#قصه_کودکانه
🌳🐾نی نی دایناسور مهربون🐾🌳
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. یک دایناسور کوچولو بود که پدر و مادرش او را «نی نی» صدا می زدند.
مادرش به او می گفت: «نی نی مامان.» پدرش به او می گفت: «نی نی بابا.»
دایناسور کوچولو دوست داشت مثل بقیه ی حیوانات کوچولو، بازی کند؛ اما هیچ کس با او بازی نمی کرد.
بچه خرگوش به او گفته بود: «نه، نه، من با تو بازی نمی کنم. من خیلی کوچولو هستم. یک وقت توی بازی حواست نیست و من را زیر پایت لگد می کنی.»
چند بچه سنجاب هم همین حرف را به او زده بودند. تازه آن ها به او گفته بودند: «تو قدّ یک درخت بزرگی، فقط برای بابا و مامانت نی نی هستی.»
آن وقت نی نی دایناسور دلش تنگ شد. حوصله اش سر رفت و یواشکی گریه کرد. یک روز آفتابی که خورشید خانم موهای طلایی اش را روی دشت پهن کرده بود، چند بچه خرگوش و سنجاب روی تپه ی سبز قایم موشک بازی می کردند. نی نی دایناسور هم بازی آن ها را تماشا می کرد. یک دفعه سر و کله ی گرگ پیدا شد.
چشمان گرگ از خوشحالی برقی زد. با خنده گفت: «به به، امروز چه غذاهایی چاق و تپلی گیرم آمده!» بعد زبان درازش را دور دهانش چرخاند.
حیوان های کوچولو با دیدن گرگ جیغ کشیدند. قلبشان مثل یک گنجشک تند تند می زد. هر چه فرار می کردند گرگ به آن ها نزدیک می شد.
یک دفعه یکی از بچه خرگوش ها گفت: «برویم پشت نی نی دایناسور، بعد همه دویدند و پشت نی نی دایناسور قایم شدند.
گرگ به نی نی دایناسور رسید، نفس نفس می زد و زبانش در آمده بود. بچه خرگوش ها و سنجاب کوچولوها روی پاهایشان می پریدند و گریه می کردند. دل نی نی دایناسور پر از غصّه شد. خودش را روی گرگ خم کرد و گفت: «آن ها دوستان من هستند. هر چه زودتر از این جا برو.»
دل گرگ لرزید. پیش خودش فکر کرد چه بد شانسی آورده ام؛ اما به نی نی دایناسور گفت: «اگر نروم چه کار می کنی؟ نی نی دایناسور با عصبانیّت گفت: «اگر نروی با دست های بزرگم تو را هل می دهم تا از روی تپه بیفتی.» گرگ نمی خواست گرد و قلنبه شود، نمی خواست قل بخورد و از تپه بیفتد.
این بود که دمش را روی کولش گذاشت و فوری از آنجا رفت. بچه خرگوش ها و بچه سنجاب ها خوشحال شدند. با صدای بلند خندیدند و دور نی نی دایناسور چرخیدند.
پدر و مادر نی نی دایناسور از آن دور، تپه را نگاه کردند و خوشحال شدند. چون حالا روی تپه ی سبز، نی نی دایناسور آن ها با چند سنجاب و خرگوش مشغول بازی بودند.
#قصه
🌳
🐾🌳
🌳🐾🌳
@Ghesehaye_koodakaneh
#قصه_کودکانه
🐃🐸🐊گاو های وحشی می آیند🐊🐸🐃
همه رفتند تا به خاله تمساح و بقیهی حیوانهای برکه کمک کنند. حتی لاکپشت و قورباغهی پیر هم دنبال آنها راه افتادند فقط تمساح دروغگو بود که همانجا ماند.
تسمی نگاهی به او کرد و پرسید: «چرا آن تمساح بزرگ به کمک ما نیامد؟»
تتمی گفت: «اصلاً از او حرف نزن. حتی به او نگاه نکن او یک تمساح دروغگوی تنبل است. نمیدانم چرا مادرم او را از برکه ما بیرون نمیاندازد.»
تسمی باز برگشت و به تمساح دروغگو نگاه کرد و گفت: «ولی ... او که خیلی قوی و پرزور است. من دلم میخواهد وقتی بزرگ شدم مثل او بشوم.»
تتمی گفت: «وای نه! اگر مثل او بشوی خودم از برکه بیرونت میکنم... ولی راستش من هم میخواستم مثل او بشوم تا وقتیکه فهمیدم او چقدر دروغگو است.»
تسمی چند بار دیگر برگشت و تمساح دروغگو را نگاه کرد؛ و گفت: «حیف شد حالا دیگر نمیدانم چه جور تمساحی بشوم.»
تتمی گفت: «من میخواهم یک تمساح برکه ساز بشوم مثل مادرم...»
تسمی گفت: «چه خوب. من هم به تو کمک میکنم.»
