eitaa logo
قصه های کودکانه
33.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
908 ویدیو
320 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
در این ۸ جا بچتو محکم بغل کن! ۱. وقتی براتون با هیجان چیزی تعریف میکنه، بغلش کنید تا عزت نفس بگیره! ۲. وقتی کودک صحنه دعوا و مشاجره رو میبینه، بغلش کنید که نترسه! ۳. وقتی از سر کار برمیگردین یا چند ساعت ازش دور بودین بغلش کنید تا بفهمه براتون مهمه! ۴. وقتی موفقیت کوچک و بزرگ بدست میاره، بغلش کنید که به خودش افتخار کنه! ۵. وقتی با کسی دعواش میشه یا کسی دعواش کرده بغلش کنید که آروم بشه! ۶. وقتی اتفاق بدی براش افتاده یا در کاری شکست خورده، بغلش کنید تا بدونه شما همیشه دوسش دارید! ۷. وقتی مریض شده و حال نداره بغلش کنید تا سیستم ایمنی بدنش قوی تر بشه! ۸. وقتی داره بازی میکنه یا درس میخونه و حواسش نیست، یهو بغلش کنید تا بدونه خیلی دوستش دارید! 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅نکته گوش چپ کودک مرکز احساسات و عشق گوش چپ که اطلاعات خود را به نیمکره راست مغز ارسال میکند، گوش "عشق" است و بنابراین عبارات احساسی را برای درک بهتر باید در گوش چپ کودک نجوا کرد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💟اسباب بازیهای مفید برای رشد ذهنی و جسمی کودکانتان💟 ☣خمیربازی و گل‌بازی☣ 🔆احتمالا هیچ کودکی پیدا نمی‌شود که از انجام این بازی‌ها لذت نبرد. اغلب کودکان به اینکه با دست‌شان ماده نرم و قابل انعطافی مانند خمیر یا گل را لمس کنند و شکل‌های مختلف بسازند علاقه زیادی دارند. 🚸توصیه ما به والدین این است که جلوی این گرایش کودک را نگیرند و با فراهم کردن شرایط بدون نگرانی از کثیف شدن کودک یا محیط اطراف به او اجازه دهند این بازی را با خیال راحت انجام دهد. 🔆خمیر یا گل‌بازی می‌تواند تاثیر قابل توجهی در تقویت مهارت حرکتی کودک داشته باشد، برای کودکانی که مچ دست یا سرانگشتان ضعیفی دارند، انتخاب مناسبی است تا به تقویت این عضلات کمک کند. 🔆همچنین این بازی مقدمه مهارت دست گرفتن قاشق🥄 و کنترل آن و در سنین بالاتر مداد ✏️ دست گرفتن توسط کودک است. علاوه بر اینها تخلیه هیجانی خوبی در این بازی نهفته است. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سفر بزرگ_صدای اصلی_209928-mc.mp3
9.58M
🌸سفر بزرگ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
شب تو آسمون، ماه هم خوابیده🌜 لحافی از ابر، رویش کشیده☁️ از توی جنگل، از اون پایینا🌲 صدایی میاد، صدایی تنها ماه مهربون، دستش می گیره🌛 یه چتر ابری، تا پایین می ره☁️ لالا لالایی، تق و تق و تاق⚡️ دارکوبه بخواب، بی نور چراغ💡 لالا لالایی، جیک و جیک و جیک🐤 باید بخوابی، گنجشک کوچیک🐥 لالا لالایی، گردوی غلتون وقت خوابته، سنجاب شیطون🐿 لالا لالایی، لالایی لالا💤 بچه ها شده، وقت خواب حالا😴 رو بالش نرم، لحاف رنگین همه ببینید، خوابای شیرین💤 لالا لالایی لالا لالایی قور و قور و قور، صدا آشناست🐸 از توی برکه، قورباغه اونجاست🐸 برگ نیلوفر، جای خوابشه 🍀 بالش نداره، هی بیدار میشه🐸 ماه مهربون، دلش می سوزه 🌜 از یه تیکه ابر، بالش می دوزه☁️ بچه قورباغه، آروم می خوابه🐸 باز تو آسمون، مهتاب می تابه⭐️🌜 لالا لالایی، لالایی لالا💤😴 بچه ها شده، وقت خواب حالا🌜 رو بالش نرم، لحاف رنگین همه ببینید، خوابای شیرین لالا لالایی😴💤 لالا لالایی😴💤 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐭نقاشی جری 🌸ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐭ویدیو آموزش نقاشی جری 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
