eitaa logo
فتـــح قلّه‌ها بسوی ظهور
1.1هزار دنبال‌کننده
795 عکس
418 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢حمله تنف و چند نکته! 👈دولت آمریکا از کشته شدن 3نظامی خود در حمله پهبادی به منطقه مرزی اردن و سوریه خبر داده است و منابع آمریکایی هم گفته‌اند 30 نفر دیگر زخمی شده‌اند. در حالی که آمریکایی‌ها مکان وقوع حمله را در شمال شرقی اردن در نزدیکی مرز سوریه اعلام کرده‌اند، اما دولت اردن تاکید می‌کند که این حمله علیه پایگاه تنف و در خارج از خاک اردن و داخل سوریه رخ داده است. در عین  اهمیت روشن شدن دقیق مکان حمله به ویژه اگر داخل اردن اتفاق افتاده باشد، اما آنچه فعلا مهم‌تر به نظر می‌رسد، نوع واکنش آمریکا به آن است؛ به ویژه که از زمان شروع جنگ غزه این اولین بار است که دولت آمریکا اعلام می‌کند که تعدادی از نیروهایش در منطقه کشته می‌شوند. دولت آمریکا کلا نسبت به کشته شدن نیروهای خود حساس است؛ به ویژه اگر این اتفاق در شرایطی رخ دهد که آمریکا مثل دوران حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان در حالت جنگی مستقیم نباشد. بایدن در بیانیه خود آشکارا از ایران نام برده و گفته که این حمله از طرف گروه‌های تحت حمایت  ایران انجام شده و تاکید کرده است که همه طرف‌های مسئول حمله مجازات خواهند شد. در  کنار آن هم برخی سناتورهای آمریکایی خواستار انجام حملاتی علیه تهران شده‌اند. ◼️👈اما چند نکته: 1ـ  آنچه مسلم است، این که آمریکا نسبت به این حمله واکنش نشان خواهد داد. 2 ـ احتمالا دولت بایدن تحت فشار جمهوری‌خواهان و این فضای انتخاباتی تلاش کند که واکنشی نشان دهد که حمل بر ضعف و متهم به بی‌عملی در مقابل تهران نشود. 3-  اما دولت آمریکا به دنبال خروج اوضاع منطقه از کنترل و  گسترش جنگ در منطقه نیست و علی رغم تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه در  سه ماه اخیر، ولی به گونه‌ای نیست که منعکس کننده تمایل و یا پیش‌بینی و نگرانی جدی آمریکا نسبت به وقوع جنگی بزرگ در  منطقه در امتداد جنگ غزه باشد. از این رو، نوع واکنش هم هر چند شاید شدید باشد، اما احتمالا در چارچوب همین سیاست باشد و به نحوی نباشد که اوضاع را از  کنترل خارج کند. 4ـ بنا به آنچه گفته شد، بعید است که آمریکا در پی رویاروی نظامی مستقیم با ایران باشد و انجام حمله یا حملاتی مشخص به داخل ایران نیز فعلا دور از  ذهن است، از این جهت که ممکن است که به کنش واکنش‌ها و تشدید بحران در منطقه بینجامد که احتمال خروج اوضاع از کنترل و همان رویاروی مستقیم را گریزناپذیر کند؛ مگر این که آمریکا قبل از هر حمله‌ای این اطمینان خاطر را داشته باشد که به واکنش قوی منجر به جنگی از طرف تهران مواجه نخواهد شد. در کل، انجام حمله‌ای مستقیم به ایران در این شرایط چندان محتمل نیست. 5- آنچه بیشتر محتمل است انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید علیه نیروهای همسو با ایران در عراق و سوریه و منطقه و چه بسا حملاتی به مراکز نظامی ایران در سوریه می‌باشد. 6ـ  در کنار آن، بعید نیست که آمریکا در چارچوب این تنش فزاینده دست به اقدامات ایذایی غیرمستقیمی در ایران از جمله برخی خرابکاری‌ها در آینده بزند. همچنین احتمالا سختگیری‌ها در اعمال تحریم‌ها را تشدید و حتی از دسترسی ایران به منابع آزاد شده خود جلوگیری کند. از این جهت که این مساله و هر نوع تعاملی با تهران در این شرایط تنش، دولت بایدن را در داخل در تنگنا قرار خواهد داد. 7ـ  بعد از انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید در منطقه، بعید نیست که آمریکا برای کنترل وضعیت کنونی و جلوگیری از شکل‌گیری وضعیتی ناخواسته در جهت گسترش جنگ به سمت ایجاد راه حلی برای پایان جنگ غزه حرکت کند و تشدید تقابل غیر مستقیم با تهران را به بعد از آن موکول کند. 🔹️ما را در ایتا دنبال کنید: 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢آتش بس در غزه و فرمان آتش در منطقه! دو اتفاق ناهمگون در منطقه در حال وقوع است. از یک طرف، دیپلماسی در جنگ غزه فعال شده و پس از نزدیک به چهار ماه جنگ، طرحی مدون ارائه شده است و از دیگر سو، منطقه در انتظار حملات آمریکا به تلافی حمله متحدان ایران به پایگاه «برج ۲۲» در اردن است. نشست چهارجانبه یکشنبه گذشته در پاریس در مورد جنگ غزه را می‌توان شروع «دیپلماسی جدی» در جنگ غزه برشمرد. تا اینجای کار، شروع این دیپلماسی با طرفیت حماس بیانگر این نکته است که این جنگ بعد از گذشت حدود چهار ماه و کاربست این حجم بی‌سابقه آتش، حملات ویرانگر و تقریبا نابودی نوار غزه، به مهم‌ترین هدف خود یعنی حذف حماس نرسیده و از این رو، قرار گرفتن این تشکیلات به عنوان طرف فلسطینی مذاکرات و این دیپلماسی و توافق احتمالی حداقل بدان معناست که دو طرف آمریکایی و اسرائیلی احتمالا به این جمع بندی رسیده‌اند که دستیابی به هدف پیشگفته دیگر چندان میسر نیست و این رویکرد نیز معطوف به این نگرانی است که در کنار عدم تحقق هدف نخست، رسیدن به هدف دیگر یعنی آزادی گروگان‌ها با ادامه جنگ منتفی شود و در نهایت گروگانی زنده نماند که آزاد شود! واقعیت هم این است که دولت آمریکا قبل از اسرائیل با درک این مساله، دیگر از ماه دوم جنگ در مواضع خود حذف حماس به عنوان هدف جنگ را مطرح نکرد و تداوم جنگ با این شدت و حدت را در سطوح داخلی (انتخابات)، منطقه‌ای و بین‌المللی برای آمریکا هزینه‌بردار و دردسرساز می‌دانست. از این رو، بایدن رفته رفته از ابتدای دسامبر گذشته، بر دولت نتانیاهو فشار آورد که حداقل راهبردی روشنی برای خروج از جنگ را مشخص کند. بنا به منابع آمریکایی و اسرائیلی، دولت بایدن ابتدا تا آخر سال گذشته میلادی به تل آویو مهلت داد و سپس نتانیاهو تا پایان ژانویه از آمریکا زمان خرید. حال هم که ژانویه به پایان رسیده است و جنگ ویرانگر به تحقق دو هدف آزادی زندانیان و حذف حماس منجر نشده، آمریکا جدی‌تر از قبل دیپلماسی را به جریان انداخته است. خروجی نشست پاریس طرحی چند مرحله‌ای است که فعلا جزئیات آن روشن نیست، اما ارائه آن با حضور رئیس موساد به این معناست که اسرائیل دستکم با آن مخالف نیست. اکنون، همه طرف‌ها منتظر موضع حماس هستند و هنیه که فردا عازم مصر است، تاکید کرده که طرح را بر پایه اولویت توقف جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از نوار غزه بررسی خواهند کرد. واقعیت این است که برای اسرائیل توقف یکباره جنگ و خروج از نوار غزه در ابتدای کار تسلیم در برابر شروط حماس است و همین پذیرش این امر را برای نتانیاهو بسیار دشوار می‌کند؛ اما در آن سو هم حماس با هر طرحی که منجر به تحقق این دو امر نشود، سرسختانه مخالفت می‌کند. از این جهت، احتمالا راه حل میانه و اعلام نشده نشست پاریس، توقف جنگ از طریق آتش بس‌های چند مرحله‌ای و طولانی مدت است. در این خصوص هم اظهارات نخست وزیر قطر قابل تامل است. وی پس از نشست پاریس ضمن تاکید بر پیشرفت در مذاکرات بیان داشت که فرمول مطرح احتمالا در نهایت به توقف جنگ منجر شود. اما درباره آینده نوار غزه پس از جنگ نیز، احتمالا آشتی حماس و فتح و اتحاد سیاسی و اداری دوباره نوار غزه و کرانه باختری به عنوان راهکاری در این باره در دستور کار قرار گیرد. با این حال، هنوز طرح پاریس با چالش‌های متعددی روبرو است و فعلا زود است که از موفقیت آن سخن گفت. 👈تسویه حساب منطقه‌ای به موازات فعال شدن دیپلماسی جدی در جنگ غزه، آمریکا خود را برای حملاتی در واکنش به حمله پهبادی به پایگاه "برج 22" خود در شمال شرقی اردن در مرز سوریه آماده می‌کند. اما احتمالا هدف حملات احتمالی آمریکا فراتر از صرف یک واکنش به حمله به این پایگاه باشد، بلکه بیشتر شبیه یک تسویه حساب با ایران و متحدان آن در منطقه است. در طول چهار ماه گذشته، نیروهای همسو با ایران به موازات جنگ غزه حملات متعددی به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه انجام دادند، اما آمریکا واکنش خاصی نشان نمی‌داد و در انتظار رسیدن جنگ غزه به نقطه مشخصی به نوعی دندان رو جگر می‌گذاشت و تحمل می‌کرد. اما حالا که به نظر می‌رسد که جنگ غزه در صورت موفقیت طرح پاریس تقریبا رو به پایان می‌رود، گویا آمریکا تلاش دارد که از یک سو، با انجام یک سری حملات شدید در سطح منطقه، معادله‌ای را که ایران و متحدانش در طول جنگ غزه در حال شکل دادن به آن علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه بودند، کان لم یکن و به نوعی تسویه حساب کند و از دیگر سو هم با ایجاد نوعی بازدارندگی در مقابل تداوم حملات متحدان ایران به منافع خود در منطقه پس از جنگ غزه، حضور نظامی خود در منطقه را تثبیت و تقویت کند. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢داستان توسعه اندونزی! رشد اقتصادی خیرکننده اندونزی در دو دهه اخیر از خلا نیامده است. این رشد مستر، آن را به بزرگ‌ترین اقتصاد جنوب شرق آسیا تبدیل کرده و آن را در جایگاه هفدهم از نظر تولید ناخالص اسمی قرار داده یا از لحاظ شاخصppp (برابری قدرت خرید) به هفتمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده است. این رشد متکی به توسعه تحت سه فاکتور اساسی به دست آمده است: اول، ثبات سیاسی داخلی در این کشور؛ دوم، وجود حکمرانی اقتصادمحور توسعه‌گرا و متعاقب آن پیگیری توسعه اقتصادی در دو سیاست داخلی و خارجی این کشور و سوم وجود سیاست خارجی پویا و متوازن با حداقل تنش. در لوای این سه بستر است که اقتصاد می تواند چنین رشد مستمری را در دو دهه ثبت کند. اینها عوامل اصلی رشد اقتصادی اندونزی بعد از بحران سال 1997 تا به امروز هستند.  هم‌اکنون در کشور اندونزی به‌صورت همزمان شاهد توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی هستیم. البته اندونزی دو‌ الگوی توسعه را تجربه کرده است؛ در زمان «سوهارتو» که شاهد قسمی از توسعه‌گرایی مبتنی بر ساختارهای سیاسی اقتدارگرانه بود و بعد از او نیز توسعه مبتنی بر ساختارهای دموکراتیک را تجربه می‌کند.  توسعه در اندونزی و تبدیل شدن آن به یک کشور صنعتی، مدیون وجود شخصیتی به نام بحرالدین یوسف حبیبی معاون سوهارتو است که بعد از برکناری سوهارتو در سال ۱۹۹۷ حدود یک سال و نیم در قدرت بود اما در این مدت کوتاه اندونزی را با گسترش آزادی‌های عمومی و سیاسی و احزاب و آزاد کردن مخالفان از استبداد نجات و این کشور را در توسعه سیاسی قرار داد. چنین افرادی در کشورها تاریخ‌ساز هستند. در همسایگی این کشور، مهاتیر محمد در کشور مالزی هم تاریخ‌ساز بوده است. چنین افرادی توسعه‌گرا وقتی شرایط مهیا می‌شود و در قدرت قرار می‌گیرند معجزه می‌آفرینند. یوسف حبیبی در دهه 70 میلادی بعد از آنکه در آلمان تحصیلاتش را به پایان رساند به اندونزی بازگشت و مطرح شد. محمد سوهارتو که به دنبال توسعه اقتصادی و وارد کردن تکنولوژی‌های مدرن به کشور بود، وی را به عنوان وزیر مطالعات و تکنولوژی انتخاب کرد. حبیبی به مدت 20سال در این سمت بود و در این مدت، صنایع راهبردی و مادر را در اندونزی بنیان‌گذاری کرد و ریل‌گذاری توسعه در دوره خفقان محمد سوهارتو به برکت وجود چنین شخصی بود. یوسف حبیبی مهندس بود و با صنایع هواپیمایی آشنایی نسبتا خوبی داشت. اندونزی به عنوان کشوری مجمع الجزایری و دارای مساحت بسیار و مسافت های طولانی بین جزایر به هواپیما نیاز فراوانی داشت؛ بنابراین صنایع هواپیمایی را گسترش داد و هواپیمایی در اندازه کوچک را برای حمل ونقل بین جزایر توسعه داد. وی این کشور را در زمینه تولید قطعات هواپیما سرآمد کرد. او در آن زمان به دلیل اندیشه توسعه‌گرا هزاران جوان را برای یادگیری فنون و تخصص‌های علمی لازم عازم کشورهایی همچون آمریکا، اروپا و ژاپن کرد. این اقدام بسیار بااهمیت بود. وی بنیان‌گذار نیروی متخصص و تکنوکرات و کاردان در اندونزی شد که در دوران سوهارتو از آنها استفاده شد. از این نیروها بعد از گذار به دموکراسی و توسعه مبتنی بر دموکراسی نیز بهره بردند. سیاست خارجی، چه در جهت توسعه یافتگی و چه در جهت توسعه نیافتگی نقشی مهم و کلیدی دارد و در مورد اندونزی یکی از مولفه‌های مهم توسعه وجود سیاست خارجی پویا و متوازن است. توسعه اقتصادی بدون سیاست خارجی توسعه‌گرا محقق نمی‌شود. سیاست خارجی توسعه‌گرا در مفهوم اقتصادی یکسری الزامات و شرایطی دارد؛ به این معنا که در روابط خارجی تنش‌های مستمر وجود نداشته باشد. اقتصاد باید محور سیاست خارجی باشد و منافع اقتصادی در اولویت قرار داشته باشد. با چنین سیاستی، در حقیقت بسترسازی اصولی برای توسعه اقتصادی رقم خورده و از همین رو به دنبال جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی سوق داده می‌شود و نگاه، نگاه صادرات محور خواهد شد. سیاست خارجی اندونزی چنین ویژگی هایی را داراست و بدون آن چنین توسعه‌ای امکان پذیر نبود. در سیاست خارجی برای تحقق توسعه صرفا نبود تنش های سیاسی خارجی کارساز نیست، این شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست. ادامه دارد... 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
