🍃🌼 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
سلام آقای آسیابون_صدای اصلی_50632-mc.mp3
14.49M
🌃 قصه شب 🌃 🌼 سلام آقای آسیابون 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قدرت صابون.pdf
13.87M
👆 🌼پی دی اف 🌸عنوان: قدرت صابون 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دوستی سنجاقک و شاپرک_صدای اصلی_50633-mc.mp3
11.88M
🌃 قصه شب 🌃 🌼 دوستی سنجاقک و شاپرک 🌸🌸🌼🌸🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر ﴿إنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُسرِفین﴾ خداونداسرافکاران‌رادوست‌ندارد 🌸🌼🍃🌼🌸 یک‌روز امامِ هشتم مشغول میوه چیدن یک سیبِ نیم‌خورده در جوی آب دیدن 🌸🍃 با اخمْ امام فرمود: کی خورده است آنرا دربینِ جمع‌برخاست یک‌ یارِ خوبِ مولا 🌼🍃 با حالتِ خجالت آمد به پیش و گفتا دارم قـبول آقا کارم نبوده زیبا 🌸🍃 آنگاه امام فرمود: اسرافْ کارِ زشت است هرکس که کرده اسراف محروم از بهشت است 🌼🍃 در چند جایِ قرآن این آیه را نوشته است اسراف و دور ریختن کارِ بد است و زشت است 🌸🍃 هر مرد و زن بـه دنـیا اسراف دارد او دوست قـــرآنِ مـا بــــفرمـود شیطان برادرِ اوست 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر : سلمان آتشی ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸
:سنجاب بازیگوش یکی بود یکی نبود .توی یک جنگل بزرگ ,قسمتی که سنجاب ها زندگی می کردن یک سنجاب کوچولویی بود که خیلی بازیگوش بود. سنجاب کوچولو با بازیگوشی هاش دل اهالی جنگل را می شکست و هرچی مادرش می گفت این کارهارا نکن گوش نمی کرد. سنجاب قصه ی ما به سنجاب های جنگل فندق پرت می کرد و اونا را مسخره میکرد و می خندید . یک روز سنجا ب که میخواست از درخت بالا برودو به بچه ها فندق پرت کند پاش لیز خورد و افتاد پایین و پاش شکست. سنجا ب دیگه باید تو رختخواب استراحت می کرد و ازخانه بیرون نمی رفت . یعداز ظهر همون روز سنجا ب های جنگل با کلی فندق به دیدن سنجاب کوچولو آمدن . سنجاب از کاری که کرده بود پشیمان شد و خیلی خجالت کشید و از همه‌ی سنجاب ها معذرت خواهی کرد.اون فهمید که نباید دیگران را اذیت کند . سنجاب از دوستاش یاد گرفت که باید تو دلهای همه مهربونی باشه تا تو مشکلات به هم کمک کنیم و در کنار هم باشیم. باتشکر از نویسنده:آرزوصالحی 🐿🐿🐿🐿🐿🐿 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عزیز جون! من نمی دونم «مُدَّثِّر» چیه؟.MP3
23.49M
🌸عنوان قصه 🍂 ماجرای کلاه عزیز جون 🍂اشاره به آیه ۱سوره مبارکه مدثر يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ﺍﻱ ﺟﺎﻣﻪ ﺑﺮﺧﻮﺩ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ !(١) 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