☀️عید قربان مبارک☀️ خدای کعبه ای تو معبود مکه ای تو به گفته ی ابراهیم پیامبر خالق یکتایی تو عید قربان عیدماست عید بزرگ اسلام دست بزنیدبچه ها عید بزرگ قربان دلم میخواد که روزی راهیه مکه باشم بعد از طواف کعبه حاجی مکه باشم مدینه ی منور و مکه مکرم دو شهر حاجت هستند صلی علی محمد صلوات بر محمد 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌼داستان زیبا حضرت ابراهیم و قربانی کردن فرزندش بچه های عزیز حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از پیامبران بود. این پیامبر خدا پسری داشت به اسم اسماعیل که او هم از پیامبران بود. در یکی از شب ها حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب دید که یه فرشته ای نزدش آمد و فرمود خداوند متعال می فرماید: اسماعیل فرزند خود را برای من قربانی کن. حضرت ابراهیم علیه السلام وحشت زده از خواب بیدار شد. و با خود فکر کرد که این خواب یه دستوری از خداست یا وسوسه شیطان. دو شب دیگر هم این خواب را دید و کاملا متوجه شد که مامور به انجام این کار شده است. صبح روز بعد به هاجر ( هاجر همسر حضرت ابراهیم علیه السلام و مادر اسماعیل بود ) گفت: برخیز و به اسماعیل لباس های زیبا بپوشان! زیرا می خواهم او را به مهمانی دوست بسیار بزرگی ببرم. هاجر، اسماعیل را شستشو داد و معطر ساخت . حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام از هاجر خداحافظی کردند. حضرت ابراهیم فرزند خود را برداشت و برای اینکه قربانی کردن اسماعیل از چشم مادرش دور باشد بسوی منا حرکت کرد ( بچه ها منا محلی است که در حدود ۱۰ کیلومتری مکه واقع شده است و حجاج در آنجا قربانی می کنند) در هنگام حرکت بسوی منا، در سه جا شیطان در برابر حضرت ابراهیم ظاهر شد و به وسوسه او پرداخت (این محل هم اکنون جمرات سه گانه است و حجاج به هر ستون از ستون شیطان که می رسند سنگ پرت می کنند. اما حضرت ابراهیم (ع) با اراده ای استواری که داشت شیطان را از نزدیک خود راند و بسوی منا ادامه مسیر داد. دست های جوان خویش را بست و او را مانند قربانی به زمین خواباند و کارد خود را بر گلوی او گذاشت و محکم کشید اما کارد گلوی اسماعیل را نبرید. دو بار، سه بار اینکار تکرار شد اما ابراهیم (ع) در کمال تعجب دید که کارد گلوی اسماعیل را نمی برد. بچه های عزیز اینجا بود که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده اند (سوره صافات- آیات ۱۰۴ و ۱۰۵): ای ابراهیم ! آن رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی) سپس خداوند متعال قوچی را فرستاد و حضرت ابراهیم (ع) هم بسیار خوشحال شد و پسرش را بوسید و به جای او، گوسفندی که از بهشت برای او فرستاده شده بود را قربانی کرد. از آن روز به بعد که روز قربان نام گرفت رسم و سنت شد که حجاج پس از انجام اعمال حج، حیوان حلال گوشتی(شتر،گوسفند و...) را قربانی کنند و گوشت آنرا در بین فقرا تقسیم نمایند و رضایت خداوند متعال را جلب کنند. 🌼🍃🌸🍃🌼 ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 🎨کانال آموزش نقاشی به کودکان👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط با ذکر نام کانال قصه های کودکانه مجاز است
