ジ
#نظافت
مامان مھربون
خداقوت تا الآن 😎💪
موافقے باهم دیگہ
بریم سراغ ڪارهاے خونہ
یہ ساعتے تاقبل خواب بچه ها
خونه تمیز و عالے بشہ😍
مطمئن باش
دعاے مادرمون زهرا همراهتہ
وقتی خونه ات گرم و مرتبہ♥️
@ghesehayekoodakaneeh
#نهج_البلاغه
امام علی دانا و عزیز ما گفتن : بچه خوب کسیه که هم خودش کارهای خوب انجام بده ، هم دیگران رو به انجام کارهای خوب تشویق کنه.
📒 برگرفته از نامه ۳۱ نهج البلاغه
@ghesehayekoodakaneeh
هدایت شده از Ltms
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار
👇👇👇👇👇👇
از ابتدایی تا متوسطه
کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن.
👌👌👌👌👌👌👌👌👌
جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه
در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید
@teacherschool
✅✅✅✅✅✅✅
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #ایران
هدایت شده از Ltms
به بزرگترین مجموعه دانشآموزی در #ایتا بپیوندید.
🌺دریافت #نمونهسوال، #جزوه و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇
کلاس اولی ها 👇👇👇
@tadriis_yar1
کلاس دومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar2
کلاس سومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar3
کلاس چهارمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar4
کلاس پنجمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar5
کلاس ششمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar6
کلاس هفتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar7
کلاس هشتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar8
کلاس نهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar9
کلاس دهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar10
کلاس یازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar11
کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar12
کانال کلی برای معلمان
@tadriis_yar
کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات
@ltmsme
کانال ایده و نقاشی و کاردستی
@naghashi_ghese
کانال فیلم و قصه کودکانه
@ghesehayekoodakaneeh
کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان
@madrese_yar
کانال ترفند و خلاقیت
@khalaghbashh
کانال آشپزی و نکات جالب
@ashpaziibaham
کانال خانواده سبز
@familygreen
هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
هدایت شده از تدریس یار پایه سوم
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار
👇👇👇👇👇👇
از ابتدایی تا متوسطه
کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن.
👌👌👌👌👌👌👌👌👌
جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه
در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید
@teacherschool
✅✅✅✅✅✅✅
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #ایران
هدایت شده از تدریس یار پایه سوم
به بزرگترین مجموعه دانشآموزی در #ایتا بپیوندید.
🌺دریافت #نمونهسوال، #جزوه و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇
کلاس اولی ها 👇👇👇
@tadriis_yar1
کلاس دومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar2
کلاس سومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar3
کلاس چهارمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar4
کلاس پنجمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar5
کلاس ششمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar6
کلاس هفتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar7
کلاس هشتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar8
کلاس نهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar9
کلاس دهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar10
کلاس یازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar11
کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar12
کانال کلی برای معلمان
@tadriis_yar
کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات
@ltmsme
کانال ایده و نقاشی و کاردستی
@naghashi_ghese
کانال فیلم و قصه کودکانه
@ghesehayekoodakaneeh
کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان
@madrese_yar
کانال ترفند و خلاقیت
@khalaghbashh
کانال آشپزی و نکات جالب
@ashpaziibaham
کانال خانواده سبز
@familygreen
#قصه_متنی
نوبتی بازی کنیم
✅هدف از قصه امشب مهربانی و محبت کردن در کودکان هست.
