فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁آغاز فصل زیبای پاییز
با عطر خوش #صلوات 🍁
🍁اللّهُمَّصَلِّعَلي
🍂مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🍁وَعَجِّلفَرَجَهُــم
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر
یار دبستانی من
با من و همراه منی
تو دست هم دستای ما
همسفر راه منی
جبهه ی ما مدرسه شد
معلم ما شهدا
آمریکا شیطان بزرگ
میترسه از رهبر ما
دشمن ما منتظره
تا من و تو خسته بشیم
تو قفس دشمنیاش
مونده و پربسته بشیم
ما می تونیم با همدلی
دشمنارو ناامید کنیم
میون دنیا دوباره
ایرانو روسفید کنیم
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
موش کوچولو کی خوابید؟_صدای اصلی_489727-mc.mp3
5.13M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🐭 موش کوچولو کی خوابید
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#یک_قصه_یک_حدیث
🌳درخت بلوط
حسنی در حالیکه داشت به سمت مضنون اشاره میکرد به قاضی گفت: "جناب! سال قبل پیش از سفر به خارج، من یک حلقهی الماس در زیر یک درخت بلوط به دست این مرد سپردم. اکنون من خواهان حلقه ام هستم اما او آن را به من پس نمی دهد. "
قاضی از میستیک کهیا که در جایگاه ویژه نشسته بود پرسید:
"چرا حلقه اش را پس ندادی؟"
کهیا گفت:"او دروغ میگوید.او به من حلقه ای نداده است. "
قاضی رو به حسنی کرد:
"آیا شاهدی داری که دیده باشد که تو حلقه را به این مرد داده ای؟
"نه زمانی که من حلقه را زیر درخت بلوط به او دادم کسی آنجا نبود. "
قاضی به حسنی دستور داد تا برود و شاخه ای از درخت بلوط را بیاورد.
چند دقیقه بعد قاضی رو به میستیک کهیا کرد و گفت:
"کجا میتواند باشد؟من نمی دانم که او بازخواهد گشت یا نه.برو به خارج از پنجره نگاه کن و به من بگو که آیا او در حال آمدن است.
میستیک کهیا حتی از جای خود نیز تکان نخورد اما جواب داد:
"او نمی تواند در کمتر از سه ساعت به اینجا برسد، چون مسافت طولانی است."
قاضی رو به میستیک کهیا کرد و گفت:
"نه تنها دروغگو هستی بلکه احمق هم هستی! اگر تو حلقه را نگرفته بودی از کجا میدانستی که جای درخت بلوط کجاست. هیچ گاه حدیث پیامبر را شنیده ای؟
"ای مردم! هیچ گاه دروغ نگویید! چون دروغ و ایمان قابل جمع نیستند
قاضی او را با حکمی سنگین مجازات کرد.
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.ح
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
کی می تونه شنا کنه؟_صدای اصلی_490247-mc.mp3
5.37M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼 کی میتونه شنا کنه
🌸توی یه مزرعه ی سرسبز حیوونای اهلی زندگی میکردن. بین همه ی اون حیوونا یه جوجه خروس بود و یه جوجه اردک که دوستان خوبی برای هم بودن .
یه روز که جوجه خروسه رفت تا با دوستش اردک کوچولو بازی کنه مامان اردکه گفت امروز روز یادگیری شناست...
🍃کودکان با شنیدن این داستان متوجه میشن که خداوند همه ی حیوانات رو به یه شکل نیافریده و هر کدومشون توانایی خاص خودشون رو دارن.
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شتر گاو پلنگ
یک روزِ صبحِ بهاری، خانم معلم سر کلاس نقاشی به بچهها گفت:.«دفتر نقاشیهایتان را روی میز بگذارید، امروز میخواهیم یک نقاشی بکشیم؛ نقاشی از یک حیوان خیلی خیلی قشنگ! بچهها حیوان قشنگِ ما شتر، گاو، پلنگ است، من میخواهم ببینم کدام یک از شما میدانید اسم واقعی این حیوان چیست؟»
بچهها شروع کردند به پچ پچ کردن آنها نمیدانستند این حیوان چه حیوانی است و اسم واقعیاش چیست! اصلا تا حالا چنین اسمی نشنیده بودند و چنین حیوانی را ندیده بودند .
