eitaa logo
قرآن وسنت
238 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
794 فایل
#‌ترتیل‌و‌تفسیر‌قرآن #عترت_ولایت_معصومین #روایات‌و‌داستانهای‌جذاب‌و‌کوتاه #تحلیل_سیاسی #گلچین‌نکات #سیره‌علما #شهدا گاهی#طنز @ghoranvasonat کانال دوم: @dastanezibaa #کانال_داستان_زیبا🌺🌷🌸 کانال سوم: #روانشناسی @ravan110 🌺🌸 تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
✅ولادت سومین اختر تابناک و الحسین علیه السلام بر همه ارادتمندان آن همام باد. 💠امام حسین(علیه السلام): 🔴لا تَرفَع حاجَتَکَ اِلّا عَلَی اَحَدٍ ثَلاثَة: الی ذی دینٍ او مُرُوَّةٍ او نَسَبٍ. 🔷جز به سه نفر به احدی حاجتت را مطرح مکن: 💐دیندار، 🌼صاحب مروّت 🌸 و کسی که اصالت خانوادگی دارد 📚تُحَفُ العُقول/ص۲۴۷ 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹 2⃣ سایر تصاویر زیبا و کاربردی را در این کانال کنید. 👇👇 🆔 @m_serat
🍒‍ مناظره شگفت آور شاگرد امام صادق علیه السلام: 🔸نقل است که هشام بن حکم یکی از برجسته ترین دانشمندان شیعی قرن دوم در علم ، شاگرد (ع) و (ع) بود. ماجرای یکی از مناظره های او چنین است که هشام خود برای امام صادق(ع) نقل میکند: 🌺 به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می نشیند، در باره بحث می کند و عقیده در باره امام را بی اساس و باطل می شمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، -به عمرو بن عبید گفتم: ای مرد دانشمند، 👌 من غریبم، اجازه می دهید چیزی بپرسم؟ -گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ - گفت: پسرجان این چه پرسشی است، چرا در باره چیزی که می بینی می پرسی؟ - گفتم: استاد عزیز پوزش می خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش می کنم، پاسخ دهید. - گفت: گرچه پرسشهایت است، ولی آنچه می خواهی بپرس‼️ - گفتم: آیا چشم دارید؟ 👁 - گفت: آری. پرسیدم: با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم. - گفتم: آیا بینی داری؟ - گفت: آری. گفتم: از آن چه بهره ای می بری؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می کنم. - گفتم: آیا زبان داری؟ 👅 - گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم اشیا را می چشم. - گفتم: آیا شما گوش دارید؟👂 - گفت: آری. گفتم: از آن چه سود می بری؟ گفت: به آن صداها را می شنوم. - گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟❤️ - گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد، تشخیص میدهم، اشتباههایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم. - گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ - گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری؟ - گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود. - گفتم: پس خداوند، دل را برای اعضا گذاشته است.😊 گفت: آری. - گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است. - گفتم: شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام و به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ 😉 🔸عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟... ; سپس مرا در آغوش گرفت; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.🙃 🌺 حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. 📚منبع : { کافی ج 1 ح 3 } -کانال احادیث ائمه اطهار @ghoranvasonat
هدایت شده از ✍﷽ نکته های طلایی