👈با بچه‌ها طوری رفتار کنیم که از بیان احساساتشان نترسند‌. پنهان‌کردن احساسات طبیعی(غم، شادی، هیجان، ترس و..‌‌.) ‌‌و عدم توانایی در بروز آن‌ها، باعث ایجاد مشکلات روحی می‌شود. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️این قسمت: ابر 🌸اون چیه که همیشه 🌱رو پشت باد سواره 🌸برای باغ و صحرا 🌱بارونِ خوب میاره؟! 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعر بمناسبت ‌‌ ﴿عیدقربان﴾ 🔶✨🔸✨🔶 یادی ز عیدِ قربان فرموده است قرآن کرده‌ست بندگی را یادآوری به انسان 🌸🔸🌸 هرشب خلیلِ رحمان میدید خوابِ جانان هی می‌رسید فرمان فرزند کن تو قربان 🌸🔸🌸 بابا که قهرمان است پیروزِ امتحان است گفتا کنم فدایت اوراکه نوجوان است 🌸🔸🌸 آن نوجوان‌شتابان آمد به سویِ‌میدان گفتا به راهِ جانان خواهم فدا کنم جان 🌸🔸🌸 آموزگارِ توحید آمد بدونِ تردید نزدِ پسر ولیکن قوچی رسید و فهمید 🌸🔸🌸 باید که قوچ قربان گردد به حکمِ یزدان پیروز گشت حضرت در امتحانِ جانان 🌸🔸🌸 باشدخلیلِ رحمان او کوهِ صبر و ایمان گردیده تاقیامت الگویِ هرمسلمان 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر:سلمان آتشی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸تعبیر یک روئیا حضرت ابراهیم بر اساس روایت ها ۳۰۰۰ سال پس از آفرینش آدم یا ۱۲۶۳ سال پس از نوح، به دنیا آمد. حضرت ابراهیم علیه السلام، پسر تارخ از بازماندگان حضرت نوح علیه السلام و از پیامبران بزرگ الهی است. پیامبران هر سه دین توحیدی جهان، یعنی اسلام، مسیحیت و یهودیت، از فرزندان ابراهیم به شمار می‌آیند. نمرود، پادشاه زمان حضرت ابراهیم بود. او بسیار خودخواه بود و خود را خدا می دانست. کاهنان و ستاره شناسان از به دنیا آمدن کودکی که تاج و تخت او را در هم می‌کوبد خبر داده بودند. نمرود به سربازانش دستور داد که زنان باردار را زیر نظر بگیرند تا اگر هر کدام از آنان صاحب فرزند پسر شوند، کودک را از بین ببرند. برای همین، مادر حضرت ابراهیم، امیله، به هنگام درد زایمان به صحرا رفت و فرزند خود، ابراهیم، را در غاری در بالای کوهی به دنیا آورد و تا سال‌ها او را در همان مکان مخفی نگه داشت. در زمان نمرود، مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمی شناختند و مشغول پرستش بت های سنگی بودند. پس از مرگ پدر و مادر حضرت ابراهیم، سرپرستی اش به عمویش ، آذر رسید. آذر، بت تراش بود. او ساختن و پرستش بت ها را به ابراهیم آموزش می داد. اما ابراهیم، متعجب بود که چگونه می شود بت های ساخته ی دست خود را پرستش کرد! او تنها به خدای یکتا اعتقاد داشت. روزی که مشغول ذکر گفتن در دشتی بود، حضرت جبرائیل بر او نازل شد و او به پیامبری برگزیده شد. مدتی بعد... 🌼بهتره ادامه داستان را در مطلب بعدی گوش کنید👇 https://eitaa.com/GhesehayeKoodakane/11453
تعبیر یک رویا_صدای کل کتاب_144867-mc.mp3
37M
🌸تعبیر یک روئیا 🌼داستان زندگی حضرت ابراهیم علیه السلام 🌼دسته بندی:کودک 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✅بازی ‌هایی برای تقویت در کودکان: ۱) به او بگویید به و اشیای یک قسمت خانه یا کلاس خوب کند سپس بخواهید بر گردد و رو به شما بایستد حالا برای مثال روی دیوار چند تابلو هست؟ کنار گلدون چی بود؟ رنگ قاب تابلوی بزرگتر چه رنگی هست؟ و...... ۲) بازی بعدی شما بایستد مانتو یا پیراهن یا لباس تنت چن دتا دکمه داره؟ اول حدسش را بگوید بعد نگاه کند و احتمالا بشمارد , پیراهن آبی بابا چندتا دکمه داره؟ درب منزل عمو یا خاله یا مادر بزرگ چه رنگیه؟! این سوالات کودک را ترغیب می‌کند تا نوبت بعد بهتر نگاه کند و اطمینان داشته باشید به منزل هرکسی که بخواهد در طول هفته برود، حتما با بیشتر نگاه میکند یا هر لباسی بپوشد حتما دکمه‌های آنرا می‌شمارد. ۳) بازی و کن قدیم خودمون هم خیلی مفیده .