eitaa logo
آرشیو گفتگوهای مادرانه
38 دنبال‌کننده
226 عکس
33 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان : یکشنبه ۸ آبان ۱۴۰۱ موضوع: امروز همه مسئولیم 🏴 پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی حادثه‌ی تروریستی در حرم حضرت احمد بن موسی (شاهچراغ) شیراز 🔻 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم جنایت شقاوت‌آمیز در حرم مطهّر حضرت احمد بن موسی علیهماالسلام که به شهادت و مجروح شدن دهها مرد و زن و کودک بی‌گناه انجامید، دلها را اندوهگین و داغدار کرد. عامل یا عاملان این جنایت اندوهبار یقیناً مجازات خواهند شد ولی داغ عزیزان و نیز هتک حرمت حرم اهل بیت علیهم‌السلام جز با جستجو از سررشته‌ی این فاجعه‌آفرینی‌ها و اقدام قاطع و خردمندانه درباره‌ی آن، جبران نخواهد شد. همه در مقابله با دست دشمن آتش‌افروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند در مقابل جریانی که به جان مردم و امنیت آنان و مقدسات آنان بی‌اعتنائی و بی‌احترامی روا میدارد. ملت عزیز و دستگاههای مسئول یقیناً بر توطئه‌ی خباثت‌آمیز دشمنان فائق خواهند آمد، انشاءالله. 🔺 اینجانب به خانواده‌های عزادار این حادثه و به مردم شیراز و به همه‌ی ملت ایران تسلیت میگویم و شفای مجروحان را از خداوند متعال مسألت میکنم. سید علی خامنه‌ای ۵ آبان ۱۴۰۱ ✅ برداشت شما از واژه ید واحده چیه و مصداق دستان آتش افروز رو چه کسانی میدونید؟ ✅ به نظرتون نقش ما در این پازلی که حضرت آقا در اون آحاد جامعه رو مسئول دونستن چی هست؟ ✅ با چه ترازی میتونیم این نقش رو پیدا کنیم که مصداق درست کردن ابرو و کور کردن چشم نشیم؟ ✅ چطور میتونیم ید واحده ای بشیم در برابر دستان آتش افروز؟ دوستان عزیز، چنانچه برای بحث گروهی پیشنهاد ِموضوع دارین با آیدی زیر در میون بگذارین.👇 https://eitaa.com/Horeza909498 ضمنا مطالب گفتگوی مادرانه در این کانال آرشیو میشوند: آرشیو گفتگوهای مادرانه https://eitaa.com/goftogu
naeima❤: من فکر میکنم منظور از ید واحده یعنی همه مردم بیدار و آگاه چه شیعه چه سنی آدم عادی چه مامور نیروی انتظامی هر کسی تو هر لباسی باید یه ید واحد بشیم در مقابل این جریان .نباید بگیم ما چون یه فرد عادی جامعه ایم هیچکاری از ما برنمیاد پس هیچ کاری نکنیم فاطمه عباسی: دوستان عزیزی که تمایل داشتن در این زمینه توی گروه صحبت بشه بسم الله فقط لطفا پیام ها در موضوعات مطرح شده باشه و از ارسال پیام متفرقه و فورواردی خودداری کنید که بحث به حاشیه نره🙏😘 سمیه داورپناه: سلام علیکم😊🌺 به نظرم دقت به چندتا نکته که خود حضرت آقا توی متن پیام آوردن باعث میشه دقیق‌تر نظر بدیم در مورد سوالاتی که مطرح شد...🤔 🔶 اول اینکه بلافاصله بعد از ذکر عنوان ، فرمودن: 👇🏻 عوامل 1⃣ خائن، یا 2⃣ جاهل، و 3⃣ غافل اونها... 💠 خب این یعنی تمام افرادی که دارن توی این مدت توی آتش اغتشاشات و تا امنی ها می‌دمن، خیانتکار نیستن...🙂 افرادی هم از روی جهالت و غفلت یا شاید تحت تاثیر اون هجمه رسانه ای که دشمن در فضای مجازی، بخصوص توئیتر و اینستاگرام بوجود آورده، دارن با دشمنان ملت همراهی میکنن...