فتـــح قلّه‌ها بسوی ظهور
💢داستان توسعه اندونزی! رشد اقتصادی خیرکننده اندونزی در دو دهه اخیر از خلا نیامده است. این رشد مستر،
ادامه: 👈نمونه‌هایی در سطح منطقه خاورمیانه وجود دارد که سیاست خارجی کم تنشی دارند و با سیاست بین الملل همسو هستند، ولی نه تنها در آنها توسعه‌ای اتفاق نیفتاده، بلکه جزو کشورهای توسعه نیافته و فقیر محسوب می‌شوند. نمونه آن مصر است. این کشور با اسرائیل صلح کرده و جزو متحدان آمریکا است و با چین و روسیه نیز روابط خوبی دارد، منتها سیاست خارجی آن نتوانسته است به توسعه اقتصادی این کشور کمک کند؛ چرا که توسعه اساسا در سیاستگذاری‌ها و تصمیم‌گیری‌های این کشور جایگاهی ندارند. زمانی سیاست خارجی بر توسعه اقتصادی موثر است که در این سیاست، اقتصاد حرف اول را بزند و همین سیاست خارجی مبتنی بر اندیشه توسعه گرا و حکمرانی اقتصادمحور باشد؛ این درحالی است که 90 درصد اقتصاد مصر تحت کنترل نظامیان است.  سیاست خارجی اندونزی به نحوی است که در بلوک‌بندی‌های جهانی قرار نگیرد و همین دلیل باعث شده است که در همسایگی خود کشور چین را به عنوان شریک تجاری نخست و همچنین بهترین روابط را با اروپا و آمریکا داشته باشد. اندونزی مطمح نظر و عرصه رقابتی آمریکا و چین به عنوان دو اقتصاد بزرگ دنیاست؛ ولی این کشور به نوعی سیاستگذاری کرده است که هم چین و هم آمریکا را داشته باشد و از منافع روابط با هر دو برخوردار شود. در سال های اخیر اندونزی جایگاه ویژه‌ای در سیاست خارجی آمریکا برای مهار چین پیدا کرده است، ولی نوع سیاست اندونزی به شکلی است که قربانی تقابل آمریکا و چین نشود. در کل، علت توسعه اندونزی را می‌توان در خلق بسترهای مطلوب و ضروری توسعه صنعتی در این کشور دید. در اندونزی بسترها برای تحقق توسعه صنعتی فراهم است، اما در ایران فراهم نیست. برای اینکه توسعه صنعتی در کشوری اتفاق بیفتد، صرف وجود سندنویسی کافی نیست، بلکه ابتدا به حکمرانی توسعه‌محور و سپس به بسترسازی و فراهم کردن بسترها وابسته است. در این کشور این اتفاق افتاده و شرایط توسعه که مهم ترین آن حکمرانی اقتصادمحور است شکل گرفته است. اقتصاد اندونزی بین المللی شده و می تواند با صنایع جهان کار کند و آنها را وارد بازار کند. این بسترها چه در بعد سیاست داخلی و چه در بعد خارجی فراهم است. ولی بیشتر این بسترها در ایران فراهم نیست. به همین علت است که توسعه صنعتی در ایران اتفاق نیفتاده است. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢راز انتقادات آمریکا از اسرائیل! چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا دیروز طی سخنانی بی‌سابقه درباره جنگ غزه و اسرائیل به بنیامین نتانیاهو تاخته و او را متهم به ممانعت از دستیابی به صلح و ترجیح منافع شخصی و بقای خود در قدرت بر منافع اسرائیل کرده است. شومر هشدار داده که آمار بالای قربانیان فلسطینی باعث انزوای اسرائیل در جهان و «تبدیل شدن آن به یک قدرت منفور جهانی» شده است. سخنان شومر مانند اظهارات برنی سندرز سناتور منتقد اسرائیل نیست و اهمیت گفته‌های بی‌سابقه او اینجاست که اولا از زبان عالی‌ترین مقام یهودی آمریکا و ثانیا از جانب حامی و مدافع پروپاقرص اسرائیل در این کشور بیان می‌شود که برای نخستین بار این‌چنین لب به انتقاد گشوده است. اکنون در سایه انتقادات شومر و احیانا بایدن و مقامات دولتی دیگر‌ پرسش این است که آیا این مواضع حاکی از تحولی در سیاست آمریکا در قبال اسرائیل در جهت فروکاست منزلت آن در سیاست خارجی این کشور است؟ پاسخ منفی است. شکی در این نیست که میان دولت آمریکا و اسرائیل اختلاف نظر جدی در برخی مسائل وجود دارد، اما برای درک روابط دو طرف و آینده آن بهتر است که دید ریشه این اختلافات از کجاست. واقعیت این است که پیوندهای ایدئولوژیک، ژئوپلیتیک، سیاسی و امنیتی میان اسرائیل و آمریکا همچنان به قوت خود برقرار است و اختلاف نظر آمریکایی‌ها از این جهت نیست که کاخ سفید مدافع فلسطینی‌ها شده و در حال پشت کردن به اسرائیل است، بلکه بیشتر از خاستگاه نوعی "دلسوزی" و "دل‌نگرانی" نسبت به آینده آن است. به این معنا که دولت بایدن به ویژه بعد از حمله هفتم اکتبر به این جمع بندی رسیده که آینده اسرائیل در نتیجه سیاست‌هایش به ویژه پس از یکدست شدن قدرت در دست راستگرایان افراطی در جغرافیای ناامن و بی‌ثبات خاورمیانه بیش از هر زمانی در خطر است؛ تا جایی که سناتور چاک شومر به صراحت می‌گوید «به نظر می‌رسد که اکنون به یک بحث و گفتمان تازه درباره آینده اسرائیل نیاز است.» از این رو، آمریکا در شرایط جنگی کنونی از یک طرف خود را ملزم به ارائه هر نوع کمک نظامی، سیاسی و امنیتی به اسرائیل می‌داند و از دیگر سو نیز در اقدامی به ظاهر متناقض اما در باطن همسو با تعریف و نگاه کلان خود به منافع کلان اسرائیل و آینده و امنیت آن، از سیاست‌های نتانیاهو و شرکای او در قدرت انتقاد می‌کند و آن را برای آینده و امنیت اسرائیل واجد خطرات و مضرات راهبردی می‌داند. انگیزه دیگر انتقادات مقامات آمریکایی نگرانی از افت شدید وجهه جهانی اسرائیل به ویژه در میان افکار عمومی خود آمریکا به علت تراژدی غزه است؛ تا جایی که رهبر اکثریت سنای آمریکا از «تبدیل شدن اسراییل‌به قدرت منفور جهانی» گفت. این نگرانی هم نه تنها به این خاطر است که جنگ غزه به اعتبار جهانی آمریکا آسیب می‌زند، بلکه جنگ نسل‌کشی اسرائیل در غزه، حمایت آمریکا و غرب از آن را هم از حیز توجیه‌پذیری بیندازد و کار لابی یهودی طرفدار اسرائیل و شخصیت‌های کلیدی آن مانند چاک شومر را بسیار دشوار کند. در این میان، دولت آمریکا اما از زیر سوال بردن خود اسرائیل از بیم تضعیف نام و موقعیت آن به شدت پرهیز می‌کند و نوک انتقادات خود را صرفا متوجه نتانیاهو و برخی شرکای او کرده و به نوعی خواستار تغییر دولت در اسرائیل و همزمان در فلسطین و کنار رفتن بی‌بی و ابومازن است. این در حالی است که اولا هر چند محاسبات شخصی‌ نتانیاهو چشم‌انداز جنگ کنونی را پیچیده کرده؛ اما به هر حال نخست وزیر انتخاب شده اسرائیل است و اتفاقا سیاست‌هایش در قبال فلسطینی‌ها معطوف به حمایت اکثریت جامعه اسرائیلی نیز هست که اکنون به شدت راستگرا و مخالف صلح و سازش با فلسطینی‌هاست و جریان چپ و طرفدار صلح به اقلیت سیاسی غیر تاثیرگذاری تبدیل شده است. به عنوان مثال، نگاه بنی گانتز (که فعلا بر اساس نظرسنجی‌ها شانس بیشتری برای جانشینی نتانیاهو دارد و عضو کابینه جنگ است و اخیرا نیز در میانه مخالفت کابینه به آمریکا سفر کرد) نسبت به جنگ کنونی تفاوت چندانی با نگرش نتانیاهو ندارد و در حالی که آمریکا به نوعی حمله به رفح را "خط قرمز" خوانده، گفته است که این حمله باید صورت گیرد. ثانیا، نه تغییر نتانیاهو به علت گسترش راستگرایی در جامعه اسرائیلی و نه محمود عباس به علت تنزل جایگاه او و دولت خودگردان در میان فلسطینی‌ها در نتیجه سیاست‌های اسرائیل کمکی به حل مشکل می‌کند. این واقعیت و بن بست هم نتیجه حمایت بی‌حد و مرز آمریکا از اسرائیل در چند دهه اخیر است که آن را به بازیگری فراقانون‌و استثنایی در سپهر سیاست بین‌الملل تبدیل کرده و همین خود موجد چالشی جدی برای نظم جهانی برآمده در قالب سازمان ملل و مبتنی بر قسمی قانون‌مداری بین‌المللی شده است. کمک بنیادین خارج ساختن اسرائیل از این وضعیت استثنایی است. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢نیجریه و سنگاپور؛ حلقه گمشده توسعه؟! 👈برای تحقق توسعه وجود ساختار و حکم‌رانانی توسعه‌خواه و اندیشه توسعه‌محور در حکم‌رانی شرط لازم و کافی است و این‌گونه نیست که رسیدن به آن مشروط به برخورداری کشوری از منابع و سرمایه‌های بالقوه‌ باشد. قلب و موتور محرکه توسعه، انسان است، هر جا که انسان حضور داشته باشد و بر روی آن سرمایه‌گذاری شود، و لو بیابانی لم یزرع و یا جزیره‌ای بی‌آب و بدون منابع طبیعی مانند سنگاپور باشد، توسعه امری ممکن است، فقط کافی است که در این جغرافیا حکم‌رانی مانند لی کوآن یو بنیانگذار سنگاپور نوین به انسان اهتمام ورزد و بر روی آن سرمایه‌گذاری کند تا کشور را از اوج فلاکت و فساد مالی و منازعات، درآمد سرانه 500 دلاری را به 133 هزار دلار برساند و در زمره اقتصادهای پیشرفته دنیا قرار دهد. اما نیجریه در غرب آفریقا با وجود برخورداری از منابع طبیعی کلانی از جمله نفت و گاز بیشترین تعداد فقرا در آفریقا را در خود جای داده است؛ در حالی که با فروش روزانه حدود 2 میلیون بشکه نفت و برخورداری از دومین ذخایر نفتی آفریقا بعد از لیبی، بزرگ‌ترین تولید کننده نفت این قاره و همچنین با 5.7 تریلیون متر مکعب بزرگ‌ترین ذخایر گازی آفریقا را در اختیار دارد و تولید گاز آن به 45.9 میلیارد متر مکعب می‌رسد. اما 70 میلیون نفر از جمعیت 220 میلیون نفری این کشور در فقر مطلق هستند و فقر در برخی مناطق شمالی تا جایی پیش رفته است که برخی خانواده‌ها برای غذای کودکان گرسنه خود مطابق ویدئوهای منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی مجبور شدند در لانه مورچه‌ها به جستجوی حبوبات بپردازند. نیجریه چهارمین ارتش آفریقا را دارد؛ اما کشوری بی‌ثبات و دارای امنیتی بسیار شکننده‌ است. نزاع فرقه‌ای مستمر و فساد سیستماتیک این کشور غنی آفریقایی را با وجود یدک کشیدن لقب بزرگ‌ترین تولید کننده نفت و گاز آفریقا و برخورداری از تولید ناخالص داخلی 477 میلیارد دلاری در سال 2022 به یکی از فقیرترین کشورهای جهان و داشتن بیشترین جمیعت فقیر آفریقا تبدیل کرده است. مشکل نیجریه تنها نزاع‌های طولانی مدت فرقه‌ای و مافیا و آن فساد افسارگسیخته مالی و اداری نیست که صدها هزار بشکه نفت آن را به سرقت می‌برد و به دور از چشم دولت به فروش می‌رساند، بلکه مشکل اینجاست که فاقد شخصیت و زعیمی توسعه‌خواه همچون لی کوان یو بنیانگذار توسعه سنگاپور، ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی و یوسف حبیبی بنیانگذار توسعه اندونزی است که به این فساد و نزاع پایان دهد و با حکم‌رانی توسعه‌محور این منابع کلان نفت و گاز را به خدمت توسعه درآورد و به فرصت و پیشرانی در این راه تبدیل کند. اما در غیر این صورت همه آن نعمت‌های خدادادی به نقمت و اهرم و ابزاری در دست چپاولگران و حاکمان توسعه‌ستیز برای استبدادورزی بدل شده و می‌شود. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
