تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_پنج #فصل_پانزدهم به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهو
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_شش
#فصل_پانزدهم
برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که به جاده نگاه می کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت: «حالا که بچه ها خوابند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی؟! سلامتی؟!...»
🔸فصل شانزدهم
سر پل ذهاب آن چیزی نبود که فکر می کردم. بیشتر به روستایی مخروبه می ماند؛ با خانه هایی ویران. مغازه ای نداشت یا اگر داشت، اغلب کرکره ها پایین بودند. کرکره هایی که از موج انفجار باد کرده یا سوراخ شده بودند. خیابان ها به تلی از خاک تبدیل شده بودند. آسفالت ها کنده شده و توی دست اندازها، سرمان محکم به سقف ماشین می خورد.
از خیابان های خلوت و سوت و کور گذشتیم. در تمام طول راه تک و توک مغازه ای باز بود که آن ها هم میوه و گوشت و سبزیجات و مایحتاج روزانه مردم را می فروختند.
گفتم: «اینجا که شهر ارواح است.»
سرش را تکان داد و گفت: «منطقه جنگی است دیگر.»
کمی بعد، به پادگان ابوذر رسیدیم. جلوی در پادگان پیاده شد. کارتش را به دژبانی که جلوی در بود، نشان داد. با او صحبت کرد و آمد و نشست پشت فرمان. دژبان سرکی توی ماشین کشید و من و بچه ها را نگاه کرد و اجازه حرکت داد. کمی جلوتر، نگهبانی دیگر ایستاده بود. باز هم صمد ایستاد؛ اما این بار پیاده نشد.
کارتش را از شیشه ماشین به نگهبان نشان داد و حرکت کرد.
من و بچه ها با تعجب به تانک هایی که توی پادگان بودند، به پاسدارهایی که همه یک جور و یک شکل به نظر می رسیدند، نگاه می کردیم.
پرسید: «می ترسی؟!»
شانه بالا انداختم و گفتم: «نه.»
گفت: «اینجا برای من مثل قایش می مانَد. وقتی اینجا هستم، همان احساسی را دارم که در دهات خودمان دارم.»
ماشین را جلوی یک ساختمان چندطبقه پارک کرد. پیاده شد و مهدی را بغل کرد و گفت: «رسیدیم.»
از پله های ساختمان بالا رفتیم. روی دیوارها و راه پله هایش پر از دست نوشته های جورواجور بود.
گفت: «این ها یادگاری هایی است که بچه ها نوشته اند.»
توی راهروی طبقه اول پر از اتاق بود؛ اتاق هایی کنار هم با درهایی آهنی و یک جور. به طبقه دوم که رسیدیم، صمد به سمت چپ پیچید و ما هم دنبالش. جلوی اتاقی ایستاد و گفت: «این اتاق ماست.»
ادامه دارد..
📚 #رمان_خوب
سلام و صبح بخیر خدمت شما عزیزان تنهامسیری🌹
یه دعای قشنگی توی سورهٔ اسرا هست که میگه :
«رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي
مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا»
یعنی خدایا منو توی (هر کاری و شغلی یا هر چیزی) بهدرستی وارد کن و بهدرستی بیرون بیار و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست...🤲
امروز به آدمهایِ خوبِ زندگیت فکر كن
به هر چیز یا هر کسی که دنیات رو زیبا و حالِت رو خوب میکنه ،
به تمام لحظههای خوبی که در راهند
به اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد و
آرزوهایی که برآورده خواهند شد لبخند بزن😊
🌞 روزِ خوبی داشته باشید
🌱 یادداشت استاد علیرضا پناهیان به مناسبت آغاز ماه رجب
ما روزی نزد خدا باز خواهیم گشت و دیگر تا ابد در کنار او خواهیم بود. برای روز ملاقات با خدا آماده شویم. خدا مهربان است و چه بسا با یک گفتگوی ساده، بندهاش را به خود مقرب نماید و لذت نزدیک بودن به خودش را به ما بچشاند.
@Panahian_ir
🍃∞🌸∞🍃
وقتی با #امامزمانت حرف میزنی یا درد دل میکنی دیدۍ حالت عوض شد
#بدانڪهوصلشدۍبهآقا.
با امام زمان حرف بزن چه ڪسی بهتر ازآقا....
راستۍ چقدر خوبه با آقا حرف زدن امتحان ڪن ببین چقدر زیباست
و "#سلام مرا هم به #آقا برسان."
#آیتاللهشاهآبادۍ
#نصیبتونانشاءالله....
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_شش #فصل_پانزدهم برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که ب
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هفت
#فصل_شانزدهم
در اتاق را باز کرد. کف اتاق موکت طوسی رنگی انداخته بودند. صمد مهدی را روی موکت گذاشت و بیرون رفت و کمی بعد با تلویزیون برگشت. گوشه اتاق چند تا پتوی ارتشی و چند تا بالش روی هم چیده شده بود.
