#حرف_دل❤️
با آقا صحبت کن!
کار سختی نیست اصلا...
مثلا صبحا که ازخواب بیدار میشی...دستتو بذار رو سینه و یک سلام به آقا بده صبح بخیر بگو...
یا مثلا شبا قبل خواب...
از کارایی که در طول روز انجام میدی بگو!
از دلتنگیت بگو...
از شوقی که برای وصالش داری...
از خواسته هات...
از...
خلاصه هر چه میخواهد دل تنگت بگو،اونم به آقا😍😍
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره نساء ( آیات13 و 14 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «13»
🍃💜آن (چه گفته شد،) حدود ومقررّات الهى است وهركس از خدا ورسولش پيروى كند خداوند او را به باغهايى وارد مىكند كه از زير درختانش نهرها جارى است، آنان هميشه در آن مىمانند، و اين است كاميابى و رستگارى بزرگ.
📝پیام ها🔰
🔶1- احكام ارث، از حدود الهى است، پس نبايد از مرز آن گذشت. «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ»
🔶2- اطاعت از رسول خدا به منزلهى اطاعت از خداست. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
📚«1». ميزانالحكمة، حديث 9776.
📚جلد 2 - صفحه 33
🔶3- سعادت و رستگارى، در گرو حركت در مسير الهى است، نه كامگيرى بيشتر از ارث. «ذلِكَ الْفَوْزُ»
■□■□■□■□■□■□■□■□
🕋وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
🍃💜و هركس خدا ورسولش را نافرمانى كند واز حدود الهى تجاوز نمايد، خدا او را وارد آتشى مىكند كه هميشه در آن مىماند وبراى او عذابى خواركننده است.
📝پیام ها🔰
🔶1- آنان كه به وصيّتنامه عمل نمىكنند، يا بدهى متوفّى را نمىپردازند، يا با انكار حقّ يا ندادن سهم بعضى وارثان، سعى در تصاحب اموال مىكنند، براى هميشه در عذاب و قهر الهىاند. تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ ... يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ*
🔶2- ملاك سعادت وشقاوت، اطاعت يا نافرمانى نسبت به خدا و رسول اوست، نه چيز ديگر. مَنْ يُطِعِ اللَّهَ ... وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ
🔶3- نافرمانى رسول خدا، نافرمانى خداست. «يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
🔶4- نافرمانى مستمرّ، سبب خلود است. مَنْ يَعْصِ اللَّهَ ... يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها يَعْصِ فعل مضارع و نشان استمرار است.
🔶5- متجاوزان به حقوق ديگران، در رديف كفّار بوده و گرفتار عذاب جاويدان مىشوند. «خالِداً فِيها»
🔶6- قهر خداوند، هم عذاب جسمى دارد، هم خوارى روحى. «عَذابٌ مُهِينٌ»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_نساء
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
#فضائل_مولا_علی_علیه_السلام
🌺رسول اکرم (ص)می فرمایند:
«ذِکْرُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبادَهٌ وَ ذِکْری عِبادَهٌ وَ ذِکْرُ عَلِیٍّ عِبادَهٌ وَ ذِکْرُ الْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِهِ عِبادَه»؛
یاد خدای عزّ و جلّ، عبادت است،
یاد من، عبادت است،
یاد علی، عبادت است
و یاد امامان از فرزندان وى، عبادت است.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
💐ای مولایی که یاد تو عبادت است؛
چه سری است در تو که ذکرت ذکر خداست🌷
علی جان کیستی ای مولایم که خدا هم اینگونه تو را دوست دارد...
ای حبیب خدا ؛ ای عزیز خدا
این چه لطفی است بر ما که در سینه مان محبت تو را داریم😊
و خدا را سپاس بر این عشق❤
الاختصاص شیخ مفید،ص۲۲۴
#فضائل_مولا_علی_علیه_السلام
🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
سرلوحه پرونده هر مومن دوستی و محبت علی ابن ابیطالب علیه السلام است.
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
💐 بی جهت نیست که مادرمان زهرا سلام الله علیها فرمودند تمام خوشبختی به این است که علی را داشته باشی😊
چه سعادتی بالاتر از اینکه در روزیکه هیچ فدیه و عوضی از انسان پذیرفته نمیشود،هیچ شفیعی نیست و روزی بسیار سخت است، من در قلبم محبت مولا را دارم ❤
02.Baqara.082-83.mp3
2M
#تفسیر_کلام_وحی
🌸سوره مبارکه بقره🌸
✅#قسمت_هشتادو_دو_وهشتادوسه
🔈استاد قرائتی
التماس دعای فرج🤲
https://eitaa.com/joinchat/1304363056C5e4b050cbc
امانتهای زندگی من_2.mp3
9.62M
#امانتهای_زندگی_من ۲ 🧡
آقا و خانوم محترم؛
همسر شما
فرزندان شما
اَمانتهای زندگی شما هستند!