👈معنای خروج از غزه! ارتش اسرائیل در اقدامی غیر منتظره پس از 6 ماه از شروع جنگ از خروج نیروهای خود از جنوب نوار غزه و به ویژه منطقه خانیونس خبر داد و اعلام کرد که تنها تیپ ناحال برای جلوگیری از بازگشت آوارگان به شمال نوار غزه در این منطقه حضور دارد. قبلا هم نیروهای اسرائیلی از شمال باریکه غزه خارج شده و با عقب نشینی دیشب از خان‌یونس می‌توان گفت که به استثنای نیروهای ناحال و برخی نیروهای لشکر 162 در نقاطی محدود در برخی اطراف مناطق مسکونی شمال نوار غزه، دیگر نیروی اسرائیلی در این باریکه حضور ندارد. فعلا زود است که خروج از نوار غزه را به معنای پایان حمله زمینی اسرائیل دانست و این که تاکتیکی است یا خیر. در شمال نوار غزه هم در دو ماه اخیر که نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کرده بودند، در مواردی دوباره وارد شده و دست به عملیات زدند و نمونه تازه آن حمله دوباره به بیمارستان شفا بود. با این حال، عقب نشینی زمینی در شرایط جنگی در قاموس نظامی معنای خاص خود را دارد که چه در چارچوب توافق میان طرفین متخاصم باشد چه معطوف به توافقی نباشد، هر کدام دلالت و مفهوم خود را دارد. حالا که این عقب نشینی در چارچوب یک توافق صورت نگرفته، باید دید که آیا ناظر به تحقق اهداف تعیین شده و به تبع آن نبود ضرورتی برای ماندن در آن منطقه بوده است؟ ثقل نظامی حماس در منطقه خانیونس و ثقل جمعیتی تاریخی هوادار آن تقریبا در شمال نوار غزه است و یحیی سنوار که اسرائیل دستگیری و یا کشتن او را از اهداف جنگ برشمرده است، در خانیونس زندگی می‌کند و همچنین گفته شد که بیشتر گروگان‌های اسرائیلی در این منطقه حضور دارند. از این رو، چهار ماه پیش، اسرائیل به جنوب نوار غزه با محوریت خانیونس حمله کرد؛ اما اکنون ارتش اسرائیل بعد از چهار ماه در حالی از این منطقه خارج می‌شود که نه گروگانی آزاد شده و نه خبری از ترور و یا بازداشت سنوار و دیگر رهبران حماس هست و همچنین عملیات ترکیبی دیروز تیپ خانیونس شاخه نظامی حماس و حملات موشکی امروز از خان‌یونس به شهرک‌های اسرائیلی پس از خروج نیروهای اسرائیلی، بیانگر این است که عملیات زمینی در این منطقه در این مدت آسیبی جدی به کانون ثقل نظامی حماس وارد نکرده است. این خود نشان می‌دهد که عقب نشینی از خانیونس توام با موفقیت نبوده و برونداد ناکامی در سیطره نظامی و امنیتی بر این منطقه است که نیروهای اسرائیلی در آن در این چهار ماه در معرض حملات شدید نیروهای چریکی فلسطینی بودند. برخی رسانه‌های اسرائیلی، خروج از جنوب نوار غزه را مقدمه آغاز حمله زمینی به شهر رفح دانسته‌اند؛ اما این حمله پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و به دلایلی بعید است به این زودی اتفاق بیفتد. حمله احتمالی به رفح هم پس از تجربه خانیونس بعید است که آورده نظامی خاصی در جهت خروج از بن بست تحقق اهداف جنگ به همراه داشته باشد. اما این حمله از آن جهت برای اسرائیل اهمیت دارد که از این طریق بتواند واقعیت جدیدی را در امتداد مرز نوار غزه و مصر خلق و ارتباط زیرزمینی احتمالی میان غزه و صحرای سینا را قطع کند و مانع ورود سلاح شود؛ البته تجربه جنگ کنونی نشان داده که بیشتر سلاح‌های مورد استفاده در عملیات‌های فلسطینی‌ها بومی است؛ مانند موشک ضد زره پرکاربرد یاسین 105. با این حال، در مواردی هم سلاح‌های غیر فلسطینی نیز به کار رفته است. در کنار آنچه بیان شد، خروج نیروهای اسرائیلی از جنوب نوار غزه، اما احتمالا با تحرکات سیاسی و دیپلماتیک چه تماس‌های آمریکا و اسرائیل و فشار بایدن و چه مذاکرات قاهره که ظاهرا امروز از سر گرفته می‌شود، بی‌ارتباط نباشد. به گفته رسانه‌های آمریکایی و اسرائیل، تماس تلفنی پنجشنبه گذشته بایدن با نتانیاهو بسیار متشنج بوده و بایدن تهدید کرده که عدم تغییر شیوه مدیریت جنگ "عواقب وخیمی" برای اسرائیل به دنبال دارد. خروج از خان‌یونس می‌تواند تسهیل‌گر مذاکرات آتش بس نیز باشد و نظر به شروع مجدد مذاکرات در قاهره و در سایه پافشاری حماس مبنی بر عقب نشینی اسراییل از نوار غزه به عنوان یکی از شروط توافق، بعید نیست که اسرائیل در یک اقدام پیشدستانه خواسته باشد خروج نیروهای خود را خروجی تصمیم یکجانبه خود و نه توافق و امتیاز دهی به حماس جلوه دهد. از این منظر این خروج می‌تواند بیانگر نزدیک شدن پایان جنگ باشد. واقعیت این است که نوار غزه با وجود این که بخش‌های زیادی از آن به تلی از آوار تبدیل شده و در ابعاد انسانی و زیرساختی متحمل شدیدترین خسارت‌ها شده، اما اسرائیل با این وجود در بعد نظامی در یک بن بست جدی قرار گرفته و راهبرد روشنی هم برای خروج از این وضعیت ندارد و ادامه جنگ نیز نظر به شکل گیری تراژدی غزه و یک بحران انسانی بی‌سابقه موجب تشدید فشارهای بین‌المللی و به گفته شاک شومر عالی‌ترین مقام یهودی آمریکا باعث «تبدیل شدن آن به یک قدرت منفور جهانی» شده است 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢تمام شد؟ به همان اندازه و چه بسا بیشتر از آن که بحث پاسخ ایران به اسرائیل در شبکه‌های اجتماعی فارسی داغ است، در رسانه‌ها و شبکه‌های مجازی اسرائیلی نیز بحث و جدل فراوانی در گرفته است. در کل، در فضای عمومی و سیاسی در اسرائیل یک نوع سرخوردگی حاکم شده و سخن برخی نزدیکان دولت و کاخ سفید از «پیروزی پدافندی» در مقابل حملات موشکی و پهپادی تاثیر زیادی در تلطیف این وضعیت نداشته و برخی ظرف این دو روز صرف حمله مستقیم از خاک یک کشور در منطقه را به اسرائیل فارغ از اصابت کردن یا نکردن و ساقط شدن و یا نشدن پرتابه‌ها زیر سوال رفتن و حتی بر باد رفتن بازدارندگی اسرائیل توصیف کرده‌اند. از این منظر، برخی استراتژیست‌های اسرائیلی نزدیک به مراکز تصمیم‌گیری بر این باور هستند که بی‌پاسخ گذاشتن حملات مستقیم یک کشور در شرایط کنونی پس از هفتم اکتبر حمل بر ضعف می‌شود و همچنین تصویری ناخوشایند از بازدارندگی اسرائیل در داخل و سطح منطقه ارائه می‌کند و در کنار آن ممکن است به معادله‌ای ختم شود که در آینده دست تل‌آویو را برای حمله به اهداف تهدیدزا در منطقه ببندد. در عین حال نیز طرف‌های مقابل در آینده جری‌تر خواهند شد. از این منظر، برای واکنش به حملات ایران دو نگاه عمده در اسرائیل و بعضا آمریکا وجود دارد؛ نخست این که ترجیح می‌دهد به جای پاسخ نظامی که موجب تشدید تنش‌ها می‌شود و احتمال وقوع جنگ را افزایش می‌دهد، از وضعیت ایجاد شده برای متحد کردن متحدان و تشکیل یک جبهه و راه‌اندازی کارزار فشار سیاسی و اقتصادی علیه تهران استفاده شود. دولت آمریکا از این راهکار حمایت می‌کند و از همان روز نخست بایدن با هر گونه پاسخ نظامی اسرائیل مخالفت کرد و وعده راه‌اندازی یک کمپین فشار سیاسی و دیپلماتیک علیه تهران را داد. این راهکار هم معطوف به این نگرانی عمده است که اگر پاسخ داده شود ریسک وقوع جنگ منطقه‌ای و درگیر شدن اسرائیل با آن در چند جبهه را بالا می‌رود و ممکن است آمریکا را هم ناخواسته درگیر کند. اما نگاه دوم به حمله‌ای بسیار محدود به مرکز و یا تاسیساتی در ایران فرا می‌خواند؛ به گونه‌ای که به تشدید تنش و درگیری نظامی ختم نشود. ارتش اسرائیل طرفدار این نگاه است و جالب اینجاست که خود نتانیاهو که برخی هدف از حمله به بخش کنسولی سفارت ایران را به تلاش او برای شعله‌ور کردن یک جنگ و کشاندن پای آمریکا ربط می‌دادند، تا اینجای کار مردد است و تصمیمی قاطع نگرفته است. بخشی از ارکان تصمیم‌گیر آمریکا هم ظاهرا از این انتخاب دوم حمایت می‌کنند. صاحبان این نگاه معتقد هستند که باید با اقدامی محدود مانع از شکل‌گیری تحولات پیشگفته شد و خواستار فشار سنگین آمریکا بر ایران برای جلوگیری از واکنش آن هستند. اما در این میان، به نظر می‌رسد که آمریکا، اسرائیل و برخی متحدان اروپایی آن، راهکار نخست را در هر صورت در پیش خواهند گرفت. البته تل آویو و به ویژه نتانیاهو از این کار یک هدف عمده دیگر را نیز دنبال می‌‌کنند و آن هم به حاشیه راندن مساله غزه و برداشتن فشار افکار عمومی جهان بر روی اسرائیل است. در کنار آن نیز اگر اسرائیل از بیم پاسخ ایران و وقوع جنگی گسترده، در نهایت از واکنش نظامی محدود صرف نظر کند، احتمالا تلاش کند که دست به خرابکاری‌های مهم در داخل ایران بزند و حملات جدیدی را نیز در سوریه صورت دهد. آنچه تقریبا مبرهن است این که برای تل‌آویو و متحدان غربی آن کنار آمدن با حمله‌ای مستقیم به داخل اسرائیل سخت و دشوار است و آن را واجد پیامدهای راهبردی در آینده می‌دانند. از این رو به نظر می‌رسد که در چارچوب یک کارزار در لب مرز پرتگاه جنگ به دنبال راه‌های جلوگیری از تبدیل شدن حملات ایران به معادله جدیدی در خاورمیانه و مهار پیامدهای آن هستند. در این میان، باید دید دولت بایدن همچنان بر موضع خود در مخالفت با هر گونه واکنش نظامی اسرائیل خواهد ماند یا در نهایت به سطحی محدود از پاسخ رضایت می‌دهد. به هر حال، باید منتظر ماند و دید چه خواهد شد. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢معنای آنچه گذشت! صرف نظر از این که دیروز در اصفهان چه اتفاقی افتاده است، اما شکل واکنش اسرائیل و ایران به آن بیانگر سه نکته مهم است: نخست این که چنان که قبلا نیز نگارنده پیش و بعد از پاسخ ایران تاکید داشت، هیچ طرفی به دلیل هزینه‌های گزاف جنگ، به دنبال آن نیست و قرار نیست جنگی رخ دهد و به طرق مختلف تلاش می‌شود که اوضاع به این سمت پیش نرود. دوم این که نوع مواجهه دو طرف با اتفاقات امروز نشان می‌دهد که این دور از تنش نظامی شدید، اما کنترل شده و کنش واکنش‌های دو سویه پس از حمله به سفارت ایران در دمشق فعلا به پایان رسیده و به احتمال زیاد بعید است که دیگر اسرائیل در آینده دست به حمله‌ای مستقیم در واکنش به پاسخ اخیر ایران بزند. سوم این که آینده به احتمال زیاد آبستن شروع دور تازه‌ای از جنگ غیر مستقیم در اشکال مختلف است. از این رو، چنان که قبلا نیز عرض شد، اسرائیل به احتمال زیاد تلاش خواهد کرد بیشتر از گذشته بر روی خرابکاری علیه تاسیسات حساس ایرانی و همچنین ترورهای غیر مستقیم متمرکز شود. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
البته بغداد در این مسیر با چالش‌ها و موانع زیادی هم مواجه هست و در آینده هم بیشتر خواهد شد و باید دید به چه شکلی بر آن‌ها چیره خواهد شد. 🌐 @diba_313 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢منطقه در آستانه یک تحول ژئوپلیتیک؟! برخلاف برآورد و اظهارات برخی مسئولان و ناظران، روند عادی‌سازی روابط میان اسرائیل و عربستان از دستور کار خارج نشده و به جد هم پیگیری می‌شود. سخنان دیروز وزرای خارجه آمریکا و عربستان نشانگر احتمال وقوع این اتفاق در آینده نزدیک است. بلینکن در ریاض گفت که گفتگوها در ماه مارس درباره عادی سازی روابط میان ریاض و تل آویو "پیشرفت بسیار خوبی" داشته و این فرایند به زودی نهایی می‌شود. بن فرحان نیز از امضای توافق‌نامه‌هایی دو جانبه میان عربستان و آمریکا در آینده "بسیار نزدیک" خبر داد. روند عادی‌سازی روابط میان دو طرف که از زمان ترامپ آغاز و در عهد بایدن نیز پیگیری می‌شد با عملیات "طوفان الاقصی" حماس برای مدتی متوقف شد، ولی با طولانی‌تر شدن جنگ غزه، رفته رفته ازسرگرفته شد و تقریبا از ماه چهارم آن به شکل جدی‌تر با دیدارها و تماس‌های فشرده‌ای دنبال شد. اکنون این روند تحت تاثیر دو عامل برای دولت آمریکا از اهمیت بیشتری با قید فوریت برخوردار شده است. نخست، "طوفان الاقصی" و آسیب بی‌سابقه وارده به پرستیژ امنیتی و نظامی اسرائیل، بازدارندگی آن در منطقه، نگرانی از پیامدهای راهبردی این اتفاق در جهت بنیانگذاری معادلات امنیتی جدید به ویژه پس از طولانی‌تر شدن جنگ غزه و بن بست راهبردی که اسرائیل پس از هفت ماه جنگ با آن مواجه است و نیز نبود چشم‌اندازی روشن برای خروج ظفرمندانه اسرائیل از این وضعیت که در نوع خود پیامدهای حمله هفتم اکتبر را تشدید می‌کند. عامل دوم هم تنش بی‌سابقه و مستقیمی است که اخیرا میان ایران و اسرائیل رخ داد و به حمله مستقیم ایران ختم شد که این حمله صرف نظر از پاسخ محدود اسرائیل به عنوان تحولی در جهت خروج منازعه و قواعد درگیری از ریل مرسوم خود طی این چند دهه و نوعی معادله‌سازی در امتداد پیامدهای "طوفان الاقصی" و وضعیت قفل شده اسرائیل در غزه قلمداد ‌شد. اکنون آمریکا به شکل جدی‌تر از قبل و با قید فوریت از طریق عادی‌سازی مناسبات ریاض و تل‌آویو به دنبال تبدیل این تهدیدهای بی‌سابقه علیه اسرائیل در منطقه به فرصت‌های راهبردی، برهم زدن معادلات امنیتی در حال شکل‌گیری پس از "طوفان الاقصی" و پایه‌ریزی نظم امنیتی نوینی در خاورمیانه است. البته در این میان، در کنار آمریکا، برخی متحدان آن در منطقه از عربستان و امارات گرفته تا اردن و مصر نیز در این نگرانی شریکند و اتفاقا حذف حماس در غزه هدف مشترک این طرف‌ها نیزبوده و هست؛ اما رفته رفته دشواری تحقق این هدف با طولانی‌تر شدن جنگ، پیامدهای آن در جبهه‌بندی‌های منطقه‌ای، همچنین بالا گرفتن تنش‌ها و اتفاقات اخیر در سطح منطقه و تاثیرات آن بر چشم‌اندازهای کلان اقتصادی موجب نگرانی بیشتر این طرف‌ها شده است. از این رو، به نظر می‌رسد که امروز خود بن‌سلمان نیز به عادی‌سازی روابط با اسرائیل بیش از گذشته اهمیت می‌دهد و پیوست‌های امنیتی آن