eitaa logo
قرآن وسنت
241 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
892 فایل
#‌ترتیل‌و‌تفسیر‌قرآن #عترت_ولایت_معصومین #روایات‌و‌داستانهای‌جذاب‌و‌کوتاه #تحلیل_سیاسی #گلچین‌نکات #سیره‌علما #شهدا گاهی#طنز @ghoranvasonat کانال دوم: @dastanezibaa #کانال_داستان_زیبا🌺🌷🌸 کانال سوم: #روانشناسی @ravan110 🌺🌸 تبلیغ و تبادل نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
base.apk
حجم: 8.03M
🌼 #نرم_افزار 🌼 💠 #داستان #خاطرات 📚 نشانه : ده هزار خاطره از اخلاق، عبادت، معنویت شهیدان 💠 #شهید #دفاع_مقدس ✍ کانون فرهنگی فاطمة الزهرا شهر ضا کد ۱۲۶۸ 🙌 #کانال_کفایة_المبلّغین 🌸 #کتابخانه_دیجیتال_طلاب 🌸 ✅ @tabliq_alemaneh 👈💝 #یازهرا 🌾
🍃🌹۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌹 ⭕️اَیَحْسَبُ الْاِنْسانُ اَنْ یُتْرَکُ سُدًی آیا آدمی پندارد که اورا مُهمِل از تکلیف وثواب وعقاب گذارند ؟ (۳۶ /قیامت) مهمل یعنی فرو گذاشته شده ، رها شده ،بی اساس ، بیهوده 🌕داستان سه دقیقه تا قیامت 🌕 💬احوال کسی که لحظاتی توانسته از محدوده ی زمان ومکان که کالبد انسان درآن گیراست خارج شود ۰ پیمانه ی عمر تمام نشده وفرشته ی مرگ ، آنان را برای همیشه از بدن جدانکرده است ۰ خداوند از این طریق به بقیه ی انسانها یاد آور می شود که غرق دنیای مادی نشوند وخودرا برای و آماده سازند ۰ ✍در اینجا به سراغ یکی از کسانی می رویم که تجربه ای خاص داشته ۰ کسی که برای چند دقیقه از دنیای مادی خارج می شود و با التماس به دنیا برمی گردد او گوئی بیان مطلب کتاب‌های است شما هم با ما همراه شوید۰ 😊 پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم۰ در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم۰ در دوران مدرسه و سال‌های پایانی شب و روز ما حضور در مسجد بود ۰ 🔹سال های آخر دوران دفاع مقدس با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم ۰ 🔹راستی من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم ۰ دوران و برای من خیلی زود تمام شد و بر دل من ماند۰ 🔹 اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه انجام میدادم ۰ می دانستم که شهدا قبل از در موفق بودند لذا در نوجوانی تمام من این بود که گناه نکنم وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که یک وقت با نداشته باشم ۰ 🔹 یک شب با خدا کردم و خیلی گریه کردم در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من این و ها و نشوم۰ ❌ بعد با التماس از خدا خواستم که مرگ مرا زودتر برساند گفتم من نمیخواهم داشته باشم من میترسم به دنیا مبتلا شوم و خود را کنم لذا به حضرت عزرائیل التماس می‌کردند که زودتر به سراغم بیاید۰ ✍ادامه دارد ۰۰۰۰۰ •┈┈••❥•🌺⁩•⁦⁦❥••┈┈• ╔═🦋🌿════╗ @dastane313 ╚════🌿🦋═╝
دانلود کتاب: یازهرا (خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده)
کتاب یازهرا.pdf
حجم: 2.88M
دانلود کتاب: یازهرا (خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده)
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 هر جا رسیدم برای حسینت گریه کردم؛ شهید حسین نیکو صحبت 🆔@qomirib
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👓 سخنرانی پرشور آیت الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان خط مقدم: ❗️والله العظیم از ابتدای جنگ تا حالا یک روز هم نشدم! 🔹 حتی روزهایی بود که عراق یک منطقه مهم را تصرف می‌‌کرد و فضا را غم می‌گرفت، همان موقع هم ناامید نمی‌شدم و بودم آینده مال ماست! مطمئن بودم!! و حوادث هم همین را تأیید می‌کرد! 🔹 و الآن بیش از آن موقع می‌دانیم که آینده مال ماست! 🔻 پی‌نوشت: یکی از سیره‌های ثابت معظم له، امید حقیقی دادن به جامعه است! در شرایطی که جنگ داخلی در غرب و حتی تهران!، تهاجم خارجی از جنوب، نفوذ در ارکان قدرت به وسیله بنی‌صدر و... همه کشور را فرا گرفته، معظم له اینطور قسم یاد می‌کند و شرایط را امیدوار کننده می‌خواند! در بیانیه گام دوم نیز این نکته مشهود است که مهمترین وظیفه امروز، امید حقیقی دادن به مردم است که موتور پیشران انقلاب همین بوده است!
15.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🕌 -کوتاه 🌐موضوع: شیرینی و لذت زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع). ✅تفسیری از زیارت نامه امام رضا(ع). 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا هاشمی 👇 🌸⃟🌷🌴🌿♻️჻ᭂ࿐✰🥀🏴
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 رقابت دو برادر برای رسیدن به شهادت 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹در جنگ تحمیلی برادرهایی بودند که بر سر رفتن به قتلگاه با هم بحث داشتند . دوتا جوان رفسنجانی به نام محمد و احمد قنبری بودند که شاید کمتر از دو سال تفاوت سنی داشتند. این دو جوان رعنا و زیبا در عملیات والفجر هشت پیش من آمدند. احمد بزرگتر از محمد بود. اما در هیکل، محمد بزرگتر از احمد نشان میداد. هریک اصرار بر حضور خود و عدم حضور دیگری داشتند. 🔸استدلال احمد به عنوان برادر بزرگتر این بود که میگفت : مادرم، برادرم را به من سپرده و اگر برادرم شهید شود، من نمیتوانم دیگر به جبهه برگردم. چون مادرم مانع میشود. برادر کوچکتر اصرار میکرد چون برادر بزرگترم که مادرم مرا به او سپرده، شهید شود، مادرم مانع من میشود . لذا هردو رفتند و هردو هم شهید شدند. منبع : کتاب برادرم قاسم .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.