این کاردستی یکی از زیباترین کاردستی های دنیاست! فقط یا چند تکه کاغذرنگی و پنبه یک رنگین کمون زیبا و واقعی بسازید که هرجای خونه لبخند به لبتون میاره😘 💕 💜💕 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦋فلوت زن و پروانه ها روزی روزگاری در یک سرزمین خیلی دور، یک روستا در لبه‌ی یک جنگل قرار داشت به نام هملین. هملین یک روستای عادی بود! اونجا مادرها و پدرها زندگی میکردن! مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها! بچه‌ها! و حتی حیوانات اهلی! ولی این روستا فقط یک چیز نداشت و آن هم پروانه بود! تا روزی رسید که بالاخره هملین پروانه هم داشت! دسته‌های بزرگی از پروانه‌ها از کوه‌ها پایین اومدن و توی خیابون‌ها پرواز کردن. پروانه‌ها اونقدر زیاد بودن که خورشید پشت بال‌های اونا پنهان شده بود. یک فرش از پروانه‌ها،کل خیابون‌ها، سقف‌ها و شیروونی‌ها رو پوشوند! بچه‌های توی روستا عاشق پروانه‌ها شده بودن!اونا توی خیابون‎‌هاوپارک‌ها دنبال پروانه‌هامیکردن وسعی میکردن که اونارو بگیرن!اما پروانه‌ها خیلی باهوش بودن و بالاترپروازمیکردن ازدست بچه‌هافرار میکردن وبه بچه‌هامیخندیدن! مردم هملین،یک روزتوی شورای روستا دور هم جمع شدن تاتصمیم بگیرن که چه کار بایدبکنن! شهردارگفت: این پروانه‌ها حسابی شهر رو شلوغ و نامرتب کردن!همه جای شهرآبی وقرمز و زردشده! آقای شهردارانگشتش روبالا آورد!انگشت آقای شهردارمثل رنگین کمون شده بود! خانم مدیر گفت: بچه‌ها اصلا توی مدرسه حواسشون به درس نیست!اوناهمش ازپنجره‌ها به پروانه‌هانگاه میکنن. یکی ازپدرهاگفت: شایدبایدیک عالمه تورپروانه بخریم و همه‌ی اوناروبندازیم توی تله! پس به همه‌ی افراد روستا،یک تورپروانه دادن! همه‌ی مردم تلاش کردن که پروانه‌هاروبا تور بگیرن! اما اون پروانه‌های باهوش بالاتر و بالاتر پرواز کردن وبال زدن وبه اوناخندیدن! بعدازچندروز که همه ناامیدشدن،آقای نانوا گفت: من یک پسر رو میشناسم که به گرفتن پروانه‌هامعروفه! پس مردم هملین یک نامه برای اون پسر فرستادن وفردای اون روز،اون پسربه شورای هملین اومد! پسر گفت: من میتونم شماروازدست این پروانه‌ها خلاص کنم!اما به جای دست مزد باید به مردم فقیر روستای بغلی غذابدید!سیب و پرتقال کافی برای یک سال!فقط بااین شرط من شمارو از شر این پروانه‌ها خلاص میکنم! مردم هملین گفتن: ماهرکاری حاضریم بکنیم!تو ازشر پروانه‌ها خلاص شو و ما به مردم فقیر غذا میدیم! صبح روزبعد،پسرک با یک فلوت جادویی برگشت!لحظه‌ای که شروع به نواحتن آهنگ گوش نوازش کرد،تمام پروانه‌ها شیفته‌ی آهنگ اون شدن وبه دنبالش پرواز کردن!اون‌هادنبال پسرک پروازکردندتا پسرک از روستا خارج شد!انگارکه یک رنگین کمان زیباپشت پسرک درحال حرکت بود. مردم هملین به روستاشون نگاه کردن! اون‌هاروستاشون رو پس گرفته بودن! درخت‌ها شبیه درخت بودن و دیگه زیر پروانه‌ها قایم نشده بودن! باد،گرد جادویی پروانه‌ها رو هم با خودش برد.حالا دیگه بچه‌ها هیچ چیزی نداشتن که از پشت پنجره بهش نگاه کنن!برای همین سرشون رو برگردوندن و دوباره حواسشون رو به درس جمع کردن! شایدبچه‌ها کمی کمتر خوشحال بودن!اما اونا مدت خیلی کمی پروانه‌ها رو میشناختن!برای همین خیلی زود اونا رو فراموش کردن! ولی مردم روستا انگار یک چیز دیگه رو هم فراموش کرده بودن!