را ضروری‌تر از قبل برای خلق معادله کلان امنیتی در منطقه در مواجهه با ایران و شرایط کنونی را واجد فرصتی "بی‌سابقه" برای انعقاد پیمان دفاع مشترک با آمریکا می‌پندارد که هدف از آن هم روشن است. یکی از ارکان این توافق‌نامه هم ایجاد سپر پدافندی مشترک و چندلایه در منطقه است که آمریکا پس از حملات اخیر ایران، آن را یک ضرورت فوری و خط مقدم پدافندی برای اسرائیل می‌داند و برخی متحدان عرب آمریکا نیز آن را اکنون ضرورتی راهبردی می‌پندارند. البته این تحولات در حالی است که یک سال از "آشتی تشریفاتی" میان تهران و ریاض می‌گذرد؛ اما در این مدت، روابط رسمی وارد فاز گفتگوهای عمیق امنیتی و سیاسی نشد. البته گویا این شکل روابط هم مطلوب ریاض برای کنترل و مهار واکنش‌ها و پیامدهای عادی سازی روابط با اسرائیل است. در کل، به نظر می‌رسد که آمریکا می‌خواهد همزمان با پایان جنگ غزه از برگ عادی‌سازی روابط میان اسرائیل و عربستان رونمایی کند؛ زمانی که دلالت‌های معنادار و روانشناختی مهمی هم دارد. احتمالا واشنگتن می‌خواهد در وهله نخست فضای کنونی و دلالت‌های شکل پایان جنگ از طریق توافق با حماس و باقیماندن این تشکیلات را که به معنای شکست جنگ و مکمل هفتم اکتبر است، معکوس کند. واقعیت اما این است که عادی‌سازی روابط میان عربستان و اسرائیل مانند عادی‌سازی‌های قبلی نیست، بلکه این اتفاق در صورتی که رخ دهد، یک تحول ژئوپلیتیکی واجد فرمت‌ها و پیامدهای امنیتی سهمگین در سطح منطقه است و احتمالا متعاقب آن، کشورهای عربی و اسلامی بیشتری به تاسی از عربستان نظر به جایگاه خاصش به این روند بپیوندند. در این میان، اما این اتفاق توام با تشکیل کشور فلسطین نخواهد بود و صرفا برای حفظ ظاهر امر، فرایندی سیاسی در این باره شروع می‌شود که بعید است به سرانجامی برسد و بخشی از این فرایند احتمالا تغییر ریاست تشکیلات خودگردان است. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼🍀 ঊঈ═┅─
💢چرخش ترامپی بایدن! آبرام پیلی، معاون فرستاده ویژه دولت آمریکا در امور ایران، در شبکه ایکس، ضمن حمایت از تصمیم کانادا علیه سپاه پاسداران گفته است: «ما از تلاش‌ها در سراسر جهان برای تروریستی خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمایت می‌کنیم.» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز موضع مشابهی اتخاذ کرده است. این موضع دولت بایدن در حالی است که دستکم تا یک سال قبل با این اقدام متحدان خود مخالفت می‌کرد؛ تا جایی که روزنامه تلگراف چاپ لندن در اسفند 1401 از توصیه دولت بایدن به انگلیس برای خودداری از قرار دادن نام سپاه در لیست سیاه خود خبر داد. کما این که گویا دولت بایدن در مقطعی در جریان مذاکرات احیای برجام پذیرفته بود تحت شرایطی نام سپاه را از این لیست حذف کند. این رفتار دولت بایدن و توصیه‌اش به متحدان آمریکا، معطوف به عدم تمایل آن به برهم خوردن شرایط توافق احتمالی و پرهیز از خلق موانع جدید فراروی دستیابی به آن بود. اما حمایت آمریکا از اقدام کانادا و قلمداد کردن سپاه به عنوان «تهدیدی جهانی» و همچنین دعوت از بقیه کشورها برای اتخاذ تصمیمی مشابه واجد دلالت‌های معناداری در جهت چرخش ترامپ‌گونه در سیاست دولت بایدن در قبال ایران است. این موضع جدید دولت بایدن بازگشت به همان رویکرد ترامپ است که در فروردین 1398 نام سپاه را در لیست سیاه آمریکا قرار داد. همین بازگشت و در واقع ترامپی شدن سیاست بایدن در قبال ایران خود می‌تواند به این معنا باشد که کاخ سفید دیگر خود را در قید و بند احتمال توافق با ایران نمی‌داند و به دنبال آن هم نیست و به همین خاطر دیگر چون قبل نه تنها خود را در بند توصیه به کشورهای دیگر برای خودداری از اتخاذ چنین تصمیمی علیه سپاه نمی‌بیند، بلکه از آن هم حمایت می‌کند و خواستار جهانی شدن آن می‌شود. در حقیقت این رویکرد جدید آمریکا بخشی از الزامات راهبرد این کشور در مواجهه با پیامدهای حمله هفتم اکتبر، جنگ غزه و عبور از شرایط توافق احتمالی حداقل در مقطع کنونی است! کما این که این رویکرد جدید تا حدودی دورنمای سیاست بایدن در دور دوم ریاست جمهوری‌اش را در قبال ایران در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر آتی نشان می‌دهد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 اسد در کرملین ! 👈رئیس جمهور سوریه امروز با پوتین در کاخ کرملین دیدار و گفتگو کرد. گفته شده است که هدف از دیدار، گفتگو درباره وخامت اوضاع در منطقه است. اگر منظور تحولات مربوط به جنگ غزه است که بعد از گذشت ده ماه از این جنگ ویرانگر بعید است هدف اصلی از سفر گفتگو در این باره باشد؛ مگر این که کرملین اخیرا نگران از تبعات بالا گرفتن تنش‌ها در منطقه بر منافع خود در سوریه بخواهد مانع تشدید حملات از این کشور به جولان و… شود. اما این سفر اعلام نشده جا از بررسی راه‌های تقویت روابط دو جانبه، به احتمال زیاد در وهله نخست به آشتی ترکیه و سوریه و دیدار احتمالی اردوغان و اسد مرتبط است که با وجود تمایل شدید رئیس جمهور ترکیه، نظام سوریه همچنان مخالف بوده و شرط و شروطی را تعیین کرده است که برآوردن آن‌ها در این شرایط برای آنکارا دشوار به نظر می‌رسد و معنایی جز باخت سیاسی این کشور در پرونده سوریه ندارد؛ اتفاقی که اردوغان علی رغم پافشاری بر دیدار و گشودن فصل جدیدی از روابط با دمشق از پرداخت چنین هزینه سنگینی ابا دارد. ایران نیز از موضع دمشق حمایت می‌کند و روی خوشی به دیدار اسد و اردوغان قبل از تحقق حداقل بخشی مهم از شروط نشان نمی‌دهد.در این میان اما اردوغان از کانال روسیه و پوتین به دنبال فشار بر اسد است و به نظر می‌رسد این سفر برای مجاب کردن او به آشتی و دیدار با رئیس جمهور ترکیه و تعیین دستور کار آن است. با توجه به نیاز روسیه به همکاری با ترکیه احتمالا تلاش‌های اخیر آنکارا از کانال پوتین جواب دهد. در همین حال نیز برخی منابع ترک از احتمالی دیدار اردوغان و اسد در روسیه در آگوست آتی خبر می‌دهند؛ دیداری که تا این لحظه خبری از پیوستن ایران به آن در میان نیست. واقعیت این است که چنان که برگردان روابط روسیه و اسرائیل در سوریه نوعی تهدید امنیتی برای حضور ایران در آن بوده و هست، ارتقای مناسبات روسیه و ترکیه دو رقیب جدی ایران در سوریه نیز علاوه بر تشدید تهدیدات پیشگفته، احتمالا موجب تکمیل شدن چنبره اقتصادی ترکیه بر اقتصاد سوریه -چه در مناطق تحت کنترل نظام چه مخالفان- شود. در سال‌های گذشته نیز همواره بازار سوریه حتی در اوج تنش‌های نظامی میان دمشق و آنکارا، در اختیار کالاهای ترکیه بوده و ایران بهره خاصی از اقتصاد سوریه نبرده است. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 رمزگشایی از سفر صفدی! سفر وزیر خارجه اردن به ایران در بحبوبه تنش کنونی واجد اهداف و دلالت‌های متعددی دانسته شده است و تحلیل این سفر بر مبنای تعریف اهدافی صورت می‌گیرد که چه بسا برخی جز دستور کاری آن نباشد. این گونه پیداست که به نوعی همه پذیرفته‌اند که ایران پاسخ خواهد داد؛ اما تحرکات، پیغام و پسغام‌های دیپلماتیک برای تاثیرگذاری بر چند و چون و کیفیت این پاسخ و محدود کردن آن متمرکز است. در حد یک احتمال بعید نیست که صفدی حامل پیامی هم از آمریکا باشد، اما این دستور کار اصلی سفر او نیست و تبادل پیام میان آمریکا و ایران از کانال‌های مهم‌تری دنبال می‌شود. در مورد چنین سفرهایی ابتدا باید دانست که انجام آن به دعوت میزبان بوده یا درخواست خود مهمان؛ هر دو واجد معانی مختلفی است. در مورد سفر صفدی بنا به گفته خود او طرف ایرانی دعوت کرده است. به نظر می‌رسد که در دو تماس تلفنی میان باقری و صفدی طی دو روز گذشته مسائلی مطرح شده است که طرف ایرانی برای بحث و گتفگوی نزدیک پیرامون آن‌ها پیشنهاد سفر را مطرح کرده است. به نظرم، هدف اصلی سفر همانی است که خود صفدی بیان کرده است و بقیه اهداف فرع بر آن است. او بنا گفته است هدف از سفر به تهران حل اختلافات بین دو کشور به صورت صریح و شفاف است. اما پرسش این است که کدام اختلافات؟ بعید است که منظور اصلي اختلافات دیرینه میان دو کشور باشد که غالبا تابعی از اختلافات عربی ایرانی است. بازه زمانی کنونی که زمان مناسبی برای حل و فصل این اختلافات قدیمی نیست؛ هر چند معمولا به آن‌ها نیز پرداخته می‌شود. حالا پرسش این است که این چه اختلافاتی است که پادشاهی اردن را بر آن داشته است تا در بحبوحه این تنش او را در اجابت دعوت ایران، مامور این سفر غیر منتظره کند و پیامی را نیز همراه او برای رئیس جمهور ایران ارسال کند تا «این اختلافات صریح و شفاف حل شود». به نظر می‌رسد که این اختلافات غالبا در پیوند با همین تنش و پاسخ احتمالی ایران به اسرائیل و مسائل اختلافی است که در جریان حمله قبلی ایران در آوریل گذشته مطرح شد و کار به احضار سفیر ایران در امان کشیده شد. در کنار همان اختلافات پیشین در جریان حمله قبلی، این نگرانی وجود دارد که این بار هم چنین اختلافاتی چه بسا شدیدتر بروز کند؛ به ویژه که گویا ایران به برخی کشورهای منطقه از جمله اردن نسبت به باز کردن حریم هوایی خود به روی جنگنده‌های اسرائیلی در هر حمله احتمالی هشدار داده و گفته شده است که در این صورت واکنش نشان می‌دهد. در تنش کنونی چه بسا هیچ کشوری در منطقه مانند پادشاهی اردن به علت موقعیت خاص این کشور نسبت به وقوع یک جنگ منطقه‌ای و درگیری نظامی میان ایران و اسرائیل احساس خطر نمی‌کند؛ آن هم به علت موقعیت جغرافیایی خاص آن است؛ به نحوی که اردن عملا در مسیر هر گونه حمله رفت و برگشتی از جانب ایران و اسرائیل قرار دارد. از یک طرف، پس از حمله احتمالی ایران، در صورت تصمیم اسرائیل برای پاسخ، کوتاه‌ترین مسیر برای جنگنده‌های اسرائیلی عبور از حریم هوایی اردن است و این کشور اگر هم بخواهد، به دلایلی باز عملا نمی‌تواند مانع عبور این جنگنده‌ها شود و در مقابل هم نظر به هشدارهای ایران، بیم واکنش احتمالی آن را دارد. از دیگر سو نیز خواسته یا ناخواسته نمی‌تواند بی‌خیال عبور موشک‌ها و پهپادهای ایران و متحدانش از آسمان این کشور به سمت اسرائیل شود و باز به دلایل مختلف، خود را ناچار به مقابله پدافندی با آن‌ها می‌داند و مسائل اختلافی پیش آمده در اردیبهشت ماه گذشته باز پیش می‌آید. از این رو، به نظر می‌رسد که صفدی در تهران به دنبال یافتن راه حلی برای این مخمصه و موقعیت بغرنجی باشد که کشورش در آن قرار گرفته است تا اردن از هر گونه تنش نظامی احتمالی به دور بماند. در کنار آن احتمالا صفدی در رایزنی‌های خود نهایت تلاش خود را بکند که بر کیفیت پاسخ ایران تاثیر بگذارد و سطح و دامنه آن محدود شود؛ به امید این که واکنش احتمالی اسرائیل را به دنبال نداشته باشد و مثل دفعه قبل اوضاع سریع آرام شود. اما این که گفته می‌‎شود صفدی احتمالا حامل پیام یا پیشنهادی به ایران در مورد توافق بر سر پایان جنگ غزه برای منصرف کردن آن از حمله به اسرائیل و یا محدود کردن این حمله است، چندان محتمل نیست؛ به این علت که این مساله در صورت صحت ترجیحا از کانال مصر یا قطر دنبال می‌شود نه اردن. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـــح قلّه‌ها بسوی ظهور
💢 واکنش اسرائیلی‌ها به انتخاب سنوار 👈پس اعلام تعیین #یحیی_سنوار به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس و جای
