eitaa logo
girlsturntochastity
242 دنبال‌کننده
1هزار عکس
476 ویدیو
86 فایل
آنچه به شما ، از حقایق و واقعیت ها نگفته اند را اینجا باهم میخوانیم! به روایت آمار، مستند، و از دریچه ای جدید ... لینک صحبت ناشناس: 🌿بدنبال حقیقت🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید که تشییع می‌کردیم زبان دراز می‌کردند؛ «۴ تکه استخوان» حالا از ضرورت احترام به یک جسد حرف می‌زنند! اما درود بر خمینی که گوش پالانی‌های بی‌سواد نگهبان طویله را گرفت و از ایران پرت‌شان کرد بیرون میرپنج پالانی آری! سلطنت‌طلب‌ها همه پالانی هستند و همه میرپنج‌اند و هنوز هم نگهبان طویله‌اند طویله‌ی توهمات‌شان حتی کروموزوم‌های ربع پالانی هم بوی کودتا می‌دهند! پسر پسر کودتاچی این روزها دم از مردم می‌زند! والله خلاف ادب نیست اگر بنویسم؛ زارت! اصلا دم خلخالی گرم! آن مقبره باید هم خراب می‌شد فقط به جرم کشف حجاب فقط همین یک قلم نه! پالانی مسلمان نبود بی‌بی می‌گوید؛ «اصلا انسان نبود و الا کتک نمی‌زد زن ایرانی را به جرم حجاب» هان ای آخوندهای زائر بی‌غیرتی! هان ای منورالفکرهای مروش! هان ای اسگلان قرن! آن‌چه اجباری بود بی‌حجابی بود زمان همین پالانی اول و الا حجاب قانون من‌درآوردی جمهوری اسلامی نیست امر خداست که حتی در کتیبه‌های تخت جمشید هم عیان است زنده‌باد عفت منیژه زنده‌باد حیای زن ایرانی پالانی زر می‌زد؛ «۲۵۰۰ سال پادشاهی» لطفا خفه! اشرف بی‌ریخت هوس‌باز را چه به دخت افراسیاب؟! که برهنه ندیده رخش آفتاب؟! خاک بر سر جوجه‌آخوندی که آموزش غسل میت می‌دهد آن‌هم به نظام خمینی اما درود بر خمینی ما هیچ شاهی به نام «پهلوی» نداریم برگردید به همان فامیلی اول‌تان پالانی نگهبانی از طویله‌ی اسب‌ها رضاخان؛ کدام رضا؟! کدام خان؟! محمدرضا پهلوی؛ ۳ دروغ در یک اسم فامیلی این قبیله‌ی بدوی هم کودتایی است! خخخخخ «پهلوی» فامیلی یکی دیگر بود بی‌بی قشنگ می‌گوید؛ «بی‌بی‌سی دروغ می‌گوید!» «رضا» نام آن «خان» بود که اجازه نداد اروند شط‌العرب شود به هزینه‌ی شهادت و پیکرش اما ۳۰ سال بعد برگشت و باز آغاز شد کنایه‌ها؛ «۴ تکه استخوان»! گیرم این گوربه‌گوری همان پالانی اول باشد احسنت بر شما! حالا بگویید؛ «۴ تکه استخوان!» که استخوان‌های غواص شهیدی به نام رضا مظهر شرف ایرانی است فرق می‌کند با جسد فرعون پس درود بر خمینی و یادگارانش یعنی شهدا فاش می‌گویم؛ خمینی تنها یک پدر نبود که وراثش بچه‌هایش باشند خمینی «امام» بود و شهدا امام‌زاده‌ها خمینی ثلث و ربع و خمس ندارد جگر شیر دارد و ما دیدیم شیربچه‌هایش را دیروز در شلمچه و امروز در شام و فردا هم خواهیم دید باز پرواز جگرگوشه‌های امام را بر فراز بیت‌المقدس ما را باکی نیست از حضور یک جوجه‌اردک زشت در طویله‌ی امروز پالانی‌ها هیهات! زن ایرانی به باحجاب و بی‌حجاب تقسیم نمی‌شود و مرد ایرانی به باریش و بی‌ریش با ما حرف از شرف بزنید! 🌼 @girlsturntochastity
«برای دخترک شهرک اکباتان...» قسمت ۱از۲ این شب‌ها برای خیلی‌ها دعا کردیم... برای خیلی‌ها، از اقوام و آباء و اجداد تا اولاد و اصلاب... از ارحام و احباء و اصدقاء تا اعوان و انصار و اولیاء... اما شاید بعضی باشند که این روزها دعاگوی کم‌تری داشته باشند... ▫️▫️▫️ شب بیست‌ویکم، در همین افکار بودم، که کنج حرم سیدالشهداء(روحی‌له‌الفداء)، شروع کردم به دعاکردن و نوشتن این وجیزه... چندخطی در این حرم و چندخطی در حرم حضرت ساقی(سلام‌الله‌علیه)... در رفت‌و‌آمدهای بین دو حرم بود که در سحر بیست‌وسوم، تمامش کردم... ▫️▫️▫️ بعد از دعا برای همه احباب، همه شهداء و اولیاء، همه خوبان عالم... دعا کردم... متفاوت‌تر از همیشه... البته نه! خیلی‌وقت‌ها این‌گونه بوده... اما این بار تفاوتش در بیان صریح مصادیق بود... دعا کردم... دعا کردم برای آقای ...