شروع داستان نوبتی بازی کنیم:
روزی روزگاری تو یه شهر زیبا و قشنگ فرید همراه پدر و مادرش و مادربزرگش زندگی میکردن. یه روز که فرید صبح با صدای ساعت زنگدار بیدار شد تا بره مدرسه ، از اتاقش رفت بیرون بعد از اینکه دست و صورتش رو شست رفت آشپزخونه تا صبحونه بخوره. مادر و مادربزرگش همراه پدر فرید داشتن صبحونه میخوردن که فرید رفت تو آشپزخونه و بلند سلام کرد. مادر فرید گفت: چیشده پسرم؟ امروز خیلی خوشحالی. فرید پرسید: ینی نمیدونین امروز چه روزیه؟ بابا چشمکی به مادر فرید زد و گفت: بذار یه کم فکر کنم ، اها امروز روز پدره؟ مادر فرید پرسید: نه حتما امروز روزه مادره؟ فرید گفت: نه ، واقعا یادتون رفته امروز تولده منه؟ مادر فرید لبخند زد و گفت: چطور ممکنه ما امروزو فراموش کنیم ، پسرم شما عزیزمایی امروز غروب میخوایم برات جشن تولد بگیریم. پدر فرید گفت: امروز کلی مهمونم دعوت کردیم تا یه جشن خوب بگیریم. الانم ما باید بریم سر کار ولی اول توی کمد رو نگاه کن ، اون جا یه چیز خیلی خوب پیدا میکنی که مال خودته. فرید بعد از اینکه صبحانشو خورد سریع رفت اتاقش و در کمد رو باز کرد و جعبه بزرگی رو دید که کادو شده بود ، اونو بیرون آورد و دید که یه دوچرخه آبی خیلی خوشگل براش خریدن. فرید که خیلی خوشحال شده بود ، مادر و مادربزرگ و پدرش رو بغل کرد و ازشون تشکر کرد ولی دوباره ایستاد و سرش رو پایین انداخت. مادربزرگ پرسید: چی شده فرید؟ فرید گفت: دلم میخواد امروز با دوچرخم بازی کنم ولی الان باید برم مدرسه ، بعد از ظهرم بچه ها میان اینجا نمیتونم بازی کنم. حالا چی کار کنم؟ پدر و مادر فرید گفتن تا مهمونا بیان یه کم فکر کن و یه راهی پیدا کن و با هم رفتن سر کار و فرید هم با مادربزرگش خداحافظی کرد و با سرویس رفت مدرسه.
فرید بعد از ظهر که برگشت بعد از اینکه ناهارش رو خورد همراه مادربزرگش خونه رو تزیین کردن. غروب شد و مهمونا کم کم اومدن تا تولد فرید رو جشن بگیرن و هر کدوم یه کادو هم برای فرید آوردن. مادر بزرگ به بچه ها کمک کرد تا صندلی بازی کنن یا با چشم بسته همدیگه رو پیدا کنن ، بعد از اینکه فرید کادوهاش رو باز کرد و از همه تشکر کرد و همه نشستن تا کیک بخورن. مسعود پرسید: برای تولدت از پدر و مادرت چی کادو گرفتی؟ فرید گفت: مامان و بابام یه دوچرخه آبی برام خریدن. مسعود پرسید: ميشه دوچرخت رو بیاری ببینیم؟ فرید رفت و دوچرخش رو آورد و نشون داد و گفت: کاشکی هممون یکی داشتیم تا باهم بازی کنیم. مسعود گفت: میتونیم نوبتی سوار بشیم. مهدی گفت: مثل بازیای دیگه نوبت میزاریم و بازی میکنیم. فرید گفت: خیلی خوبه بریم اجازه بگیریم بریم حیاط با دوچرخه بازی کنیم. بچه ها رفتن از پدر و مادراشون اجازه گرفتن و رفتن حیاط و کلی با هم دوچرخه بازی کردن و به همشون خیلی خوش گذشت. اون شب وقتی مادر فرید اون رو به اتاقش برد تا بخوابه . گفت: پسرم امروز بهت خوش گذشت؟ فرید گفت: بهترین جشن تولدم بود امروز کلی بازی کردیم ، خیلی خوب بود. مادر فرید پرسید: با دوچرخه چی کار کردین؟ فرید جواب داد: نوبتی سوار شدیم و بازی کردیم. مادر فرید پرسید: چطور بود نوبتی بازی کردین؟ فرید گفت: خیلی خوب بود نوبتی سوار دوچرخه میشدیم و به همدیگه کمک میکردیم و بازی میکردیم. مادر فرید گفت: آفرین پسرم کاره خوب اینه که هر وسیله ای که داری با دوستات شریک باشی تا هم خودت بتونی بازی کنی و هم دوستت رو خوشحال کنی و با هم بازی کنین. فرید از مادرش برای تولد تشکر کرد و تصمیم گرفت که هر وسیله ای داره با دوستاش باهم بازی کنن تا به همشون خوش بگذره.
@ghesehayekoodakaneeh
هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
کانال های 15 گانه مجموعه تدریس یار
👇👇👇👇👇👇
از ابتدایی تا متوسطه
کانالهایی برای بهتر دیده شدن و بهتر بزرگ شدن.