💢سنوار و رهبری حماس! در اقدامی غیر منتظره، مجلس شورای حماس یحیی سنوار رئیس دفتر سیاسی آن در نوار غزه را به رئیس کل دفتر سیاسی این تشکیلات انتخاب کرد. البته غیر منتظره از آن جهت که یکی از مهم‌ترین ملاک‌ها برای انتخاب ریاست حماس امکان حضور آزاد و فعال به ویژه در محافل منطقه‌ای است؛ امری که با توجه به شرایط کنونی نوار غزه برای سنوار مهیا نیست و اسرائیل به شدت به دنبال ترور او است. سنوار به علت شرایط امنیتی ویژه نوار غزه در این جنگ امکان حضور علنی بر روی زمین را ندارد و در کنار فرماندهان قسام در تونل‌های این منطقه جنگ را مدیریت می‌کند. از این رو فعلا در این شرایط جنگی قادر به تحرک آزاد نیست و بعید است پس از جنگ هم بتواند آزادانه در نوار غزه حضور علنی فعالی داشته باشد؛ این در حالی است که رهبری حماس مستلزم حضور علنی و آزادی تحرک چه در غزه چه در خارج آن است؛ مزیتی که سنوار فاقد آن است. با این حال، این پرسش مطرح است که مجلس شورای حماس چرا او را به ریاست دفتر سیاسی انتخاب کرد؟ در وهله نخست می‌توان گفت که نوعی واکنش جمعی به ترور هنیه و ارسال این پیام است که این ترور تاثیری بر سیاست‌ها و مواضع این سازمان ندارد. از این جهت که او طراح اصلی حمله «طوفان الاقصی» بود که شاخه نظامی حماس در هفتم اکتبر اجرا کرد. به همین خاطر، انتخاب سنوار واجد پیام پیشگفته و دلالت‌ها و پیام‌های زیاد دیگری است. احتمالا گفته شود که این انتخاب موجب سخت‌گیری بیشتر حماس در مذاکرات و مسائل دیگری خواهد شد، اما به نظر درست نیست، از این جهت که خود سنوار در مذاکرات کنونی هم نقش غیر مستقیم بسیار موثری داشته است. ظاهرا از چند روز قبل، همه اعضای مجلس شورای حماس به ویژه طیف خارج و نزدیک به خالد مشعل به اجماع، سنوار را برای تصدی ریاست آن پیشنهاد کرده و منتظر موافقت خود او بودند و این امر به علت شرایط پیچیده امنیتی نوار غزه و رساندن و دریافت این پیام چند روز طول کشیده تا بالاخره امروز موافقت او به دست ریاست مجلس شورای حماس مقیم در خارج از فلسطین رسیده است. ناگفته نماند که مکانیسم انتخاب رئیس دفتر سیاسی حماس به این شکل است که کسی خود را نامزد این پست نمی‌کند، بلکه از طرف اعضای مجلس شورای آن که حکم پارلمان را دارد، کاندید می‌شود و هر کسی که بیشترین آرای اعضای مجلس را کسب کند، انتخاب می‌شود. گفته می‌شود که همه اعضا اجماعا سنوار را پیشنهاد کرده‌اند. همین اجماع در میانه این جنگ و آن هم در وضعیت دشوار حماس که همه اعضا در یک جغرافیای واحد زندگی نمی‌کنند، واجد دلالت‌ مهم دیگری است. با توجه به وضعیت امنیتی خاص سنوار، مسئولیت اصلی او بر دوش معاون او خواهد بود که در خارج از نوار غزه انتخاب خواهد شد و عملا او حماس را در محافل منطقه‌ای و بین‌المللی نمایندگی و رهبری خواهد کرد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢پس از مذاکرات آتش بس! مذاکرات آتش بس در غزه عصر امروز پس از مدتی توقف از سرگرفته می‌شود و نگاه‌ها به نتیجه این مذاکرات دوخته شده است که در شرایط حساسی برگزار می‌شود و سرنوشت آن در کاهش و تشدید تنش‌ها در منطقه می‌تواند موثر باشد. ۱- به نظر می‌رسد که از سرگیری مذاکرات آتش بس دستکم پاسخ ایران و حزب الله به ترورهای اخیر را به تاخیر انداخته است و همین خود فرصتی به دیپلماسی برای توقف جنگ غزه می‌دهد و اینجاست که سرنوشت مذاکرات کنونی حائز اهمیت است. ۲- عدم شرکت حماس در این مذاکرات به معنای شکست پیشینی آن نیست. این سیاست یک تاکتیک برای فشار بر طرف‌های مذاکرات به نظر می‌رسد. در دورهای مذاکراتی اخیر به ویژه در سه ماه می، ژانویه و ژوئیه نتانیاهو در لحظات آخر با طرح‌های پیشنهادی مصر و قطر با هماهنگی آمریکا مخالفت و شروط جدیدی را پس از حمله به رفح اضافه کرد، از جمله ادامه حضور نظامیان اسرائیلی در گذرگاه رفح و محور نتساریم حد فاصل میان شمال و جنوب نوار غزه . حماس به شدت با این حضور مخالف است و بر خروج کامل نیروهای اسرائیلی تاکید دارد. عدم شرکت در مذاکرات نیز با هدف فشار برای تحقق این خواسته و شرط است و در آخرین بیانیه خود خواستار ایجاد مکانیسمی برای اجرای متن دوم ژوئیه به جای مذاکره جدید شده است. ارتش اسرائیل موافق عقب نشینی کامل از غزه و نتانیاهو مخالف آن است، اما برخی رسانه‌های اسرائیلی در ساعات گذشته از نرمش بی بی در این باره خبر می‌دهند و رسانه‌های دیگری نیز از اعزام هیات مذاکره کننده به دوحه بدون گسترش اختیارات آن می‌گویند. ۳- عدم شرکت حماس را نیز می‌توان در پازل تقویت تاثیرگذاری فشار تهدیدات ایران و حزب الله به حمله و آن هم در راستای بالا بردن قدرت چانه زنی و افزایش شانس دستیابی به توافق آتش بس نیز دید. ۴- داوری درباره سرنوشت مذاکرات جدید چندان آسان نیست؛ عواملی می‌تواند موجب تسریع دستیابی به توافق شود و عوامل دیگری نیز باعث بی‌نتیجه ماندن این دور همچون دورهای قبلی شود. ۵- در وهله نخست انگیزه از سرگیری مذاکرات می‌تواند تلاشی برای کش دادن این دوره و قرار دادن ایران و حزب الله در برابر وضعیتی با هدف منتفی کردن حملات تلافی‌جویانه باشد؛ اما دو عامل می‌تواند موجب فشار جدی آمریکا به اسرائیل برای رسیدن به توافق شود، نخست این که واشنگتن به این جمع بندی رسیده یا برسد که حمله ایران وسیع‌تر‌ و شدیدتر از قبل خواهد بود و دوم این که به تبع آن نگران خروج اوضاع از کنترل باشد و خود را در موقعیت ورود به جنگ منطقه‌ای در دفاع از اسرائیل نبیند. به ویژه عامل دوم می‌تواند سلبا یا ایجابا تاثیری جدی بر مذاکرات داشته باشد. اما مهم‌ترین مانع توافق در این شرایط نیر در کنار موانع شخصی خود نتانیاهو می‌تواند نگرانی آمریکا و اسرائیل از شکل‌گیری معادله جدیدی در منطقه نظر به تبعات تن دادن به آتش بس تحت فشار حملات احتمالی به اسرائیل باشد. ۶- گزارش امروز نیویورک تایمز به نقل از مقامات پنتاگون مبنی بر امکان‌ناپذیری نابودی حماس و تونل‌های آن و همچنین گزارش روزنامه اسرائیلی هاآرتص مبنی بر تهدید آمریکا به سرزنش علنی نتانیاهو در صورت شکست مذاکرات و اتخاذ اقدامات شدید علیه بن گویر و اسموتریچ می‌تواند معطوف به فشار آمریکا بر اسرائیل برای پذیرش توافق باشد، اما واقعیت این است که هنوز نشانه‌ای از فشار جدی و عملی آمریکا وجود ندارد. ۷- بعید نیست مذاکرات به دلایلی کش پیدا کند و در نهایت در صورت شکست آن، به احتمال زیاد حزب الله و ایران حملات تلافی‌جویانه خود را انجام دهند. سطح، دامنه و شدت آن فراتر از قبل، ترجیحا تابع برآورد نهایی تهران نسبت به جدی بودن یا نبودن مداخله آمریکا خواهد بود. اگر جمع‌بندی این باشد که نگرانی آمریکا از امنیت انرژی در منطقه و متحدانش و خروج اوضاع از کنترل مانع مداخله آن می‌شود، ممکن است پاسخ احتمالی شدیدتر از قبل باشد. ۸- نگرانی همه طرف‌ها از ایران و حزب الله گرفته تا اسرائیل و آمریکا و متحدانش نسبت تبعات ویرانگر جنگ منطقه‌ای تا به امروز بازدارنده وقوع آن بوده است. از این رو، در هر صورت، نظر به نبود تصمیم و اراده پیشینی احتمال وقوع چنین جنگی بالا نیست؛ البته کاملا نیز منتفی نیست. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢کورسک و تابوشکنی اوکراین! در حالی که نگاه جهانیان به آتش تنش نظامی برافروخته شده در منطقه خاورمیانه متعاقب ترورهای اخیر در بیروت و تهران دوخته شده است، جنگ اوکراین و روسیه شاهد تحولات بی‌سابقه‌ای است. از ده روز پیش حمله غافلگیرانه و غیر منتظره اوکراین به منطقه کورسک روسیه شروع شده و ظاهرا بخش گسترده‌ای از آن به مساحت 1150 کیلومتر مربع تا عمق 35 به اشغال نیروهای اوکراینی درآمده است. این حمله نقطه عطف و تحولی مهم در جنگ اوکراین از زمان شروع آن از فوریه 2022 و معطوف به راهبرد دستور کار متفاوت از قبل اوکراین و متحدان غربی‌اش در این جنگ است. همواره ارتش اواکرین از بیم واکنش سهمگین روسیه از حمله به داخل آن پرهیز می‌کرد و از این رو، حمله به کورسک و اشغال بخشی از آن از یک سو تابوشکنی در این جنگ و از دیگر سو نیز اتفاقی بی‌سابقه از جنگ جهانی دوم است؛ به گونه‌ای که روسیه از زمان حمله آلمان نازی به شوروی مورد تهاجم و اشغال قرار نگرفته است و همین خود تحول پیشگفته را واجد معانی و دلالت‌های بیشتر کرده است. هر چند آمریکا و اروپا مشارکت در برنامه‌ریزی و اجرای حمله را تکذیب کرده‌اند، اما بعید است که چنین حمله‌ای با سلاح‌های پیشرفته غربی بدون هدایت و مشارکت آن‌ها رخ داده باشد. روسیه که منتظر بازگشت ترامپ و ساخت و پاختی با او برای پایان این جنگ پرهزینه بود، هنوز واکنش جدی نشان نداده و باید دید چطور با این اتفاق که هیبت نظامی و امنیتی این کشور و خود پوتین و آینده او را با پیامدهای فراوانش هدف گرفته است، کنار می‌آید. بعید است که رئیس جمهور روسیه به سادگی از کنار این قضیه بگذرد و نوع واکنش به آن می‌تواند پیامدهای جهانی جنگ اوکراین را مضاعف کند. اوکراین اعلام کرده است که کورسک نقطه عزیمت حملات بیشتر روس‌ها بوده و آن را منطقه بی‌طرف اعلام کرده است و همین امر هم حضور نظامی طولانی مدتی را می‌طلبد؛ اما بعید است که روسیه با این مساله کنار بیایید و احتمالا حمله گسترده‌ای را برای بازپس گیری کورسک تدارک ببیند. البته این حمله نیز در سایه بحران اقتصادی گسترده ناشی از تحریم‌ها بسیار پرهزینه است و جدا از آن نیز چه بسا این ضد حمله و تمرکز بر آن، حفظ مناطق تحت تصرف در داخل اوکراین و پیشروی در محورهای دیگر را نیز با مشکل مواجه کند. واقعیت این است که غرب از زمان شروع جنگ اوکراین راهبردی پیچیده و مرحله‌ای در پیش گرفته است. غرب از همان ابتدا که روسیه تا مرز تهدید به حمله اتمی و بازنگری در دکترین هسته‌ای خود ظرف دو سال اخیر پیش رفت، با هدف کنترل و مهار واکنش و رفتار روسیه از مدام اعمال محدودیت‌هایی در کمک نظامی به اوکراین خبر می‌داد، اما رفته رفته و تدریجی به موازات فشار اقتصادی سنگین و تاثیرگذاری بر رفتار احتمالی مسکو این محدودیت‌ها را آشکارا و پنهان یکی پس از دیگری کنار گذاشته است. البته هنوز بزرگ‌ترین محدودیت موافقت با حمله اوکراین با استفاده از موشک‌های بالستیک دور برد به داخل خاک روسیه است و دور زدن این محدودیت نیز در آینده پس از وقایع کورسک دور از انتظار نیست. فعلا به نظر می‌رسد که آمریکا و اروپا در حال سبک سنگین کردن سرنوشت حمله اوکراین به کورسک است. هر چند ممکن است که این حمله دست اوکراین را در مذاکراتی که نه هنوز شروع شده و نه مشخص نیست چه زمانی آغاز می‌گردد، پر کند، اما واقعیت این است که فعلا چشم‌اندازی برای پایان جنگ اوکراین از طریق مذاکره و صلح وجود ندارد. آنچه از بین سطور سیاست غرب پیداست، تداوم این جنگ فرسایشی و به تحلیل بردن انرژی و توان روسیه در همه زمینه‌ها و تبدیل کردن این رقیب خود به قدرتی بسیار ضعیف و مهار شده است. هر چند آمریکا و اروپا هزینه‌های مالی و اقتصادی سنگینی در این جنگ می‌کنند که مورد اعتراض برخی مالیات‌ دهندگان قرار گرفته است، اما بعید به نظر می‌رسد که این عامل به این زودی موجب تجدیدنظر در جنگ اوکراین در جهت مذاکره جدی با روسیه برای پایان "برد برد" این جنگ شود. پوتین نیز که تلاش برای دور کردن ناتو از مرزهایش را مستمسکی برای شروع این جنگ قرار داد، امروز نه تنها این امر محقق نشده بلکه تجهیزات جنگی ناتو را در حال پیشروی در داخل خاک کشورش می‌بیند و باید برای خارج ساختن آن‌ها و باز پس گیری کورسک بیشتر بجنگد و بیشتر هزینه کند. در این میان به نظر می‌رسد که غرب همچنان اتحاد و یکپارچگی خود را در قبال روسیه علی رغم برخی اختلاف‌نظرها حفظ کرده است؛ اما مسکو در این نبرد بر خلاف انتظارش نتوانست همراهی چین بزرگ‌ترین رقیب آمریکا را برای ایجاد یک جبهه واحد جلب کند. البته برعکس آن چین بیشترین بهره اقتصادی را از این جنگ از طریق خرید نفت ارزان از روسیه برده است. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
