تنهامسیریهای استان گیلان🌳
یک فرد انقلابی چه ویژگی هایی داره: 👈🏼 یک فرد انقلابی ذاتا متفاوت با بقیه هست. یک انقلابی کسیه که عم
🔷 👆به نظرتون هر کدوم از ما چقدر انقلابی هستیم؟!
هرچقدر میتونیم خودمون رو انقلابی تر کنیم...🌹
🌹🔶 یکی از مباحثی که این چند وقت ما در موردش صحبت میکردیم تعدادی فایل صوتی از صحبتای بسیاااار ناب استاد پناهیان بود با عنوان حال خوب
🔹 این مجموعه فوق العاده زیبا و اثر گذار هست
3905266174.mp3
6.66M
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب #حال_خوب 12
جلسه دوازهم: آشنایی با طرح خدا برای امنیت بخشی به انسان
🌹 استاد پناهیان
🌷 @IslamLifestyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هفت #فصل_شانزدهم در اتاق را باز کرد. کف اتاق موکت طوسی رنگی انداخته
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت
#فصل_شانزدهم
فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدنش. خلبانش هم اسیر شده.»
گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.»
گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.»
کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم.
در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.
ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها، آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر.
یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند.
یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم، گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: «چشمم روشن، حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاه می کنی؟!»
دیگر پشت پنجره نایستادم.
دو هفته ای می شد در پادگان بودیم، یک روز صمد گفت: «امروز می خواهیم برویم گردش.»
بچه ها خوشحال شدند و زود لباس هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: «تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور.»
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم..
فقط باید خودمو درست کنم کمکم کن یا هادی المضلین ...
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
.
♻️ ایتا را تخریب و برای واتساپ و تلگرام فرش قرمز پهن کنید، موساد اینجاست
🔹بر اساس گزارشی که اخیراً از یک منبع موثق به جهان نیوز رسیده است، «تعداد کل کاربری که تاکنون پیامرسان ایتا را نصب کرده، 61 میلیون است. از این تعداد حدود 34 میلیون کاربر، ایتا را دارند و بصورت ماهیانه حداقل یکبار از آن استفاده می کنند و حدود 21 میلیون، کاربر روزانه هستند».
🔹به فرض پذیرش ادعای مطرح شده در مورد حضور اکانت های خاص؛ اول اینکه، این نشان میدهد که یک سکوی داخلی به جایگاه مهم و اثرگذار رسیده است. اگر مهم و اثر گذار نبود، دلیلی نداشت که این اتفاق رخ دهد.
🔹ثانیاً، آیا حضور چند اکانت وابسته به دشمن جمهوری اسلامی در پوشش های خاص، آن هم در یک پیامرسان با این تعداد بالای اعضای آن، جای تعجب دارد؟!
🔹ثالثاً، این جنس اخبار را میتوان یک نوع عقده گشایی و یا استناد تراشی(!) برای تخریبهای گذشته علیه یک پیامرسان هم تفسیر کرد.
🔹همین رسانه ها که اینگونه برای چند اکانت، یک سکوی داخلی را مورد حمله قرار می دهند، چرا در برابر تاخت و تاز سکوهای مجازی نظیر اینستاگرام، واتس اپ، تلگرام و ... _ که تمام قامت علیه جمهوری اسلامی مشغول هستند و بهشت سلطنت طلبان، فتنه گران، هنجارشکنان و سرویس های جاسوسی است _ قاطعانه نمیایستند و مطالبه گری نمی کنند؟! به عکس، طرفدار رفع مسدودیت آنها هم هستند.
❁@IslamlifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
recording-20250105-111220.mp3
2.53M
✅ حمایت از پیامرسان انقلابی و خوب ایتا وظیفه انسان های عاقل جامعه هست.
🔸 سید محمد باقر حسینی
#ایتا
#پیامرسان_امن
❁@IslamlifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت #فصل_شانزدهم فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیم
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_نه
#فصل_شانزدهم
پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!»
گفت: «خط.»
گفتم: «خطرناک نیست؟!»
گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.»
همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل رابرداشتیم و راه افتادیم.
همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.»
بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!»
صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.»
همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود.
صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.»
نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم.
صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند.
موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند.
بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد.
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ🌱
خدا بیشتر از همه منو دوست داره...💕
فَفِــــرُّوٓاْ إِلَــــى ٱللَّهِۖ...🌱!
-آغــاز ثَــبتنــام...
"مَــراســم مَــعنــوی اعــتِکــاف💚"
-زَمــــان ۲۵ الــــی ۲۷ دِی مــــاه
-مُهــلتِ ثــبتِنــام تا ۲۰ دِیمــاه
#موسسهآموزشیفرهنگیگوهرشاد🪴
3928591089.mp3
2.55M
مهم ترین عامل در تربیت فرزندان 🎁
🎚کلیپ صوتی
به نمایش بگذارید! مثل صحنه تئاتر🎊
#استاد_پناهیان 🌷
#تربیت_فرزند
🏡@Khanehtma
17.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥همیشه فعال باش!