👌👌👌👌👌👌👌👌👌
جهت سفارش تبلیغ شبانه و یا روزانه
در ۱۵ کانال مجموعه تدریس یار با ما در ارتباط باشید
@teacherschool
✅✅✅✅✅✅✅
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #ایران
هدایت شده از قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
به بزرگترین مجموعه دانشآموزی در #ایتا بپیوندید.
🌺دریافت #نمونهسوال، #جزوه و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇
کلاس اولی ها 👇👇👇
@tadriis_yar1
کلاس دومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar2
کلاس سومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar3
کلاس چهارمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar4
کلاس پنجمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar5
کلاس ششمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar6
کلاس هفتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar7
کلاس هشتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar8
کلاس نهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar9
کلاس دهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar10
کلاس یازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar11
کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar12
کانال کلی برای معلمان
@tadriis_yar
کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات
@ltmsme
کانال ایده و نقاشی و کاردستی
@naghashi_ghese
کانال فیلم و قصه کودکانه
@ghesehayekoodakaneeh
کانالی حاوی مطالب مفید فرهنگی و پرورشی ویژه اولیا و معلمان
@madrese_yar
کانال ترفند و خلاقیت
@khalaghbashh
کانال آشپزی و نکات جالب
@ashpaziibaham
کانال خانواده سبز
@familygreen
هدایت شده از تدریس یار پایه دوازدهم
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
#قصه_متنی
فرشته و بچه خرگوش
یه روز از روزای خدا فرشته ی قصه ی ما وقتی که داشت از اون بالای بالا بالا از بالای آسمونا زمینو نگاه می کرد صدای گریه ای نگاهشو از کوهها و دریاها و دشتها به یه جنگل کوچیک تو یه دشت سبز کشوند
صدای گریه بلند و بلندتر شنیده می شد ... خوب که نگاه کرد فهمید صدای گریه ماله بچه خرگوشیه که زیر یه درخت بلوط بلند بی توجه به اطراف بلند بلند داره گریه می کنه ...
فرشته صدای نفس زندنها و بو کشیدن حیون دیگه رو اون اطراف شنید و نگاهشو بسمت اون گرفت و دید گرگ گرسنه ای بدنبال غذا همه جا داره بو می کشه بسمت بچه خرگوش پیش می آد...
دلش گرفت با خودش گفت باید کاری بکنم سر به سجده گذاشت و از خدای مهربون اجازه خواست تا به کمک بچه خرگوش بره ....
خدای مهربون درخواست فرشته را اجابت کرد و اون بی درنگ در یک چشم بهم زدنی خودشو به بچه خرگوش رسوند ...
وقتی رسید رسیدنش همزمان شده بود با رسیدن گرگ گرسنه .
سریع خرگوشو تو بغلش گرفتو به آسمون پرواز کرد
از اون طرف گرگ گرسنه دهنش وامونده بود که چگونه بچه خرگوش داشت پرواز می کرد ..{.اخه اون نمی تونست فرشته رو ببینه} ... کم مونده بود رو سرش شاخ در بیاره
بچه خرگوش ترسیده بود و نمی تونست چشماشو باز کنه
فرشته ی مهربون بچه خرگوشو صدا زدو گفت : عزیزم چرا داشتی گریه می کردی ؟
بچه خرگوش با ترس و لرز گفت تو کی هستی منو داری کجا می بری نکنه عقاب باشی همونی که مادرم قصه اش برام گفته که برادرشو برده و ... تو عقابی ؟!