🤦🏻‍♀ 🔶 و دوم اینکه رهبری نام ارگان ها و نهادهایی که باید ورود پیدا کنن به این زمینه رو فرمودن... 1⃣ دستگاه های حافظ امنیت 2⃣ قوه‌ی قضاییه 3⃣ فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ 4⃣ آحاد مردم عزیز ... و جمع اینها میشه ای که مد نظر مقام معظم رهبری هست✌️🇮🇷 🔶 و حالا در انتها وظیفه‌ی این ید واحده رو بیان میکنن که این ید واحده باید: 👈🏻 در مقابل جریانی که داره به جان و امنیت و مقدسات مردم بی احترامی و بی اعتنایی می‌کنه ایستادگی کنن... 🔴 اما درمورد سوالات مطرح شده: ✅ ید واحده می‌تونه به اتحاد همون اقشاری که ذکر شد اشاره داشته باشه... چون همون‌طور که ممکنه همه مون بدونیم، متاسفانه همیشه عدم تمایل به یکی شدن و اتحاد بوده😔 و بیشتر ضربه هایی هم که تشکیلات کوچیک یا بزرگ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خوردن سر همین قضیه بوده 🚫 🔥 دستان آتش افروز هم که دیگه واضح و مبرهن شده به همگان که دشمنان کشور اسلامی ما چه کسانی هستن که اگر بخوایم تک تک اسم نبریم، میشه بگیم: تمام افراد و دولت هایی که در تشکیلات بزرگ فراماسونری عضو هستن و دارن به تحقق نظم نوین جهانی اونها کمک میکنن... از جمله عربستان، گاو شیرده‌ی ایالات متحده🐂😅 ✅ به نظر بنده مهمترین نقش منِ نوعی، بعنوان یک فرد از جامعه، 👈🏻 اول خودسازی و افزایش بصیرت خودم، و بعد ادامه‌ی این چرخه در اجتماع و بین اطرافیانم هست... 👈🏻 و بعد در حد توان از هنرهایی که دارم (می‌تونه شامل هرچیزی اعم از گویندگی، نویسندگی، طراحی و... باشه) در جهت تحقق این خواسته‌ی رهبرم و مقابله با جنگ روانی و رسانه‌ای دشمن استفاده کنم...✌️🏻 💠 ولی به نظرم اولویت فعلا با کار میدانی و رو در رو هست چون الحمدلله تعداد افرادی که دارن توی این زمینه‌های ذکر شده در مجازی کار میکنن زیاد شده🤲🏻 👆🏻 فعلا به همینقدر بسنده میکنم چون در اولین حضورم بعد مدتها خیلی پرحرفی کردم🙈😅 🙏🌺 فاطمه عباسی: اختیار دارید استفاده کردیم😘 منظورتون از کار میدانی چی هست؟ سمیه داورپناه: لطف دارید خواهرم 😊🌹 منظورم کاری هست که در بطن جامعه باشه... مثل جلسات حضوری و صحبت های رو در رو و جواب دادن به سوالات و شبهات کلا همون جهاد تبیینی که حضرت آقا انقدر تاکید دارن روش متاسفانه خیلی از مادران ما هستن که اتفاقا متدین هستن، ولی هنوز بصیرت کافی رو ندارن تا بتونن به فرزندانشون منتقل کنن... این رفع شبهات و اطلاعات دادن های درست درمورد انقلاب و دست آوردهاش (و کلی موضوع دیگه که میشه کار کرد) خیلی روی افزایش بصیرت تاثیر داره حداقلش اینه که بتونیم دغدغه مند کنیم افراد مدنظرمون رو و آموزش بدیم تا خودشون بتونن برن دنبال جواب سوالاتشون م باقریان: با سلام واحترام بنده هم با این دوستمون موافقم پیرو راهنماییهای بسیار خوب ایشون که فرمودند اتحاد خیلی مهمه در جمع مذهبیون من هم با این دانش اندک خودم در ادامه بگم که دوم ارتباط هم مهمه ما باید بتونیم با قشر اونوری که غافل یا جاهل هستند رابطه برقرار کنیم یعنی از نظر روانشناسی گروه زیادی از مذهبیون ما نمیتونن با این قشر دوست شوند به نظر من علت اصلی اغتشاشات ما در کنار بقیه گسلها ومشکلات گسل فرهنگی است که ضعیف کار شده البته در کنار بصیرت اولیه خودمون سرباز ولایت: منم با نظر دوستمون موافقم نباید انتظار امنیت رو فقط از نیروهای امنیتی داشته باشیم اونا بنده های خدا با وجود خستگیهای فراوان باز هم مراقب امنیت مردم هستند باید مردم هم کمکشون کنن اینجا خودمونیم مثل نیشابور مردم یه حرکتی بکنن بد نیست😉 یا زینب: سلام به دوستان عزیز سخنان هر دو بزرگوار دست است اول ا