#ولادت با #سعادت #ثامن_الحجج ، هشتمین اختر #تابناک #آسمان #امامت #حضرت #علی بن #موسی الرضا علیه السلام بر همه شما بزرگواران #مبارکباد . #امید است به #حق #امام_رضا_علیه_السلام #خدا همه حاجات شرعیه شما خوبان را در #زندگی برآورده به #خیر نماید و #عیدی همه ما #تعجیل در #ظهور #امام_زمان_علیه_السلام باشد. 🌹🌸🌿 #صلوات خاصه #امام_رضا(ع) 🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ 🌹وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ 🍃صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ 🌺ای آستان قدس تو تنها پناه من ای چلچراغ چشم تو خورشید راه من 🌺ای مظهر عنایت حق هشتمین امام ای خاک پاک مرقد تو بوسه گاه من #دعا #همراه_با_اهلبیت #تلنگر 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 2⃣ با ارسال #عکس_نوشته های #زیبا و #جالب این کانال برای آشنایان خود، به فرهنگ سازی جامعه کمک کنیم. 👇👇 🆔 @m_serat
🔶 حضرت امام زمان (علیه السلام) می فرماید: ای محمد بن عیسی! آن وزیر - که لعنت خدا بر او باد - در خانه اش درخت اناری دارد که وقتی شکوفه می زد، قالبی از گل انار ساخت وآن را دو نیم کرد وآن کلمات را که دیدی روی انار نقش بسته بود. داخل هر دو قسمت قالب حک نمود. آنگاه آن را به اناری که هنوز کوچک بود، محکم بست. وقتی انار بزرگ ورسیده شد، همان طور که دیدی، آن کلمات بر روی آن به طور برجسته نقش بسته بود. 🔷فردا وقتی به نزد والی رفتید، به او بگو: جواب را یافته ام اما آن را در خانه وزیر بیان خواهم نمود. وقتی به خانه وزیر رفتید، سمت راست حیاط اتاقی را می بینی، به والی بگو: جواب در آن اتاق است. 🔶آن گاه وزیر دست پاچه وسعی خواهد نمود که از ورود شما به اتاق جلوگیری کند. اما تو اصرار کن ومواظب هم باش که او را رها ننمایی تا جلوتر از تو وارد اتاق شود. ▪️وقتی وارد اتاق شدی، طاقچه ای را می بینی که کیسه سفیدی روی آن نهاده شده است. آنرا بردار وبازکن! خواهی دید که قالبی که او به وسیله آن، این حیله را اجرا نموده است، در آن است. آن را مقابل والی بگذارد وآن انار را داخل آن قرار بده! خواهی دید که کاملا منطبقند. بدین ترتیب موضوع روشن خواهد شد. 🔺ای محمد بن عیسی! به والی بگو که ما معجزه دیگری نیز داریم وآن این که، این انار طبیعی نیست. داخل آن انباشته از دود وخاکستر است. 🔶 اگر می خواهی صحت اداعای من ثابت شود، به وزیر امر کن که آن را بشکند! وقتی وزیر انار را بشکند دود وخاکستر آن به هوا برخاسته وبر چهره وریشش خواهد نشست. 🔷وقتی محمد بن عیسی این سخن را از حضرت شنید، بسیار مسرور گشت ودر مقابل امام (علیه السلام) به خاک افتاده زمین ادب را بوسید، واز محضر حضرت مرخص شده وبه سرعت به نزد یاران خود باز می گردد، ومژده احسان مولا را به شیعیان بحرین ابلاغ می نماید. 🔶صبح هنگام، همه به اتفاق نزد والی رفته ومحمد بن عیسی مو به مو تمام آنچه را که امام (علیه السلام) فرموده بود اجرا کرد، وهمه شاهد اثبات درستی دعوای او وعنایت وتفضل امام (علیه السلام) شدند. 🔻در این حال، والی رو به محمد بن عیسی نموده وگفت: چه کسی تو را مطلع کرد؟ گفت: امام زمان (علیه السلام). والی پرسید: امام زمان کیست؟ محمد بن عیسی گفت: داوزدهمین امام، حضرت مهدی (علیه السلام). آنگاه یک یک امامان را تا امام زمان (علیه السلام) نام برد. 🔸والی که از دیدن این نشانه آشکار منقلب شده بود به محمد بن عیسی گفت دستت را به من ده! من می گویم: أشهد أن لا اله الا الله، وأن محمد عبدوه ورسوله، وأن الخلیفه بعده بلا فصل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام). آن گاه به امامت اهل بیت (علیه السلام) تا امام زمان (علیه السلام) اقرار واعتراف نمود وبه مذهب شیعه اثنی عشری مشرف وبه راه راست هدایت گشت. سپس دستور داد تا وزیر را به قتل برسانند، ورسما از مردم بحرین عذر خواهی نمود، واز آن هنگام با آن ها به نیکی رفتار می کرد. 🔻راوی گوید: این قصه در بحرین مشهور است، وقبر محمد بن عیسی زیارتگاه شیفتگان اهل بیت (علیه السلام) می باشد. 📖بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۸ - ۱۸۰./داستانهایی از امام زمان (عجل الله فرجه) (برگرفته از کتاب بحار الانوار) نویسنده: حسن ارشاد 🔲 پایگاه داستان های منبر 👇 http://dastanemenbar.ir/?p=180 ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━ @membariha 👈 داستان منبر 🎲 ━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
