eitaa logo
گفتمانِ کتابی📚
84 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
377 ویدیو
83 فایل
الهی و ربی من لی غیرک.... ادمین کانال: @Fm2409 ادمین کانال: @boshra245
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: سخت ترين گناه آن است كه گناهكار آن را كوچك شمارد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: آن كس كه در عيب خود بنگرد از عيب جویی ديگران باز ماند، و كسی كه به روزی خدا خشنود باشد بر آنچه از دست رود، اندوهگين نباشد، و كسی كه شمشير ستم بركشد با آن كشته خواهد شد، و آن كس كه در كارها خود را به رنج انداخت خود را هلاك ساخت، و هركس خود را در گردابهای بلا افكند غرق خواهد شد، و هر كس كه به جاهای بدنام قدم گذاشت متهم گرديد. و كسی كه سخن زياد می گويد زياد هم اشتباه دارد، و هر كس كه بسيار اشتباه كرد، شرم و حياء او اندك است، و آنكه شرم او اندك، پرهيزكاری او نيز اندك خواهد بود، و كسی كه پرهيزكاری او اندك است دلش مرده، و آنكه دلش مرده باشد در آتش جهنم سقوط خواهد كرد. و آن كس كه زشتيهای مردم را بنگرد، و آن را زشت بشمارد سپس همان زشتيها را مرتكب شود، پس او احمق واقعی است. قناعت مالی است كه پايان نيابد، و آن كس كه فراوان به ياد مرگ باشد در دنيا به اندك چيزی خشنود است، و هركس بداند كه گفتار او نيز از اعمال او به حساب آيد جز به ضرورت سخن نگويد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨غزالي و راهزنان✨ غزالي، دانشمند شهير اسلامي، اهل طوس بود(طوس قريه اي است در نزديكي مشهد). در آن وقت، يعني در حدود قرن پنجم هجري، نيشابور مركز و سواد اعظم آن ناحيه بود و دارالعلم محسوب ميشد. طلاب علم در آن نواحي براي تحصيل و درس خواندن به نيشابور مي آمدند. غزالي نيز طبق معمول به نيشابور و گرگان آمد، و سالها از محضر اساتيد و فضلا با حرص و ولع زياد كسب فضل نمود. و براي آن كه معلوماتش فراموش نشود،وخوشه هايي كه چيده از دستش نرود، آنها را مرتب مينوشت و جزوه ميكرد . آن جزوه ها را كه محصول سالها زحمتش بود، مثل جان شيرين دوست ميداشت. بعد از سالها، عازم بازگشت به وطن شد. جزوه ها را مرتب كرده در توبره اي پيچيد، و با قافله به طرف وطن روانه شد. از قضا قافله با يك عده دزد و راهزن بر خورد. دزدان جلو قافله را گرفتند، و آنچه مال وخواسته يافت ميشد، يكي يكي جمع كردند . نوبت به غزالي و اثاث غزالي رسيد. همين كه دست دزدان به طرف آن تو بره رفت، غزالي شروع به التماس و زاري كرد، و گفت : غير ازاين، هر چه دارم ببريد و اين يكي را به من واگذاريد. دزدها خيال كردند كه حتما در داخل اين بسته متاع گران قيمتي است . بسته را باز كردند،جز مشتي كاغذ سياه شده چيزي نديدند. گفتند : اينها چيست و به چه درد ميخورد؟ غزالي گفت : هر چه هست به درد شما نميخورد، ولي به درد من ميخورد. - به چه درد تو ميخورد؟اينها ثمره چند سال تحصيل من است. اگر اينها را از من بگيريد، معلوماتم تباه ميشود، و سالها زحمتم در راه تحصيل علم به هدر ميرود. - راستي معلومات تو همين است كه در اينجاست؟ - بلي. - علمي كه جايش توي بقچه و قابل دزديدن باشد، آن علم نيست، برو فكري به حال خود بكن. اين گفته ساده عاميانه، تكاني به روحيه مستعد و هوشيار غزالي داد.👌👌 او كه تا آن روز فقط فكر ميكرد كه طوطي وار از استاد بشنود و در دفاتر ضبط كند، بعد از آن در فكر افتاد كه كوشش كند و تا مغز و دماغ خود را با تفكر پرورش دهد، و بيشتر فكر كند، و تحقيق نمايد، و مطالب مفيد را در دفتر ذهن خود بسپارد. غزالي مي گويد : من بهترين پندها را، كه راهنماي زندگي فكري من شد، از زبان يك دزد راهزن شنيدم (1) پاورقي: . 