اتاق، پنجره بزرگی هم داشت که توی حیاط پادگان باز می شد. صمد رفت و یکی از پتوها را برداشت و گفت: «فعلاً این پتو را می زنیم پشت پنجره تا بعداً قدم خانم؛ با سلیقه خودش پرده اش را درست کند.»
بچه ها با تعجب به در و دیوار اتاق نگاه می کردند. ساک های لباس را وسط اتاق گذاشتم. صمد بچه ها را برد دستشویی و حمام و آشپزخانه را به آن ها نشان دهد. کمی بعد آمد. دست و صورت بچه ها را شسته بود. یک پارچ آب و یک لیوان هم دستش بود. آن ها را گذاشت وسط اتاق و گفت: «می روم دنبال شام. زود برمی گردم.»
روزهای اول صمد برای ناهار پیشمان می آمد. چند روز بعد فرماندهان دیگر هم با خانواده هایشان از راه رسیدند و هر کدام در اتاقی مستقر شدند. اتاق کناری ما یکی از فرماندهان با خانمش زندگی می کرد که اتفاقاً آن خانم دوماهه باردار بود. صبح های زود با صدای عقِّ او از خواب بیدار می شدیم. شوهرش ناهارها پیشش نمی آمد. یک روز صمد گفت: «من هم از امروز ناهار نمی آیم. تو هم برو پیش آن خانم با هم ناهار بخورید تا آن بنده خدا هم احساس تنهایی نکند.»
زندگی در پادگان ابوذر با تمام سختی هایش لذت بخش بود. روزی نبود صدای انفجاری از دور یا نزدیک به گوش نرسد. یا هواپیمایی آن اطراف را بمباران نکند.
ما که در همدان وقتی وضعیت قرمز می شد، با ترس و لرز به پناهگاه می دویدیم، حالا در اینجا این صداها برایمان عادی شده بود.
یک بار نیمه های شب با صدای ضد هوایی ها و پدافند پادگان از خواب پریدم. صدا آن قدر بلند و وحشتناک بود که سمیه از خواب بیدار شد و به گریه افتاد. از صدای گریه او خدیجه و معصومه و مهدی هم بیدار شدند. شب ها پتوی پشت پنجره را کنار می زدیم. یک دفعه در آسمان و در مسافتی پایین هواپیمایی را دیدم. ترس تمام وجودم را گرفت. سمیه را بغل کردم و دویدم گوشه اتاق و گفتم: «صمد! بچه ها را بگیر.
بیایید اینجا، هواپیما! الان بمباران می کند.»
صمد پشت پنجره رفت و به خنده گفت: «کو هواپیما! چرا شلوغش می کنی هیچ خبری نیست.»
هواپیما هنوز وسط آسمان بود. حتی صدای موتورش را می شد به راحتی شنید. صمد افتاده بود به دنده شوخی و سربه سرم می گذاشت. از شوخی هایش کلافه شده بودم و از ترس می لرزیدم.
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
امام هادی علیه السلام:
به آنکه تمام محبتش را نثار تو میکند، با تمام وجود خدمت کن...🌿
📚تحف العقول ۴۸۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌چرا امام هادی(ع) قیام نکردند؟
➕یک روایت جالب از نحوۀ برخورد امام هادی(ع) با مزار مطهر امام حسین(ع)
#تصویری
@Panahian_ir
یک فرد انقلابی چه ویژگی هایی داره:
👈🏼 یک فرد انقلابی ذاتا متفاوت با بقیه هست. یک انقلابی کسیه که عمیقا "عاشق همه مردم" هست.
✅ یک انقلابی انقدر به مردمش علاقه داره که حاضره جونش رو هم فدای اونها کنه...
🌹 یک انقلابی حتی به کسانی که بهش "زخم زبان" میزنند هم محبت میکنه... عالمانه و صبورانه باهاشون مهربانه...
✅ یک انقلابی حتی اگه زحماتش رو هم نبینند اصلا اذیت نمیشه...
🔹 همیشه دوست داره بیشترین خدمت رو بکنه و کمترین استفاده رو داشته باشه...
✔️ بیشتر از بقیه میدوه... بیشتر از بقیه دلسوزه... بیشتر از بقیه کار میکنه... کمتر از بقیه غر میزنه... کمتر از بقیه حقوق میگیره...
🔶 حتی یک لحظه هم احساس ناامیدی نداره... همیشه به فکر همه هست حتی اگه هیچ کسی به فکرش نباشه...
یک انقلابی کاااملا "ولایتمدار" هست و همه مردم رو دلسوزانه و مجاهدانه برای کمک به ولایت به خط میکنه...
💕 یک انقلابی حاضره که از لذت های خودش بگذره تا بقیه به لذت برسند...