زینب بهشتی پور: سلام این مدل خانه داری که منطبق بر همان الگوی سوم زن هست، یه زندگی سراسر جهاد هستش. یه سبک از زندگی که زن خانه باید با تلاشی خستگی ناپذیر ودوری از هرگونه سستی وکاهلی همیشه در حال دویدن باشه . از یه طرف مبانی فکریشو قوی کنه از طرف دیگه اونچه فرا گرفته به منصه ظهور بذاره ودر عرصه های مختلف عملی کنه. وهمه این تلاش ها در بستری از ومعنویت واتصال به سرچشمه های رحمت هستی که خدا ومعصومین علیهم السلام هستن انجام بشه. ومطمئنا خدا به این نیتها وتلاشها برکت هم خواهد داد و گشایش ها هم ایجاد خواهد شد. ز. یعقوبی فر: مثلا نمونه اش جهاد تبیین که آقا فرمودن فریضه هست. هر خانم خانه داری میتونه هر کاری از دستش برمیاد برای جهاد تبیین انجام بده: مطالعه کنه و معلومات خودش رو بالا ببره تا اگر کسی از اطرافیانش طرفدار حق نیست رو تبیین کنه و بتونه پاسخ شبهاتی که برای خودش و اونها پیش اومده رو بده. یا اگر نمیتونه لااقل شرایط رو برای تبیین فراهم کنه، مثلا روضه بگیره، مولودی یا مهمونی بگیره و از یه نفر آگاه دعوت کنه که برای اون جمع تبیین و روشنگری کنه راه دیگه اینکه تو فضای مجازی تبیین کنه هرکس به هر طریقی ذیل وظیفه خانه داری احساس مسئولیت نسبت به اجتماع رو داشته باشه. فقط مشغول زندگی خودش وبی تفاوت به دیگران نباشه. هر کاری که از دستش برمیاد دریغ نکنه مثل ضرب المثلی که میگه دعوا بلد نیستی، لااقل کت که میتونی نگه داری... کمک مالی به گروههای فرهنگی نذر فرهنگی نمونه های دیگه از کارهایی هستن که یه خانم خانه دار بعنوان فعالیت اجتماعی میتونه انجام بده هرکس استعداد وتوانی داره که میتونه این استعداد رو دراین راه به حرکت دربیاره توان مالی علمی توانایی سخنوری کار هنری و خلاصه هرکس از تمام دارایی هاش مایه بزاره و در این راه انفاق کنه. محبوبه قربانی: اینجوری که خیلی سخته ما انسانیم خستگی ناپذیر نیستیم! خدا خودش تو قرآن گفته خلق الانسان ضعیفا لا یکلف الله نفسا الا وسعها همیشه در حال دویدن! این نسخه رو برا همه نمیشه پیچید به نظرم خیلی نگاه ایده آل گری هست این مدل برداشت 👌👌 موافقم با شما خانوم یعقوبی🌸 ✅ 👌👌 F.salari: سلام عزیزم خیلی خوب بیان کردین نمونه ای از این مدل رو میتونین بیان کنین؟ عینی تر و ملموس تر Moheb: بنظرم میشه اینطوری بگیم که منظور اینه که از هدفمون خسته نشیم از اون راهی که می دانیم حق هست پا پس نکشیم. روح انسان ظرفیتش خیلی بالاست که می تونه مدام در حال جوشش باشه. وقطعا بنظرم وقتی هدف متعالی باشه جسم، روح رو هم به حرکت در میاره. F.salari: بله درسته👌 ممنون از نمونه ای که گفتین 👏👏👏 *تبیین به سبک من* چند وقتی هست توفیق اجباری شده با یه جمعی که نه طرفدار نظامن و نه علاقه ای بهش دارن