1 غزالي نامه، صفحه. 116 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گلچینی از صفحات ۱۵۷ و ۱۵۸ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣3⃣ 📖وقتی برگشتیم ایران🇮🇷 ایوب رفت دنبال درمان تا بعد برود جبهه. دوباره عملش کردند. از اتاق عمل که امد صورتش باد کرده بود؛ دور سر و صورتش را باندپیچی🤕 کرده بودند. گفتم: محمدحسین خیلی بهانه ات را میگرفت +حالا کجاست؟؟ _فکر کنم تا الان پدر را در اورده باشد 📖رفتم محمدحسین را بگیرم صدای گریه اش😩 از طبقه پایین می امد. تا رسیدم گفت: خانم بیا ات را بگیر نشست و جای کفش محمدحسین را از روی شلوارش پاک کرد _زحمت کشیدید اقا 📖اشک هایش را پاک کردم _ خیلی سلام رساند، بالا مریض های دیگر هم بودند ک خوابیده بودند، اگر می امدی آنها را بیدار میکردی. صدای ایوب از پشت سرم امد +سلام بابا😍 📖برگشتم. ایوب به نرده ها تکیه زده بود و از پله ها به زحمت پایین می امد. صدای نگهبان بلند شد. _اقا کجا😳 محمد حسین خیره شد به سر بزرگ و سفید ایوب ک جز کمی از لب و چشم هایش چیز دیگری از ان معلوم نبود. محمدحسین جیغ کشید😱 و خودش را توی چادرم قایم کرد. ایوب نرده ها را گرفت و ایستاد -بابایی، من به خاطر اینکه تو را ببینم اینهمه پله را اومدم پایین، اونوقت تو از من میترسی؟ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📜نهج البلاغه📜 سهم امروز ⬅️حکمت ۳۵۰ و ۳۵۲ ✅از کتاب ترجمه دشتی✨ ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️ 🆔️ @gofteman245
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: مردم ستمكار را سه نشان است، با سركشی به مافوق خود ستم روا دارد، و به زيردستان خود با زور و چيرگی ستم می كند، و ستمكاران را ياری می دهد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: چون سختی ها به نهايت رسد، گشايش پديد آيد، و آن هنگام كه حلقه های بلا تنگ گردد آسايش فرا رسد.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: (به برخي از ياران خود فرمود:) بيشترين اوقات زندگی را به زن و فرزندت اختصاص مده، زيرا اگر زن و فرزندت از دوستان خدا باشند خدا آنها را تباه نخواهد كرد، و اگر دشمنان خدايند، چرا غم دشمنان خدا را می خوری؟!👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عوامل مادی و غیرمادی بیماری😊 📚📚📚📚📚📚
گلچینی از صفحات🌸🌸🌸 📚📚📚📚📚📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨نصيحت زاهد✨ گرمي هواي تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت ميتابيد، در اين حال مردي به نام محمد بن منكدر كه خود را از زهاد و عباد و تارك دنيا ميدانست - تصادفا به نواحي بيرون مدينه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامي افتاد كه معلوم بود در اين وقت، براي سركشي و رسيدگي به مزارع خود بيرون آمده، و به واسطه فربهي وخستگي به كمك چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهاي خود او هستند، راه ميرود. با خود انديشيد : اين مرد كيست كه در اين هواي گرم خود را به دنيا مشغول ساخته است؟! نزديكتر شد، عجب! اين مرد محمد بن علي بن الحسين(امام باقر) است؟ اين مرد شريف، ديگر چرا دنيا را پيجويي ميكند؟! لازم شد نصيحتي بكنم و او را از اين روش باز دارم. نزديك آمد و سلام داد. امام باقر نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام داد. - آيا سزاوار است مرد شريفي مثل شما در طلب دنيا بيرون بيايد، آن هم در چنين وقتي و در چنين گرمايي، خصوصا با اين اندام فربه كه حتما بايد متحمل رنج فراوان بشويد؟!. چه كسي از مرگ خبر دارد؟ كي ميداند كه چه وقت ميميرد؟ شايد همين الان مرگ شما رسيد. اگر خداي نخواسته در همچو حالي مرگ شما فرا رسد، چه وضعي براي شما پديد خواهد آمد؟! شايسته شما نيست كه دنبال دنيا برويد، و با اين تن فربه در اين روزهاي گرم، اين مقدار متحمل رنج و زحمت بشويد. خير، خير، شايسته شما نيست. امام باقر دستها را از دوش كسان خود برداشت و به ديوار تكيه كرد و گفت : اگر مرگ من در همين حال برسد و من بميرم، در حال عبادت و انجام وظيفه از دنيا رفته ام،زيرا اين كار، عين طاعت و بندگي خداست. تو خيال كرده اي كه عبادت منحصر به ذكر ونماز و دعاست. من زندگي و خرج دارم، اگر كار نكنم و زحمت نكشم، بايد دست حاجت به سوي تو و امثال تو دراز كنم. من در طلب رزق ميروم كه احتياج خود را از كس و ناكس سلب كنم. وقتي بايد از فرارسيدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصيت و خلافكاري و تخلف از فرمان الهي باشم، نه در چنين حالي كه، در حال اطاعت امر حق هستم، كه مرا موظف كرده بار دوش ديگران نباشم، و رزق خود را خودم تحصيل كنم. زاهد : عجب اشتباهي كرده بودم، من پيش خود خيال كردم كه ديگري را نصيحت كنم. 😔 اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بوده ام، و روش غلطي را ميپيموده ام و احتياج كاملي به نصيحت داشته ام(1) پاورقي: . 1 بحار الانوار، چاپ كمپاني، جلد 11 ،حالات امام باقر، صفحه 82 📚📚📚📚📚📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣3⃣ 📖وقتی برگشتیم ایران🇮🇷 ایوب رفت دنبال درمان تا بعد برود جبهه. دوباره عملش کردند. از اتاق عمل که امد صورتش باد کرده بود؛ دور سر و صورتش را باندپیچی🤕 کرده بودند. گفتم: محمدحسین خیلی بهانه ات را میگرفت +حالا کجاست؟؟ _فکر کنم تا الان پدر را در اورده باشد 📖رفتم محمدحسین را بگیرم صدای گریه اش😩 از طبقه پایین می امد. تا رسیدم گفت: خانم بیا ات را بگیر نشست و جای کفش محمدحسین را از روی شلوارش پاک کرد _زحمت کشیدید اقا 📖اشک هایش را پاک کردم _ خیلی سلام رساند، بالا مریض های دیگر هم بودند ک خوابیده بودند، اگر می امدی آنها را بیدار میکردی. صدای ایوب از پشت سرم امد +سلام بابا😍 📖برگشتم. ایوب به نرده ها تکیه زده بود و از پله ها به زحمت پایین می امد. صدای نگهبان بلند شد. _اقا کجا😳 محمد حسین خیره شد به سر بزرگ و سفید ایوب ک جز کمی از لب و چشم هایش چیز دیگری از ان معلوم نبود. محمدحسین جیغ کشید😱 و خودش را توی چادرم قایم کرد. ایوب نرده ها را گرفت و ایستاد -بابایی، من به خاطر اینکه تو را ببینم اینهمه پله را اومدم پایین، اونوقت تو از من میترسی؟ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📜نهج البلاغه📜 سهم امروز ⬅️حکمت ۳۵۳ و ۳۵۵ ✅از کتاب ترجمه دشتی✨ ما را به دوستانتون معرفی کنید😊👇 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️ 🆔️ @gofteman245
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: بزرگترين عيب آنكه چيزی را كه در خود داری ، بر ديگران عيب بشماری.!.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: (در حضور امام، شخصی با اين عبارت، تولد نوزادی را تبريك گفت: قدم دلاوری یكه سوار مبارك باد.) حضرت فرمود: چنين مگو! بلكه بگو: خداي بخشنده را شكرگزار باش، و نوزاد بخشيده بر تو مبارك، اميد كه بزرگ شود و از نيكوكاريش بهره مند گردی.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
🌹⚜⚜⚜⚜ ⚜⚜⚜ ⚜ 🍃🍃 💞 و درود خدا بر او فرمود: (وقتي يكي از كارگزاران امام خانه ی با شكوهی ساخت به او فرمود: ) سكه های طلا و نقره سر برآورده خود را آشكار ساختند، همانا ساختمان مجلل بی نيازی و ثروتمندی تو را می رساند.👌👌 📒 〰️〰️〰✨🌹✨〰️〰️〰️     🆔️ @gofteman245 ⚜ ⚜⚜⚜ 🌹⚜⚜⚜⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلچینی از جلسه ۶ 📚📚📚📚📚📚📚
طرح کلی اندیشه ی اسلامی در قرآن گلچینی از صفحات 📚📚📚📚📚📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆
ان شاء الله به حق شروع ماههای عزیز رجب و شعبان و رمضان،خدا بهترینها را رقم بزنه و راه درست را نشونمون بده🤲
میلاد امام محمد باقر علیه السلام و شروع ماه رجب را خدمت همگی تبریک میگیم🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨در بزم خليفه✨ متوكل، خليفه سفاك و جبار عباسي، از توجه معنوي مردم به امام هادي(ع) بيمناك بود، و از اينكه مردم به طيب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج ميبرد. سعايت كنندگان هم به او گفتند ممكن است علي بن محمد(امام هادي) باطنا قصد انقلاب داشته باشد، و بعيد نيست اسلحه و يا لااقل نامه هايي كه دال بر مطلب باشد در خانه اش پيدا شود. لهذا متوكل يك شب بيخبر و بدون سابقه، بعد از آنكه نيمي از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هركسي در بستر خويش استراحت كرده بود، عده اي از دژخيمان واطرافيان خود را فرستاد به خانه امام، كه خانه اش را تفتيش كنند و خود امام را هم حاضر نمايند. متوكل اين تصميم را در حالي گرفت كه بزمي تشكيل داده مشغول ميگساري بود. مأمورين سرزده وارد خانه امام شدند، و اول به سراغ خودش رفتند، او را ديدند كه اطاقي را خلوت كرده و فرش اطاق را جمع كرده، برروي ريگ و سنگ ريزه نشسته به ذكر خدا و راز و نياز با ذات پروردگار مشغول است. وارد ساير اطاقها شدند، از آنچه ميخواستند چيزي نيافتند. ناچار به همين مقدار قناعت كردند كه خود امام را به حضور متوكل ببرند. وقتي كه امام وارد شد، متوكل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول ميگساري بود. دستور داد كه امام پهلوي خودش بنشيند. امام نشست. متوكل جام شرابي كه در دستش بود به امام تعارف كرد. امام امتناع كرد و فرمود: به خدا قسم كه هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار. متوكل قبول كرد، بعد گفت : پس شعر بخوان و باخواندن اشعار نغز و غزليات آبدار محفل ما را رونق ده. فرمود : من اهل شعر نيستم، و كمتر از اشعار گذشتگان حفظ دارم. متوكل گفت : چاره اي نيست، حتما بايد شعر بخواني. امام شروع كرد به خواندن اشعاري كه مضمونش اينست: قله هاي بلند ار براي خود منزلگاه كردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهباني ميكردند، ولي هيچيك از آنها نتوانست جلو مرگ را بگيرد و آنها را از گزندروزگار محفوظ بدارد. آخر الامر از دامن آن قله هاي منيع، و از داخل آن حصنهاي محكم و مستحكم به داخل گودالهاي قبر پايين كشيده شدند، و با چه بدبختي به آن گودالها فرود آمدند. در اين حال منادي فرياد كرد و به آنها بانگ زد كه : كجا رفت آن زينتها و آن تاجها و هيمنه ها و شكوه و جلالها؟ كجا رفت آن چهره هاي پرورده نعمتها كه هميشه از روي ناز و نخوت، در پس پرده هاي الوان، خود را از انظار مردم مخفي نگاه ميداشت؟ قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره هاي نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه كرمهاي زمين شد كه برروي آنها حركت ميكنند ! زمان درازي دنيا را خوردند و آشاميدند و همه چيز را بلعيدند، ولي امروز همانها كه خورنده همه چيزها بودند، مأكول زمين و حشرات زمين واقع شده اند ! صداي امام باطنين مخصوص و با آهنگي كه تا اعماق روح حاضرين و از آنجمله خود متوكل نفوذ كرداين اشعار را به پايان رسانيد. نشئه شراب از سر ميگساران پريد. متوكل جام شراب را محكم به زمين كوفت و اشكهايش مثل باران جاري شد. به اين ترتيب آن مجلس بزم درهم ريخت، و نور حقيقت توانست غبار غرور و غفلت را، و لو براي مدتي كوتاه، از يك قلب پر قساوت بزدايد(1) پاورقي: 1 .بحار الانوار، ج 2 ، احوال امام هادي، ص 149 📚📚📚📚📚📚📚📚 😷 〰〰〰✨🌹✨〰〰〰      @gofteman245 📎 با ما همراه باشید👆