رفتند و رفتند و رفتند. هوا خیلی گرم شده بود آقا فیله وقتی دید آن دو خسته شدهاند آنها را با خرطومش بلند کرد و روی سرش گذاشت. بعد هم قورباغه و لاکپشت را برداشت و روی پشتش گذاشت.
وقتی رسیدند. خورشید به وسط آسمان رسیده بود. همهی حیوانهای برکهی تسمی حالشان بد بود. برکه خشک خشک شده بود. آقا فیله با خرطومش شیپوری زد و همه آب توی خرطومش را روی برکه پاشید. مامان تسمی که پوستش بدجوری آفتاب سوخته شده بود کمی حالش بهتر شد. مامان تمساح زخمهای او را با برگهای خشک بست و او را کمک کرد تا راه بیفتند توی برکه پر بود از بچه قورباغه و لاکپشت.
آقا فیله آنها را به زور توی خرطومش جا داد. لاکپشت و قورباغه پیر هم یک لاکپشت و یک قورباغه را روی پشتشان گذاشتند. تتمی و تسمی چند تا «لارو» سنجاقک و چند پروانه تشنه را برداشتند.
ولی همینکه خواستند راه بیفتند سروصدای وحشتناکی بلند شد. آقا فیله فریاد کشید. صبر کنید همه بیایید پیش من. مامان تمساح زود خاله تمساح را پیش آقا فیله آورد. صدای وحشتناک بلند و بلندتر شد. تتمی از مادرش پرسید: «مامان تمساح این صدای چیست!» مامان تمساح گفت: «این صدای پای یک گله گاو وحشی است. آنها دنبال آب میگردند همه تشنه هستند خدا کند زیر پای آنها له نشویم.»
تتمی دیگر صدای مادرش را نشنید گاوهای وحشی به آنجا رسیدند و صدای وحشتناک پای آنها و گردوخاکی که درست کرده بودند همهجا را پر کرد. آقا فیله که خودش را روی زمین انداخته بود همه را توی بغل گرفته بود و با خرطومش روی آنها را پوشانده بود. اگر او نبود همه زیردست و پای گاوهای وحشی لهشده بودند. وقتی رفتند مامان تمساح با نگرانی پرسید: «آقا فیله شما دیدید که به کدام طرف رفتند.»
آقا فیله با غصه سرش را تکان داد و گفت: «آنها دنبال آب میگردند... حتماً بهطرف برکه ما رفتند.»
تتمی فریاد زد: «برکهی ما؟ ولی برکه ما زیردست و پای آنها خراب میشود. همهی درختهای من میشکنند. همهی ماهیها میمیرند. همهی آب برکه را میخورند.» مامان تمساح از جا بلند شد و گفت: «خدا کند که این اتفاق نیفتد.»
#قصه
🐊
🐸🐊
🐊🐸🐊
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه خدا کجاست 1.mp3
9.12M
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_می_دهیم
#ماه_مبارک_رمضان
🌹خدا کجاست (۱)🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅با هنرمندی: معصومه بهرمن پنج و نیم ساله از قم
🔅تدوین:حسین بهرمن
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یکصلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
0129 baghareh 278-279.mp3
7.99M
#لالایی_خدا ۱۲۹
#سوره_بقره آیه ۲۷۹ - ۲۷۸
#محسن_عباسی_ولدی
#قصه
#نمایشنامه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
📣 بچّههای لالای خدا!
رزمندههای جبهه مواسات!
از لشگر بچّههای صاحب زمانی جا نمونید.
#رزمایش_مواسات
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#لبیک_یا_خامنه_ای
@lalaiekhoda
نیکی_در_جواب_بدی.mp3
8.42M
#حضرت_خدیجه_س
#پیامبر_ص
#به_یاری_خدا_کرونا_را_شکست_می_دهیم
🌹نیکی در جواب بدی🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅قرائت:
#دعای_روز_سیزدهم_ماه_مبارک_رمضان
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
🔅نویسنده گان :محمود پور وهاب،مجید ملامحمدی
Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣8⃣2⃣
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_می_دهیم
#ماه_رمضان
🌹شنگول و منگول و حبه انگور🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅با هنرمندی: محمد امین حافظی پنج ساله از سمنان
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یکصلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
قصه من می توانم.m4a
6.05M
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_می_دهیم
#ماه_مبارک_رمضان
🌹من میتوانم🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅با هنرمندی: ساجده خراسانی شش ساله از سمنان
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یکصلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
دعای فرج۵.aac
2.02M
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_می_دهیم
#ماه_رمضان
🌹دعای فرج امام زمان ع🌹
🔅با هنرمندی: امیر رضا کریمی یازده ساله از قزوین
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یکصلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha
613.2K
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_می_دهیم
#ماه_رمضان
🌹انفاق اهل بیت🌹
🔅با هنرمندی: فاطمه رحمتی شش ساله از قم
http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha
🌸کپی با یکصلوات🌸
🌈حمایت از ما👇
http://IDPay.ir/lalaiehfereshteha