eitaa logo
قصه‌های خواب کودکانه
292 دنبال‌کننده
633 عکس
390 ویدیو
4 فایل
📖قصه‌های فارسی برای کودکان ۱ تا ۸ سال 👦🧒اینجا هم قصه‌های خوب برای کوچولوهای عزیزتون داریم هم نکته‌های طلایی برای خودتون 🌙☀️هر روز بعد از ظهر و هر شب، یه قصه قشنگ و کوتاه و آموزنده برای دلبندهای شما
مشاهده در ایتا
دانلود
💎‏هرگز فورا بدبختی کسی را باور نکنید بپرسید که میتواند بخوابد یا نه؟ اگر جواب مثبت باشد همه چیز روبراه است، همین کافی ست!‎ 📚سفر به انتهای شب ✍لویی فردینان سلین 🆔 @ghesseyekhab
زنگ تجربه سلام خوبید خانم ببخشید مزاحم میشم من ۶۳ سالمه و ۴ تا بچه دارم خدا رو شکر همه بچه هام سر زندگی خودشونن فقط دخترم عقدبسته هست و پسرمم الان مجرده که اونم باعث بدبختیش خود ماییم. دخترم تو گروه شماست و تعریف کرد که هر کسی یه چیزی مینویسه بهش گفتم اگر میشه داستان ما هم بگه شاید به خیلیا کمک کنه. من سه تا دختر دارم و یه پسر. برای پسرم یه دختر خوب گرفتیم راستش من شوهرم رحمت خدا رفته و خیلی به پسرم وابسته هستم از عروسم خواستم با هم یه جا زندگی کنیم عروسم راضی نبود میگفت دور باشیم بهتره اما من نمیدونم چرا پاهامو کردم تو یه کفش که نه من باید به پسرم نزدیک باشم دخترام هم همه نظر من رو داشتند خلاصه با هر بدبختی ایی بود بالاخره اومدن طبقه بالای خونم و ساکن شدن یه کمی ناراحتی از ما به دل داشت اما گذشت. بخدا روم نمیشه بعضی حرفا رو بگم الان میبینم که چقدر ما خودخواه بودیم و اذیتش کردیم تو خریدن جهاز من و دخترام نظر میدادیم دخالت میکردیم بنده خدا در حد توانش جهاز خوبی آورد اما ما ایراد میگرفتیم راستی پسرم کارمنده دستش باز بود منم حقوق بازنشستگی شوهرمو میگیرم نمیدونم غرور داشتیم که پسرمون کارمنده یا فکر میکردیم ما بهتر از اونهاییم. دخترام تو چیدن جهاز نظر میدادن اما عروسم خوشش نمیومد میگف زندگی منه و خودم باید بچینم. بخدا دخترام قصدشون بد نبود نمیدونم چی بگم جوونهای الان فرق دارن همه چیو دخالت میدونن. خلاصه سر گذاشتن تلویزیون و میزش یه بحث و دعوای بدی بینمون پیش اومد عروسم قهر کرد رفت پسرمم نمیرفت بیارتش میگفت خودش رفته خودشم باید بیاد. خیلی باهاش حرف زدیم تا بالاخره راضی شد و رفت و آوردش تا زمان عروسی چندین بار با دخترام بحثش شد. برای عروسی هم که نگم براتون فقط دعوا و بحث بود سر همه چیز. خلاصه عروسی کردن و تموم شد. اوایل رابطمون بخاطر کینه هایی که داشت سرد بود کم کم بهتر شد. البته دخترای منم مقصر بودن نباید دخالت میکردن . خلاصه پسرم و عروسم با هم خوب بودن و خدا یه پسر بهشون داد من چون نوم رو خیلی دوست دارم ازشون خواستم اسم پسرشون رو بذارن حسن اسم شوهرم حسن بود عروسم پاش رو کرد تو یه کفش که نه من از اسم حسن خوشم نمیاد پسرم پشت من بود و گفت بذاریم حسن اما عروسم میگفت نه. خانم زنگنه من میدونم خیلی اشتباه داشتم بخدا