eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
926 ویدیو
37 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد محسن بن علی... به یاد علی‌ اصغر حسین‌.. به یاد نبیله نوفل... به یاد تمام کودکان شهیدی که قلبمان برایشان جراحت عمیق برداشته است...💔 و مشت‌هایمان برای جنگیدن و انتقام گره محکم...👊🏻 یا منتقم.... اِنتقم...✋🏻 🖤🖤🖤🖤🖤 @golabbaton95
❤️ 🔹برش های خواندنی از صحبت های دکتر برمایی: 🔸 حضرت زهرا (س) توی ظلمتِ زندگی و دنیای ما، چراغ قوه انداخته برامون تا نور رو دنبال کنیم! حواست هست؟ 🔸 توی مجلس روضه خانومی گریه می‌کنی که حق طلبی کرده! حق طلب بودن زمان نداره که! برای هر عصر و دوره ای که باشی مهمه! 🔸 همین امروز برو ببین زنی ۱۴۰۰ سال پیش در خطبه فدک چی گفته؟ اون فی‌البداهه در میان جمعیتی از مردان حرف زده ولی هم آسیب شناسی اجتماعی کرده، هم با منطق و استدلال از حق مردم دفاع کرده و هم برای مشکلات راهکار داده است. 🔸 بی کار نشینید! در زمانی که علی مامور به سکوت بود به خواست خدا، فاطمه وظیفه اش را نسبت به فضای جامعه انجام داد. وظیفه تو نسبت به اوضاع جامعه خودت و جامعه جهانی و خون های بی‌گناهی که از مردم فلسطین ریخته میشود، چیست؟؟؟ ➖منتظر صوتِ بسیااار شنیدنی، دسته‌بندی شده و کاربردی از منبرانه‌ی بزم عزایمان باشید. 🖤🖤🖤🖤🖤 @golabbaton95
🖤|💔 به فاطمه؛ عجل‌الولیک‌الفرج...🤲🏼❤️🤲🏼 نمی‌گنجد درون خاک، اقیانوسِ بی‌پایان مزارش را نهان در قلب مردم می‌کند زهرا شهادت مادرمون تسلیت رفقا.🖤🥀 🖤🥀🖤🥀🖤 @golabbaton95
📜| مادرم شجاعانه از امیرالمونین سخن گفت. از مرد میدان رزم، از برادر و یاور حقیقی پیامبر. او صفات علی را یاد مردمی آورد که همیشه در پشت صحنه می‌ایستادند تا خطرات بگذرد: "پس خدای تبارک و تعالی شما را به وسیله پدرم محمد ص از آن وضع اسفبار نجات داد؛ بعد از آن همه حوادث ناگوار و آن افراد متحور بی‌منطق و بعد از آنکه گرفتار گرگان عرب و طاغیان اهل کتاب شدید، خداوند آتشی را که بر افروختند خاموش کرد و هرگاه شیطانی سربلند می‌کرد و متجاوزی چون مار، اجتماع مسلمین را تهدید به مرگ میکرد، آن حضرت برادرش علی امیرالمومنین را به کام آن ها می‌فرستاد و علی هم دست از آن ها بر نمی‌داشت مگر اینکه آنان را گوش مالی داده شراره آتش آنان را خاموش می‌کرد." 🖋️ چند خطی از خطبه فدکیه... ✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید |📽| برشی کوتاه از پنجمین هم‌عهدی دخترانه با مادر قهرمان❤️ به یاد حاج قاسم عزیز..‌.🍃 تو را که دختران روی دست می‌آوردند فقط نگاه میکردم. چرا همین طور خشکم‌ زده بود و گریه می‌کردم؟ فکر می‌کنم تو چیزی داری که من ندارم. فکر میکنم کیلومترها فاصله است بین ما. فکر میکنم خیلی خسته ام برای شبیه تو بودن. جمعیت با تابوتی که با پرچم ایران پوشیده بود به سمتم آمدند. فکر‌میکنم تو چرا آمده ای در این مجلس؟ حضورت در زیر سقفی که من نفس هایم را با آه بیرون میدادم شبیه اکسیژن تازه بود. شبیه ماهی که به آب رسیده، در همان دقایق کوتاه فقط نگاهت می‌کردم. از پشت هول خوردم. همه خودشان را میخواستند به تابوت برسانند و من هم با جریان جمعیت به تو نزدیک شدم. نامی نداری و نمی‌دانم چه خانه ای بعد از تو چشم انتظار مانده، اما اینجا و این لحظه وقتی که دستم را بالا بردم و خیلی کوتاه روی تابوتت کشیدم خانه دلم را روشن کردی. تو همراه جمعیت رفتی و من ماندم. جمعیت با تو رفت و من همانجا ماندم، تنها. 💚🤍❤️ 🇮🇷 ❤️🤍💚 @golabbaton95