مائده مداد را به گوشهی پیشانیاش میزد و فکر میکرد یکدفعه گفت:«خانوم دارید شوخی میکنید؟»
بهاره خندید و گفت:«خانوم میشه هم شتر وهم گاو و هم پلنگ بکشیم؟»
هلیا که مدادش را در هوا تکان میداد گفت:« نه به نظرم یک حیوان بکشیم که هم شبیه شتر، هم شبیه گاو و هم شبیه پلنگ باشد»
خانم معلم خوشحال شد و رو به هلیا گفت:« آفرین دخترم دقیقا همینطور است. به نظر شما کدام حیوان هم شبیه گاو هم شبیه پلنگ و هم شبیه شتر است؟»
کلاس ساکت شد همه داشتند فکر میکردند که چنین حیوانی وجود دارد یا نه؟ شاید قرار بود آنها کشفش کنند! یا خودشان با خلاقیت چنین حیوانی را تصور کنند و بکشند.
فاطمه که تا این لحظه به حرفهای دوستانش گوش میکرد بلند شد و گفت:«خانوم اجازه ! میشود بگویید این حیوان چرا شبیه خودش نیست؟ چرا شبیه گاو و شتر و پلنگ است؟!»
خانم معلم لبخندی زد. به بچه ها نگاه کرد. همه با دهان باز و چشمان گرد به او نگاه میکردند و منتظر جواب بودند ایستاد و روی تخته یک سر کشید! سری شبیه شتر! با دو تا شاخک عجیب بعد گردن درازی مثل گردن شتر اما کمی بلندتر به آن وصل کرد بچهها هنوز منتظر بودند، بهاره گفت:«شتر که شاخ ندارد!»
خانم معلم یک بدن بامزه هم گوشهی دیگر تخته کشید و روی آن خالهایی مثل خال پلنگ گذاشت! گوشهی دیگر تخته چهار تا پا کشید با سمهایی شبیه سم گاو! ماژیک را کنار گذاشت و گفت:«خب بچهها بگویید ببینم اگر اینها را به هم وصل کنیم چه حیوانی داریم؟» بچه ها یک صدا فریاد زدند:«شتر، گاو ، پلنگ»
خانم معلم خندید و گفت :«اسم اصلیاش چیست؟» همه یک صدا گفتند:«زرافه»
خانم معلم برای بچهها دست زد و گفت:« آفرین! برای خودتان دست بزنید» بچهها هیجانزده دست زدند و هورا کشیدند. خانم معلم رو به بچهها کرد و گفت:«دخترهای گلم خدای مهربان این حیوان را آفرید تا به ما بگوید آفریدن و ساختن هر چیزی برای او ممکن است حتی حیوانی که مثل سه حیوان باشد، حالا همگی یک زرافه زیبا در یک جنگل سرسبزبکشید که از شاخه های یک درخت بلند غذا و میوه میخورد.»
اقتباس از توحید مفضل
#باران
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شاپرک و بوتهی گل سرخ_صدای اصلی_490234-mc.mp3
5.34M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌹 شاپرک و بوته گل سرخ
🦋در یه روز قشنگ بهاری توی یه دشت پر از گل، روی یه بوته ی گل سرخ ، شاپرک کوچولویی به دنیا اومد. خانم شاپرک نگاهی
به بچه اش انداخت ، شاپرک کوچولو خیلی قشنگ بود. اون با باز کردن چشماش به مادرش سلام کرد و به اطرافش نگاه کرد. عجب جای زیبایی
🦋کودکان با شنیدن این داستان با مفهوم عبارت «هیچ جای دنیا، خونه ی خود آدم نمیشه» آشنا میشن.