نمیخواستم اینطوری بشه نمیخواستم زندگی بچم خراب بشه هم خودم و هم دخترام زیاد دخالت کردیم ما نباید زیاده روی میکردیم فکر میکردیم باید نظر بدیم و اون هم باید گوش بده. عروسم همونجا توی بیمارستان بعد از زایمانش بچه رو داد به پسرمو طلاقش رو گرفت . ما تا چند ماه پیش متوجه اشتباهاتمون نشدیم فکر میکردیم فقط عروسمون مقصره و ما خوب بودیم تا ابنکه همه این اتفاقات سر دخترم افتاد دختر آخرم عقد بسته هست چند وقتیه که دنبال کارهای عروسیش هستیم تموم کارهایی که با عروسم کردیم حالا سر دخترم اومده. الان دو ساله که عروسم رفته پسرم تازه فهمیده که اشتباه کرده ما هم فهمیدیم دخالت داشتیم پسرم داره تلاش میکنه بره خانمش رو بیاره قرار شده یه خونه جدا بگیره . دخالتهامون خیلی زیاد بود الان فقط یه گوشه ای از اونها رو گفتم باز خدا رو شکر میکنم که فهمیدیم کارمون بد بود. این دو سال خیلی به ما سخت گذشت راستش چند جا رفتیم خواستگاری اما نمیشد و کسی قبول نمیکرد. پسرم فهمید که زنش رو بیاره ما هم تعهد دادیم دیگه هیچ دخالتی نداشته باشیم. خانم زنگنه عزیز شاید اگر همه این اتفاقات برای دخترم نمی افتاد نمیفهمیدبم راهی که میریم غلط بود انگار خدا خواست ما به اشتباهمون پی ببریم. دعا کنید برای دخترم مشکلی پیش نیاد و راحت بره سر زندگیش باور کنید توبه کردیم. تازه فهمیدم دختر مردم هم مثل دختر خودمه هزار تا آرزو داره نباید زور گفت که خدا همون زور رو برای خود آدم میاره. راستی اسم نوم رو گذاشتیم حسن اما عروسم بیاد عوضش میکنه. اگر تو گروهتون مادر شوهری هست بهش بگید بخاطر خود پسرت دخالت نکن و بذار زندگیشون رو بکنند هر کاری کنی چوبش رو خودت میخوری. من تو این دو سال پدرم دراومد پیر شدم. باز خدا رو شکر که عروسم میاد و آخرتمون رو خراب نکردیم. التماس دعا 🆔 @ghesseyekhab
1.62M
💫حلزون و لوبیای سحرآمیز گمشده کانال قصه های خواب کودکانه 🆔 @ghesseyekhab
🚽چطور بچه‌ها را بدون دعوا راهی دستشویی کنیم؟! ▪️محیط رو دوست‌داشتنی کنید: دستشویی رو تمیز، خوشبو و با وسایل جذاب مثل دستمال طرح‌دار یا صابون رنگی آماده کنید. ▪️ یادآوری ملایم: هر چند ساعت یک‌بار بدون فشار، با مهربونی بگید "بریم ببینیم نیازه دستشویی بری یا نه؟" ▪️تشویق کوچیک: بعد از رفتن، یه برچسب یا تشویق کلامی مثل "آفرین که رفتی!" تاثیر داره. ▪️ اجتناب از اجبار: اصرار زیاد نتیجه برعکس می‌ده، با صبوری و آرامش رفتار کنید. ▪️ زمان‌بندی: بعد از غذا یا قبل از خواب، عادتشون بدید که سر ساعت مشخص امتحان کنن. ☑️این روش‌ها معمولا جواب می‌ده. به مرور خودشون راحت‌تر می‌رن. شما هم صبور باشید. ❤️🚽 🆔 @ghesseyekhab
1.64M
💫حرف زشت کانال قصه های خواب کودکانه 🆔 @ghesseyekhab
