°
خداحافظی کردیم که برویم
چادرش را سر کرد که حتما بدرقه مان کند
از در که بیرون آمدیم تعداد زیادی از پسران دبیرستانی هم سنِ عبدالمجید با سروصدا و سرو کله زدن با هم از عرض کوچه عبور میکردند
لحظه ای مادر ما را فراموش کرد و با خنده بلند و پشت بندش بغضی سوزناک غرق تماشای آنان شد
دوستم جمله ای گفت که درمانده ام کرد
+فکر کنم مجیدش رو میبینه و یادش افتاده 💔
تا انتهای کوچه با نگاهش پسران را بدرقه کرد
این عکس حسرت بارش ،حسرت بر دل ما هم گذاشت...
#چهرهمادرحکایتفراقِدردانهست
شادی روح شهید عبدالمجید زایرپور و همه ی بچه های #میرشکار صلواتی عنایت کنیم..
پایان🪴
°
°
طلوعِ بارقه های گرمِ هر اتفاقی
هر حرفی
هر شخصی
در زندگیِ مان
می شود امید در جان و شعف در دلِ..♥️
@ghesehdelbari
°
می داند کجا رخنه کند و سکونش را وام گیرد❣
کوچکی آلونکش را به رخ درخت میکشد؛
می داند همین اندک آرامگاه مسبب رشد ست و نفوذ به دل پر هیبتِ درخت..
نفوذی که می شود سرمنشا زوالِ هجرانش..
اما !
آلونک کوچک من هم تمنایش
نفوذ در دل ابدیت ست و وصال..🌱
از آنِ خود کوتاه نمی آیم
آنِ من آلونکم را در قلبم میفشارد و غزال تیزپای ابدیت میشود..
_
"قلبِ کوچک من!
یادت باشد
دنیا
برای کیف
و عشق
و ساختنِ ابدیت
است"
دنیا اگر برایت چنین باشد خستگی را خسته میکنی💜🌻
#شکار📎
@ghesehdelbari
•
در حوزه ی کوچک و دلنشین مان دلهایمان تپیدن گرفته
استرس نتیجه امتحان فردا جایش را به نتیجه انتخابات داد..🌿
تمرکزی بر کتابم نداشتم
کمی از کتاب و تلوبیون فاصله گرفتم
تا مرحمی بر آتش استرسم بیابم❣
مفاتیح نام با مسمایی ست برای این گنجینه
"باز کننده ی در های رحمت الهی" ست گمانم..
مفاتیحم چون روح بارانی استرس دلم را میشوید💌
حدیث کسایش را باز میکنم
همان حدیث عشق ست
نام اوست که تسلی دلم است..
هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها ...♥️
یادم آمد صاحب کشورمان مهدی زهراست♡
پس آرامش تمام قلبم را فتح میکند؛
به امید عنایتِ مولا
به امید فتح ابواب رحمت به سمت حرم الله..
به سمتِ ایران عزیزم♥️
#تو_نیز_بخوان_حدیث_عشق_را🕊
•
°
دل در دلم نبود برای نتیجه ی انتخابِ پیش رویمان
کیفم را زمین گذاشتم تا خستگی امروزم را از شانه ام بردارد و به امانت به زمین بسپارد.
پدر که آمد، دریافتم آنقدر خسته تر ست که زمین هم بار خستگی اش را نتواند امانت گیرد.
شعبه سیار را انتخاب کرده بود تا حتی یک نفر هم از نعمت شراکت در سرنوشت کشورمان جا نماند
برایم چنین گفت:
به جایی دور افتاده رفتیم، حدود دو کیلومتر پیاده روی سخت داشت
فقط برای گرفتن رای سه خانواده
اما خوشحالم؛ چون یکی از آنها خانواده شهید بودن اتفاقا به جناب جلیلی رای دادند..
به اتاق رفت برای استراحتی چند..
کلمه ی خانواده ی شهید آن هم در دوردست ها، در ذهنم هجی میشد.
به سرعت پریدم به سمت در اتاق
+گفتین خانواده شهید؟
کدام شهید؟؟
_شهید سرخاب جلیلی؛ برادر شهید سرخاب بود.
چند لحظه ای وا ماندم
درست شنیدم؟
همان سرخاب معروفِ خودمان؟
همشهری با غیرتم؟
برادرش در دوردست ها دست نیافتنی ست
به راستی خبری از او داشتیم؟
حال کمی دلم آرام گرفته
پشتوانه خانواده شهدا برای این انتخاب عظیم ما را بس ست؛
حتی اگر تقدیر چنان که میخواهیم رقم نخورد..
📌پ.ن: انتخابات ۱۵ تیر ۱۴۰۳
⏰ساعت نوشتن_ ۱ بامداد ۱۶ام
#بچههای_کوی_بهنام
#شهید_سرخاب_جلیلی
#بوی_محرم
@ghesehdelbari
°
#قمست_یک
"""پس از یک سال باز هم گذرم به کوچه پس کوچه های پشت مسجد جامع افتاد..."""
همان جایی که #امراله_عبدی_زاده و #غلامرضا_دهقان دست رفاقت داده بودند
محله از صدای خنده بچه ها پر بود
از کوچک تا بزرگش اهل دل بودند و باصفا
کوچه های پر از اقاقیا بن بست نداشت
در خم هر کوچه خانه ی قدیمیِ دیگری خودنمایی میکرد
در دل هر خانه پسری قد میکشید که در زمانِ تشخیص عیارِ انسانیت؛ غیرت و افتخار محل میشد
از همین کوچه پس کوچه های کنار #مسجد_جامع می گویم
که بچه هایش برای شهادت با خنده مهلت را از دیگری میگرفتند..
@ghesehdelbari
#قسمت_دو
#شاپورعباسی بر سر بزنگاه کوچه با لبخندش دلم را میبرد به روضه خانه امراله
#علیرضادهقان سفارش مادرش را در اندیشه شیرینم مکرر میخواند
#حمیدقربانی هم دست رفاقتش را پس نمیکشد تا مبادا کوچه پس کوچه های خوشبختی را گم کنم...
در همین کلمات و خیالات غرق بودم که خودم را جلوی منزل او یافتم
انگار تمام بچه های باغیرت محل که حالا کلمه ی شهید زینت بخش اسمشان شده،
حالِ دلم را به آرامی دل خودشان بدل کردند..
"""وقتش شد به درون خانه ی قدیمی پا بگذارم
سالی یک بار به روضه ی خانه شما آمدن هم
می تواند عاقبت به خیرم کند.."""
#شهید_امراله_عبدیزاده
@ghesehdelbari
°
میگفت:
انتخاب یه آدم درست، یه رفیق درست، یه راه درست مثِ جوونه زدن توی دلِ برهوته
یه لحظه
بشین
بشمر
آدما ،رفیقا و راه های درست زندگیت رو
بشمُر و به سینه فشار بده
که جوونه هات بیشتر و بیشتر شن🌱
@ghesehdelbari📸✏️
°
°
سه راهیِ دانشگاه کنار میدان حاج قاسم چشم انتظارش بودم
شمایلِ تلفن قدیمیِ کنار ایستگاه دلم را به سال های قدیمی و دور پرت کرد📞
سوژه ی جذاب و دلربایی بود📸
یاد کلام قندیِ حاج حسین یکتا افتادم
که می گفت:
تلفن عمومیهای قدیم دو ریالی میافتاد خط وصل میشد؛خدا پشت خط دلته،چرا دوزاریت نمیافته؟!💡
#یادِ_دوست
@ghesehdelbari
°