، برای امجدی که هنوز جای خالی عرفه‌هایش در مسجد آیت‌الله ، نمود دارد... امجدی که هنوز زیرزمین مدرسه شهید صدوقی، خاطرات درس اخلاقش را به یاد دارد، امجدی که در پیاده‌رو کنار دانشگاه تهران، عصا می‌چرخاند و جمعی از اساتید و دانشجویان در پی‌اش «علی‌علی» می‌گفتند... دعا کردم که کاش هم برگردد...، برای خدا که کاری ندارد... خدایا به حق تمام دل‌هایی که یک‌روز با نفَس تکان‌شان دادی، دل او را هم این شب‌ها بلرزان... برای ...، دِ لامصب! بعد از ده‌بار اسباب‌کشی، هنوز آرشیو را به دندان کشیده‌ام و در انباری نگاهش داشته‌ام... تو دیگر چرا... تو که روزگاری با «اسلام و‌ تجدد»، از ذهن دانشجوی این کشور، رفع حیرت می‌کردی... تو چرا گرفتار «عصر حیرت» شدی؟ برای ...، برای سیدحسن آقامیریِ راهیان نور، برای سیدحسنِ فاز یک شهید صدوقی که وقتی هنوز اردوی جهادی مد نشده بود، با طلبه‌های مدرسه، عازم شده بودند... این‌کاره‌ها می‌دانند اردوی جهادی بازفت در سال هشتاد، یعنی چه... را هم برده بودند که مستند بسازد مثلاً... گفتم ، آخ از ، آه از ... برای هم...، هنوز بعضی از بچه‌های هیأت دست‌نوشته‌اش را بعد از آن «شب خاطره» رویایی، نگه داشته‌اند: «زیارت عاشورا را بخور! نه بخوان...» پس چرا خودت نخورده بودی؟ یادواره شهدای را یادت هست؟ تو که فقط خودت نبودی! صدایت را چه کنیم؟ نریشن‌های روایت فتح را چه کنیم؟ به چه کسی بگوییم «ما اهل مسجدیم»؟ به که بگوییم «ما مرد جنگیم»؟ «پرچم‌های قلعه کاوه» را کجا بکوبیم؟ «شب‌های رمضان‌»ت این شب‌ها بیش‌تر می‌سوزاندمان... آقای نوری‌زاد! «بیایید زیارت جامعه بخوانیم»! «...بخوان، با صدای بلند بخوان»... برای ...، به حق «قطعه بیست‌وشش»ش، «نُه‌ِده»ش، به‌حق «آرکیوهشتادوهشت»ش، به‌حق «ماشالاحزب‌الله»ش... در یکی از همان‌روزها که زیر پروبالش را محکم گرفته بود، گفتم یک نوری‌زاد خفته در زیر این واژه‌ها پنهان شده است... اما نمی‌دانم چرا کاری نشد، شاید هم شد... شد و نشد آن‌چه باید می‌شد... برای همه فرزندان شهدایی که جای خالی پدران‌شان بالای سرشان پر نشد که نشد... برای ...، برای همان چند برگی که از صحیفه بلند حضرت روح‌الله، ورق زد... برای همه امیدی که در دل‌های بسیاری زنده کرد و با هزار گلایه و افسوس از زنده‌به‌گورکردن آن همه امیدِ سربرآورده از دل خاک... برای ...، برای آن همه دغدغه انقلاب، برای آن همه ‌ دغدغه تحول، برای آن روح ناآرام، برای آن همه... چه می‌گویم من... چه می‌شود ما را... خدایا چه می‌شود ما را که از زمین‌خوردن یاران یا هم‌قطاران دیروزمان، دل‌شاد می‌شویم... یاد می‌افتم، یاد کمیل‌هایش... نمی‌دانم هنوز هم کمیل می‌خواند یا... نمی‌دانم این شب‌ها در کدام حسینیه پاریس قرآن به سر می‌گیرد... شاید هم آب‌وهوای پاریس، هوای قرآن را از سرش پرانده باشد... به حق خون‌دل‌های حاج ... برای محمدجواد اکبرینش... برای معصومیت ازدست‌رفته ، برای معصومه مسخ‌شده، معصومه مسیح‌شده... خدایا برای تو که کاری ندارد، به حق خون دل‌های مادرش، خواهرش، خانواده‌اش... نمی‌شود امشب برای دل او هم کاری کنی؟ ادامه دارد... ✍ @qoqnoos2