همراه شدم... از روز اولی که باهم تو ی محیط قرار گرفتیم، به عنوان یک نفر چادری جمع به خودم گفتم باید حواست بیشتر از قبل به رفتارت و گفتارت باشه تو الان فقط خودت نیستی، نماینده ی یه مکتب به حساب میای؛ باید سعی کنی اینجا همه ی کارهات رو حساب باشه تا مبادا چهره ی اون چادر و مکتب فکری پشتش خراب بشه. سعی کردم ساعت شروع جلسات به موقع باشم. هر کمکی از دستم بر بیاد براشون انجام بدم. اگه وسایلی لازم بود که نداشتن قبل از اینکه درخواست کنن در اختیارشون میذاشتم. وقت های استراحت به اونایی که از درس عقب افتاده بودن کمک میکردم. ساعت های آزاد،خودمو میرسوندم کتابخونه و با چند جلد کتاب برمیگشتم سر کلاس؛ این مسئله باعث شد کم کم یخشون باز بشه، از بچه ها پرسیدن از تعدادشون از کتاب‌ها از کار و... اینقدری بینشون جا باز کردم که اگه کتابی میخواستن درخواست میکردن. یا راهنمایی میگرفتن. هفته ی قبل تصمیم گرفتم برای همدلی بیشتر از زبان مشترکمون استفاده کنم. زبان مشترک همه ی مادرها؛ بچه! به همین بهانه یه سانس اکران لوپتو رو رزرو کردم و تو کلاس اعلام کردم. روز اکران فکر نمیکردم تعداد زیادی بیان. با اینکه تا 12 نفر بهم اعلام کرده بودند، اما حدود 22 نفر اومدن😍 جالب اینجا بود تا میرسیدن میگفتن ما این همه سال سبزوار بودیم نمیدونستیم ی همچین جای قشنگی داره. نمیدونستیم اصلا سبزوارم حسینیه ی هنر داره. قرار بود انیمیشن کوتاه وحدت رو بذارم قبلش، اما صوت به مشکل خورد و فیلم هم با نیم ساعت تاخیر شروع شد. صداشون در اومده بود که یه جا بهتر نبود بریم؟! تو دلم گفتم خدایا از دستم همین برای شروع تبیین و برای کمک به حفظ نظام بر میومد... اثرگذاریش و خوب برگزار شدنش با خودت. فیلم که تموم شد خوششون اومده بود، و بعد از پایانش هم تشکر می‌کردن و میگفتن خیلی خوش گذشته. @madaranemeidan *غیرت ملی*
معلم یک مدرسه ی غیر انتفاعی در محدوده‌ی پاسداران هستم. مدرسه ای مذهبی و بسیار تجملاتی... دختران دبستانی ، کیف و جامدادی و ظرف غذایشان را از یک برند معروف ترکیه ای میخرن که مجموعه ی این سه قلم شش ملیون تومان میشود. مادران چادری هستند، با ناخنهای کاشت، و مژه های بادبزنی. حرف های سیاسی طرفداری ندارد. بچه ها سر کلاس علوم از سفرهای دور دنیایشان و آنچه دیده اند و باغ های پر از میوه های کمیابشان می‌گویند. خلاصه بساط تفاخر بینکم بسیار محیا ست... در این بین اما من از پیشرفت های علمی ایران ، از دانشمندان برجسته ی مان و از تواضع برایشان گفتم. یکیشان گفت وای خانم ما نمیدونستیم ، ما هم دانشمند زن با حجاب داریم. یکی دیگر گفت وای خانم فکر کنم ، اگر ایران نبود ، هیچی تو دنیا نبود. خوشحالم‌که غیرت ملی شان کمی بیدار شد. @madaranemeidan Moheb: نکته ی مهم در این فرمایش رهبری بنظرم اشاره به وظیفه ی اولیه و اصلی و مهمترین وظیفه ی زن هست.