حتما همه بلدید یک نفر همه چی رو خوب نگاه میکنه از اتاق یا کلاس بیرون می‌رود و بعد ما جای یک وسیله را میدهیم میخواهیم او آنرا پیدا کند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با کودکی که برای رسیدن به خواسته هایش و جلب توجه خودش را می زند و سرش را به زمین میکوبد چه کنیم⁉️ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸کوچک هیچگاه کارهای کوچکی که برای دیگران انجام می‌دهید را متوقف نکنید، گاهی آن کارهای کوچک؛ بزرگترین بخش قلب آنها را اشغال می‌کند. Never stop the small favours that you may do for others as sometimes such small favours can soothe a great part of their hearts. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
صیاد و آهو.pdf
486.2K
🌼پی دی اف 🌼عنوان: صیاد و آهو 🍃 نویسنده: مژگان شیخی 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مامان جوجه کوچولو_صدای اصلی_235756-mc.mp3
11.43M
🌸مامان جوجه کوچولو 🐔 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🤍شنبه تون عالی🌸 🤍ان شـاءالله امروز 🌸 🤍بـهترین روز 🤍زندگیتون باشـه 🌸 🤍حـال خـوب 🤍دلخوشی فـراوان 🌸 🤍رزق و بـرکت بسیار 🤍موفقیت پـی درپـی و 🌸 🤍نگاه مهربان خدا نصیبتون 🤍روزتـون زیبـا و در پنـاه خـدا🌸 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☃️‍ساخت آدم برفی☃️ 👆👆👆 ☃ 🎄☃ ☃🎄☃ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
انواع پاداش 👈مادی:جایزه و خوراکی 👈کلامی:آفرین، چه خوب 👈عاطفی:لمس، نگاه، لبخند 👈اجتماعی:بازی، قصه، مهمانی 💚رفتاری را که از کودک انتظار دارید، دقیقا برای او مشخص و آن را نام گذاری کنید. ✅سعی کنید پاداش کلامی را با پاداش عاطفی همراه سازید. ✅پاداش را برای کودک جذاب کنید تا انگیزه او را بالا ببرید. ✅همچنین نباید فاصله ای بین پاداش و رفتار مطلوب وجود داشته باشد. ✅در نظر داشته باشید تهیه پاداش نباید مستلزم صرف وقت زیاد و هزینه بالا باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
 : لبـاس خارکنی ایـاز روزی به سلطان محمود خبر دادند که ایاز از خزانه می‌دزدد. اتاقی تهیه کرده و درب آن را همیشه قفل می‌زند و هیچ کس را راه نمی‌دهد. خودش بعضی وقت‌ها تنها وارد اتاق می‌شود و آنچه دزدیده ذخیره می‌کند سپس خارج می‌شود و دوباره در آن را قفل می‌کند و می‌خواهد با این کار خزینه را خالی کند. سلطان باور نمی‌کرد ولی برای این که به آن‌ها بفهماند که اشتباه می‌کنند، دستور داد مأمورین در را بشکنند و هرچه را یافتند، بیاورند. مأموران طبق دستور سلطان عمل کردند. وقتی وارد اتاق ایاز شدند هیچ چیز جز لباس و کفش خارکنی ویک پوستین کهنه ندیدند. چاه کن آوردند و کف اتاق را کندند ولی هرچه کندند چیزی نیافتند. به سلطان خبر دادند که چیزی پیدا نکردند. شاه، ایاز را احضار کرد و از او پرسید: «چرا یک اتاق را برای چاروق و پوستین خود اختصاص داده‌ای و در آن را قفل کرده‌ای و با این کار خود را مورد سوء ظن قرار داده‌ای؟» ایاز پاسخ داد: «قبل از این که من به خدمت سلطان در آیم کارم خارکنی بود. حالا که به مقامی رسیده‌ام که نزدیکترین فرد به او هستم هرروز برای این که حال روز اولم یادم نرود نگاهی به آنها می‌کنم تا گذشته خود را از یاد نبرم که چه بودم و حالا کجا هستم و به خود می‌گویم: ای ایاز تو همان خارکن هستی و این لباست است. حالا که لباس سلطنتی می‌پوشی مواظب باش تا وضع اولت را فراموش نکنی. غرور تو را نگیرد تا خیانت و تجاوز کنی.» سلطان محمود از حرف ایاز خشنود شد و ایاز روز به روز در نزد سلطان محمود نزدیکتر و عزیزتر شد. 🌼 فرزندان خود را با قصه های شیرین و آموزنده مثنوی آشنا نمایید 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نشانه «تنوین نصب» درس 14_صدای اصلی_425310-mc-mc (۱).mp3