👈 اینگونه نیست! پس از دیدار اخیر هیات دولت با رهبری، برخی با استناد و استنباط از بخشی از اظهارات ایشان، آن را حمل بر نشان دادن چراغ سبز برای از سرگیری مذاکرات هسته‌ای کردند. در رسانه‌های خارجی نیز همین استنباط و نگاه بازتاب گسترده‌ای داشته است و طی چند روز گذشته در برخی رسانه‌های منطقه و جهان در بررسی احتمالات شدت گرفتن یا کاهش تنش‌ها در منطقه در سایه تهدیدها به پاسخ به مدام مورد استناد و اشاره کارشناسان قرار می‌گیرد. حتی برخی رسانه‌های خارجی نوشتند که رهبر ایران گفته است «هیچ مانعی» برای از سرگیری مذاکرات هسته‌ای وجود ندارد. اما به نظر می‌رسد که این سخنان بریده از ساختار متن و سخنرانی بیشتر تفسیر به رای شده و معانی و دلالت‌هایی زائد بر آن حمل شده است. ایشان در چارچوب تاکید بر « » و «منتظر آن نماندن» در نشست گفت که «این واقعیت در سخنان رئیس‌جمهور و اظهارات چند روز قبل وزیر امور خارجه نیز وجود داشت؛ البته این منافاتی ندارد که در جایی با دشمن تعامل کنیم بلکه مسئله این است که نباید به او امید بست و اعتماد کرد.» همه این تفسیرها و تحلیل‌ها برگرفته از این جمله است: البته این منافاتی ندارد که در جایی با دشمن تعامل کنیم. 👈اولا این بخش چیزی منفک، جدید و منعکس کننده نظر و موضعی تازه به نظر نمی‌رسد و از این تعاملات موردی هم در طول چهار دهه گذشته همواره بوده است. کما این که در گذشته نیز هم جملاتی مشابه با همین مضمون در مناسبت‌های مختلف بیان شده است؛ مانند این عبارت در دیدار با جمعی از مردم قم به تاریخ 19 دی 1400: «تسلیم نشدن در برابر دشمن مستکبر و زورگو نیز جزو اصول انقلاب است و اینکه در مقطعی با دشمن مذاکره، صحبت و تعامل شود به معنای تسلیم شدن در مقابل آن نیست، همچنانکه تا کنون تسلیم نشده و از این پس نیز نخواهیم شد.» تازه در این سخنان نه تنها واژه «تعامل» بلکه «مذاکره و صحبت» هم ذکر شده است. از این رو می‌توان گفت که بخش پیشگفته از اظهارات اخیر رهبری در دیدار با هیات دولت متضمن معنا و مفهوم جدیدی در مورد مذاکرات هسته‌ای نیست. ثانیا، در سال‌های اخیر که منعی برای مذاکرات برجامی نبوده است یا مگر از سرگیری مذاکرات هسته‌ای معطل موضع و موافقت تهران مانده است تا این سخنان بر این معنا حمل شود؟ به این معنا که آمریکا خواهان شروع مذاکرات هسته‌ای جدید و منتظر موافقت ایران با آن باشد. واقعیت چیز دیگری است؛ این که این مذاکرات پس از شروع جنگ اوکراین رفته رفته به دلایلی وارد وضعیت قفل شده‌ای شده و پس از جنگ کنونی غزه نیز این بن بست و قفل شدگی شدت بیشتری یافته تا جایی که در نتیجه چنین تحولاتی و همچنین پایان بیشتر بندهای برجام، به گفته وزیر خارجه جدید وضعیتی شکل گرفته است که دیگر احیای این توافق امکان‌پذیر نیست . همین مسائل هم باعث شده است که دو طرف به ویژه طرف آمریکایی پرونده مذاکرات هسته‌ای را در قالب قبلی رها کرده و به مذاکرات غیرمستقیم و تفاهمات دو جانبه در عمان برای مدیریت تنش روی آوردند. قبلا نیز نگارنده بیان داشت که آمریکا بر خلاف گذشته که مدام بر مذاکره و توافق تاکید می‌ورزید، در پی تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی جدید و تحولات برنامه هسته‌ای ایران، فعلا از مذاکره جدی و توافق در این مقطع زمانی عبور کرده و اولویت‌های دیگری را پیگیری می‌کند و حتی برای مذاکره شرط و شروطی را نیز می‌گذارد؛ مانند موضع اخیر وزارت خارجه آمریکا که بیان داشت و از ایران خواست که ابتدا «باید تشدید تنش‌های هسته‌ای را متوقف کند و همکاری معنادار با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را آغاز کند.» این در حالی است که قبلا ایران بود که ابتدا شروط می‌گذاشت و در امر مذاکره و توافق سخت‌گیری می‌کرد؛ اما امروز قضیه معکوس شده است و پرونده هسته‌ای به موضوعات و مسائل دیگری پیوند خورده است که احتمالا برای آمریکا فوریت بیشتری دارد. در عین حال نیز از سرگیری مذاکرات در این دوره انتخاباتی آمریکا قبل از روشن شدن هویت برنده آن بعید به نظر می‌رسد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
فتـــح قلّه‌ها بسوی ظهور
💢پاسخ صریح سفیر ایران در ارمنستان به لفاظی های جدید درباره زنگزور: خواب‌ها و رویاها در ارتباط با مو
💢روابطی که یک طرفه راهبردی است! متعاقب سفر اخیر پوتین به آذربایجان و اظهارات برخی مقامات روس، دوباره بحث دالان زنگزور در رسانه‌ها داغ شده است. این در حالی است که اتفاق غیر منتظره‌ای نیفتاده و موضع روسیه مبنی بر ضرورت راه‌اندازی این کریدور از قبل هم از زمان انعقاد توافق آتش‌بس 2020 روشن و شفاف بوده است. اما آنچه شاید تازگی دارد، این حجم بی‌توجهی روسیه نسبت به حساسیتی است که تهران در چند سال اخیر نسبت به راه‌اندازی زنگزور ابراز داشته که تا سر حد ارسال نیرو و برگزاری رزمایش نظامی در مرز با آذربایجان پیش رفت. خرده‌ای بر پوتین و روسیه نیست. منافع حرف اول و آخر را در روابط بین‌الملل می‌زند. بنابراین وقتی منافع کلانی را در راه‌اندازی این دالان با ترکیه و آذربایجان می‌بیند و در مقابل آن را در روابط با تهران هزینه‌ساز نمی‌داند، 👈چرا چنین موضع نگیرد؟ روابطی که در همه حال طرف ایرانی آن را «اتحاد راهبردی» یا «شراکت راهبردی» یا «راهبردی» می‌نامد و طرف مقابل تاکنون به الزامات یک رابطه راهبردی تن نداده است. پرسش اینجاست که این چه روابط راهبردی است که یک طرف آن تقریبا در همه حوزه‌های ژئوپلیتک و پرونده‌های حساس منطقه‌ای علیه طرف دیگر به ویژه در حوزه امنیتی پیرامونش به نفع دیگران ورود می‌کند؟ در سوریه با اسرائیل تبانی می‌کند و یا حداقل چراغ سبز نشان داده و راه را برای حملات مستمر به «رقیب ایرانی» خود در این کشور باز ‌می‌کند. به و نقش رقیب منطقه‌ای ایران یعنی ترکیه در سوریه کمک کند و نیز با دور زدن ایران بخواهد اردوغان و را آشتی دهد و عملا منافع اقتصادی کلان دوران پسا جنگ داخلی را نصیب آنکارا کند. در حوزه در قضیه چند بار به نفع امارات موضع بگیرد. در تنش‌های امنیتی و سیاسی در منطقه مواضعی متمایل به بقیه بازیگران رقیب و مخالف ایران اتخاذ کند. در پرونده چند بار پای قطعنامه‌های شورای امنیت را امضا کند که متحد یمنی جمهوری اسلامی را گروهی تروریستی معرفی می‌کند. در روابط دو جانبه نیز با وجود حرف و حدیث‌های زیاد درباره همکاری نظامی، هنوز هم از فروش و سامانه‌های پدافندی پیشرفته به ایران امتناع ‌ورزد! البته در همان زمانی که بحث فروش این جنگنده‌ها و... مطرح شد، نگارنده در یادداشتی تاکید داشت که روسیه حتی اگر هم توافقی امضا شود، این تجهیزات را به ایران نمی‌فروشد؛ اما از خود توافق به عنوان اهرم فشاری برای امتیازگیری از دیگران استفاده خواهد کرد. در هم پس از خروج آمریکا به‌عنوان عضوی از این توافق اقدامی برای جبران لااقل بخشی از زیان‌های وارده نکرد. قبل از برجام هم چند بار به قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران رای مثبت داد. حتی در جریان انعقاد خود برجام هم به گفته ظریف کارشکنی کرد. 👈باز تاکید می‌شود که هیچ خرده‌ای بر روسیه و بقیه بازیگران نیست. آن‌ها حق دارند بر اساس منافع خود تصمیم بگیرند و رفتار کنند. کما این که روابط با روسیه و گسترش آن، هم به عنوان یک همسایه بزرگ هم یک قدرت جهانی ضرورتی راهبردی است. اما مشکل در نگاه غیرواقع‌بینانه به این مناسبات است و سخن گفتن از «شراکت راهبردی» و... هم نشات گرفته از چنین نگاهی است که آن هم محصول نداشتن شناختی عمیق نسبت به نظام و روابط بین‌الملل و پیچیدگی‌ها و روابط و منافع در هم تنیده روسیه در سطح منطقه با بازیگران دیگر است که عموما مخالف، رقیب و یا دشمن ایران هستند. همین واقعیت است که باعث می‌شود روسیه در مناسبات پیچیده و تنش‌آلود منطقه متناسب منافع خود عموما طرف مقابل ایران بایستد. اما در این میان کاربرد توصیف‌های نادرست، مکرر و یک‌سویه درباره این روابط نه تنها مولّد انتظاراتی خاص در جامعه ایرانی و برای حاکمیت دردسرساز شده، بلکه موجد خوانشی هم در کرملین بوده که ایران را در هر شرایطی در مقام طرف نیازمندتر به این مناسبات و فاقد انتخاب دیگری دانسته است. همین اغراق‌ها نه تنها در مناسبات با روسیه بلکه در پرونده‌های چالشی دیگر نیز نه تنها برخی واژگان را در دنیای سیاست لوث کرده و بی‌اعتبار ساخته؛ بلکه پیامدهای جبران‌ناپذیری هم برای اعتبار کلام و سیاست ایران داشته و دارد. 👈بله! تنش با آمریکا نقطه اشتراک ایران و روسیه است؛ اما موانع بیشماری باعث شده است که همین اشتراک نظر فاقد منافع کلان راهبردی برای ایران جز اتخاذ برخی مواضع حمایتی در محافل بین‌المللی شود و یکی از مهم‌ترین این موانع، منافع زیاد روسیه با رقبا و مخالفان منطقه‌ای ایران است که عموما متحد آمریکا هستند. ✍اهل کوفه با حسین بن علی (ع) علیه استبداد یزیدی هم نظر بودند، اما چون منافع دنیوی خود را در نقطه مقابل می‌دیدند نه تنها ایشان را همراهی نکردند، بلکه علیه‌شان نیز جنگیدند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢سفر عراقی پزشکیان و یک امّا..! سفر رئیس جمهور ایران به عراق از جهاتی متفاوت با سفرهای مقامات پیشین ایران به این کشور بود. تور عراقی پزشکیان در خارج از بغداد به شهرهای مذهبی خلاصه نشد، بلکه شامل اربیل، سلیمانیه و بصره نيز بود که در چند سده اخیر بی‌سابقه بوده است. در کنار آن هم، پزشکیان در این سفر نوعی دیپلماسی عمومی قابل توجه را بکار بست که در سفرهای خارجی مقامات ایرانی به این شکل مسبوق به سابقه نبوده است. اما این سفر یک کاستی مهم هم داشت که مورد انتقاد و توجه ناظران عراقی و غیر عراقی نیز قرار گرفت. اما تور عراقی پزشکیان عموما با دو متحد شیعی و کردی بود و دیداری منفصل مانند دیدار با جریان‌های شیعی و کرد با رهبران احزاب و جریان‌های اهل سنت عراق برگزار نشد و همچنین سفری به یک شهر سنی نشین نیز صورت نگرفت که اگر این اتفاق می‌افتاد به قول عرب‌ها «توری مکتمل الارکان» بود. اگر هم احتمالا شرایط امنیتی مرکز سنی‌نشین عراق اجازه چنین سفری نمی‌داد، دستکم برای منع برخی دریافت‌ها و تصوراتِ مخالف الزامات ایده «اتحادیه اسلامی»، دیداری جداگانه با برخی رهبران اهل سنت در بغداد یا بازدید از مسجد ابوحنیفه(معروف به جامع الإمام الأعظم) یا مرقد عبدالقادر گیلانی در بغداد بعنوان دو نماد هویت سُنیان عراق ممکن بود. در مقابل دیدار با محسن مندلاوی معاون اول شیعی رئیسِ سنیِ برکنار شدهِ مجلسِ عراق بر انتقادات برخی جریان‌های اهل سنت افزود. از این جهت که منصب ریاست مجلس عراق پس از سهمیه‌بندی قدرت میان شعیان، کردها و اهل سنت سهم سنی‌های این کشور شده است. به همین دلیل، دیدار با معاون اول شیعی رئیس سابق مجلس عراق از دید برخی کنشگران عراقی به تلاش برای حذف ضلع سُنی از گردونه قدرت حاکمه در عراق تفسیر شد. این درحالیست که هر چند سیاستمداران سُنی‌ عراق غالبا به دلایل مختلف در جبهه بازیگران رقیب ایران در عراق از ترکیه و عربستان و... قرار دارند، اما روابط خوبی هم میان برخی احزاب اهل سنت عراق با ایران وجود دارد. می‌توان گفت که به نوعی قرار گرفتن بازیگر سنی عراق در حاشیه در این سفر تکرار اشتباه اردوغان در سفر در اردیبهشت ماه گذشته و اکتفا به دیدار با رهبران اهل سنت و کُرد بدون دیداری مشابه با رهبران شیعی عراقی بود. البته احتمالا اردوغان دیدار با نخست وزیر شیعی عراق را به عنوان دیدار با رهبران شیعه فاکتور کرده است. در کل، اقتصاد موتور محرکه روابط خارجی ترکیه است و غالبا نفوذ سیاسی و ژئوپلیتیک خود را از کانال نفوذ اقتصادی پیگیری می‌کند. در این راستا نیز روابط تجاری و اقتصادی عراق و ترکیه در سالیان اخیر توسعه قابل توجهی یافته است؛ به گونه‌ای که هم اکنون هم تجارت میان دو کشور تقریبا دو برابر ایران است و به گفته اردوغان به رقم حدود 20 میلیارد دلار نزدیک شده است. البته جالب هم اینجاست که هیچ قدرت منطقه‌ای جز ترکیه در عراق نیرو و پایگاه نظامی ندارد و بیشتر از نیروهای آمریکاست، اما این مساله به اندازه نفوذ سخت ایران در عراق از طریق حشد الشعبی پرصدا نیست. دلیل آن هم این است روابط ایران و عراق بیشتر در چارچوب تقابل ایران و آمریکا تعریف شده و نمود یافته است؛ در حالی که اساسا نفوذ و مناسبات بازیگران ترک و عرب منطقه در عراق بر مدار تقابل با آمریکا نیست و بعضا نیز هم پوشانی وجود دارد. مناسبات و نفوذ ایران در عراق با چالش‌های فراینده ناشی از تقابل با آمریکا و رقابت با ترکیه و عربستان و... روبرو است. عربستان در سال‌های اخیر در کنار تحکیم روابط خود با دولت مرکزی، نفوذ سیاسی در بیت شیعی عراق به عنوان بازیگر قدرتمند صحنه سیاسی عراق را نیز پیگیری کرده و دعوت از رهبران شیعه عراق از جمله عمار حکیم برای سفر به ریاض و دیدارهای سفیر این کشور با آن‌ها در عراق نیز در این راستاست. 