شناخت وظیفه همه جا توصیه شده خانه داری اولین شغل مهمترین و اصلی ترین شغل یک زن هست. یعنی اولویت حفظ سنگر خانه است بقیه فعالیت‌ها در کنار اون باشه. مثل همسران شهدا ومادران شهدا که سنگر خونه رو حفظ می کنن تا در نبود همسر ویا فرزند نظام زندگی حفظ بشه و از اون طرف با تربیت درست و همراهی و صبوری و تلاش به همسران و فرزندان در دفاع از ارزش‌ها کمک می کنن. و خیلی از مادران شهدا خونه هاشون رو می کردن مرکز فعالیت های مهم اجتماعی مثل تهیه و کمک و پشتیبانی به جبهه ها در دوران جنگ . F.salari: کاملا درسته عزیز چه خوب اشاره کردی به خانواوه های شهدا و فعالیتهای اونها در دوران جنگ👌 سمیه داورپناه: با نظرتون کاملا موافقم👌✅ Anis Far: انگار شرایط منو گفته😁 سمیه داورپناه: این استعداد خیلی مهمه...👌 به نظرم اگر کسی هست که برای کار خارج از منزل عذر و بهانه ای داره، رهبری دیگه این بار آب پاکی رو ریختن و در مورد فضای مجازی گفتن... و جالب بود برام که از لفظ استفاده کردن براش ما باید در زمینه‌هایی که میدونیم کمتر بهشون پرداخته شده تبیین انجام بدیم، و باز هم طبق برداشت من از صحبتهای رهبری، اولویت اول باید برامون همون خانه داری و مادری و همسری باشه، ولی این وظایف نباید مانع از انجام وظایف اجتماعی مون بشن... زینب بهشتی پور: ✅✅✅ دقیقا همین طوره. منظورم اینه که ذره ای رکود ،خمودگی وبی خیالی نباید به خودمون راه بدیم. ما خانم ها باید به تعبیر آقا به عنوان‌ هوایی در که محیط زندگی استشمام می‌شیم وزندگی می‌بخشیم باید همواره تازه وپاک باشیم در جریان . وقتی اهداف بلندی در قله هایی رفیع برای خود وخانواده مان ترسیم کردیم همواره چشم به اون قله داریم نباید سختی های راه نا امیدمون کنه. باید دائم شارژ خالی شدمون رو پر کنیم. محبوبه قربانی: خیلی خوب توضیح دادین خواهر جان🌸🙏🌸 ممنونم🙏❤ قهرمانی: سلام عزیزان.روزتون بخیر الان روزگار و جامعه ی ما جوری نیستش که خانوما فقط تو خونه بشیند و کار خونه انجام بدهند. چونکه الان تمام دنیا و جامعه درحال پیشرفته اگه مطالعه و تحقیق مادر نباشه چند سال دیگه خودش متوجه میشه که چقدر از بقیه جامونده حتما نباید کتاب خوندن باشه،بعضی مادرا با جلسات خانگی و کلاس هایی که میرن سعی دارن به روز باشند. مثال اشکار،استفاده از تلفن همراه ست.اگه کسی بلد نباشه خیلی از روزمرگی ها رو نمیتونه انجام بده محبوبه قربانی: اینقدر پاسخ دوستان کامل بود که من نگاه میکنم و لذت میبرم😊 این که تشخیص بدیم کدوم کار رو زمینه اونو برداریم هم خیلی مهمه یه وقت هست کنار خانه داری یه کاری دلمون میخاد انجام بدیم اما تعداد زیادی دارن مشابه ما و حتی بهتراز ما همون کارو انجام میدن و نیازی به حضور ما نیس اما یه جا حضور ما لازمه ولی چون خودمون دلمون نمیخاد به خودمون سختی نمیدیم یاد بگیریمش یا انجامش بدیم مثل همین جهاد تبیین مثلا اینکه آقا اینقدر از وحدت و ید واحده میگن، اول وحدت رو از خونه خودمون شروع کنیم از اقوام نزدیک تا برسیم به جامعه من اگه حرفای خوبم تو خونه خودم و بین اقوام شنونده نداره یه گیری دارم 😞 اول از همه به خودم میگم👌 یعنی صرف اینکه کار بیرون نداریم دست رو دست نذاریم به گوش باشیم که چه وظیفه ای الآن متوجه ماس چه در فضای مجازی و چه در زندگی حقیقی دقیقا کتاب خوندن و کسب اطلاعات به روز خیلی مهم و ضروری هست👌 نازنین اسحاقیان: ✅👏👏👏👏 .‌‌ .: 👏👏👏 F.salari: "شب دراز است و مادران میدان تبیین، بیدار"
