eitaa logo
قصه های مذهبی
8.6هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
798 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94
مشاهده در ایتا
دانلود
. @GANJINE313.pdf
1.99M
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) 🌸 💠کانال تربیتی ---------------------🌸 @GANJINE313 🌸---------------------
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) سیب توی دست کسی بود،آدم مهربانی که میگفت:باید سیب را تا آخر بخورند و اسراف نکنند. آدم مهربان حرفهای قشنگی میزد سیب خوشحال بود و دیگر توی دلش غصه نداشت. مرد مهربان امام رضا (ع) بود. سیب مرد مهربان را خیلی دوست داشت. 💠کانال تربیتی ---------------------🌸 @GANJINE313 🌸---------------------
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) هوای مشهد قلب من امسال هم در هوای مشهد است چون رضای قلب من در رضای مشهد است قبله ی زرد منی ای امام سبز شال مثل کفتر میزنم در هوایت بال بال در هوای گنبدت گنبد زیبای تو قلب من پر میزند با کبوتر های تو 💠کانال تربیتی ---------------------🌸 @GANJINE313 🌸--------------------- @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) گرد و قشنگ است و طلایی این گنبد زیبا و پرنور مانند خورشیدی بزرگ است از هر طرف پیداست از دور بر روی آن هی می نشیند بق بق بقو کلی کبوتر اطراف گنبد دسته جمعی هی می پرند این ور و اون ور این جا کبوتر ها چه شادند خیلی شما را دوست دارند این گنبد زرد و قشنگ و گلدسته ها را دوست دارند از بس که این گنبد قشنگ است از بس که خوب و مهربانید چون که امام هشتم ما توی زمین وآسمانید 💠کانال تربیتی ---------------------🌸 @GANJINE313 🌸--------------------- @ghesehmazhbi
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) آقای مهربانی! آقا امام هشتم! می خواستم بگویم اول سلام! دوم: از مادرم شنیدم همسایه کناری آن پیرمرد خوش رو راننده سواری یک روز توی کوچه بابا به او رسیده یک ربع مانده پیشش درد دلش شنیده او گفته توی عمرش مشهد نرفته انگار حتی برای یک روز! حتی برای یک بار! خیلی دلش گرفته اصلا حرم ندیده! حتما شما شنیدی هی آه می کشیده! ماشین او خراب است پول سفر ندارد سال گذشته می خواست پابوستان بیاید قسمت نشد برایش این بار قسمتش کن لطفا به مشهد خود امسال دعوتش کن @ghesehmazhbi
🌺بسته ویژه سالروز ولادت (علیه السلام) خداي خوب و دانا يه هديه داده به ما قطعه اي از آسمان قرار داده تو ايران يه گنبد پر از نور كه مي درخشه از دور يه بارگاه زيبا يك حرم باصفا قبر امام هشتم پناهگاه مردم كبوتراي بسيار تو صحن و روي ديوار پر مي زنن به سرعت گويا مي رن زيارت گنبدو كه مي بينن يواش يواش مي شينن @GANJINE313 @ghesehmazhbi
سرکار خانم حسینی زاده ادمین محترم کانال قصه های مذهبی در گذشت برادرزاده تان اقا سیدهادی که براثر تصادف جان به جان آفرین تسلیم کردند ،رو به شما تسلیت عرض میکنیم .ان شالله خداوند به شما صبری جمیل عنایت کند . اعضای محترم کانال لطفا برای فاطمه سادات کوچولو که سه ساله هستن وحال خوبی ندارن دعا کنید که زود شفای کامل بگیرند . مدیر کانال قصه های مذهبی @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شیعه کوچولوها بیاباهم بریم به یک سفر زیارتی😊زیارت آقای مهربون امام رضا علیه السلام🌸 🔹 ۲۳ ذی القعده زیارت مخصوص امام رضا علیه السلام 🌹 @ghesehmazhbi