زنگ تجربه👇 بذار بگن بی رحمه و نوه هاش رو نگه نمی داره سلام خانم من میخواستم یه داستان جالبی رو که چند وقت پیش خوندم اینجا به اشتراک بذارم نویسنده این داستان رو نمی شناسم اما داستان زندگیشون کاملا برعکس اون داستانیه که یکی از فالوئراتون نوشته بود. من از زبان ایشون مینویسم. یه خانم ۶۰ ساله هستم و سه تا پسر دارم و بازنشسته فرهنگی هستم منزلمون ۴ طبقه هست و خودم طبقه بالا مستقر هستم و پسرهام در طبقه های زیرین ساکن هستند. دختر ندارم بابت این موضوع واقعا ناراحتم اما حتما تقدیر الهی همین بوده. میخواستم به همه مادرها بگم خواهش میکنم اجازه بدید بچه ها به زندگیشون برسن و وقتشون رو صرف زندگی خودشون بکنند و مستقل باشند. این شیوه رو مادرم همیشه بهم میگفت و من خیلی تونستم موفق باشم در نگاه اول من یه خانم تنها هستم (شوهرم چند سالی هست که فوت شدن) که به کمک نیاز داره اما خدا رو شکر طوری زندگی می کنم که محتاج نباشم و امیدوارم تا آخر هم محتاج نشم. اینم بگم هیچ اصراری برای ساکن شدن بچه ها تو این واحدها نداشتم همگی خودشون میخواستن اینجا ساکن بشن من راضی بودم واحدها رو کرایه بدیم و بچه ها برن هر جا که دوست دارن اما خودشون میخواستن اینجا باشن. یعنی اصراری نبود فکر نکنید چون تنها بودم اجبار کردم پیشم باشن. خلاصه از همون فردای روز عروسی من بهشون گفتم که زندگی هر کدوم به خودشون مربوطه و نه من و نه بقیه حق دخالت نداریم در همه حال. راستی اینم بگم من یه حقوق بازنشستگی معلمی میگیرم خدا رو شکر البته چون با قناعت زندگی کردم تا بحال کم نیاوردم حتی کاری برام پیش میاد از بچه هام کمک نمی گیرم اگر تعمیر وسیله یا جابجایی داشته باشم کارگر میگیرم مگه اینکه خود بچه ها باشن و بیان و انجام بدن. من اصلا منزل بچه ها نمیرم مگه اینکه خودشون دعوتم کنند عمدا بالا ساکن شدم که خدای ناکرده حس دخالت بهم دست نده چون جوان هستند و دوست دارن دورهمی بگیرن خانواده هاشون رو دعوت کنند گرچه به هیچ عنوان روحیه دخالت گری ندارم اما باز گفتم شیطان قویه نمیخوام زندگی بچه هام خراب بشه نمیخوام بین مادرشون و همسرشون مجبور به انتخاب بشن همه این کارها رو بخاطر بچه ها میکنم اگر منزلشون برم حرف بی ربط یا دخالت بیجایی نمی کنم بارها و بارها کارهای غلط داشتن از پوشک عوض کردن بچه تا رفتارهای غلط با شوهرها و بچه هاشون من فقط نظاره گر هستم خیلی سخته برای مادری که تجربه زیاد داره و دوست داره کمکی کنه اما حرف مادرم همیشه میاد تو ذهنم که زندگی بقیه به کسی ربطی نداره. گاهی پسرهام میان بالا درد و دل کنند خیلی محترمانه بهشون میگم در مورد همسراتون چیزی بهم نگید نمی خوام ذهنیتم خراب بشه همیشه میگم زندگی شماها به خودتون مربوطه لطفا منو درگیر خودتون نکنید. کاری کردم که از هم توقع نداشته باشیم گاهی که میخوان برن بیرون دوست دارن بچه هاشون رو بذارن پیشم اما من قبول نمیکنم شاید بعضیا بگید چقدر بی رحمی اصلا مهم نیست برام چون میدونم در هر صورت حرف و حدیث هست و یه چیزی میگن به همین دلیل کاری