📜| مادرم فدک را از پیامبر هدیه گرفته بودند. به خواست ایشان سود فدک در راه امورات اسلام خرج می‌‌شد. حالا که پیامبرخدا آسمانی شدند، باید برای حقی که صاحب اختیارش بودند ادله می‌آوردند. آن هم در برابر گروهی که غصبش کردند و گفتند دختر رسول که ارث نمی‌‌برد! مادرم از حق خود به گواه قرآن دفاع کرد و بیش از همه در پی رسوا کردن منافقان بود که دروغ هایشان ساده لوحان را فریب داده بود: "ندای شیطان گمراه کننده را پاسخ مثبت دادید تا انوار درخشان دین را خاموش کنید و سنت های پیامبر برگزیده را نابود سازید. به خوردن کف روی شیر تظاهر می‌کردید ولی در باطن می‌خواستید از شیرها بنویشید و نسبت به خاندان رسول خدا دورویی و نفاق خرج دادید. ما با شما از در صبر می آییم همچون کسی که دستش را به لبه تیز کارد گرفته و یا نیزه ای در شکمش فرورفته باشد. آیا چنین پنداشته اید که ما را ارثی نیست؟ آیا از دستورات دوران جاهلیت پیروی میکنید؟ کیست که از خداوند بهتر حکم کند برای گروهی که باور دارند. ایا نمیدانید؟ برای غاصبان فدک مانند خورشید درخشان واضح است که من دختر پیغمبرم و باید از او ارث ببرم. ای مسلمانان من باید برای گرفتن ارثم مغلوب شوم؟ ای پسر ابو قحافه! (ابوبکر) آیا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟" 🖋️ چند خطی از خطبه فدکیه... ✨✨✨✨
📜| مادرم گروهی از انصار را به نام جد مادریشان خواندن؛ ای فرزندان قیله! و رو به آن ها سخن سر دادند و از ابتدای راه که همراه رسول خدا بودند گفتند تا حالا که این چنین ترس پاهایشان را سست کرده است: "درخواست من به شما می‌رسد ولی جواب نمی‌دهید و فریاد من به گوش‌تان می‌رسد ولی به فریادم نمی‌رسید درحالی که شما به استقبال دشمن در جنگ ها معروفید و شما را به خیر و صلاح می‌شناسند و شما برگزیدگان و منتخب جامعه اید. با اعراب جنگیده اید و رنج و تعب بسیاری متحمل شده اید. شما با گروه های زیادی درگیر شده اید و بدون هیچ ضعفی شجاعان را دفع کرده اید. ما فرار نکردیم، شما هم فرار نکردید. هرچه را که ما امر کردیم پذیرفتید تا به دست ما اهلبیت سنگ آسیای اسلام به چرخش درآمد و نتایج و بهره هایش زیاد شد. بینی شرک به خاک مالید و طغیان تهمت ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشی گرایید. آشوب فتنه ها آرام و نظام دین منسجم گردید. پس شما چرا بعد از روشنی، راه بیراهه رفتید؟ و چرا حق را پنهان کردید، بعد از اینکه آشکار شده بود؟ و چرا عقب گرد کردید؟ و بعد از ایمان مشرک شدید؟ بدا به حال گروهی که پیمان ها یا قسم های خود را شکستند، پس از آنکه پیمان بسته بودند و برای بیرون کردن پیامبر تصمیم گرفتند. نمی جنگید با آنکه آن ها اول جنگ را شروع کرده اند؟ آیا از آنان می‌ترسید درحالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید اگر ایمان آورده باشید؟" 🖋️ چند خطی از خطبه فدکیه... ✨✨✨✨
📸🖊️|  ❤️ از آن زمان که چشمانم به درب ورودی مسجد افتاد مهرت را بیشتر احساس کردم. امروز به دعوتت، با تمام وجود قدم به خانه‌ات میگذارم و مهمانت میشوم مادر... تمام اتفاقات را مو به مو، در قالب پانزده موقعیت می‌نویسم تا برای مهمان های دور و نزدیکت خوب روایت کنم. بسم الله الرحمن الرحیم: برای بانوی بهشت... موقعیت اول: رواق ِ حیاط چه آب و جارویی! چه زمین نمخورده و حیاط آماده ای... فکرش را نمیکردم که حیاط ِ مسجد،درخت و نیمکت و تاب و سرسره داشته باشد.آن طرف حیاط،مادر و بچه ها،گرم بازی بودند و خنده هایشان مثل ماه،روی صورتشان نقش بسته بود.کمی آنطرف تر،عده ای در فضای سبز مشغول قدم زدن و تماشای محوطه و همصحبتی با دوستانشان بودند. پرچم های روی دیوار،رفت و آمد بی وقفه ی خادمان را شاهد بودند و هردم با نسیمی،آرام تکان میخوردند. موقعیت دوم: یک جرعه حاجت همینکه چشمم به بخارِ داغِ سماورِ چای و دمنوش افتاد،لبم به حلاوت گرما تشنه شد.لیوان،بدست خادم ِ لبخند به لب،برایم پر از چای شد.چند تکه قند راهم کنارِ لیوانِ چای گذاشتم و تشکر کردم.مزه اش درست مزه ی چای محرم را میداد.شاید علتِ هم مزّگی،این باشد که چای محرم راهم مادر ِ ارباب دم میکند... 1️⃣4️⃣ 🏴🏴🏴🏴🏴 @golabbaton95