اگر مهارتهای همسرداری و فرزندداری، را نیاموختهاید؛ حتماً این امانتها را ضایع خواهید کرد.
#استاد_شجاعی
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
#طنز😂
خود خارجیا وقتی چیزیو نمیفهمن میگن "هن"
بعد تو ميگي what؟😐😂
عجبا😁😁😁
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت ♥️
#صفحه41
#تلاوت_قرآن
🌹ثواب تلاوت امشب تقدیم به پیشگاه مطهر امام زمان روحی و ارواح العالمین له الفداه و شهدای عزیز🌹
✨﷽✨
♦️✨#به_سبک_شهدا✨♦️
🌼شهردار ارومیه
✍اوایل انقلاب بود، گرگ و میش سحر برای خرید از خانه خود بیرون آمدم. چشمم به رفتگـر محله افتاد که مثـل همیشه در حال کار بود ، دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده. نزدیک تر رفتم ، او #رفتگر همیشگی محله ی ما نبود
کنجکاو شـدم ، سلام کـردم و متوجه شدم رفتگر امروز ما آقا مهدی باکری است! آقا مهـدی ، شمـا اینجا چه کار می کنید؟ اما آقا مهـدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامـه دادم ، آقا مهدی شما شهرداری، رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شمـا رو چه بـه این کار؟ جارو رو بدین به مـن ، شما آخه چرا!
خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیرزبون آقا مهدی رو کشیدم. گفت زن رفتگر، مریض شده بود ؛ بهش مرخصی نمی دادن مـی گفتند اگـه شمـا بـروی ، نفر جایگزین نداریم ؛ رفتـه بود پیش آقا مهـدی ، بـهش مرخصی داده بـود و خودش اومده بود جاش
اشک تو چشام حلقه زد هرچی اصرار کردم آقا مهدی جارو رو بهم نداد ؛ از مـن خواهش کرد کـه سریع تر از آنجا بروم تا دیگران متوجه نشوند، رفتگر آن روز محله ما ، شهردار ارومیه بود!
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
💢 مروری کوتاه بر #نکات_تفسیری آیات سوره نساء ( آیات15 )
🌺🍃✨🌸✨🌺🍃
🕋وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا «15»
📚جلد 2 - صفحه 34
🍃💜واز زنان شما كسانى كه مرتكب زنا شوند، پس چهار نفر از ميان شما (مردان مسلمان) را بر آنان شاهد بگيريد، پس اگر شهادت دادند، آن زنان را در خانهها (ى خودشان) نگاه داريد، تا مرگشان فرا رسد، يا آنكه خداوند، راهى براى آنان قرار دهد (و قانون جديدى بياورد).
📝نکته ها👇
🔷امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از راه ديگر كه خداوند قرار مىدهد، حدود الهى و سنگسار و شلّاق است. «1»
🔷بعضى آيه را شامل مساحقه و همجنسبازى زنان نيز دانسته و از مجمعالبيان روايتى را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كردهاند كه مؤيّد آن است. «2»
🔷در روايتى مىخوانيم كه مسئلهى حبس در خانه نسبت به زن زناكار، در جاهليّت نيز بوده و اسلام در آغاز آن را پذيرفته است، ولى بعد از تقويت اسلام مسئله از حبس به اجراى حدّ تبديل شده است. «3»
📝پیام ها🔰
🔶1- براى حفظ آبرو و شرف ديگران، اسلام براى اثبات زنا، چهار شاهد مقرّر كرده است، و حتّى اگر سه شاهد گواهى دهند، هر سه شلّاق مىخورند، ولى براى اثبات قتل، دو شاهد كافى است. «أَرْبَعَةً مِنْكُمْ»
🔶2- شاهد بر زنا، هم بايد مرد باشد و هم مسلمان، تا در اثبات جرم، دقّت لازم صورت گيرد. «أَرْبَعَةً مِنْكُمْ»
🔶3- گواهى بر زنا واجب نيست. «فَإِنْ شَهِدُوا»
🔶4- در قضاوت به علم خود اكتفا نكنيم، گواهى لازم است. «فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ» 5- كيفر زن زناكار، حبس در «خانه» است، نه زندانهاى عمومى، كه ممكن است فساد بيشتر بياموزد. «فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ»
📚«1». تفسيربرهان، ج 1، ص 353.
📚«2». تفسير راهنما.
📚«3». وسائل، ج 28، ص 61.
📚جلد 2 - صفحه 35
🔶6- حبس زن در خانه، براى آنست كه افراد جامعه را فاسد نكند و از ازدواج محروم بماند و ميدانى براى لذّت پيدا نكند. «فَأَمْسِكُوهُنَّ»
🔶7- براى سالم سازى و پاكسازى جامعه، حبس مجرم لازم است. «فَأَمْسِكُوهُنَّ»
🔶8- حبس ابد، كيفر زنان شوهردارى بوده است كه مرتكب زنا شدهاند. «حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ» البتّه اين حكم موقّت بوده تا به تازيانه و سنگسار كيفر شود.
«أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»
-------------------------------------------------
📚 برگرفته از تفسیرنور
#تفسیر
#سوره_نساء
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
امانتهای زندگی من_3.mp3
12.22M
#امانتهای_زندگی_من ۳ 💛
خدا
محبت خدا
رابطهی تو و خدا
بزرگترین امانت زندگی توست ....
اما نحوهی تمام امانتداریهای زندگی تو، روی این امانت بزرگت، اثر دارند!
چقدر برای حفظ این اَمانت، تلاش کردی؟
#استاد_شجاعی
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
4_5843563075067709913.pdf
276.1K
┈┈••••✾•🍃💐🌺💐🍃•✾•••┈┈
#اسماء_اللّه
#منزلگاه ۳
#یا_رحمان
`🔖 #حرفهای_من_و_خدا
❤رحمان شده ای تا آنکه نمک خورد و نمکدان شکست پای سفره تو شرمسار نباشد ...😭
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
#اسماء_اللّه
#منزلگاه ۳
#یا_رحمان
چقدر این متن زیباست
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
"مهربان خدایم دوستت دارم"ُ🌿🌹
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
#حکیمانه🤔
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸 نسبت بین «عمل» و «ولایت»/ مسافت بین ظلمت و نور، با «عمل» انسان طی نمی شود🔸
خروج از ظلمات و رسیدن به نور، بوسیلۀ #ولایت محقق می شود؛ می گوییم: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور». اول می گوییم «الله ولی الذین آمنوا»، بعد از آن: «یخرجهم من الظلمات الی النور»؛ یعنی اوّل «تحقق ولایت الله» و سپس «خروج از ظلمت به سوی نور».
ولایت کشتی ای است که انسان باید سوار شود و این کشتی حرکت کند و بعد از آن، حرکت از ظلمت به نور انجام می شود. میزان خروج از ظلمت به سوی نور، به اندازۀ مقدار مسیری است که انسان به وسیلة کشتی طی می کند، نه آن مقداری که با پای خودش حرکت میکند.
اوّلین کار، مستقر شدن در کشتی ولایت است، بعد خود کشتی انسان را از ظلمت به سوی نور می برد. مسافت بین ظلمت و نور، با «عمل» انسان طی نمی شود. بلکه با «ولایتی» که انسان در آن قرار دارد، طی می شود؛ به #کاروان ولایتش بستگی دارد.
پس نقش این اعمال و رفتار و نماز و اینها چیست؟! اینها جزء دستورات حضور در کشتی است. میگویند تو اگر نماز نخواندی، اِخراجت میکنیم. پس نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، جزء مقدمات و #ادب_حضور_در_کشتی است؛ نه راهی برای طی مسیر ظلمت به نور. طی مسافت، فقط به وسیله ولایت است.
یعنی این طور نیست که هر کسی بیشتر نماز خواند، مسافت بیشتری را از ظلمت به سوی نور طی می کند. اصلاً طی مسافت به وسیله عمل انسان انجام نمیشود. اصلاً خود انسان، خودش را خارج نمی کند از ظلمات به سوی نور. آیه میگوید: «الله»، خارجت میکند. «تو» مُخرِج نیستی؛ «خدا» مُخرِج است. خدا با «سازمان ولایت»، این مسأله اخراج را صورت میدهد.
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
🌳دعایی برای جلوگیری از ابتلای به بلاها از جمله کرونا 🌳
زمانی که عضو شورای اسلامی شهر قم بودم یک روز به اتفاق اعضای شورای شهر قم به محضر آیت الله بهجت رسیدیم
🍂ایشان تازه از حرم برگشته بودند همان ابتدای جلسه فرمودند که هدیه ای به شما تقدیم می کنم که شما را از همه بلاها در امان می دارد جز اجل قطعی مرگ.
🌺ایشان فرمودند این دعا از امام صادق علیه السلام رسیده است و بسیار مهم است من به افرادی یاد دادم گفتند در اتوبوسی سوار شدم تصادف کرد تنها من حفظ شدم.
🥀دعا این است:
🌾اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید 🌾
🍂این دعا را صبح و عصر هر روز بخوانید
🍃یکی از بلاها بیماری کروناست پس هم خودتان و خانواده را ملزم کنید که هر روز بخوانند
(سردار سلیمانی عزیز هم زیاد این ذکر را میخوندن،اگر بین دو صلوات باشه که دیگه کامل کامل میشه)
#نشر_حداکثری
〰〰〰✨🌹✨〰〰〰
@gofteman245
02.Baqara.084.mp3
1.65M
#تفسیر_کلام_وحی
🌸سوره مبارکه بقره🌸
✅#قسمت_هشتادو_چهار
🔈استاد قرائتی
التماس دعای فرج🤲
https://eitaa.com/joinchat/1304363056C5e4b050cbc
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت ♥️