#درد_شیرین
افرادي كه در برابر ذات اقدس الهي خاضعاند و خضوع شان کامل است، اهل سعادتاند، جزء اولياي الهي هستند؛ کسانی هم که كافر يا منافقاند كه حساب شان جداست، ولي بسياري از افراد ايمان دارند و خدا را عبادت ميكنند، اما در متن صراط مستقيم نيستند، در حاشيهاند كه اگر حادثه ای پيش بيايد فوراً خودشان را به بيرون پَرت ميكنند و از اصلِ جاده فاصله ميگيرند. آنهايي كه ﴿عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ هستند هيچ حادثهاي اين ها را نميلرزاند براي اين كه: ﴿وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ، در تنگدستی و تهیدستی و رنج و بیماری و هنگام جنگ شکیبایند؛ بقره/177﴾؛ مثل کسانی كه در دفاع مقدس تلاش و كوشش ميكردند اين ها صابران بودند؛ بعضي ها در خطّ آتش بودند، که آنها را ميگويند: ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ يعني حين حمله و آتش صابر بودند؛ که اجرشان بيش از ديگران است. اين افراد در متن صراط مستقيماند؛ اما ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾ «حرف» يعني «طرف» يعني «حاشيه»؛ یعنی اين فرد در كنار ايستاده است، در حاشيه راه است، نه در متن صراط، اگر خيري از اسلام به او رسيده است ميماند و احياناً نزديكتر ميشود، و اگر خيري از اسلام به او نرسيده است فوراً خودش را كنار ميكشد و نسبت به اسلام بدبين ميشود. روح اين گونه از افراد روح الحاد و شرک است نه روح ايمان. اكثر مردمِ اهل ايمان، مشرک اند براي اين كه آنها نه تحقيقِ عالمانه كردند كه برهاني داشته باشند، نه راه اُويس قَرن را رفتند كه هدايت دروني داشته باشند، نه از آيات و روايات بهرهٴ كافي دارند كه كتاب منير، هاديشان باشد، يك ايمان سنّتي از پدر و مادر شنيدند بدون استقرار قلبي، لذا در حاشيهٴ دين راه ميروند. ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِكُونَ، و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه [برای او] شریک قرار میدهند، یوسف/106﴾ يعني اكثر اين مؤمنين مشرک اند، البته ايمان شان به حسب ظاهر مقبول است و احكام اسلام و ايمان بر ايشان جاري است. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾؛ اين شخص، مؤمني است كه در درونش شرک نهادينه شده است. اين شخص كه در لبهٴ صراط حركت ميكند عملاً مثل مشركان و بت پرستان است، براي اين كه بتپرست ها چرا بت ها را ميپرستند و به چه منظور بت را ستايش ميكنند؟ ميگويند: 1) ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾، 2) ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾، منظور مشركان از تقرّب إلي الله يا شفاعت عند الله، بهرههاي مادّي و دنيايي است چون مشرك به برزخ و قيامت، بهشت و جهنم معتقد نيست. اين كه ميگويند: ﴿لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي﴾، براي اين است كه الله، رزق ما را زياد ميكند، فرزندان را براي ما حفظ ميكند، بيماران ما را شفا ميدهد، یا وقتي ميگويند كه ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ يعني شفاعتِ دنيايي، يعني اين بت ها براي ما نزد خدا شفاعت كنند كه دام و محصولات كشاورزي و مال ما زياد بشود و…، بنابراين روحِ عبادت بت پرست به همين دنيا برميگردد، آن مسلماني هم كه به دنبال خير و منفعت حركت ميكند روحاً با مشرک يكي است: اگر رنج و دردي به او برسد فوراً منقلب ميشود و صورت برميگرداند: چنين افرادي ﴿خَسِرَ الدُّنْيَا﴾ هستند، براي اين كه كجا ميخواهد برود؟! و «خَسِرَ الآخرة» براي اين كه دين خودش را از دست داد؛ اين طور نيست كه حالا اگر به غير خدا مراجعه كند راهي باشد، لذا فرمود: ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾. وقتي انسان سرمايه را باخت ديگر جا براي ترميم نيست، چون عمر را از دست داد، چيزي نيست كه در برابر آن عطا كند و در مقابلش عمر را دريافت كند، لذا ميشود: ﴿الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ﴾ و غالب انسان ها هم در معرض اين خسارتاند: ﴿وَالْعَصْرِ٭إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾؛ غالباً عمر ميدهند و چيزي در برابر اين عمر نميگيرند. اين كه انسان وقت نماز، به سرعت نمازش را ميخواند، ولي با دوستش دو ساعت حرف ميزند و خسته نميشود، براي اين است كه خداي سبحان محبوب ما نيست، اين براي ما تكليف است و منتظريم چه موقع تمام بشود، پس معلوم ميشود اين را با اجبار انجام ميدهيم. لذا اين روشن ترين خسران و زيان است كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش. اين كه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَي حَرْفٍ﴾، اگر واقعاً ايمان ندارد، فقط به نفع و سود خود ميانديشد، اين جزء منافقان واقعي است و تعبير اين كه فرمود: ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي وَجْهِهِ﴾، اين انقلاب به معناي ارتداد قلبي نيست، بلكه به معناي ارتداد لساني است، زيرا او قلباً اسلام نياورده است؛ که بخواهد حالا از اسلام روبرگرداند.