فرشته ی مهربون خندید و گفت : نه من فرشته ام ... بعد ادامه داد که منو خدا فرستاده تا به تو کمک کنم
بچه خرگوش که هنوز چشماش بسته بود گفت : فرشته
آره فرشته ام چشاتو باز کن ببین
یکی از چشاشو باز کردو و قتی دید که تو آسموناست سریع بست داد زد منو بزار زمین منو بزار زمین
فرشته با مهربونی گفت عزیزم چشاتو باز کن نترس
از اون طرف گرگ بدجنس پرواز بچه خرگوش رو به هر حیونی می رسید می گفت
شیر وقتی شنید شروع کرد قاه قاه خندیدن و حیونای دیگه گفتن بیچاره از گرسنگی زده بسرش
گرگه که دید کسی به حرفاش توجه نمی کنه راشو گرفت و غرغر کنان رفت
بچه خرگوش کم کم از لحن مهربون فرشته نرم شد و با جشمای بسته گفت من گم شدم برا همین گریه می کردم
فرشته گفت دیگه نترس من ترو به لونه ات می برم
بچه خرگوش با خوشحالی گفت : مگه لون مارو بلدی ؟
نه تو بمن می گی
من ؟! من اگه می دونستم که گم نمی شدم
فرشته گفت : اگه چشاتو باز کنی می تونی خونتونه از ایجا ببینی باهم بریم اونجا
بچه خرگوش چشاشو باز کرد سرش رو بالا گرفت تا بتونه فرشته رو ببینه
وای خدای من تو چقدر قشنگی ؟
فرشته خندید و گفت :تو هم قشنگی حالا پائین و نگاه کنو بگو خونتون کدوم سمتیه ؟
بچه خرگوش وقتی پایین نگاه با منظره ای مواجه شد که هر گز ندیده بود جنگلی که فکر می کرد خیلی بزرگه الان می شد با یه نگاه همجاشو دید
خوب که نگاه کرد سمت غروب آفتاب خونشونه پیدا کرد و فریاد زد : اونا اونا اون همونجایی خورشید داره غروب می کنه
فرشته اونو برد جلوی خون و روی زمین گذاشت
بچه خرگوش بدو بدو رفت تو لونه و خیلی سریع برگشت فرشته دید کا باز بچه خرگوش داره گریه می کنه
مامان و بابام هم گم شدن هیچ کدومشون تو خونه نیستن
فرشته گفت اونا گم نشدن بلکه بخاطر پیدا کردن تو الان دارن تموم جنگل می گردن
یعنی الان کجان ؟
فرشته دوباره اون بغل کردو برد تو آسمونا گفت پایین نگاه کن تا بابا و مامانت رو ببینی
همون زمان گرگ بدجنس که آسمونو نگاه می کرد دوباره بچه خرگوشو تو حال پرواز دید و سریع خودشو به حیونا رسوند داد زد شما که حرف منو باور نمی کنیید خودتون بیان تا ببین که بچه خرگوش داره پرواز می کنه
جیونای جنگل ذنبالش را افتادن
بچه خرگوش مامان و بابا شو دیدید که نز دیکای خونه اند و به فرشته اونا رو نشون داد
فرشته دوباره اونو جلوی خونه زمین گذاشت ...
حیونای جنگل وقتی رسیدن بچه خرگوش دیگه تو آسمون نبود
گرگ به تته پته افتاد و بو ... شیر جنگل وقتی که دید گرگ دروغ گفته و اونا رو به بازی گرفته اونو از جنگل اخراج کرد و گرگ با سری پائین از جنگل رفت و رفت
والدین بچه خرگوش وقتی بخونه رسیدن با تعجب بچه شونو دیدن که جلوی خونه منتظرشونه
اهمدیگر بغل کردنو و مامانه گفت کجا بودی ما که دیگه نا امید شدیم گفتیم ترو حیونا خوردن
گم شده بودم اما فرشته ی مهربون منو بخونه رسوند
مادر با تعجب فرشته کیه
فرشته همیجور که برا بچه خرگوش دست تکون می داد رفت بالای بالی بالا بالای آسمون
از اون روز ببعد هر روز بزرگ شدن بچه خرگوش نگاه می کرد
بچه خرگوش به هرکس داستان فرشته ی مهربون رو می گفت کسی باور نمی کرد.
@ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبهای_شیرین
"خرگوش و هویج و روباه"
👆👆👆
@ghesehayekoodakaneeh
✨🌺🌴✨🌴🌺✨
💥آیات زندگی💥
🌼 و نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءُ وِ رَحمَةُ لِلمُومِنین 🌼
🍃 و قرآن را فرو فرستادیم که برای اهل ایمان شفا و رحمت است. 🍃
✨آیه ۸۲ سوره اسراء✨
@ghesehayekoodakaneeh
15.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. کارتون جذاب ماشا و میشا، رنگین کمان
@ghesehayekoodakaneeh
پادشاه و غلام دانای وزیر .mp3
1.77M
قصه گو : سرکار خانم دشتی
@ghesehayekoodakaneeh