سلام ✋ امروز ۲۳ ذیقعده و روز زیارتی مخصوص امام رضا علیه السلام ❤️😍🕊 ساعت ۸ امشب زیارت مختصر امام رضا علیه السلام در کانال گذاشته میشه تا همه باهم زائر آقا باشیم و برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا و شفای تمام مریض‌ها و ریشه‌کن شدن کامل این بیماری همه باهم دعاکنیم❤️🤲 ساعت ۸ به وقت قرار عاشقی منتظرتون هستم❤️🌹 @atashbe_ekhtear
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 تمام دنیا پر از آب بود و خدای مهربون توی بیست و پنج ذیقعده خاک روی زمین رو از زیر خونه ی کعبه گسترش داد و بزرگ کرد..و از اون به بعد قسمت هایی از زمین رو آب تشکیل داده و قسمت هایی رو خاک و ما هم به خاطر تشکر از خدای مهربون دور خونه ی خدا🕋 می چرخیم.... دست بزنیم ما حالا دست ها رو ببریم بالا یک، دو، سه یک، دو، سه خوشحالی کنیم حالا این زمین رنگارنگ پر از گل های قشنگ کِی اومده به دنیا کی می دونه بچه ها؟؟ بیست و پنج ذیقعده زمین به دنیا اومد تولدش شد و اون از زیر آب در اومد دست بزنیم ما حالا دست ها رو ببریم بالا یک، دو، سه یک، دو، سه خوشحالی کنیم حالا زمین از زیر کعبه خاکش زده جوونه تا که بشه یه روزی گهواره ی زمونه سال های بعد همون روز اومده اند به دنیا حضرت ابراهیمُ (سلام الله علیه) یکی حضرت عیسی (سلام الله علیه) دست بزنیم ما حالا دست ها رو ببریم بالا یک، دو، سه یک، دو، سه خوشحالی کنیم حالا چه جشن با شکوهی برپا شده بچه ها 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 تولد هر سه تا، مبارکه غنچه ها بیایین که بگیم شکر خدای دانا🤲 دست بزنیم ما حالا دست ها رو ببریم بالا یک، دو، سه یک، دو، سه خوشحالی کنیم حالاا @ghesehmazhbi
حیف و حیف و حیف آه و آه و آه کشته شد به سم حضرت جواد(علیه السلام) از امام من مانده گفته ها مانده مهر او مانده نام و یاد کشته شد امام روزگار زشت داغ دیگری  بر دلم نهاد بعد از او دگر باغ شعر من در عزای او غنچه ای نداد . @ghesehmazhbi 🏴✨🖤🏴✨🖤✨🏴
بغداد، شهر بزرگی بود. مردم شهر، از صبح تا شب کار می‌کردند،‌ زحمت می‌کشیدند؛ ولی از زندگیشان راضی نبودند. مردم بغداد از مأمون که آدم بدی بود، می‌ترسیدند و دلشان نمی‌خواست او حاکم باشد. مردم مسلمان می‌دانستند مأمون، امام رضا(ع) را به شهادت رسانده است و همه چیز را برای خودش می‌خواهد. بچه‌های شهر بغداد هم، مأمون رامی شناختندواورادوست نداشتند.هرجا او را می دیدند از ترس فرار می کردند. روزی مأمون با عده‌ای از همراهانش برای شکار به خارج از شهر می‌رفت. حاکم و همراهانش سوار بر اسبهایشان به سرعت می‌تاختند،‌گرد و خاک به هوا بلند می­‌کردند و مردم را می‌ترساندند! مأمون از این که می‌دید مردم با دیدن او پا به فرار می‌گذارند، می‌خندید و از این کار لذت می‌برد! همین‌طور که مأمون پیش می‌رفت، چشمش به چند کودک افتاد. مأمون خندید و به طرف آنها تاخت. همین که بچه‌ها مأمون و لشکریانش را شناختند، پا به فرار گذاشتند؛ فقط یکی از کودکان ایستاد و از جایش تکان نخورد! مأمون خیلی تعجب کرد، نزدیکتر آمد و داد زد: «چرا فرار نکردی!» کودک با تعجب جواب داد: «برای چه فرار کنم!» مأمون فریاد زد: «مگر نمی‌دانی من مأمون حاکم شما هستم!» کودک سری تکان داد و گفت: «دلیلی برای ترس نمی‌بینم، نه راه تو را گرفته‌ام و نه گناهی از من سر زده است! برای همین سر جای خودم مانده‌ام و فرار نمی‌کنم!» مأمون که خیلی عصبانی شده بود، گفت: «اسمت چیست و پسر چه کسی هستی!» کودک جواب داد: «نامم محمد است و پسر علی­ بن­ موسی الرضا(ع) هستم!» مأمون او را شناخت و سرش را پایین انداخت وبا عصبانیت دور شد. @ghesehmazhbi