ندارم بهشون برام مهم نیست بقیه چی میگن. با همه این صحبتها عزت و احترام داریم هم من و هم پسرها و هم عروسهای گلم. همیشه احترام همو نگه میداریم بی احترامی و توهین نداریم من هم خودم رو همیشه سرگرم میکنم و مشغول کارها و دورهمی های خودم هستم. پسرهام بهم افتخار میکنن میگن زندگی ما خیلی خوبه همین که اجازه میدی زندگی خودمون رو داشته باشیم آرامش داریم همسرامون آرامش دارن بس که دخالتهای خانواده ها زیاده جوونها همش با هم دعوا و تنش دارند و گاها زندگیشون به سمت نابودی میره. می دونم کار سختیه و هر کسی نمی تونه انجامش بده، برای من، آرامش بچه هام از همه چیز مهمتره وقتی اونها آروم هستن منم آرومم حداقل میدونم که در صورت وجود بحث بینشون، من، دلیل تنش ها و ناراحتی هاشون نیستم و پسرام سربلندن. ببخشید طولانی شد مادرها صلاح و خوبی بچه هاشون رو میخوان و قطعا نمیخوان خللی تو زندگی اونها پیش بیاد اما یادتون باشه که شما اول باید برای خودتون ارزش قائل باشید تا بقیه هم برای شما ارزش قائل بشن. اینکه کجا میرن چی میخورن چرا مهمونی میگیرن چرا با هم دعوا میکنن چرا بچه هاشون رو خوب تربیت نمی کنند چرا خونشون مرتب نیست چرا گوشت یخچالشون کمه چرا لباس کم می خرن چرا پول خرج می کنند اینها اصلا به هیچ مادرشوهر و مادر زنی ربط نداره. ما هم یه روزی جوون بودیم و دوست داشتیم آزاد و بدون نگاه های دیگران زندکی کنیم حداقل این اجازه رو به بچه های حالا که با ما فرق دارن بدیم. جوونهای حالا اصلا با جوونهای قدیم قابل مقایسه نیستن خانم زنگنه ببخشید این مطلب طولانی شد بقدری این داستان برام جذاب بود که دوست داشتم به اشتراک بذارم خودم از دست مادرشوهرم زهرخورده هستم این خانم رو سرلوحه خودم قرار دادم امیدوارم بتونم مثل ایشون بشم. 🆔 @ghesseyekhab
1.2M
💫هدیه جشن تولد کانال قصه های خواب کودکانه 🆔 @ghesseyekhab
زنگ تجربه👇 مادر خانمم تور خیانت رو برام پهن کرد سلام خدمت شما و فالوئرهاتون از اینکه یه توجهی هم به ما آقایون دارید بسیار سپاسگزارم. همیشه خانمها حرف برای گفتن دارند همیشه اونها هستند که مشکل دارن و دل شکسته هستند نمیخوام منکر دغدغه هاشون باشم وظیفه مادری و خانه داری واقعا سخته، اما خداوکیلی یک بار هم شده پای حرف های ما آقایون بشینید؟ من مدرس دانشگاه هستم شغل آزاد هم دارم خدا رو شکر وضعم بد نیست، مشکل اصلی ما مادر همسرم بود و دخالتهای بی شمارشون، همه میگن مادرشوهرا خوب نیستن و دخالت میکنن من میگم مادر زن هم اگر بد باشه زندگی رو خراب میکنه. تعداد اقلامی که باید میخریدم مشخص بود من سرویس چوب و چند قلم جنس دیگه باید میخریدم متاسفانه ایشون در خرید تک تک وسایل دخالت میکردن من نباید تو خریدشون دخالت میکردم اما اونها دخالت کامل داشتن. من یه خونه ۵۵ متری کرایه کرده بودم مادر خانمم میگفت باید میز غذاخوری ۹ نفره بگیری هر کاری کردم که