✅2⃣ 🔰شجاعت در گفتار 🔅امام جوادعلیه السلام تمام فضائل اخلاقی و کمالات انسانی را از اجداد طاهرین خود به ارث برده بود. یکی از خصلت های والائی که آن گرامی به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهای حق طلبانه بود. 🔅روزی مأمون الرشید از گذرگاهی عبور می کرد، کودکانی که در کوچه بازی می کردند از مشاهده موکب سلطنتی مأمون ترسیده و پا به فرار گذاشتند. فقط یک کودک در جای خود ایستاده بود. مأمون به نزد کودک رسیده و از او پرسید: چرا تو مثل دیگر بچه ها فرار نکردی؟ و از سر راه ما کنار نرفتی؟ ✨کودک با کمال شجاعت اظهار داشت: من گناهی مرتکب نشده ام تا به خاطر ترس از کیفر آن فرار کنم و راه هم که برای خلیفه تنگ نیست تا با کنار رفتنْ آن را بگشایم. تو از هر کجای راه دوست داری، بگذر! 🔸مأمون که از منطق قوی و صراحت لهجه کودک تعجب کرده بود، گفت: تو کیستی؟ کودک با افتخار تمام گفت: من، محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام هستم. مأمون پرسید: چقدر از علوم و دانش مطلع هستی؟ امام جوادعلیه السلام فرمود: علوم و گزارش های آسمانی از من بپرس! 🔹مأمون با او خداحافظی کرده و رفت. او، یک باز شکاری داشت که در سفرها برای تفریح با آن به شکار می پرداخت. وقتی از امام نهم علیه السلام فاصله گرفت، پرنده شکاری را برای صید رها کرد و باز شکاری به سرعت در آسمان ها به پرواز در آمد و لحظاتی از افق دید خلیفه ناپدید شد. سپس بازگشت، در حالی که او ماهی کوچکی در منقار خود داشت که هنوز نمرده بود. مأمون از آن صید غیر عادی تعجب کرد. آن ماهی را در کف دست خود گرفته و به سوی شهر آمد. وقتی به همان محلّ بازی کودکان رسید، دوباره همه کودکان پراکنده شدند اما امام جوادعلیه السلام از جای خود حرکت نکرد. مأمون پرسید: ای محمد! در دست من چیست؟ 🌟فرمود: ای خلیفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و آن حضرت توسط جبرئیل از پروردگار عالمیان نقل کرده است که: خداوند متعال دریاهائی آفریده است که بخار آب از آن دریاها بلند شده و ماهیان ریز دریا را همراه خود به آسمان برده و ابرهای متراکمی را تشکیل می دهند. پادشاهان بازهای شکاری خود را به آسمان می فرستند و آنان، آن ماهی های ریز را شکار کرده و به نزد شاهان می آورند. پادشاهان آنها را به کف دست گرفته و تلاش می کنند تا سلاله نبوّت و جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را با آن بیازمایند. 🔻مأمون که از هوش سرشار، علم بی کران و منطق عقلانی و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بی آنکه از ته دل راضی باشد، زبان به تحسین امام جوادعلیه السلام گشوده و گفت: راست گفتی و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفته اند. به راستی که تو فرزند امام رضاعلیه السلام هستی.۱ 📚مناقب، ج ۴، ص ۳۸۸؛ منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۲۷؛ مفتاح الفلاح، ص ۱۷۲٫ @thaghlain 🌹
🍒‍ مناظره شگفت آور شاگرد امام صادق علیه السلام: 🔸نقل است که هشام بن حکم یکی از برجسته ترین دانشمندان شیعی قرن دوم در علم ، شاگرد (ع) و (ع) بود. ماجرای یکی از مناظره های او چنین است که هشام خود برای امام صادق(ع) نقل میکند: 🌺 به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می نشیند، در باره بحث می کند و عقیده در باره امام را بی اساس و باطل می شمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، -به عمرو بن عبید گفتم: ای مرد دانشمند، 👌 من غریبم، اجازه می دهید چیزی بپرسم؟ -گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ - گفت: پسرجان این چه پرسشی است، چرا در باره چیزی که می بینی می پرسی؟ - گفتم: استاد عزیز پوزش می خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش می کنم، پاسخ دهید. - گفت: گرچه پرسشهایت است، ولی آنچه می خواهی بپرس‼️ - گفتم: آیا چشم دارید؟ 👁 - گفت: آری. پرسیدم: با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم. - گفتم: آیا بینی داری؟ - گفت: آری. گفتم: از آن چه بهره ای می بری؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می کنم. - گفتم: آیا زبان داری؟ 👅 - گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم اشیا را می چشم. - گفتم: آیا شما گوش دارید؟👂 - گفت: آری. گفتم: از آن چه سود می بری؟ گفت: به آن صداها را می شنوم. - گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟❤️ - گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد، تشخیص میدهم، اشتباههایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم. - گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ - گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری؟ - گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود. - گفتم: پس خداوند، دل را برای اعضا گذاشته است.😊 گفت: آری. - گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است. - گفتم: شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام و به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ 😉 🔸عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟... ; سپس مرا در آغوش گرفت; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.🙃 🌺 حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. 📚منبع : { کافی ج 1 ح 3 } -کانال احادیث ائمه اطهار
💐 🌺 ⏬🍃⏬🍃⏬🍃⏬🍃⏬
🍒‍ مناظره شگفت آور شاگرد امام صادق علیه السلام: 🔸نقل است که هشام بن حکم یکی از برجسته ترین دانشمندان شیعی قرن دوم در علم ، شاگرد (ع) و (ع) بود. ماجرای یکی از مناظره های او چنین است که هشام خود برای امام صادق(ع) نقل میکند: 🌺 به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می نشیند، در باره بحث می کند و عقیده در باره امام را بی اساس و باطل می شمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، -به عمرو بن عبید گفتم: ای مرد دانشمند، 👌 من غریبم، اجازه می دهید چیزی بپرسم؟ -گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ - گفت: پسرجان این چه پرسشی است، چرا در باره چیزی که می بینی می پرسی؟ - گفتم: استاد عزیز پوزش می خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش می کنم، پاسخ دهید. - گفت: گرچه پرسشهایت است، ولی آنچه می خواهی بپرس‼️ - گفتم: آیا چشم دارید؟ 👁 - گفت: آری. پرسیدم: با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم. - گفتم: آیا بینی داری؟ - گفت: آری. گفتم: از آن چه بهره ای می بری؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می کنم. - گفتم: آیا زبان داری؟ 👅 - گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم اشیا را می چشم. - گفتم: آیا شما گوش دارید؟👂 - گفت: آری. گفتم: از آن چه سود می بری؟ گفت: به آن صداها را می شنوم. - گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟❤️ - گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد، تشخیص میدهم، اشتباههایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم. - گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ - گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری؟ - گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود. - گفتم: پس خداوند، دل را برای اعضا گذاشته است.😊 گفت: آری. - گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است. - گفتم: شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام و به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ 😉 🔸عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟... ; سپس مرا در آغوش گرفت; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.🙃 🌺 حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. 📚منبع : { کافی ج 1 ح 3 } -کانال احادیث ائمه اطهار 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ‌ترتیل و تفسیر قرآن🌷 روایات و داستان های جذاب وکوتاه🌷 عکس ،گیف، استیکر، نماهنگ.🌷 https://eitaa.com/joinchat/1418985474C8453b3ce78 🌷💐🌷💐🌷💐