🌹♥️سلام به مهربانترین پدر و دلسوزترین مادر دنیا، ♥️🌹 💚⭐️حضرت علی و حضرت زهرا⭐️💚 🎀بچه ها عید و شادیه 🎊دو نور به هم رسیده 💚حضرت علی(علیه السلام)💚 ♥️حضرت زهرا (علیها السلام)♥️ 🌸عطر گلاب و گلها تو آسمون پیچیده🥰 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 صبح قشنگ  دمیده 🌸              سرزده باز سپیده🌼 شادی کنیم بچه ها  🌸            جشن بزرگ رسیده🌼 امروز روز عروسی است   ❤️     عروسی فاطمه(س)🌺 مبارک است بر شما     ❤️           مبارک است بر همه🌺 حضرت زهرا (س)عروس❤️    امام علی (ع) داماد است🌺 عروس حسابی خندان  ❤️                        داماد حسابی شاد است🌺 کنار دیگ نشسته    🌸                            پیامبر مهربان🌼 غذا تو ظرف می ریزد 🌸                          با روی شاد و خندان🌼 خرما و گوشت و نان هم   🌸                    غذای جشن آنهاست🌼 جشن علی (ع) و زهرا (س)  🌸              چه ساده و با صفاست🌼 ما هم با هم بخندیم  🌸                      شعر بخوانیم شاد باشیم🌼 دوستای خوب برای🌸                              عروس و داماد باشیم🌼 @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🎼🌸🍃 مولا علی امیره ✍متن شعر دوم : 💕 سلام حضرت علی که تو امام اولی تو اولین امام ما به گفته خوب خدا تو مهربون تو نازنین فرشته روی زمین بین تموم بنده ها تو بهترین تو بهترین 💕 دوسِت داریم ما بچه ها چون که تو ما رو دوست داری تو گلدون دل همه تو مهربونی می کاری 😷 ┌─ツ───────┐     @ghesehmazhbi  └─────────┘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🎼🌸🍃 مولا علی امیره ✍متن شعر: 😍امروز که روز شادیُ و نوبت خوشحاليه روز قشنگ زندگی، روز گل و عيديه امروز همون روزيه که عید بزرگ خداست دلا همه بهاريه همه هاست 💕 عيد غديره اميره عيد غديره مولا علی اميره ✨ماه و ستاره‌ها دارن تو آسمون می‌خندن با لب‌های خندونشون در رو به غم می‌بندن 🌞خورشید که از راه می‌رسه با بال روشنایی می‌خواد به ما عیدی بده با دستای طلایی 👜لباسای نو بپوشيم به ديدن هم بريم نقل و شيرينی بخوريم به همديگه دست بديم 🤲دستا مونو بالا کنيم با هم بگيم ای خدا خدا می خواد عيدی بده به ما همه بچه ها 🚫( البته بعد کرونا دست بدیم 😄) 😷 ┌─ツ───────┐     @ghesehmazhbi 💕  └─────────┘
📌 مهدیار كوچولو تصميم گرفته بود به جنگ⚔ اين ويروس 👹بد بره، رفت و شمشير زرد🗡 پلاستيكيش رو برداشت و دم در خونه 🏠ايستاد و خواست كه با ويروس 👹مبارزه كنه. اما هر چي گذشت ديد هيچ ويروسي رو نميبينه. مامان🧕 مهدیار از پنجره نگاه كرد ديد پسرش مثل نگهبان ها داره از خونه نگهباني مي‌ده، مامان خندش☺️ گرفت و مهدیار رو صدا كرد و گفت چي‌كار مي‌كني پسرم؟ مهدیار با حالت پادشاهانه گفت مي‌خوام با ويروس كرونا👹 بجنگم. مامان قربون پسرش رفت و گفت: ولي جنگ با كرونا با شمشير نيست، بايد لشگر درست كني براي جنگ. مهدیار با خوشحالي گفت آخ جوون لشگر! مامان گفت لشگرش هم خيلي با لشگراي ديگه فرق داره ولي بايد بتوني فرماندهي كني، مهدیار گفت من خيلي فرمانده خوبي ام. حالا لشگرم كيا باشن؟ مامانش گفت اين ويروس خيلي دشمن بديه، مي‌تونه تو دست دوست هات مخفي بشه، اولين كار اينه كه نبايد با كسي دست بدي🤝، مهدیار با قلدري گفت، من نمي‌زارم گولم بزنه و با كسي دست نمي‌دم❌🤝، مامانش گفت هر روز چند بار بايد دستت رو بشوري 💦و تا 20 بشمري تا دستات تميز بشن.  مهدیار از خوشحالي لشگرش رو درست كرد و براي لشگرش يه پرچم 🚩كاغذي درست كرد كه روش نوشته بود تا وقتي ويروس بميره، دست نميدم، دست ميشورم. 💐💐🍃💐💐🍃💐💐🍃 ✅کودکیارمهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce @ghesehmazhbi