🔻چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
✨@IslamlifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔥همیشه فعال باش! 🔻چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟ ✨@IslamlifeStyles
🔷 یکی از مهمترین ویژگی های یک انسان تنهامسیری اینه که اصلا اهل بیکار نشستن نیست
هرکی میخواد بدونه که چقدر مطابق دین داره زندگی میکنه باید نگاه کنه ببینه که چقدر در طول زندگی فعالیت میکنه!
⭕️ نمیشه که یه نفر خودش رو متدین و باتقوا بدونه ولی دست به سیاه و سفید نزنه!!!
✅ اتفاقا خیلی بیشتر از بقیه باید فعالیت کنیم و یه ذره بیکار نمونیم تا بتونیم به سمت خوبی ها حرکت کنیم...
🌸 @IslamLifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#افزایش_ظرفیت_روحی 136 🖲 در معاملات هم مردم باید از سر ادب معامله کنند نه به خاطر ترس از قوه قضائیه
#اقزایش_ظرفیت_روحی 137
⭕️ قانون به خودی خود بد نیست ولی صرفا با قانون نمیشه یه جامعه رو به درستی هدایت کرد.
🔸 قانون فقط میتونه جلوی برخی ظلم ها رو بگیره ولی اثر تربیتی لازم رو برای مردم نداره.
✅ اون چیزی که میتونه موتور محرک مردم برای انجام رفتارهای خوب باشه "ادب" هست.
🔹 در واقع قانون، موتور محرکه انسان ها رو از قلبشون بیرون میکشه و میندازه به دستان قوه قضائیه ولی موتور محرکه ادب در "قلب" خود آدم ها هست.
✔️ کسی که همه رفتاراش از سر ادب باشه قطعا به اجرای قانون هم راضی خواهد بود.
⭕️ ولی اگه انسان ها رو به قانون بگیری نه تنها دیگه مودبانه رفتار نخواهند کرد بلکه به خود قانون هم راضی نخواهند شد...
🌸 @IslamLifeStyles
#افزایش_ظرفیت_روحی 138
🔶 یکی دیگه از تفاوت های تربیت جامعه بر اساس ادب یا قانون این هست که اگه انسان رفتار "مودبانه" انجام بده #لذت میبره و احساس رضایت داره ولی تربیت بر اساس قانون موجب میشه که "انسان ها از انجام کار خلاف قانون خوشحال بشن".
💢 مثلا میگن از فلان جا غیرقانونی رد شدم و افسر راهنمایی و رانندگی منو ندید!🤓
اتفاقا این براش یک نوع هیجان و سرگرمی میشه! اما اگه انسان مودب باشه و بی قانونی کنه وجدانش به درد میاد و برمیگرده و حتی از افسر راهنمایی و رانندگی عذرخواهی میکنه.😢
🔶 در واقع ضابط قانون "قوه قضائیه" هست ولی ضابط ادب، "وجدان انسان" یا همون نفس لوامه هست که همیشه همراه انسانه و موجب رشدش خواهد بود.
✅ در نتیجه یکی از مهم ترین وظایف مسئولان فرهنگی جامعه این هست که بیش از هر موضوع دیگری به ترویج ادب بپردازند و خودشون هم الگوی ادب برای مردم باشند.
🌸 @IslamLifeStyles
👆🏼 سلسله مباحث افزایش ظرفیت روحی مطالب فوق العاده ای برای رشد معنوی شما عزیزان در خودش داره و شما میتونید از این مباحث برای رشد خودتون و اطرافیانتون استفاده کنید
این سری مباحث گزیده ای از صدها سخنرانی استاد پناهیان هست که بنده با توجه به مخاطبین خودمون ساختار نویسی و درس بندی کردم و تقدیم حضورتون شده.
🌺 ان شالله که مورد استفادتون قرار بگیره.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_نه #فصل_شانزدهم پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_نود
#فصل_شانزدهم
طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند.
موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.»
گفت: «می ترسی؟!»
گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.»
پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!»
محکم جوابم را داد: «می جنگند.»
بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.»
حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.»
توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!»
گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.»
گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.»
گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.»
گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.»
با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.»
تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.»
فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم،
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
📚 #رمان_خوب
سلام_امام_زمانم_
🌿سلام آقای جااااااااانم🌿
در رَگِ غیرَتِ مَن دَرد اگر جارے بود
گریہهاے منِ دلتَنگ اَگر کارے بود
صُبح برگشتنتان دیر نَباید مےشد
در قُنوت من اگر خواهِش بسیارے بود
یـابـنالحسن🌿
صبحت بخیر آرام جانم🌿
خوش آن صبحی که با طلوع تو روشن شود🍀
اللهمعجللولیڪالفرج🌿
#سهشنبههایمهدوی
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕
دختر یه همچین موجودیه😍😁
#فرزندآوری
🔴 حس مادری قویتر از «تومور مغزی»
🔹مادر ۲۸ ساله مبتلا به تومور مغزی که اولین بارداری خود را تجربه میکرد با حضور متخصصین از سه مرکز آموزشی و درمانی الزهرا (س)، پورسینا و ۱۷ شهریور رشت، در اتاق عمل مرکز آموزشی و درمانی پورسینا زایمان کرد.