کنار بخاری دراز می‌کشم. از شدت خستگی نمی‌فهمم کی خوابم می‌برد. صدای گریه دختر یک ساله‌ام توی گوشیم می‌پیچید. فکر می‌کنم خواب می‌بینم ولی خواب نبود. چون داشت از سر و کولم بالا می‌رفت. چشم‌‌هایم را به زور باز می‌کنم، بیقرار شیر است. در آغوشش می‌کشم تا آرام بگیرد. با صدای اذان مغرب برای دومین بار چشم‌هایم را باز می‌کنم. بارها از مادرم شنیده‌ام که خواب غروب خوب نیست ولی واقعا به این خواب کوتاه نیاز داشتم. این روزها روال خیلی چیزها فرق می‌کند از جمله زمان و مکان خواب مادران. بلند می‌شوم. وضو می‌گیرم و نماز می‌خوانم. بعد هم به آشپزخانه می‌روم تا فکری برای شام بکنم. جهاد تبیین این روزها، ورزیده‌مان کرده. مدیریت زمان هم‌ یادمان داده. وقتی توی آشپزخانه مشغول پخت‌وپز یا شست‌وشو هستم، صوتهایی که برای تبیین این روزها نشان کرده‌ام را روی اسپیکر پخش می‌کنم و در حین کار گوش می‌کنم. گروه مادرانه را باز می‌کنم. اوه چه خبر است!؟ فرصت ندارم تمام پیامها را با دقت بخوانم. با خودم قرار گذاشته‌ام که زمان رجوعم به گوشی در زمانهای خاصی باشد که به وظایفی که در خانه دارم، خلل وارد نکند. وسط پیامها چند ویس پشت سر هم توجهم را جلب می‌کند. ویسها در پاسخ پیامهایی است که به مشکلات اقتصادی کشور و فسادها و... سخت بودن تبیین در این شرایط اشاره دارد. ویسها را باز میکنم و مشغول کار می‌شوم. تا سیب‌زمینی‌ها را داخل روغن داغ می‌ریزم دختر کلاس اولی‌ام بنا می‌کند به بهانه‌گیری. مامان! میخوام مشقهامو بنویسم. تو هم بیا کنارم بشین. برایش توضیح می‌دهم که الآن دستم بند است و چند دقیقه دیگر به سراغش می‌روم، ولی ول‌کن نیست. _ مامان! گرسنمه. می‌فهمم بدخلقی‌اش از کجا آب می‌خورد. _الآن برای دختر گلم یه چای خوشمزه با کلوچه میارم که بخوره و سرحال بشه. همانطور که گوشهایم را تیز کرده‌ام که وسط کارها و حرفهایم نکته‌ای از آن را از دست ندهم، کمی نبات و گلاب داخل لیوان چای می‌ریزم و هم می‌زنم. کلوچه‌ها را هم داخل بشقاب می‌گذارم و جلوی دخترم می‌گذارم؛ بفرمایید دختر گلم. تا اینا رو بخوری منم کارم تموم میشه و با هم میریم سراغ مشقهات. برای خودم هم یک چای می‌ریزم. یک قااشق چایخوری کاکائو داخل چای می‌ریزم و هم می‌زنم. بر عکس روزهای دیگر امروز عصر خوابیده‌ام ولی هنوز هم خوابم می‌آید. کاکائو را می‌خورم به امید اینکه خواب را از سرم بپراند. به ویس آخر رسیده‌ام. اسپیکر را داخل اتاق می‌برم که کنار دخترم بنشینم و او هم مشقهایش را بنویسد و سوالهایش را بپرسد. لباسهای خشک‌شده را از روی رخت‌آویز برمیدارم و داخل سبد لباسها می‌گذارم. هم صوت را گوش می‌کنم و هم لباسها را مرتب می‌کنم و هم به سوالات دخترم جواب می‌دهم. آقای خانه از راه می‌رسد. دمنوش بِه را برای همسرم روی اپن می‌گذارم و سفره شام را پهن می‌کنم. حساب و کتاب کردم دیدم فردا صبح کلاس دوره تبیین داریم و نمیرسم فردا ظرفها را بشورم، پس بعد از شام فورا می‌روم سروقت ظرفها. کف آشپزخانه هم کثیف‌تر از آن است که بتوانم تا فردا به همین حال بگذارمش. نصف شبی دست به دامان جارو برقی می‌شوم.