.
زمستان بود در قلبم ، بهار از آسمان افتاد
سرم گرم تباهی بود تا عشقت به جان افتاد
کویری خشک بودم ، مرده و بی روح تا روزی
که باران نگاهت بر کویر بی نشان افتاد
شب تاریک گمراهی کجا و صبح عشق تو؟
نمی دانم چه شد این عشق در دامانمان افتاد؟
من آری گر مسلمانم ، ز عشق #زینب_کبری ست
که از دستان شیطان با نگاه او کمان افتاد
همان روزی که از چشمم دو رود اشک جاری شد
که او دامن کشان میرفت تا دامن کشان افتاد
همان روزی که صد زخم فراق از دشمنانش خورد
ولی از پا نیفتاد او اگرچه نیمه جان افتاد
در آن گودال خونینِ پر از تیر و پر از نیزه
کنار جسم معشوقش که او هم بی نشان افتاد...
#بهعشقِ_زینبکبری
#شعری
#محمدامینزاده
@sheari