🔸 29 آذر ماه سال جاری مادر باردار ۲۸سالهای با شرایط تشنج در مرکز آموزشی و درمانی پورسینا بستری شد که پس از انجام اقدامات تشخیصی، ابتلا بیمار به تومور مغزی محرز شد.
🔹با توجه به شرایط ویژه بیمار طی کمیتهای با حضور متخصصین جراحی مغز و اعصاب، داخلی اعصاب، رادیولوژی، زنان، داخلی، فلوشیپ آی سی یو و طب اورژانس، ختم بارداری بیمار در هفته سیام بارداری مصوب شد.
🔸این مادر جوان گیلانی توسط دکتر فاطمه حسین زاده جراح و متخصص زنان، دکتر فخرالدین آل نبی متخصص جراحی مغز و اعصاب، دکتر صدرالدین مهدی پور متخصص کودکان و دکتر محمد شهبازی متخصص بیهوشی تحت عمل سزارین قرار گرفت و نوزاد پسر در سلامتی کامل به دنیا آمد.
🔹نوزاد متولد شده نیز به جهت انجام مراقبتهای لازم به مرکز آموزشی و درمانی ۱۷ شهریور منتقل شده است.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_نود #فصل_شانزدهم طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و دربا
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_نود_و_یک
#فصل_شانزدهم
وضو گرفتم و نمازم را با صمد خواندم. بعد از نماز، صمد مثل همیشه یونیفرم پوشید تا برود. گفتم: «کاش می شد مثل روزهای اول برای ناهار می آمدی.»
خندید و طوری نگاهم کرد که من هم خنده ام گرفت. گفت: «نکند دلت برای حاج آقایت تنگ شده...»
گفتم: «دلم برای حاج آقایم که تنگ شده؛ اما اگر ظهرها بیایی، کمتر دلتنگ می شوم.»
در را باز کرد که برود، چشمکی زد و گفت: «قدم خانم! باز داری لوس می شوی ها.»
چادر را از سرم درآوردم و توی سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده کردم. آمدم بچه ها را از خواب بیدار کردم. صبحانه را خوردیم. استکان ها را شستم و بچه ها را فرستادم طبقه پایین بازی کنند.
در طبقه اول، اتاق بزرگی بود پر از پتوهایی که مردم برای کمک به جبهه ها می فرستادند. پتوها در آن اتاق نگهداری می شد تا در صورت نیاز به مناطق مختلف ارسال شود. پتوها را تا کرده و روی هم چیده بودند. گاهی بلندی بعضی از پتوها تا نزدیک سقف می رسید. بچه ها از آن ها بالا می رفتند. سر می خوردند و این طوری بازی می کردند. این تنها سرگرمی بچه ها بود. بعد از رفتن بچه ها شیر سمیه را دادم و او را خواباندم.
خودم هم لباس های کثیف را توی تشتی ریختم تا ببرم حمام و بشویم که یک دفعه صدای وحشتناکی ساختمان را لرزاند. همه سراسیمه از اتاق بیرون آمدند. بچه ها از ترس جیغ می کشیدند. تشت را گذاشتم زمین و دویدم پشت پنجره. قسمتی از پادگان توی گرد و خاک گم شده بود. خانم ها سر و صدا می کردند و به این طرف و آن طرف می دویدند. نمی دانستم چه کار کنم. این اولین باری بود پادگان بمباران می شد.
خواستم بروم دنبال بچه ها که دوباره صدای انفجار دیگری آمد و انگار کسی هلم داده باشد، پرت شدم به طرف پایین اتاق. سرم گیج می رفت؛ اما به فکر بچه ها بودم. تلوتلوخوران سمیه را برداشتم و بدوبدو دویدم طبقه اول. سمیه ترسیده بود. گریه می کرد و آرام نمی شد.
بچه ها هنوز داشتند توی همان اتاق بازی می کردند. آن قدر سرگرم بودند که متوجه صدای بمب نشده بودند. خانم های دیگر هم سراسیمه پایین آمدند. بچه ها را صدا کردیم که دوباره صدای انفجار دیگری ساختمان را لرزاند. این بار بچه ها متوجه شدند و از ترس به ما چسبیدند. یکی از خانم ها اتاق به اتاق رفت و همه را صدا کرد وسط سالن طبقه اول. ده پانزده نفری آدم بزرگ بودیم و هفت هشت تایی هم بچه. بوی تند باروت و خودمان سالن را پر کرده بود. بچه ها گریه می کردند. ما نگران مردها بودیم. یکی از خانم ها گفت: «تا خط خیلی فاصله نداریم. اگر پادگان سقوط کند، ما اسیر می شویم.»
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[[ اللّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ...
... و مرا با وسعت و فراوانى زنده بدار و با سرور و نشاط و مغفرت بميران...🤲
🌿فرازی از دعای ماه #رجب
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
۱۹ دی ماه روز طلبه بر همه طلاب عزیز کشور مبارک🌹💥
❇️🌷❇️🌷❇️
❁🌹@IslamlifeStyles