🙈 آخر روال زندگی‌مان این روزها تغییر کرده. خدا این جارو در زدن در ساعات اوج مصرف برق را بر ما ببخشاید. آشپزخانه را که سروسامان می‌دهم رختخواب بچه‌‌ها را پهن میکنم. تا پدرشان بخاری اتاقشان را راه بیندازد، از بچه‌ها می‌خواهم کتاب قصه‌هایشان را بیاورند تا برایشان بخوانم. یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود.... یک قصه از کتاب کلیله و دمنه که دخترم چند روزی است درخواست داده برایشان می‌خوانم. البته دختر کوچکتر هم درخواست دارد کتاب "نگو نمی‌توانم" از محمدرضا سرشار را برایش بخوانم. کتابی که خییییلی دوستش دارم و در عین سادگی پیامهای بزرگی دارد حتی برای ما بزرگترها. با خواندن کتابها یاد زمزمه‌های بعضی از مادران افتادم که می‌گویند ما نمیتوانیم تبیین کنیم. ما بلد نیستیم. یادم باشد ناظر به این کتاب این بحث را برای مادران توضیح بدهم. درخواست هر دو دختر را اجابت می‌کنم و هر دو کتاب را می‌خوانم. پدر خانواده زودتر از همه خوابش می‌برد. بعد هم بچه‌ها یکی‌یکی به خواب می‌روند و من می‌مانم و روایتهای تبیینی که باید بنویسم، برنامه‌هایی که باید بچینم، مطالبی که باید آماده کنم و.... شب دراز است و مادران میدان تبیین، بیدار..... @madaranemeidan "راه سوم" دو سه هفته‌ای می‌شود که یک ساعت در هفته به مدرسه یا بهتر بگویم، کلاس پسرم می‌روم. من موقتاً شده‌ام مربی زنگ رشد آنها.
هفته قبل باب آشنایی و شنیدن صحبتها و دردلهای بچه‌ها را باز کردم و این هفته قصد دارم با داستان‌بازی وارد شوم. دیشب هرچه گشتم نتوانستم داستان بازی مطلوبم را پیدا کنم. بعد هم که پلک هایم سنگینی می‌کرد و خوابم برد. بعد از نماز نخوابیدم. صبحانه دخترم را آماده کردم. همینطور چای همسرم را. کتاب ها را جلوی دستم گذاشتم تا داستان‌بازی‌ها را مرور کنم و یکی شان را انتخاب کنم. دختر یک ساله‌ام بیدار می‌شود. کنارش دراز می‌کشم و شیرش می‌دهم تا دوباره خوابش ببرد. رویش را پتو می‌اندازم و سراغ کتابها و یادداشتهایم می‌روم. بالاخره یک داستان بازی پیدا می‌کنم که به حال و هوای بچه ها می‌خورد. داستان‌بازی‌اش نیاز به کارت دارد. چند برگه آچار برداشتم و آنها را قیچی کردم و به صورت کارت های کوچکی درآوردم. داشتم کارت ها را آماده می‌کردم که همسر جان به آشپزخانه آمد که صبحانه بخورد. نگاهی به ساعت می‌کنم و می‌گویم: عزیزم میشه ازت خواهش کنم خودت صبحانه رو آماده کنی؟ کارتها را با عجله آماده کردم. به صبحانه خوردن که نمی‌رسیدم. یک چای برای خودم ریخته بودم که فرصت نکردم آن را هم بخورم و سرد شد. بنا بود دختر دیگرم را ببریم منزل دایی‌اش که من به مدرسه بروم. شروع کرد به گریه کردن و بنای ناسازگاری گذاشت. نوازشش کردم و گفتم: خیلی زود میام پیشت. ولی گوشش بدهکار نبود. چاره‌ای نداشتم. نمی‌توانستم با گریه تنهایش بگذارم. گفتم: عیب نداره خودمم باهاتون میام خونه دایی. پوشک دختر کوچکم را عوض کردم. وسایل بچه‌ها را داخل کیف خودشان و وسایل خودم را داخل کیف خودم گذاشتم. به مسواک زدن نمی‌رسیدم، به مسواک چوبی اکتفا کردم. چادر و مانتوام خیس بود. مانتو را بی‌خیال شدم ولی چادر را باید می‌پوشیدم. بخاری را زیاد کردم و چادر را روی بخاری پهن کردم تا خشک شود. خانه را به همان وضعیت به هم ریخته رها کردم و همه با هم رفتیم منزل برادرم. دخترها که سرگرم بازی شدند از خانه زدم بیرون. سر کلاس رفتم. با بچه ها احوال پرسی کردم و بهشان توضیح دادم که میخواهم برایشان قصه بگویم و بعد یک بازی متناسب با آن قصه بازی کنیم. قصه در مورد بچه های یک کلاس بود که با معلمشان به یک سفر در جنگل می‌روند. توی این جنگل گم می‌شوند و دو راه پیش رویشان است. چرا گم می‌شوند؟ چون جی پی اس را گم می‌کنند. دو راه پیش رویشان است یکی اینکه تا صبح در آن جنگل بمانند و آتشی روشن کنند و.... که با وجود خیس بودن چوبها کار سختی است. یکی اینکه به صورت شانسی راهی را در پیش بگیرند و بروند که معلوم نیست به کجا برسند. در همین حین یکی از بچه ها از روی خزه های روی درختان جهت را پیدا میکند و هیچ کدام از دو راه قبلی انجام نمی‌شود و راه سومی آنها را نجات میدهد و آنها به همین وسیله به سمت شمال حرکت کرده و نجات پیدا می‌کنند. اسم داستان بود و همان بازی که توی کتاب پیشنهاد شده بود انجام دادیم که البته بنظر من اشکالاتی داشت و اگر بخواهم یکبار دیگر این داستان‌بازی را اجرا کنم، باید به بازی دیگری با همین مفهوم راه سوم فکر کنم. بعد از بازی بچه ها را بردم به زمان انقلاب و حکومت شاهنشاهی پهلوی. آن زمان عده‌ای می‌گفتند چون دین توانایی اداره جامعه و زندگی انسان را ندارد، ما باید به همین حکومت شاهنشاهی راضی شویم. حکومتی که سعی دارد مثل حکومتهای غربی باشد. و این راه اول بود عده‌ی دیگری می‌گفتند؛ نه، تا قبل از ظهور امام زمان (عج) هیچ حکومتی نبتید باشد. نه حکومت شاهنشاهی و نه هیچ حکومت دیگری. این هم راه دوم بود. اما امام خمینی (ره) آمد و راه سومی را پیش‌روی مردم ایران و جهان گشود و آن ایجاد حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه بود و در واقع بر پا کردن اسلام ناب محمدی بود. این راه سوم راهی بود که امام خمینی (ره) پیش روی ما گذاشت و باعث انقلاب شد و بعد از این انقلاب، دشمنان و کسانی که از این حکومت ضربه خوردند مدام تلاش کردند تا به طرق مختلف این انقلاب را زمین بزنند. گاهی با جنگ، گاهی با ترور، گاهی با تحریم و با آشوب و اغتشاش و راههای دیگر. @madaranemeidan چند نمونه دیگه رو با هم بخونیم👆👆👆 مریم برزویی: چه قدر این روایت پر از نکته بوده سیر یه زندگی معمولی در دل یک جنگ! و یه چیزی تو این روایت خیلی برق می زد و هی تو طول خوندنش خودش رو میزد تو چشمم و اون مدیریت زمان این مامان بود! انگار این مامان تو این روایت داشت بهمون یه تقلب خوب می رسوند! یه تقلب خوب به اسم مدیریت زمان! داشت بهم می گفت چه جوری همه این کارها رو باهم پیش می بره مثلا میگه من می‌دونم فردا نمی رسم به ردیف کردن آشپزخونه پس امشب یه کم از خوابم می زنم که کار نمونه تلنبار بشه یا عهد کردم با خودم گوشی رو فقط محض کار دست بگیرم. ینی الکی نچرخم زمانم هدر بره
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀🥀 پسرم بهم گفت:«مامان! کاش من به جای اون آرتین بودم...» همین جمله برایم کافی بود که به فکر کاری بیفتم. تصمیم گرفتم روضه بگیرم. اما نه یک روضه‌ی معمولی! یک روضه‌ی متفاوت... @madaranemeidan