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.ح
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌿🦋🌿🦋🌿🦋🌿🦋🌿🦋
🦋مربی امچه خوب و مهربونه
🌿وقتی میخنده مثل گل میمونه
🦋وقتی میاد توی کلاس میشینه
🌿فکر میکنم فقط منو میبینه
🦋قصه میگه برای ما میخونه
🌿صدای گرمش تو گوشم میمونه
🦋مهر ومحبتش تموم نمیشه
🌿ما بچه ها دوستش داریم همیشه
🦋🌿🦋🌿🦋🌿🦋🌿🦋🌿
#معلم
#محتوای_ویژه_مدرسه
#قصه_کودکانه
.
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
همه چیز درباره سیب.pdf
4.7M
#قصه_متنی_و_تصویر👆
#قصه_کودکانه
🌼پی دی اف
🍎عنوان:همه چیز درباره سیب
🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌷 ویژه #هفته_دفاع_مقدس
#شعر
🌸پای پلاستیکی
یه پا داره باباجون
پلاستیکی و کوتاه
وقتی درش می یاره
می کنم اونو نگاه
می گم بابا چرا پات
فرق داره با پای ما
از کی پا تو گرفتی
چی شد که پات شد جدا
بابا می گه یه هدیه است
این پای خوب و قشنگ
دادن اونو به من چون
قطع شده پام توی جنگ
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
کانال تربیتی کودکانه👇
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مادر فصل ها_صدای اصلی_490236-mc.mp3
4.43M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🌼 مادر فصل ها
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✍ شعر فرزند من
🧡 «فرزندِ من باهوشه
💛 شیر وعسل مینوشه»
💚 لباس ساده ، ارزون
💙 شاد و تمیز میپوشه
♥️ آموزگارِ خود را
🧡 فرمانبر و بگوشه
💜 تویِ کلاسبه درساش
💚 گوشمیده و خموشه
💜 برای درس و مشقش
❤️ همیشه او میکوشه
💚 دوسداره کاروکوشش
💙 فعال و پر خروشه
🧡 اهلِ نشاط و ورزش
💛 عاشقِ جُنب و جوشه
💚 هرکی نماز میخونه
❤️ زرنگه و باهوشه
💙 تویِ بهشتِ زیبا
💛 شیر و عسل مینوشه
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر ؛سلمان آتشی
#شعر_کودک
#وظایف_دانشآموز
#ورزش
#درس
#عبادت_نماز
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گام اول :
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ🌼
لطفا هرروز جملات درمنزل تکرار وتمرین شود تا انشاءالله حفظ شوند.
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ayat1.mp3
379.7K
گام اول آیةالکرسی ⭐️
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سنجاب کوچولوی قهوهای و دریا_صدای اصلی_490232-mc.mp3
5.06M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🐿سنجاب کوچولو قهوه ای و دریا
توی یه مزرعه ی سرسبز و بزرگ، یه سنجاب کوچولوی قهوه ای، توی لونه اش زندگی میکرد، اون آرزو داشت که بتونه از مزرعه
بیرون بره و همه جا رو ببینه اون خیلی دوست داشت بره و از نزدیک دریا رو ببینه آخه اون تا حالا دریا رو از نزدیک ندیده بود.
🌸کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که هیچ وقت نباید درباره ی چیزی که هیچ آگاهی ای درباره اش ندارن، با عجله رفتار کنن چون ممکنه به دردسر بیفتن و یا حتی سلامتی خودشون و دیگران رو به خطر بندازن
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گام دوم :
لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ🌼
لطفا هرروز جملات درمنزل تکرار وتمرین شود تا انشاءالله حفظ شوند.
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ayat2.mp3
177K
گام دوم آیةالکرسی 🌼
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🌼ابن سینا و ابن مسکویه
ابوعلی بن سينا هنوز به سن بیست سال نرسیده
بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سرآمد عصر شد.
روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد با کمال غرور گردویی را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت: «مساحت سطح این را تعیین کن.»
ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود «کتاب طهاره الاعراق» به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم.
تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.
بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.
🌼نویسنده:استاد شهید مرتضی مطهری
✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز میباشد.
🌸🍂🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اردک کوچولو_صدای اصلی_490235-mc.mp3
4.7M
#قصه_صوتی
#قصه_کودکانه
🌃 قصه شب 🌃
🦆اردک کوچولو
🍃توی یه مزرعه که نزدیک به برکه ی بزرگ بود، خانم اردکه روی تخم هاش نشسته بود و منتظر جوجه های ناز و تپلش بود که یکی یکی از توی تخم بیرون بیان. سرانجام جوجه اردکا به دنیا اومدن اونا کم کم بزرگ شدن و وقتش رسید که شنا کردن رو یاد بگیرن...
🌼کودکان با شنیدن این داستان یاد میگیرن که با کمی فکر و خلاقیت میتونن برای هر مشکلی راه حل مناسب پیدا کنن.
🌸🌸🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#رنگآمیزی
#آتشنشانی
#رنگامیزی_کودکان_پیشدبستانی
#واحدکارعلوم_آشنایی_با_مشاغل
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
آموزش گام به گام آیةالکرسی ⭐️
گام سوم :
لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ayat3.mp3
147.3K
گام سوم آیةالکرسی ⭐️
🌸🌸🌼🌸🌸
کانال تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
جورچین جدید
یسنا مداد رنگی هایش را روی میز گذاشت، دفترش را باز کرد.
یک مامان کانگورو کشید که توی کیسه اش یک کانگوروی کوچولو استراحت میکرد. مامان کانگورو داشت برای کانگورو کوچولو کتاب می خواند.
یسنا نقاشی اش را رنگ کرد، دفترش را برداشت و از اتتق بیرون رفت.
مامان داشت کتاب می خواند، یسنا جلو رفت. گفت:« مامان چشمانت را ببند» مامان چشمانش را بست. یسنا نقاشی اش را جلوی صورت مامان گرفت.
مامان محکم او را بوسید گفت:« آفرین خیلی نقاشی قشنگی کشیدی! تو یک هنرمندی!»
یسنا نقاشی را روی مبل گذاشت. ماهان کوچولو را که تازه خوابش برده بود دید. رفت و کنار ماهان دراز کشید. کم کم خوابش برد.
وقتی از خواب بیدار شد ماهان را کنارش ندید، سریع از جایش پرید. یاد نقاشی اش افتاد، اما نقاشی روی مبل نبود! این طرف و آن طرف را نگاه کرد.
صدای خنده ماهان را شنید. ماهان را دید که گوشه ای نشسته و تکه های پاره نقاشی یسنا روی پایش ریخته است.
یسنا اخم کرد ، چشمانش پر از اشک شد. سریع به سمت ماهان دوید.
تکه های نقاشی را از ماهان گرفت، بلند گفت :«چرا نقاشی من را پاره کردی؟»
اما ماهان که حرف زدن بلد نبود! اخم یسنا را که دید بغض کرد.
می خواست گریه کند اما یسنا خیلی ماهان را دوست داشت.
تکههای نقاشی را روی میز گذاشت. ماهان را بوسید و گفت:« نازی! نازی!»
بعد هم با چشمان گریان و نقاشی پاره پیش مامان رفت.
مامان لیوان را داخل کابینت گذاشت، دستش را روی موهای یسنا کشید و گفت:« میدانم که از این کار ماهان خیلی ناراحت شدی! اما من یک فکری دارم»
مامان اشک های یسنا را پاک کرد، با هم به اتاق رفتند گفت:« ببین دخترم تو الان یک جورچین داری یک جورچین کانگورویی! جورچینت را بچین! »
یسنا خندید و جورچین کانگرویی اش را چید.
#باران
#قصه
🌸🌼🍃🌸
کانال تربیت کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43