eitaa logo
هم اندیشی یاران صادق
140 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
5 فایل
قاسم روح اله زاده دکترای جامعه شناسی گرایش اقتصادی و توسعه
مشاهده در ایتا
دانلود
فشار وجدان مرحوم آيت اللّه شهيد شيخ فضل اللّه نورى (قدس سره ) پسر ناخلفى داشت به نام ميرزا مهدى (كه همين شخص پدر كيانورى رئيس حزب توده ايران است ). ميرزا مهدى فرزند ارشد شهيد شيخ فضل اللّه ، پاى دار پدر، كف مى زد و از همه بيشتر اظهار خرسندى مى كرد. فرخ دين پارسا كه در آن روز جزء صاحب منصبان ژاندارمرى در ميدان توپخانه جهت انتظامات ، حضور داشت مي گويد: وقتى طناب دار، آرام آرام ، شيخ فضل اللّه را به بالا مى برد، و او در بالاى درا قرار گرفت ، ار همان بالا ناگهان نگاه تند و سرزنش آلودى به پسرش ‍ انداخت كه پسر نا خلف دفعتا به سر عقل آمد، در حالى كه گردش طناب ، شيخ را به طرف قبله چرخانيد و به مختصرى حركتى ، جان به جانان سپرد، همان دم آثار پشيمانى و پريشانى در صورت ميرزا مهدى ظاهر شد، سرگردان و حيران به اطراف مي نگريست ، از آن ميان ، سيد يعقوب ، توجهش ‍ را جلب كرد و به طرف او رفت و خواست سخنى بگويد، سيد يعقوب به او اعتنا نكرد، و از نزد او دور شد). اين است فشار وجدان كه هنگام طغيان ، حجابهاى ظلمت را مي شكافد، و فطرت خوابيده را بيدار مي نمايد و چه خوب است كه انسان طورى نباشد كه درباره اش بگويند: بعد از مردن سهراب ، بيهوش دارو؟! 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى @valiyeasreejvarkola
نم نمِ باران به می‎خواران خوش است! سید احمد فهری زنجانی نقل می کند : از خاتم العرفاء آقای قاضی شنیدم که در اهواز خشکسالی شد، علما و زهاد برای استسقاء بیرون شدند لكن اثری از باران مشاهده نشد. در آن میان کسی بود به نام مشهدی علی که کارش دنبک زنی بود. همواره در مسیر امام جماعت شهر می نشست و به کارش مشغول بود. روزی امام جماعت او را گفت: تو که همه روزه اینجا هستی چه شود که به هنگام نماز بیایی در مسجد با نمازگزاران شریک در نماز شوی و کارت را نیز از دست ندهی؟! از آن روز به بعد این مطرب با دنبک خود می آمد و در گوشه مسجد بود، پس از شرکت در نماز به دنبال کار خود می رفت. تا آنکه در خشکسالی از امام جماعت اجازه گرفت که با هیئت همراه به استسقاء بیرون شود. روزی با دوستان به بیرون شهر رفته در کناری دورهم نشستند و لنگی بر روی دنبک انداخت که صدای بمی از آن بر می آمد و این بیت را هماهنگ شروع به خواندن کردند: نم نم باران به می‎خواران خوش است رحمـت حق بر گـنه‎کـاران خوش است لحظاتی گذشت و ابرها برخاستند و اهالی از باران سیراب شدند. اینجانب داستان را به حضرت آقای انصاری همدانی نقل کردم. انقلاب حالی به او دست داد که یدرک ولا یوصف. 📚المختار من کشف الأسرار وتذکرة العطّار، سید احمد فهری زنجانی، ناشر دارالبصائر.