#خاطرات_شهید
انگار ناف مهـدی را با کـربلا بریده بودند.
در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول، پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه می خواند و همه را می گریاند.
وسط راه بچه ای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت.
گفت: «ان شاءالله خـدا چنین بچـه ای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعـین».
نزدیک کربلا از یکی از موکب ها جـارو گرفت و شروع به کار شد. جارو می کرد و می گفت: «این ها، خـاک قدم های زائـرین کـربلاست؛ بردارید برای قـبرهای تان.»
✍ راوی: مریم عظیمی همسر شهید
📚 "دیدار پس از غروب"
بقلم منصوره قنادیان/ نشر روایت فتح
#شهید_مهدی_نوروزی
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_فراجا
#شیر_سامرا
خبرگزاری کنگره۸۰۰۰ شهیداستان گیلان
https://eitaa.com/gilanshohada