13.05M
🌸نشانه «تنوین نصب» 🌼با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصه‌به‌قصه، روخوانی قرآن رو با برنامه زنگ قرآن یاد بگیرید. 😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه‌ی صوتی. 😊شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی. 🌸در این برنامه‌، نورا با علامت تنوین نصب آشنا می‌شود. 🌼این برنامه دو بخش دارد: بخش اول) نمایش موضوعی و مرتبط؛ بخش دوم) آموزش. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماجراهای سیب قرمز_صدای کل کتاب_431586-mc.mp3
5.88M
🍎ماجرای سیب قرمز 🌸ریزمیزو با یه دونه سیب، دل اهالی جنگل رو شاد می‌کنه. اما چه‌جوری؟ 🌼اگه دوست داری تو هم با این داستان شنیدنی همراه بشی، این قصه رو از دست نده. 🍃با مفهوم قرآنی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(مناسب ۳ تا ۵ سال) 👀دقت توجه و تمرکز 🤩هیجان و سرعت عمل 🙌تقویت عضلات ظریف 🦵تقویت عضلات درشت 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🏠نقاشی خانه 🌸ویدیو آموزش در مطلب بعدی👇 🎨 آموزش نقاشی به کودکان👇 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠ویدیو آموزش نقاشی خانه 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸مدرسه‌ی جنگل سبز یک روز خیلی زیبا شروع شده بود و خورشید داشت روی مدرسه‌ی جنگل سبز میتابید. بچه‌های کلاس اول داشتن برای اولین اردوی طبیعت گردیشون با مدرسه آماده میشدن. همه‌ی بچه‌ها حسابی هیجان زده بودن چون از چهار هفته‌ی پیش برای این گردش روزشماری میکردن. معلمشون، خانم سنجاب، بهشون قول داده بود که این گردش حسابی به یاد موندنی میشه. همه‌ی بچه‌ها با هم توی چمنزار جمع شده بودن و صحبت میکردن. البته همه به جز تیغ تیغو!! تیغ تیغو یک جوجه تیغی خجالتی بود که زیاد بلد نبود چطوری دوست پیدا بکنه!! تیغ تیغو همیشه احساس میکرد که توی مدرسه تنهاست. بقیهی بچه‌ها، مخصوصا موش موشک، فکر میکردن که اون عجیب و غریبه و نزدیکش نمیرفتن!! درست حدس زدید!! تیغ تیغو اصلا برای اون روز لحظه شماری نمیکرد!! گردش به سمت جنگل تاریک بیشتر از اونی که همه تصور میکردن طول کشید، چون تونل آقای موش کور ریزش کرده بود و بسته شده بود! آقای موش کور قبل از این که برگرده سر کارش، کنار تونل ایستاده بود و برای اونا دست تکون داد تا بهشون خبر بده که تونل بسته شده!! این خبر حسابی خانم سنجاب رو خوشحال کرد. چون الان که مجبور نبودن از داخل تونل رد بشن، خانم سنجاب میتونست طبیعت چمنزار رو به بچه‌ها نشون بده. گل‌های خیلی زیادی داخل چمنزار وجود داشتن و چمنزار حسابی رنگارنگ بود. مثل این بود که یک رنگین کمون با چمنزار برخورد کرده!! البته همه به گل‌ها نگاه نمیکردن!! تیغ تیغو هنوز تو لاک خودش بود و اصلا از گردش لذت نمیبرد!! خیلی زود جنگل تاریکی جلوی چشم همه نمایان شد و یک چیز عجیب که از دور خیلی کوچیک به نظر میرسید، هر چی نزدیکتر میشد، بزرگ و بزرگتر میشد!!! همه‌ی بچه‌ها از ترس آب دهنشون رو قورت دادن!! موش موشک، خرگوشی، راکون کوچولو و راسوی ریزه میزه، همه حسابی ترسیده بودن!! تیغ تیغو که از همه بیشتر ترسیده بود، دو بار آب دهنشو قورت داد!! اون حتی قبل از رسیدن به جنگل تاریک هم مضطرب بود و تازه هیچ دوستی هم نداشت که ازش مراقبت بکنه و کنار هم باشن!! موش موشک با این که ترسیده بود؛ ولی وانمود کرد