اونا سیب‌ها و پرتقال‌ها رو به مردم فقیر روستای بغلی ندادن و وقتی که پسرفلوت زن بهشون یادآوری کرد،اونا گفتن: اینا همش چرته!اون پروانه‌هاخودشون پروازکردن و رفتن!تو که کاری نکردی! پس سحرگاه فرداصبح،پسرک روی تپه‌ی روستاایستاد و شروع کرد به فلوت زدن! این بارپسرک یک آهنگی رو نواخت که بچه‌ها رو شیفته‌ی خودش کرد.اون آهنگ باعث شد که بچه‌ها رو به یاد جشن تولد و حباب‌ها و ایستادن بالای کوه می‌انداخت. همه‌ی بچه‌های هملین با صدای موسیقی جادویی از خواب بیدار شدن و به دنبالش رفتن.همه‌ی اونا خوشحال و خندان از داخل خیابون‌ها دنبال پسرک از روستا خارج شدن و دیگه هیچکس اونا رو ندید! وقتی مردم هملین بیدار شدن و فهمیدن که چه اتفاقی افتاده،حسابی ناراحت و شرمنده شدن!اونا به پسرک گفتن: ما سیب‌ها و پرتقال‌ها رو به مردم فقیر میدیم! فقط بچه‌های ما رو به ما برگردون. ولی مشکل اینجا بود که بچه‌ها به یک سرزمین دور جادویی پر از موسیقی رفته بودن و هر روز با پروانه‌ها اونجا میخوندن و شادی میکردن. بچه‌ها فهمیده بودن که عاشق بازی با پروانه‌ها هستن و پروانه‌ها هم فهمیده بودن که بچه‌ها رو خیلی دوست دارن. پسرک گفت: بچه‌ها حاضر نیستن که بدون پروانه‌ها به خونه برگردن! مردم روستا گفتن: اشکالی نداره! فقط بچه‌ها رو برگردون! پروانه‌ها هم میتونن که برگردن! و پسرک برای آخرین بار موسیقی جادویی رو نواخت و بچه‌ها و پروانه‌ها با هم به روستا برگشتن!و از اون روزه که روستای هملین همیشه پر از پروانه‌ها و گردهای جادویی اون هاست! مردم روستا برای برگشتن بچه‌ها، یک جشن بزرگ گرفتن و به مردم فقیر روستای کناری،سیب و پرتقال دادن! ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
جوجه كوچولوی تنبل.MP3
34.54M
🐥جوجه کوچولوی تنبل 🐥 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ | اَسماءُ الحُسنی ۲ 🌙همخوانی نام های نیکوی خداوند متعال ویژه ماه مبارک رمضان ⭕️با سبک جدید و نغمات نو ⚜اجرای همزمان اعضای نوجوان و بزرگسال: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📌ضبط صدا و تنظیم: 🎙استدیو تسنیم اصفهان 📽تصویر برداری شده در: 🏡خانه خاطره انگیز "سريال قصه های مجید" 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: 🌐 aparat.com/v/qrH9x ‌‌🌼🍃🌸🍂🌼🍃🌸 🌼اولین کانال تخصصی قصه های تربیتی کودکانه http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🌼🌼🍃🌸🌸 👈 کانال تربیت کودکانه 👈کتاب اختصاصی کودکانه
pdf 🌸عنوان قصه: روباه 🦊 و آقا موشه 🐭 👇👇
Roobah Va Agha Mooshe_istgahekoodak.ir.pdf
3.85M
pdf 🌸عنوان قصه: روباه 🦊 و آقا موشه 🐭 🌸🌸🌸🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🦋🌸عید نوروز🌸🦋 کلاغه روی دیوار صدا میکرد قار و قار می گفت خبر خبردار اومده فصل بهار هوا شده پاک پاک سبزه در اومد ازخاک برفها دیگه آب شدن چشمه ها پر آب شدن بهار و عید نوروز آمده اند از امروز با سبدای پرگل با لاله و با سنبل در این بهار زیبا دنیا شده با صفا 🦋 🌸🦋 🦋🌸🦋 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4