🍒‍ مناظره شگفت آور شاگرد امام صادق علیه السلام: 🔸نقل است که هشام بن حکم یکی از برجسته ترین دانشمندان شیعی قرن دوم در علم ، شاگرد (ع) و (ع) بود. ماجرای یکی از مناظره های او چنین است که هشام خود برای امام صادق(ع) نقل میکند: 🌺 به من خبر دادند که عمرو بن عبید روزها در مسجد جامع بصره با شاگردانش می نشیند، در باره بحث می کند و عقیده در باره امام را بی اساس و باطل می شمارد. این خبر برایم خیلی ناگوار بود، به همین سبب به بصره رفتم. وقتی وارد مسجد جامع بصره شدم، بسیاری اطراف عمرو نشسته بودند. از حاضران تقاضا کردم اجازه دهند تا بتوانم نزدیک عمرو بنشینم. وقتی نشستم، -به عمرو بن عبید گفتم: ای مرد دانشمند، 👌 من غریبم، اجازه می دهید چیزی بپرسم؟ -گفت: آری. گفتم: آیا شما چشم دارید؟ - گفت: پسرجان این چه پرسشی است، چرا در باره چیزی که می بینی می پرسی؟ - گفتم: استاد عزیز پوزش می خواهم. پرسشهایم این گونه است، خواهش می کنم، پاسخ دهید. - گفت: گرچه پرسشهایت است، ولی آنچه می خواهی بپرس‼️ - گفتم: آیا چشم دارید؟ 👁 - گفت: آری. پرسیدم: با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن رنگها و اشخاص را می بینم. - گفتم: آیا بینی داری؟ - گفت: آری. گفتم: از آن چه بهره ای می بری؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می کنم. - گفتم: آیا زبان داری؟ 👅 - گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم اشیا را می چشم. - گفتم: آیا شما گوش دارید؟👂 - گفت: آری. گفتم: از آن چه سود می بری؟ گفت: به آن صداها را می شنوم. - گفتم: بسیار خوب، حالا بفرمایید دل هم دارید؟❤️ - گفت: آری. گفتم: دل برای چیست؟ گفت: به وسیله دل (مرکز ادراکات) آنچه بر حواس پنجگانه و اعضای بدنم می گذرد، تشخیص میدهم، اشتباههایم را برطرف می کنم و درست را از نادرست تشخیص می دهم. - گفتم: مگر با وجود این اعضا از دل بی نیاز نیستی؟ - گفت: نه، هرگز. گفتم: در حالی که حواس و اعضای بدنت سالم است چگونه نیاز به دل داری؟ - گفت: پسرجان، وقتی اعضای بدن در چیزی که با حواس درک می شود تردید کند، آن را به دل ارجاع می دهد تا تردیدش برطرف شود. - گفتم: پس خداوند، دل را برای اعضا گذاشته است.😊 گفت: آری. - گفتم: پس وجود دل برای رفع حیرت و تردید ضروری است؟ گفت: آری، چنین است. - گفتم: شما می گویید خدای تبارک و تعالی اعضای بدنت را بدون پیشوایی که هنگام و به او مراجعه کنند نگذاشته است، پس چگونه ممکن است بندگانش را در وادی حیرت و گمراهی رها کرده، برای رفع تردید و تحیرشان پیشوایی تعیین نفرماید؟ 😉 🔸عمرو بن عبید پس از لحظه ای تامل و سکوت، سر بلند کرد، به من نگریست و گفت: تو هشام بن حکم هستی؟... ; سپس مرا در آغوش گرفت; به جای خود نشانید و تا من آنجا بودم، سخن نگفت.🙃 🌺 حضرت صادق(ع) از شنیدن داستان خشنود و شادمان شد و فرمود: هشام، این گونه استدلال را از که آموختی؟ هشام گفت: آنچه از شما شنیده بودم، تنظیم و چنین بیان کردم. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطلب در صحف ابراهیم و موسی نوشته شده است. 📚منبع : { کافی ج 1 ح 3 } -کانال احادیث ائمه اطهار 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ‌ترتیل و تفسیر قرآن🌷 روایات و داستان های جذاب وکوتاه🌷 عکس ،گیف، استیکر، نماهنگ.🌷 https://eitaa.com/joinchat/1418985474C8453b3ce78 🌷💐🌷💐🌷💐