🌹 زندگی یک انقلابی واقعی فوق العاده زیبا و هیجانی و جهادی هست...
❤️ زندگی انقلابی بی نهایت عاشقانه هست... انقدر عاشقانه که بعد از شهادتش هم یار مردم خواهد بود و مشکلات یک ملت رو با دستان نورانی خودش باز خواهد کرد...
✅ درست مثل انقلابی بزرگ عصر ما... شهید سردار سلیمانی...
🌷 بیایید انقلابی شویم تا برای همیشه بمانیم...
#انتشار_عمومی
🌺 @IslamLifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
یک فرد انقلابی چه ویژگی هایی داره: 👈🏼 یک فرد انقلابی ذاتا متفاوت با بقیه هست. یک انقلابی کسیه که عم
🔷 👆به نظرتون هر کدوم از ما چقدر انقلابی هستیم؟!
هرچقدر میتونیم خودمون رو انقلابی تر کنیم...🌹
🌹🔶 یکی از مباحثی که این چند وقت ما در موردش صحبت میکردیم تعدادی فایل صوتی از صحبتای بسیاااار ناب استاد پناهیان بود با عنوان حال خوب
🔹 این مجموعه فوق العاده زیبا و اثر گذار هست
3905266174.mp3
6.66M
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب #حال_خوب 12
جلسه دوازهم: آشنایی با طرح خدا برای امنیت بخشی به انسان
🌹 استاد پناهیان
🌷 @IslamLifestyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هفت #فصل_شانزدهم در اتاق را باز کرد. کف اتاق موکت طوسی رنگی انداخته
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت
#فصل_شانزدهم
فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدنش. خلبانش هم اسیر شده.»
گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.»
گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.»
کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم.
در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.
ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها، آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر.
یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند.
یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم، گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: «چشمم روشن، حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاه می کنی؟!»
دیگر پشت پنجره نایستادم.
دو هفته ای می شد در پادگان بودیم، یک روز صمد گفت: «امروز می خواهیم برویم گردش.»
بچه ها خوشحال شدند و زود لباس هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: «تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور.»
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم..
فقط باید خودمو درست کنم کمکم کن یا هادی المضلین ...
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
.
♻️ ایتا را تخریب و برای واتساپ و تلگرام فرش قرمز پهن کنید، موساد اینجاست
🔹بر اساس گزارشی که اخیراً از یک منبع موثق به جهان نیوز رسیده است، «تعداد کل کاربری که تاکنون پیامرسان ایتا را نصب کرده، 61 میلیون است. از این تعداد حدود 34 میلیون کاربر، ایتا را دارند و بصورت ماهیانه حداقل یکبار از آن استفاده می کنند و حدود 21 میلیون، کاربر روزانه هستند».
🔹به فرض پذیرش ادعای مطرح شده در مورد حضور اکانت های خاص؛ اول اینکه، این نشان میدهد که یک سکوی داخلی به جایگاه مهم و اثرگذار رسیده است. اگر مهم و اثر گذار نبود، دلیلی نداشت که این اتفاق رخ دهد.
🔹ثانیاً، آیا حضور چند اکانت وابسته به دشمن جمهوری اسلامی در پوشش های خاص، آن هم در یک پیامرسان با این تعداد بالای اعضای آن، جای تعجب دارد؟!
🔹ثالثاً، این جنس اخبار را میتوان یک نوع عقده گشایی و یا استناد تراشی(!) برای تخریبهای گذشته علیه یک پیامرسان هم تفسیر کرد.
🔹همین رسانه ها که اینگونه برای چند اکانت، یک سکوی داخلی را مورد حمله قرار می دهند، چرا در برابر تاخت و تاز سکوهای مجازی نظیر اینستاگرام، واتس اپ، تلگرام و ... _ که تمام قامت علیه جمهوری اسلامی مشغول هستند و بهشت سلطنت طلبان، فتنه گران، هنجارشکنان و سرویس های جاسوسی است _ قاطعانه نمیایستند و مطالبه گری نمی کنند؟! به عکس، طرفدار رفع مسدودیت آنها هم هستند.
❁@IslamlifeStyles
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
recording-20250105-111220.mp3
2.53M
✅ حمایت از پیامرسان انقلابی و خوب ایتا وظیفه انسان های عاقل جامعه هست.
🔸 سید محمد باقر حسینی
#ایتا
#پیامرسان_امن
❁@IslamlifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت #فصل_شانزدهم فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیم
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_نه
#فصل_شانزدهم
پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!»
گفت: «خط.»
گفتم: «خطرناک نیست؟!»
گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.»
همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل رابرداشتیم و راه افتادیم.
همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.»
بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!»
صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.»
همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود.
صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.»
نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم.
صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند.
موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند.
بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد.
ادامه دارد...✒️
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ اللَّهِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلّا بِاللَّهِ🌱
خدا بیشتر از همه منو دوست داره...💕
فَفِــــرُّوٓاْ إِلَــــى ٱللَّهِۖ...🌱!
-آغــاز ثَــبتنــام...
"مَــراســم مَــعنــوی اعــتِکــاف💚"
-زَمــــان ۲۵ الــــی ۲۷ دِی مــــاه
-مُهــلتِ ثــبتِنــام تا ۲۰ دِیمــاه
#موسسهآموزشیفرهنگیگوهرشاد🪴
3928591089.mp3
2.55M
مهم ترین عامل در تربیت فرزندان 🎁
🎚کلیپ صوتی
به نمایش بگذارید! مثل صحنه تئاتر🎊
#استاد_پناهیان 🌷
#تربیت_فرزند
🏡@Khanehtma
17.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥همیشه فعال باش!
🔻چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟
✨@IslamlifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔥همیشه فعال باش! 🔻چرا اجازه میدی زمانت بیخود بگذره؟ ✨@IslamlifeStyles
🔷 یکی از مهمترین ویژگی های یک انسان تنهامسیری اینه که اصلا اهل بیکار نشستن نیست
هرکی میخواد بدونه که چقدر مطابق دین داره زندگی میکنه باید نگاه کنه ببینه که چقدر در طول زندگی فعالیت میکنه!
⭕️ نمیشه که یه نفر خودش رو متدین و باتقوا بدونه ولی دست به سیاه و سفید نزنه!!!
✅ اتفاقا خیلی بیشتر از بقیه باید فعالیت کنیم و یه ذره بیکار نمونیم تا بتونیم به سمت خوبی ها حرکت کنیم...
🌸 @IslamLifeStyles
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#افزایش_ظرفیت_روحی 136 🖲 در معاملات هم مردم باید از سر ادب معامله کنند نه به خاطر ترس از قوه قضائیه
#اقزایش_ظرفیت_روحی 137
⭕️ قانون به خودی خود بد نیست ولی صرفا با قانون نمیشه یه جامعه رو به درستی هدایت کرد.
🔸 قانون فقط میتونه جلوی برخی ظلم ها رو بگیره ولی اثر تربیتی لازم رو برای مردم نداره.
✅ اون چیزی که میتونه موتور محرک مردم برای انجام رفتارهای خوب باشه "ادب" هست.
🔹 در واقع قانون، موتور محرکه انسان ها رو از قلبشون بیرون میکشه و میندازه به دستان قوه قضائیه ولی موتور محرکه ادب در "قلب" خود آدم ها هست.
✔️ کسی که همه رفتاراش از سر ادب باشه قطعا به اجرای قانون هم راضی خواهد بود.
⭕️ ولی اگه انسان ها رو به قانون بگیری نه تنها دیگه مودبانه رفتار نخواهند کرد بلکه به خود قانون هم راضی نخواهند شد...
🌸 @IslamLifeStyles
#افزایش_ظرفیت_روحی 138
🔶 یکی دیگه از تفاوت های تربیت جامعه بر اساس ادب یا قانون این هست که اگه انسان رفتار "مودبانه" انجام بده #لذت میبره و احساس رضایت داره ولی تربیت بر اساس قانون موجب میشه که "انسان ها از انجام کار خلاف قانون خوشحال بشن".
💢 مثلا میگن از فلان جا غیرقانونی رد شدم و افسر راهنمایی و رانندگی منو ندید!🤓
اتفاقا این براش یک نوع هیجان و سرگرمی میشه! اما اگه انسان مودب باشه و بی قانونی کنه وجدانش به درد میاد و برمیگرده و حتی از افسر راهنمایی و رانندگی عذرخواهی میکنه.😢
🔶 در واقع ضابط قانون "قوه قضائیه" هست ولی ضابط ادب، "وجدان انسان" یا همون نفس لوامه هست که همیشه همراه انسانه و موجب رشدش خواهد بود.
✅ در نتیجه یکی از مهم ترین وظایف مسئولان فرهنگی جامعه این هست که بیش از هر موضوع دیگری به ترویج ادب بپردازند و خودشون هم الگوی ادب برای مردم باشند.
🌸 @IslamLifeStyles
👆🏼 سلسله مباحث افزایش ظرفیت روحی مطالب فوق العاده ای برای رشد معنوی شما عزیزان در خودش داره و شما میتونید از این مباحث برای رشد خودتون و اطرافیانتون استفاده کنید
این سری مباحث گزیده ای از صدها سخنرانی استاد پناهیان هست که بنده با توجه به مخاطبین خودمون ساختار نویسی و درس بندی کردم و تقدیم حضورتون شده.
🌺 ان شالله که مورد استفادتون قرار بگیره.