👈امروز سه بازیگر عراق (شیعیان، اهل سنت و کردها) نه تنها فیمابین دچار اختلافات اساسی هستند، بلکه هر کدام از تشتت و انقسام داخلی شدید نیز رنج می‌برد. جدا از نقش عامل تعارض منافع درون عراقی و درون گروهی میان آن‌ها، یک سر مهم این انقسام هم به تعارض منافع بازیگران و قدرت‌های خارجی ذی نفوذ در عراق بر می‌گردد. در میان این بازیگران، ماهیت سیاست‌ورزی ایران در این کشور تا حدودی متفاوت از دیگران است و در حالی که ایران نفوذ سیاسی قابل توجهی در آن دارد؛ اما مانند تاکنون رقیب ترکی برگردان اقتصادی همسنگی نداشته است. در سال‌های اخیر دول عربی و ترکیه بر روی پروژه‌های اقتصادی کلان در عراق متمرکز شده‌اند؛ مانند ابرپروژه "راه توسعه" یا جاده ابریشم عراق که به عبارتی دیگر یک ابرطرح برای ترکیه و در درجه بعدی حوزه عربی خلیج فارس نیز هست و منطقه را از طریق یک شبکه ریلی و زمینی به اروپا وصل می‌کند و می‌تواند اطلس ترانزیتی و کریدوری در منطقه را به زیان دیگر کریدورها دگرگون کند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢 دور باطل جنگ ! بعد از یک سال از جنگ غزه، دَر بر همان پاشنه می‌چرخد. در سالگرد آن، اسرائیل دوباره به جبالیا در شمال باریکه غزه تحت بمباران بسیار سنگین حمله زمینی کرده و از ساکنان بیت لاهیا، بیت حانون، کارکنان، مجروحان و بیماران سه بیمارستان خواست که آنجا را تخلیه کنند؛ درست مانند روزهای آغازین جنگ و واقعه بیمارستان شفا و... اما این بار در سایه جنگ لبنان می‌خواهد به هر شکلی هدف تفکیک شمال و جنوب غزه را محقق و منطقه شمالی را خالی از سکنه کند. بنا به منابع اسرائیلی و فلسطینی، پاتک‌‎های نیروهای حماس در جبالیا از کمین و درگیری رو به رو گرفته تا شلیک خمپاره و راکت، کمتر از روزهای نخست جنگ نیست. حمله دوباره به جبالیا و مناطقی دیگر بعد از یک سال پس از چندین حمله قبلی دور باطل جنگی را به رخ می‌کشد که انگار تازه از نو شروع شده است. اسرائیل همچنان در حدود 80 درصد مساحت مسکونی غزه حضور نظامی ندارد و در مناطق مسکونی هم که حضور دارد، همچنان با عملیات مستمر مواجه است. همواره بعد از هر حمله به نقطه‌ای با مواجه شدن با عملیات طرف مقابل پس از یکی دو هفته عقب نشینی کرده و دوباره بعد از مدتی تحت بمباران سنگین به آنجا بازگشته و این اتفاق در این یک سال همواره تکرار شده است. شمال غزه اولین منطقه‌ای بود که اسرائیل بعد از بمباران سنگین هوایی پس از هفتم اکتبر پارسال، حمله زمینی را شروع و در دسامبر گذشته اعلام کرد که از گردان‌های حماس پاکسازی شده و از پایان حملات در آنجا خبر داد. اما پس از حمله زمینی به جنوب نوار غزه، تاکنون دوباره چندین بار به محلات مختلفی در شمال این منطقه بازگشته و عملیات زمینی گسترده انجام داده است. این مساله از آنجا جای شگفتی فراوان دارد که این جنگ تمام عیار در باریکه‌ای بسیار کوچک و محاصره از هر طرف در جریان است. جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ افغانستان، عراق، ویتنام و غیره ندارد. هیچ کدام از طرف‌های نامتعارف در این کشورها وضعیت نوار غزه را نداشته و ندارند. از این رو، سخنی به گزافه نیست که بگوییم با ناهمترازترین و نامتعارف‌ترین جنگ نامتقارن (با یک طرف نامتعارف و یک طرف کلاسیک) در تاریخ معاصر مواجه هستیم. به همین علت برآورد اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان پس از شروع جنگ تمام عیار اسرائیل این بود که حماس دو هفته بیشتر دوام نمی‌آورد و دوباره اسرائیل غزه را اشغال می‌کند. اما نگارنده همان زمان هم بر این باور بود که اهداف جنگ قابلیت تحقق را ندارد؛ امری که گذشت یک سال و شروع دوباره حملات زمینی و هوایی از نقطه آغازین موید این مدعاست. این پیش‌بینی هم معطوف به شناخت دو طرف جنگ، نقاط ضعف و قوت هر کدام، بررسی دقیق جنگ‌های قبلی و غیره طی سه دهه بود. این در یک سال جز پیروزی‌های تاکتیکی، پیروزی راهبردی را برای اسرائیل به ارمغان نیاورده و بعید است که تا پایان جنگ هم محقق شود؛ به ویژه که بنا به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، حماس توان رزمی خود را در همه مناطق تا حد زیادی بازسازی و به گفته منابعی نیروهای کشته شده خود را جایگزین کرده و نزدیک به 5 هزار نیروی جدید جذب کرده است. اما این حجم گسترده تلفات انسانی و خسارت مالی و ویرانی و تبدیل شدن غزه به تلی از آوار و جهنمی برای ساکنان آواره‌اش صرفا محصول طبیعی یک جنگ تمام عیار نیست، بلکه معطوف به یک راهبرد چند وجهی اسرائیل با سه هدف به نظر می‌رسد که با تحمیل این هزینه بی‌سابقه طرف نامتعارف جنگ را وادار به تسلیم کند و مردم جنگ زده را مجبور به شورش کند. این دو هدف هم تاکنون در غزه محقق نشده است. اما هدف سوم و چه بسا مهم‌تر از بقیه ایجاد نوعی بازدارندگی از طریق تزریق و تثبیت تصویر غزه ویران شده به ناخودآگاه کشورها و طرف‌های دیگری است تا فکر حمله به اسرائیل را هم از ذهن خود پاک کنند. این بازدارندگی بعید است در ذهن طرف‌های نامتقارن همچون گروه‌ها و سازمان‌های چریکی ایجاد شود و تجربه تاریخی نشان داده که معمولا این حجم خون و دود و ویرانی زاینده انسان‌های تندروتر و سرسخت‌تر است. بسیار بعید است که از دل این فاجعه تاریخی در غزه انسان‌های «صلح‌جوی» بیرون بیایند که در آینده دست آشتی به سمت اسرائیل دراز کنند. از میان جهنمی که اسرائیل در غزه ساخته است، دهها و صدها و چه بسا هزاران یحیی سنوار دیگر بیرون خواهد آمد. این کشتار خود هیزم چرخه بی‌پایان خشونت است و اسرائیل را با هفتم اکتبرهای دیگری در آینده مواجه می‌کند. از این رو، بنا به سنت تاریخ، اسرائیل بازنده راهبردی این خشونت افسارگسیخته خواهد بود؛ مگر این که دو میلیون فلسطینی در نوار غزه، نزدیک به 4 میلیون دیگر در کرانه باختری و حدود دو میلیون فلسطینی داخل خود اسرائیل را از صحنه روزگار محو کند یا به تشکیل کشور فلسطین تن دهد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢اسرائیل و کلاسیک کردن جنگ! با تشدید درگیری‌ها و جنگ لبنان دُز تهدیدهای اسرائیل علیه ایران نیز بالا گرفت که با حمله پهپادی به خانه نتانیاهو در قیساریه شدت بیشتری یافت. تهدیدها در اصل از زمان دومین حمله موشکی ایران بُعد آشکار و بی‌سابقه‌ای به خود گرفته است. اما این تنها عامل نیست. فارغ از این که اسرائیل چه اقدامی انجام خواهد داد، اما در این سه هفته، پیوست رسانه‌ای آن سنگین‌ترین جنگ روانی را علیه ایران به راه انداخته است. اما اسرائیل به دنبال چیست؟ به نظر می‌رسد که به دنبال بر هم زدن قواعد بازی است. اما چطور؟ اسرائیل ظاهرا می‌خواهد جنگی را که از 13 ماه قبل در دو جبهه غزه و لبنان درگیر آن با دو طرف غیرکلاسیک و نامتعارف است، به نزاعی متعارف با یک طرف کلاسیک تبدیل کند. علت هم این است که اسرائیل با یک بن‌بست آزاردهنده در جنگی فرسایشی با دو طرف نامتعارف حماس و حزب‌الله روبرو است که آن را به این جمع‌‎بندی رسانده است که در جنگ نامتقارن با این طرف‌های ناهمتراز جز پیروزهای تاکتیکی نمی‌تواند با تحقق اهداف جنگ و تغییر رفتار یا حذف دشمنانش پیروزی راهبردی به دست آورد. از این رو، ظاهرا اسرائیل چاره کار را در حملاتی «موثر و معنادار» به ایران به عنوان یک کشور و طرف کلاسیک با هدف برهم زدن بازی و ایجاد وضعیتی دیده است که کاملا دو جبهه دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. اسرائیل بیش از یک سال است که درگیر یک در غزه است و اخیرا هم جبهه لبنان به آن اضافه شده است. اگر واقع‌‎بینانه و بدون سوگیری بنگریم، تداوم جنگ غزه (در سایه نبود هیچ توازن قوایی میان دو طرف) بیش از یک سال، آن هم علیه یک گروه محاصره شده و تمام نکردن این جنگ و ادامه حیات حماس با وجود کاربرد این حجم خشونت و بمب (بیشتر از مقدار مورد استفاده علیه آلمان در جنگ جهانی دوم) بسیار برای ارتش اسرائیل مایه سرشکستگی است. همه می‌دانند که اسرائیل در غزه تا توانسته از مردم عادی از زن و کودک کشته و کلیه زیرساخت‌ها را نابود کرده و این منطقه را به عصر حجر بازگردانده است. با این حال هنوز جنگ ادامه دارد. چرا؟ 👈هر چقدر هم با حماس مخالف باشیم، اما این واقعیت را نمی‌توان نادیده گرفت که علت اصلی تداوم این جنگ این است که حماس هنوز توان رزمی قابل توجهی دارد که اسرائیل خود را پس از یک سال جنگ ویرانگر مجبور به بازگشت به همان نقطه آغازین آن با حملاتی سهمگین‌تر ببیند که به اهداف جنگ برسد. حالا این که پس از یک سال با بمباران گسترده مراکز آوارگان و ایجاد قحطی در شمال غزه پس از ویران کردن منازل و محلات‌شان چه اتفاقی بیفتد، مساله دیگری است. نقطه ضعف اساسی حماس هم همین فاجعه انسانی بی‌سابقه است. اما جنگ لبنان با غزه متفاوت است. در جنگ غزه، عمق اسرائیل درگیر نشد اما در جنگ لبنان وارد وضعیتی فرسایشی شده است. تقریبا از مرز لبنان تا عمق 60 کیلومتر تا حیفا و اطراف آن روزانه درگیر حملات موشکی و پهپادی است. این حملات هم تلفات خاصی ندارد، اما متعاقب صدای ممتد ، ناامنی گسترده‌ای در این مناطق ایجاد شده و مدام زندگی روزانه اسرائیلی‌ها میان رفتن به پناهگاه و منزل سپری می‌شود و تحمل این وضعیت برای مدت زیادی برای یک جامعه مرفه سخت است. بنا به اعلام رسانه‌های اسرائیلی، زندگی عمومی از مرز تا حیفا فلج شده است. دو حمله اخیر ( در جنوب حیفا و منزل نتانیاهو) هم فضای رعب و نگرانی را وارد مرحله تازه‌ای کرده است. اسرائیل تصور می‌کرد که با ترور رهبران عالی‌رتبه حزب‌الله و انفجار پیجرها و بی‌سیم‌ها و پیامدهای سنگین آن، تقریبا کار حزب‌الله تمام شده است و در لبنان به یک پیروزی سریع دست می‌یابد که حماس را هم به تسلیم وادار می‌کند. اما این گونه نشد و وضعیت در جبهه لبنان هم در سایه نبود هیچ پیشرفتی در حمله زمینی و شدت گرفتن حملات موشکی و پهپادی حزب‌الله به عمق اسرائیل در حال قفل شدن است و ورود اسرائیل از دو روز پیش به فاز بمباران اهداف اقتصادی و غزه‌سازی لبنان نیز منعکس‌کننده همین وضعیت است. در این شرایط گویا اسرائیل چاره کار را در برهم زدن بازی با خود ایران دیده و معتقد است که با وارد کردن «ضرباتی سخت» می‌‎تواند آنچه را در جنگ با دو بازیگر نامتعارف به دست نیاورده، می‌تواند با بازیگری کلاسیک به دست بیاورد. اما در این میان هم ظاهرا نمی‌خواهد همین ضربات با پاسخ متقابل ایران به جنگ تمام عیار ختم شود و آمریکا نیز آن را نمی‌خواهد. علت اصلی تاخیر هم همین عامل و انتخابات آمریکاست. اگر تصمیم بر جنگ بود که باید از قبل آماده می‌‎شد و تاد را هم منتقل می‌کرد و به محض حمله ایران، جنگ را شروع می‌کرد. در آینده نزدیک روشن خواهد شد که نگرانی از وقوع جنگی تمام‌عیار می‌‎تواند ترمز اسرائیل را بکشد یا عملا عزم خود را برای برهم زدن بازی ولو در سطحی نشان خواهد داد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢هریس یا ترامپ؛ کدامیک می‌برند؟ سه‌شنبه۱۵آبان شصتمین انتخابات رياست جمهوری آمریکا برای انتخاب 47 امین رئیس جمهور برگزار می‌شود که نتایج آن یا بازگشت جنجالی‌ترین رئیس جمهور آمریکا به قدرت برای بار دوم را رقم می‌زند یا یک زن برای نخستین بار رئیس جمهور این کشور می‌شود. نه فقط مردم آمریکا بلکه جهان امروز منتظر نتایج این انتخابات است که چه بسا تاثیرات آن بر سیاست و اقتصاد جهان و منطقه و وضعیت برخی کشورها بیشتر از رخدادهای مشابه در آن‌ها باشد. نتایج این انتخابات موجب تغییری بنیادین در سیاست‌گذاری خارجی آمریکا نمی‌شود، اما روسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا در پیگیری سیاست‌های خارجی کلان آمریکا و پرونده‌های مهم جهانی و منطقه‌ای، معمولا رویکردهای متفاوتی دارند و ماهیت همین رویکردها هم در جهت تشدید تنش‌ها یا کاهش آن‌ها حائز اهمیت زیادی است. به همین علت اکنون برخی طرف‌ها امثال نتانیاهو، پوتین و برخی شاهزادگان عرب برای بازگشت ترامپ لحظه‌شماری می‌کنند؛ ولی کشورهای دیگری تمایل به پیروزی هریس دارند. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که با نزدیک‌ترین رقابت انتخاباتی در آمریکا مواجه هستیم و ارائه تصویری روشن نسبت به نتایج آن بسیار دشوار است. رقابت در این انتخابات برای کسب 270رای از 538 رای کالج الکترال آمریکاست. از این 538 رای الکترال، تقریبا همین الان ماهیت 445 رای آن مشخص است. در تاریخ انتخابات آمریکا، هویت 43 ایالت غالبا از قبل روشن است؛ برخی از آن‌ها ایالت‌های قرمز رنگ و جمهوری‌خواه و برخی دیگر نیز دموکرات و آبی رنگ هستند. تقریبا می‌توان گفت که ترامپ هم اکنون 213 رای الکترال از 538 رای را دارد و هریس نیز 232 رای. از این رو، اساسا رقابت بر سر 93 رای الکترال دیگر است که متعلق به 7 ایالت چرخشی است که آرای آن‌ها معمولا میان جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها جابجا می‌شود. اکنون مهم‌ترین عامل برد و باخت انتخابات، نتایج آن در هفت ایالت پنسلوانیا (19 رای)، کارولینای شمالی (16 رای)، جورجیا (16 رای)، میشیگان (15 رای)، آریزونا (11 رای)، ویسکانسن (10 رای) و نوادا (6 رای) است. اکنون هم برای پیش‌بینی نتایج انتخابات آمریکا چاره‌ای جز کمک گرفتن از نتایج نظرسنجی‌ها نیست، اما نه هر نوع نظرسنجی. با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجی‌های سراسری سنجه دقیقی نیست و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود. اما در هفت ایالت کلیدی و «رئیس جمهور ساز»، تقریبا بیشتر نظرسنجی‌ها ترامپ را پیشتاز می‌دانند. «اطلس اینتل» در انتخابات 2020 جزو موسساتی بود که دقیق‌ترین نظرسنجی‌ها را انجام داد. نتایج جدیدترین نظرسنجی آن بنا به اعلام سایت 538 آمریکا بیانگر پیشتازی ترامپ در هفت ایالت پیشگفته است؛ در کارولینای شمالی با 3.4 درصد، جورجیا 2.5 درصد، آریزونا 6.5 درصد، نوادا 5.5 درصد، ویسکانسن 1 درصد، پنسلوانیا 1.8 درصد و میشیگان 1.5 درصد. اما پیشتازی ترامپ در هفت ایالت نیز به معنای تمام شدن کار به نفع او نیست. بنا به الگوهای انتخاباتی آمریکا میانگین خطای نظرسنجی‌ها در رقابت امسال می‌تواند مثبت یا منفی 3.8 درصد باشد. از این منظر، تقریبا نتایج در دو ایالت آریزونا و نوادا تقریبا برای ترامپ تضمین شده است. اما در 5 ایالت دیگر رقابت بسیار نزدیک است و امکان جابجایی آرا وجود دارد. فراموش هم نباید کرد که ترامپ حدود 19 رای الکترال نیز در ایالت‌های با نتایج نسبتا مشخص عقب است. در این ایالت‌های کلیدی حتی یک رای هم سرنوشت‌ساز است. در برخی از آن‌ها اقلیت‌های قومی و دینی مانند یهودیان، مسلمانان و عرب‌ها زندگی می‌کنند که خیلی از آن‌ها تا همین لحظه هم مردد هستند که به کدام نامزد رای دهند. علت هم به جنگ غزه و لبنان بر می‌گردد که به عنوان فاکتوری تاثیرگذار عمل می‌کند. در این راستا هریس در ساعات گذشته در ایالت پنسلوانیا با تاکید بر حمایت از اسرائیل، رای دهندگان یهودی را خطاب قرار داد و در ایالت میشیگان با اشاره به ضرورت پایان جنگ و اوضاع اسف‌بار غزه رای‌دهندگان عرب و مسلمان را. شرکت پایین (72 میلیون نفر) در رای گیری زودهنگام نیز نشانه خوبی برای دموکرات‌ها نیست که در سال 2020 با بسیج علیه ترامپ بیش از 101 میلیون شرکت کردند، اما این بار به دلیل نارضایتی از عملکرد بایدن و عادی شدن حضور ترامپ در دنیای سیاست آمریکا، راهبرد «ترامپ‌هراسی» اثر قبلی خود را از دست داده است. فعلا شانس ترامپ اندکی بیشتر است، اما هم او هم هریس هر کدام برای پیروزی دستکم به آرای الکترال 3 ایالت از 5 ایالت کلیدی دیگر (پنسلوانیا، کارولینای شمالی، جورجیا، میشیگان و ویسکانسن) نیاز دارند. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢ترامپ، ایلان ماسک و ایران! ایلان ماسک ثروتمندترین فرد جهان به نوشته نیویورک تایمز دوشنبه گذشته با سعید ایروانی نماینده ایران در سازمان ملل دیدار و گفتگو کرده است. این دیدار در صورت صحت یک روز قبل از انتصاب ماسک به سمت رسمی وزیر کارآمدی دولت در کابینه دوم ترامپ انجام شده است. این دیدار به طور حتم با هماهنگی ترامپ بوده است و می‌توان آن را تلاشی برای ایجاد پل ارتباط مستقیم با تهران پنداشت و به احتمال زیاد دو طرف ایرانی و آمریکایی در این دیدار توافق هم کرده‌ باشند که این ملاقات‌ها ادامه یابد. به همین علت باید دید ترامپ با این دیدار و تلاش برای زدن پل ارتباطی با ایران به دنبال چیست و چرا ماسک را مکلف به این رایزنی کرده است؟ در وهله نخست، این دیدار می‌تواند نمایش یک روی دیگر سیاست ترامپ در قبال ایران باشد که با تصویر انتخاب طیفی به شدت تندرو، جنگ‌طلب و ضدایرانی سنخیتی ندارد که به قول دوستی، عاقل‌ترین افراد تیمش، خود ترامپ است. ترامپ همین است و این شیوه بازی او نیز طبیعی و با مضمون چند یادداشت نگارنده درباره شخصیت ترامپ و سیاست‌های احتمالی او هم‌خوانی دارد. فارغ از این که در این ملاقات چه گذشته است، اما ترامپ با این دیدار احتمالا خواسته باشد تصویری متفاوت و «غیرجنگ‌طلب» از خود در قبال ایران مخابره کند. در این قاب، این دیدار فی نفسه می‌تواند حامل این پیام باشد که به دنبال کاهش تنش است، نه تشدید آن. تنش‌ها در منطقه غرب‌آسیا(خاورمیانه) در سطح خطرناکی است و هر چند به نقطه جوش نرسیده است، اما به آن نزدیک است و ممکن است ناخواسته منطقه را درگیر جنگی کند که نه آمریکایِ بایدن آن را می‌خواست و نه آمریکایِ ترامپ می‌خواهد. از این رو احتمالا ترامپ از بیم درگیر شدن در چنین جنگ ناخواسته‌ای می‌خواهد از هم اکنون برای کنترل و مهار اوضاع اقدام کند. در این راستا هم می‌توان این ابتکار ترامپ را نوعی تلاش برای مدیریت رفتار و کنش ایران به ویژه در قبال اسرائیل و منصرف ساختن آن از پاسخ به حمله نیز دانست. این پاسخ هم به گمانم همچنان در دستور کار تهران است. اما احتمال دیگر این که ترامپ از همین ابتدای کار خواسته است که از نزدیک با شیوه و زیرکی خود، شناختی از سیاست‌ و رویکرد ایران در قبال آمریکایِ او کسب کند و یحتمل ببیند که تا چه اندازه بازگشت او و این تصویر «رعب‌آور» با چینش این تیم ضد ایرانی موثر واقع شده است و این که تا کجا می‌تواند در این تصویرسازی پیش برود و همچنین میزان آمادگی طرف ایرانی برای کاهش تنش را بسنجد. اما انتخاب تاجر بزرگی چون ایلان ماسک و نه یک شخصیت امنیتی و نظامی یا سیاستمدار افراطی برای این رایزنی نیز مکمل گزاره بالا و حامل این پیام نیز هست که در کنار تمایلش برای کنترل تنش، اهل معامله و توافق نیز هست. ناگفته هم نماند که ماسک نیز مانند خود ترامپ شخصیتی متغیر دارد و این سال‌ها روابطشان همواره نوسانی بوده است. ایلان ماسک در انتخابات 2016 به شدت از سیاست‌های کلینتون حمایت و از ترامپ شدیدا انتقاد می‌کرد. خود همین روابط نوسانی نیز درس‌های مهمی برای شناخت دقیق ترامپ دارد. با وجود مواضع ماسک، و در حالی که تلاش خاصی برای دلجویی از ترامپ نکرده بود؛ اما چون «دلار» و «پول» یک محرک و جهت‌‍دهنده نیرومند نظام فکری ترامپ است، پس از پیروزی در انتخابات 2016، ماسک را به عضویت شورای مشورتی اقتصادی درآورد. اما دوباره ماسک در سال 2017 در اعتراض به خروج از معاهده آب و هوایی پاریس قهر کرد و پس از آن نیز چند بار این قهر و آشتی تکرار شد که غالبا خود ترامپ برای دلجویی، آشتی و کشاندن ماسک به سمت خود تلاش کرده است؛ تا این که در سه ماه گذشته روابط بسیار نزدیک شد و ماسک روزانه یک میلیون دلار به کمپ انتخاباتی او کمک کرد و اکنون نیز به چهره‌ای کلیدی در تیمش تبدیل شده است. با این حال، باید دید این دوستی تا کی دوام می‌آورد. اما به موضوع اصلی که برگردیم، در آینده نیز در امتداد همین تناقضات ترامپی، به احتمال زیاد شاهد فصول دیگری از این دو روی سیاست‌ورزی او در قبال ایران باشیم. یک بار چنان موج تندی راه بیفتد که انگار جنگ حتمی است و بار دیگر موجی متناقض که انگار آشتی و توافق حتمی است. در میانه جدال این دو تصویر اعلامیِ گیج کننده و بعضا گمراه کننده، باید دید سیاست واقعی ترامپ با ایران راه به کدام سمت می‌برد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─
💢پایان عصر اسد! گروه‌های مخالف در سوریه در یازدهمین روز حمله برق‌آسای خود وارد دمشق شده و سقوط نظام اسد را اعلام کردند. پایان حکومت خاندان اسد در حالی با چنین حمله‌ای سریع رقم می‌خورد که در اوج جنگ داخلی سوریه نیز چنین اتفاقی نیفتاد و همین هم به سه عامل باز می‌گردد؛ نخست این که اراده‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی و چه بسا معامله‌ای برای تغییر در سوریه و برچیدن این حکومت شکل گرفت و عامل دوم این که خود نظام سوریه از داخل پوسیده بود و تنها ظاهر و پوسته‌ای از آن باقی مانده بود. عامل سوم این که مخالفان و طیف‌های مختلف آن با اتحاد و لو موقت، قدرت قابل توجهی پیدا کردند که با همراهی دو عامل اول کار را تمام کرد. واقعیت هم این است که نظام اسد در سوریه عملا همان زمانی به پایان رسید که کشورش چند پاره شد و به مجمع‌الجزایری برای تقسیم نفوذ نظامی بازیگران شرق و غرب و به خونین‌ترین ایستگاه «بهار عربی» مبدل شد. شکی در این نیست که کشورها و قدرت‌های خارجی حسب منافع و نیازهای خود همواره در دیگر کشورها دخالت و حتی توطئه‌چینی می‌کنند؛ اما آنچه محمل و بستر دخالت را فراهم می‌کند شکافی است که بسترساز آن انباشت اشتباهات و فجایع مدیریتی نظام‌های حاکم است و همین خود زمینه‌ساز مداخله‌ها و توطئه‌های خارجی می‌شود. در عراق نیز همین اتفاق افتاد. پایان نظام اسد در دو سطح داخلی و منطقه‌ای واجد معانی تغییر و تحول است؛ اما در سطح داخلی باید دید که سقوط آن سرنوشتی متفاوت را برای ملت سوریه رقم می‌زند یا این که صرفا عصر حکمرانی خاندان اسد مانند دیگر همتایان مستبد خود در منطقه و جهان پایان خواهد یافت؛ یا این که تغییری به معنای واقعی کلمه در جهت خواست تاریخی ملت‌ برای رسیدن به دموکراسی و آزادی رخ می‌دهد. فعلا برای قضاوت زود است، اما کشوری که بیش از یک دهه درگیر جنگ داخلی بوده است و گروه‌های متنفذ مسلحی در آن ظهور کرده وجامعه به نوعی نظامی‌زده شده است، بعید است که به این زودی رنگ آزادی واقعی و دموکراسی بخود ببیند. به هرحال، حال‌که معارضان سوری به هرشکلی دشمن مشترک خود را از مسیر برداشته‌اند، چه بسا در مسیر پایه‌گذاری نظام جدید دچار تشتت شوند و دست به اسلحه علیه یکدیگر ببرند. اما درعین حال نیز نشانه‌های امیدوار کننده‌ای برای سوری‌ها بروز پیدا کرده است که کشور بعد از اسد وارد دوره‌ای دیگر از جنگ داخلی نشود، از جمله این که در اقدامی «معنادار» توافق شده است که نخست وزیر نظام سابق همچنان به کار خود ادامه دهد تا خلا قدرت ایجاد نشود و انتقال آن و شکل‌گیری نطام جدید به آسانی رخ دهد. اما در سطح منطقه‌ای نیز سقوط نظام سوریه در جبهه‌بندی‌های منطقه‌ای له یا علیه بازیگران مطرح تاثیر خاص خود را برجای خواهد گذاشت. فعلا که پیروزی مخالفان در سوریه ترکیه را در صدر بازیگران بازی‌ساز در این کشور نشانده است و همین هم وزنه ژئوپلیتیک ترکیه را سنگین‌تر می‌کند؛ کما این که برگ برنده مهمی به دست اردوغان و حزب حاکم در مناسبات داخلی قدرت در مقابل مخالفان می‌دهد؛ بویژه که موقعیت آک پارتی و اردوغان در سال‌های اخیر سست شده بود که در انتخابات اخیر شهرداری‌ها انعکاس یافت. یکی از دلایل مهم افت شدید آرای حزب حاکم ترکیه، پیامدهای بحران سوریه از جمله مساله آوارگان بود؛ اما حالا بازگشت این آوارگان و «فعلا» تبدیل شدن ترکیه به مهم‌ترین بازیگر سپهر سیاست کشور عرب همسایه می‌تواند جایگاه اردوغان و حزبش را بهبود بخشد. کما این که پیروزی اسلامگرایان با طیف‌های مختلف سلفی و اخوانی آن می‌تواند دوباره جان تازه‌ای به این جریان در سطح منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پس از شکست‌های پیاپی با انقلاب‌های معکوس بدهد، اما دوام آوردن این جان گرفتن بستگی به میزان موفقیت و شکست همتای سوری آن‌ها در ترسیم سوریه پسا اسد دارد. در این باره اما درگیری داخلی میان گروه‌های مسلح و تبدیل شدن سوریه به لیبی یا سودانی دیگر نیز می‌تواند وضعیتی فرسایشی و بحرانی برای جریان اسلام‌گرای سنی رقم زند و رفته رفته از تاثیرات منطقه‌ای تغییر در سوریه بر آن‌ها بکاهد و سوریه به ایستگاهی برای جهش دوباره آن‌ها تبدیل نشود. با سقوط نظام سوریه به احتمال زیاد پلان ترکیه مخالفان مسلح را در آینده نزدیک به جنگ علیه حکومت خودمختار کُردی هدایت کند که اخیرا با عقب‌نشینی‌های ارتش سوریه بر 40درصد جغرافیای این کشور سیطره پیدا کرده است. همچنین بعید نیست که آنکارا عزم خود را این بار با قدرت نوپای شکل گرفته برای ایجاد منطقه حائل در امتداد مرز به اجرا بگذارد. در کل،تحولات داخلی سوریه امتداد منطقه‌ای قابل توجهی می‌تواند داشته باشد و باید دید که تغییر در سوریه چه تاثیری می‌تواند بر سیاست داخلی وخارجی کشورها در منطقه بگذارد. بعید نیست که در سپهر سیاست عراق نیز تحولاتی له یا علیه نفوذ بازیگران خارجی تاثیرگذار رخ دهد. 🌐 @ghoghnuos13 ─┅═ঊঈ☘️🌼☘️ঊঈ═┅─