eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
211 دنبال‌کننده
720 عکس
78 ویدیو
42 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚ردپای خورشید حسین (علیه السلام) در منظر شهدای دانش آموز ✍محمد نوری 📄 ۲۲۴ صفحه ✂️ برشی از کتاب: ❤️ حسین جان! اگر در آن فضای داغ و خونین کسی به فریادت نرسید و ندای تو را لبیک نگفت، پیروانت در فضای گرم و خونین ایران زمین دست مردانگی دراز کرده و به ندای غریبی و تنهایی ات لبیک می‌گوییم ⭐️شهید ناصر بیرانوند ❤️ خداوندا آخرین کلام ما را در روز قیامت نام حسین( علیه السلام) قرار بده خدایا ما را از حسین غافل نگردان! ما را حسینی زنده بدار و حسینی بمیران ⭐️ شهید علی خاورزاده ❤️ای حسین جان! ای سوخته شعله های سرکش! شاهدباش که به یاریت برخاستیم. یا پیر جماران مرا به خود آوردی! خدایا شاهد باش که با عشق تو در مسیر تو حرکت کردم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم ⭐️شهید منصور پاینده ❤️ حسین جان ای که قلب سوخته ما سوخته عشق توست! چه کنم که اگر شیعه واقعی تو نیستم اما عاشق توام، چه میشود که موقع مرگ سر این غلامت را به زانو بگیری و روز ورودم مرا شفاعت کنی ⭐️ شهید محسن غربسان روزبهانی ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
📚پنجره‌های تشنه روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین❤️علیه السلام از قم به کربلا ✍نویسنده: مهدی قزلی 📄۳۳۱صفحه ✂️برشی از کتاب رسیدیم به روستای نهرمیان مردم یا حسین گویان می‌دویدند سمت ضریح 💚 انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند🚛 چند دقیقه ایستادیم موقعی که تریلی داشت حرکت می کرد به مردم می گفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند پسر جوانی سماجت می کرد گفتم پسر جان ول کن، الان زمین میخوری پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند، به من گفت: ببین من فرشادم من را به اسم دعا کن کربلا بعد تریلی را ول کرد داشتیم دور می شدیم که داد زد فرشاد... یادت نره همانجا نشست به گریه😭 و کف دستش رو کوبید زمین دور می شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده من هم نشستم پشت تریلی به گریه😭 حاضر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد عوض کنم😌💚 ✳️ کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
📚خط عاشقی خاطرات عشق شهدابه امام حسین علیه السلام وروضه های کربلا ✍گردآوری:حسین کاجی ✂️برشی از کتاب: قلاب آهنی را کشید روی یخ و کشید. اولین قالب یخ را از دهانه ی تانکر انداخت توی آب. صدای یک نفر از توی صف بلندشد که «ازکله سحرتاحالا وایسادم برا دوتا قالب یخ، مگه نوبتی نیست؟» علی گفت: اول نوبت گلوی تشنه پسر فاطمه،بعد نوبت بقیه. باصاحب کارخانه یخ شرط کرده بود که شاگردی می کند، خیلی هم دنبال مزد نیست، اما اول یخ تانکر نذری را می دهد بعد بقیه را.با خط نه چندان خوبش هم روی تانکر نوشته بود«سلام به گلوی تشنه حسین علیه السلام.» راوی:مادر شهید علی چیت سازیان ✳️ کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
فطرس برسان خبر به طوفان زدگان کشتی نجات را به آب افکندند 🎉🌷تولد ارباب عشق مبارک🌷🎉 علیه السلام ✳️کتابخانه مسجدقبا @ghobalib📚