هر چند که اندوه فراوان داریم
یکسینه پر از داغ شهیدان داریم
بی اذن تو هرگز نخروشیمکه ما
عمریست به تدبیر تو ایمان داریم
#عاطفه_خرّمی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
مرغ دلت در کوی او آواره می شد
این بار اما درد دوری چاره می شد
وقت فراق ما و وصل حاج قاسم
انگشترت مثل دلم صد پاره می شد
#طاهره_ابراهیم_نژاد
#شهید_زاهدی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
ابومهدی زیارت نوش جانت
دعا کردی اجابت نوش جانت
بگو با ما چه گفتی در شب قدر
چه تقدیری! شهادت! نوش جانت
#مینا_شیرخان
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
چون اشک شدند و بی صدا باریدند
بر چهره ی شب رقص کنان خندیدند
احیا ، حرم امام هشتم ، شب قدر
خوب از شب قدر سهم شان را چیدند
#متین_پسندیده
#سردار_زاهدی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
عمریست که او مرد رشادت بوده است
در سوریه دنبال شهادت بوده است
انگار که اذن کربلا دست رضاست
سردار ببین چه با سعادت بوده است..
#زهره_قاسمی
#سردار_زاهدی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
چون کوه، قوی و با صلابت رفتند
چون رود، زلال و پرطراوت رفتند
خورشید به قلبهایشان کرد نگاه
آنقدر که با نور شهادت رفتند
#منیره_عابدی
#شهید_زاهدی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
خوش آمدی به وطن ای شهید غربت شام
به قدّ و قامتت ای سرو استوار سلام
خوش آمدی به تن غرق خون خویش و خوشا
رکوع و سجدهی تو بعد از آن قعود و قیام
به قصد مقصد خونبار جبهههای جهاد
کدام جاده تو را هم کشید و برد، کدام!
نشسته در برِ بانوی مهربان و صبور
به دست پاک تو دادند خشتِ آن در و بام
اگر به صورت ماه تو میزند لبخند
چه خانمیست که لبخند میزند به غلام
خوشا حضور تو در سنگر ِ نیایش و نور
خوشا عبور تو از سردر خرابهی شام
بنوش و پاک بنوش از شراب چشمهی سرخ
خوشا شراب طهورای آن سبوی مدام
خوش آمدی به همین واژههای بیآغاز
به سطر آخر این شعر و والسلام و تمام
#مهتا_صانعی
#شهدای_کنسولگری_دمشق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom
سجّیل؛
نگران همهی مردمات از مرد و زنام
تو فلسطینی و تنها نگران تو منام
دست و انگشت تو پروردهی نازاست ولی
زیرِ آواز غمانگیز تو باید بزنم
لبِ آن جویِ پر از خون تو اگر سرو منی
سایهات بر سرم افتاده که گرم سخنام
به سلامت سر از این معرکه بیرون نبرم
من اگر شاخهی این باغ و گلِ این چمنام
تو فلسطینی و باید نگران باشم اگر
روحِ ایمانی و من زادهی حبّالوطنام
خانهی دیو سیاه است که آتش زدهای
نگران تو پریزادهی نازک بدنام
تا در این قصهی کوتاه سرِ ماست بلند
مینویسم همه را با کلمات دهنم
تو و کابوس شبانگاهی و آن دیو سیاه
که میافتد به همین چاه که باید بکَنم
من و سجّیل و ابابیل که باید برسد
قصهاش تا ته این سطر .....که من نقطهزنام
#مهتا_صانعی
#سجّیل
#عملیات_وعده_صادق
#شعر_گوهر_شاد
@goharshadqom