بیخیال بشه نشد مجبور شدم بگیرم باور کنید اصلا جا نداشتیم راه بریم اما خب لج کرده بود و نمیذاشت برای تالار هم باید نظر میدادن چند تا تالار عوض کردیم هر چی به خانمم میگفتم باهاش حرف بزن میگفت مادرمه احترامش واجبه نمیتونم ناراحتش کنم، همسر من فقط خانوادش رو قبول داشت راضی به دیدن ناراحتیشون نبود، اما خیلی راحت منو اذیت میکرد و عذابم می داد واقعا نمیدونم چرا اینطوری میکرد خلاصه بنده از زندگیم خوشی ندیدم اونم فقط بخاطر مادرشون؛ خیلی سعی کردم باهاشون بحث نداشته باشم باور کنید نمی ذاشتم زیاد خونه مادرم بره یا ارتباطی بگیره میگفتم مادرشوهره یه وقت حرفی نباشه خانمم ناراحت نشه دلخوری پیش نیاد. من عاشق خانمم بودم خیلی برای زندگیم تلاش کردم از دورهمی ها و هزینه هاش نمیخوام بگم اصلا خانمم اگر با مادرش ارتباط نداشت عالی بود اما همین که با مادرش تماس میگرفت دیگه تموم بود. بزرگ ترین اشتباهم بچه دار شدنمون بود بماند چقدر سر همین موضوع با مادرش مشکل داشتیم. میگفت دخترم بیاد خونه ما بهش برسم منم گاهی میرفتم اونجا بجای اینکه خانمم ویار کنه مادرش هر روز هوس یه خوراکی میکرد و میگفت زنت هوس کرده منم نمیدونستم اینا رو خانمم بعدها گفت. دعوای اصلی ما از بعد زایمان خانمم شروع شد مادر خانمم تا ۱۵ روز خونمون بود به خانمم گفتم اگر میشه بگو مامانت بره خودم کمک میکنم چند روزم مامان من بیاد اما دعوای بدی شد مادر خانمم رفت اما دشمنی و جنگ رو شروع کرد من هیچی از شیرینی بچه و پدر شدن متوجه نشدم خانمم از فردای روزی که مادرش رفت قهر کرد خوب به بچه شیر نمی داد با مادر منم بدرفتاری می کرد خلاصه حسابی روابط بینمون تیره و تار شد دیگه هیچی برام لذت نداشت خیلی ببخشید ما حتی رابطه ای هم با هم نداشتیم. مادر خانمم یکبار بهم گفت زندگیتو خراب میکنم به روز سیاه میشونمت یکی نبود بهش بگه زندگی من زندگی دخترته من تنها نیستم هر اتفاقی بیفته دخترت هم ضربه می خوره اما اصلا متوجه نبود. من مجبور به خیانت شدم اونم خیانتی که مادر خانمم تورش رو پهن کرده بود با یه خانم دوست شدم نمی دونستم که از طرف مادر خانممه و اون باعث و بانی خیانت شد همه پیامها و عکسهایی که با اون خانم داشتیم دست خانمم بود در واقع اون خانم از طرف مادر خانمم بود یعنی نقشه ای برام کشیدن که خودمم نفهمیدم چطور گرفتار شدم. اون خانم خیلی خوب نقش بازی کرد فقط من احمق بودم ک گول خوردم یعنی تنها بودم بی کس بودم بابا شده بودم اما اصلا خوشحال نبودم در اصل نه زن داشتم و نه بچه تنهای تنها میدونم خیانتم توجیه پذیر نیست و اشتباه کردم اما همه من رو متهم و مقصر میدونن خانمم با مدارکی که داشته اقدام به طلاق کرد و ازم جدا شد پسرمم فعلا برده، هر چی التماسش کردم فایده نداشت اشتباهاتش رو گفتم اما قبول نداشت میگقت تو خیانت کردی این قابل قبول نیست با اینکه می دونست دام مادرش بود