که خیلی شجاعه!! اون دوید جلو و از دوستاش خواست که دنبالش برن!! خانم سنجاب اصلا از این کار موش موشک خوشش نیومد. به خاطر همین سریع موش موشک رو صدا کرد و بهش گفت که برگرده!! بعد خانم سنجاب همرو جمع کرد و بهشون گفت که باید پشت سر معلم راه برن. همه‌ی بچه‌ها دنبال خانم سنجاب راه افتادن و خیلی زود به وسط جنگل رسیدن. دیگه از نور خورشید خبری نبود و فقط سایه‌های درختان بلند دیده میشد! بچه‌ها همگی از ترس توقف کردن!! دهن همشون از تعجب باز مونده بود!! خانم سنجاب هنوز داشت موش موشک رو دنبال میکرد و متوجه نشد که بچه‌های دیگه ایستادن و پشت سرش جا موندن!! خرگوشی، راکون کوچولو، راسوی ریزه میزه و تیغ تیغو روی پنجه‌های کوچیکشون ایستادن و به اطراف نگاه کردن. سه دوست کوچولو و تیغ تیغو اون جا تنهای تنها بودن. همه جا ساکت و تاریک بود! یک مرتبه، موش موشک از پشت یک بوته‌ی توت بیرون پرید و فریاد زد: پخخخخخخخخ همه‌ی بچه‌ها اولش حسابی ترسیدن. اما وقتی که متوجه شدن این شوخی موش موشک بوده، شروع کردن به خندیدن! البته همه به جز تیغ تیغو! اون اصلا نمیخندید!! موش موشک گفت: ... 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸مدرسه‌ی جنگل سبز واقعا ضد حالی تیغ تیغو!! اصلا شوخی سرت نمیشه!! قبل از این که تیغ تیغو بتونه جواب بده، یک صدای دیگه اومد و همه برگشتن تا ببینن اون صدای چیه!! این دفعه دیگه خبری از شوخی و خنده نبود!! به خاطر این که یک مار خیلی بزرگ و خیلی گرسنه روبروی بچه‌ها ایستاده بود!! مار گرسنه که آب از لب و لوچه‌اش راه افتاده بود، گفت: به به!!! میبینم که وقت ناهارم رسیده!! تو این لحظه بچه‌ها متوجه شدن که خانم سنجاب هنوز داره دنبال موش موشک میگرده و برنگشته!! اونا تنهای تنها بودن! همه‌ی بچه‌ها حسابی ترسیده بودن و نفسشون در نمیومد!! موش موشک و دوستاش محکم همو بغل کردن!! اونا فکر میکردن که اینجا آخر خطه! ناگهان تیغ تیغو دیگه اصلا احساس ترس نکرد. اون یک راه عالی پیدا کرده بود تا بچه‌ها رو نجات بده! اون دقیقا میدونست که باید چیکار بکنه. تیغ تیغو به یک گودال زیر تنه‌ی یک درخت بزرگ اشاره کرد و داد زد: زود باشید! بدویید! همه برید زیر این گودال!! همه به تیغ تیغو نگاه کردن و بعد سریع توی گودال دویدن!! همه به غیر از موش موشک!! اون حسابی عصبانی بود و داد زد: ای جوجه تیغی نادون!! اینجوری که بدتر گیر میوفتیم!! اما قبل از این که بتونه جملشو تموم بکنه، تیغ تیغو قل خورد و خودشو مثل یک توپ جمع کرد. بعد قل خورد و خودشو به در اون گودال رسوند و گودال رو با تیغ‌های تیزش بست!! الان دیگه مار دستش به بچه‌ها نمیرسید!! بعد از همه‌ی این اتفاقات وقتی بچه‌ها همگی به سلامت به مدرسه برگشتن، تموم داستان رو برای آقای جغد که مدیر مدرسه بود تعریف کردن. اونا برای آقای جغد تعریف کردن که مار بزرگ چطور از تیغ‌های تیغ تیغو ترسید بود و فرار کرده بود!! بعد از این که مار فرار کرده بود، همه‌ی بچه‌ها سریع به سمت مدرسه دویده بودن!! اونا خیلی خیلی مدیون تیغ تیغو بودن چون اون جون همشونو نجات داده بود!! موش موشک، تیغ تیغو رو بغل کرد و ازش معذرت خواهی کرد که بهش گفته بود عجیب و غریب! تیغ تیغو عجیب و غریب نبود. تیغ تیغو یک قهرمان بود و الان دوست خوب اونا محسوب میشد. تیغ تیغو که هنوز خجالتی بود و به این همه توجه عادت نداشت، لپ‌هاش فرمز شدن و دوباره قل خورد و خودشو مثل یک توپ کرد!! آخه اون از این که همه‌ی دوستاش اینجوری تشویقش بکنن خجالت میکشید!! 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4