بازم قبول نمی کرد. من یه بازنده هستم شاید باید جدی تر می بودم نمیدونم واقعا نمی دونم فقط از خدا میخوام حق منو بگیره. می دونم خانمم بزودی پشیمون میشه و برمیگرده اونوقته که من میدونم باید چیکار کنم. ببخشید بابت طولانی شدن. حرفها زیاد بودن خلاصه کردم. لطفا لطفا لطفا قضاوتم نکنید هیچ کسی جای من نبوده و نیست. نمی خوام حق بهم بدید محتاج حق گرفتن نیستم فقط خواستم بگم مادر زن هم می تونه بد باشه. یا علی 🆔 @ghesseyekhab
خدا رو هزاران هزار شکر امروز هم تونستم دنیا و عزیزانم رو ببینم و هزاران هزار بار از دستشون حرص بخورم🙂🙂 🆔 @ghesseyekhab
👇زنگ تجربه هر بار با پدر و مادرم حرف میزنم پر از خشم میشم. سلام روز خوش ممنون از کانالتون با این تعداد فالوئر مطالب خیلی خوبی می‌ذارید من تازگیا عضو شدم داستان‌ها واقعا جالب و آموزنده هستند. لطفا متن من رو اصلاح نکیند همینطوری که هست داخل کانال بذارید. شاید مطالبم به مذاق بعضیا خوش نیاد و من رو آدم کینه ای و نمک نشناسی بدونن اصلا برام اهمیت نداره نمی‌دونم حس واقعیم از نوشتن این مطالب چیه شاید تخلیه شدن باشه یا حتی نداشتن یه آدم مطمئن برای درد و دل کردن. اصلا نمی دونم چرا از زندگیم میذارم شایدم می خوام تعداد بچه هایی مثل من به حداقل برسه می‌دونید چیه ؟ آدم بعضی وقت‌ها دلش می‌خواد یه ذره آروم بشه. اما گذشته ولت نمی‌کنه. من از بچگی یاد گرفتم که محبت یه چیز لوکسِ که برای من نبوده. وقتی بچه بودم، هر بار که اشتباه می‌کردم، به جای اینکه یادم بدن درستش کنم، با داد و فریاد و بعضی وقت‌ها با کمربند یا مشت و لگد مواجه می‌شدم. محبت داشتن، اما کتک‌هاشون چندین برابر بود تحقیرهاشون عذاب‌آور بود من هر چی بگم درکش برای بقیه آسون نیست ممکنه بعضیا بگن مگه میشه پدر و مادر اینطوری باشند بخدا من شیطون و نافرمان نبودم فقط بچه بودم همین و یه بچه خیلی از اصول رو نمی‌دونه و باید با آرامش آموزش داده بشه اون وقتا یه گوشه کِز می‌کردم و از خودم می‌پرسیدم مگه من چیکار می‌کنم که لیاقت عشق و مهربونی رو ندارم؟ پدر و مادر من مشکلی نداشتند وضع مالیمون بد نبود مشکل اصلی بی اعصابی و بی حوصلگی اونها بود ما سه تا بچه هستیم من و دو تا خواهرام.(اونام شرایط خوبی از نظر روحی ندارن) یکی نبود بگه بابا وقتی اعصاب و شرایط ندارید بچه دار نشید وقتی هنوز بالغ نیستید بچه دار نشید بخدا در حق بچه ظلمه بخدا بچه گناهی نداره نمی دونه چی درسته و چی غلطه باید یاد بگیره ذاتش پاکه فقط باید درست تربیت بشه چیزی که من از کودکیم دیدم بیشتر داد و فریاد بود تا محبت و عشق ورزی. بزرگ‌تر که شدم، فهمیدم این زخما خوب نمی‌شن. آدم وقتی محبت نبینه، یاد نمی‌گیره محبت کنه. یه چیزی توی وجودت می‌شکنه، چیزی که هر کاری هم بکنی، درست بشو نیست. هر وقت می‌بینم یکی با پدر و مادرش راحت و صمیمیه، حسرت می‌خورم. چون من هر بار که بهشون فکر می‌کنم، یه تلخی بدی توی دلم می‌شینه. من نتونستم ببخشم. نه اونا رو، نه خودم رو و نه دنیا رو. می‌گن گذشته رو باید رها کرد، ولی کسی نمی‌گه چطوری؟ چطوری می‌تونم محبت کنم وقتی هیچ‌وقت محبت ندیدم؟ بعضی وقتا به خودم می‌گم شاید من آدم بدی شدم. چون وقتی کسی ازم انتظار مهربونی داره، تهِ دلم خالیه. هیچی نیست که بدم. خسته‌ام از این جنگِ درونی. از اینکه همیشه یه دیوار بین من و بقیه هست. از اینکه هر بار با پدر و مادرم حرف می‌زنم، به جای احترام، پر از خشم می‌شم. می‌دونم که پیر شدن، می‌دونم که پشیمونن، ولی اون بچهٔ زخمیِ درونِ من هنوز درد می‌کشه. گاهی وقتا آرزو می‌کردم کاش یه بار می‌اومدن و می‌گفتن "ببخشید ما نادون بودیم کارهامون غلط بوده اتفاقا برعکس از من توقع احترام و محبتی رو دارند که خودشون ازم دریغ کردن تا بهشون تندی میکنم قرآن و ائمه رو میارن وسط که بچه در هر حالتی باید به پدر و مادرش احترام بذاره آخه تو همین قرآن ننوشته چطوری؟ هیچ وقت نگفتن که اشتباه داشتن که کمی دلم آروم بگیره دیگه درست نمیشم فقط آروم بشم. وقتی بچه محبت ندیده چطور محبت کنه؟" شاید اگه یه روزی دل و جرأتش رو پیدا کنم، بتونم از این همه خشم و تلخی خلاص بشم. ولی تا اون روز، من همون بچهٔ زخمی‌ام که هنوز دنبال یه ذره محبتِ گمشده می‌گرده. من الان ۴۵ سالمه و مجرد هستم اصلا هم به ازدواج فکر نمی کنم چون حس میکنم نمی تونم پدر و همسر خوب و مهربونی باشم بعضی از دوستان رو می بینم با بچه های شیطونشون برخورد خوبی دارن و چیزی نمیگن من میگم چطوری میتونید انقدر خونسرد باشید و دعواشون نکنید همه بهم میگن خودتم بچه دار بشی صبرت بالا میره هیچ کسی خبر نداره من زخم خورده ام و ذره ای محبت و مهربونی در وجودم نیست. خانم بزرگوار حس میکنم کمی سبک شدم لطفا آیدی من مشخص نباشه ببخشید توضیحات بیشتری در مورد خودم ننوشتم نیازی ندیدم. با اجازه شما مدیر محترم یه کلمه حرف حساب با مادرها و باباهای عزیز👇 لطفا اعصاب و شرایط ندارید بچه دار نشید بذارید مردم هر چی می خوان بگن خیلی راحت بگید بچه دار نمیشیم و مشکل داریم مهم نیست بقیه چی میگن خودتون رو درمان و اصلاح کنید بعد بچه دار بشید. نذارید بچه احساس ترس داشته باشه و جرات نکنه خواسته هاش رو بگه. خواهش میکنم بچه ای عقده ای و تهی وارد جامعه نکنید چرا که چوبش رو قطعا خودتون هم می خوردید بچه هاتون رو تو سری خور و خوار نکنید من نمونه بارز یه آدم عقده ای هستم که هیچ جایی تو این دنیا نداره. 🆔 @ghesseyekhab
1.14M
💫شهر جادویی صابونکها کانال قصه های خواب کودکانه 🆔 @ghesseyekhab
🌻چند سال بعد از اينكه از دنیا می‌روید، هيچكس به خاطر نخواهد آورد چقدر ثروتمند و زيبا بوده‌ايد چقدر خاص و خفن بوده اید چقدر تمیز و پاکیزه بوده اید ولی همه يادشان خواهد ماند كه چه تأثيري روی دل‌ها و ذهن‌ها گذاشته‌اید. 🆔 @ghesseyekhab