eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
926 ویدیو
37 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ مجلسِ روضه متعلق به جوانِ سیدالشهداست و تکاپوی خادمین جوان دیدنی است. هر کدام از جان و دل در تلاشند. خادمینِ پذیرایی را میبینم که عجله می‌کنند و سینی شیرکاکائو را به در ورودی می‌رسانند تا کسی تبرکی نخورده داخل نشود. بچه‌های انتظامات چوب پَرها را بین خودشان تقسیم می‌کنند و با اشتیاق به سمت جایگاه خدمتشان می‌روند. رفقای نظافت هر کدام گوشه و کناری به کاری مشغولند. کسی کفش ها را تند تند مرتب می‌کند، دیگری کیسه‌ی پلاستیکی به دست عزاداران می‌دهد و خادمی کیف‌های خادمین دیگر را در اتاقکی جاگیر میکند. نگاهم خادمی را رصد می‌کند که زاویه های مختلف را برای عکاسی از حال و هوای قبل هیئت، امتحان می‌کند. هر کسی در کمال ادب، با روش خودش ارادتی را تقدیم صاحب مجلس می‌کند. توجهم به خادم کنار دستم جلب می‌شود که مشغول است و هم‌زمان زیر لب زمزنه ای دارد. نزدیک‌تر می‌شوم تا نجوایش را بشنوم. آرام می‌گوید: اللهم تقبل منا هذا القلیل...🍃🤲🏻 🔻ادامه گزارش هیئت‌ را در پست‌های بعدی مشاهده فرمایید. 1⃣ 🏴🏴🏴🏴🏴 @golabbaton95
❤️ تقدیم هدیه‌ ویژه از طرف مادرِ صاحب‌عزا به تمام مهمانان هیئت، با پیوست فرهنگی زیر: صلَّی الله علیک یا اُم‌َّالشُهَدا🍃 مادر که نباشد، صحن و سرایی که نداشته باشد، چیزی باید باشد که یادش را برایت زنده نگه‌ دارد و بودنش را برایت پُر رنگ‌تر کند... چیزی که همراه داشتنش، حس حضور بدهد و زمزنه کردنش، به آرامشِ قلب ختم شود. چیزی که بخوانی و بدانی می‌شنود و هست و با تو زیر لب زمزمه می‌کند، و همین است که در تو شوق خواندن ایجاد می‌کند. این روزهای محرم‌ و صفر هم‌عهد می‌شویم تا هر روز برای گرفتن اذن عزاداری فرزندش، از مادر این خانواد با اشک بخوانیم: صلوات خاصه حضرت مادر...🌹 2⃣ ✨✨✨✨✨ @golabbaton95
کفش‌ها... ! ترکیب کفش‌ها چشم‌نواز است. کوچک و بزرگ، تمیز و خاکی، تیره و روشن. من فکر می‌کنم این کفشِ صورتی با بند‌های سفید که حسابی تمیز شده و مرتب است، برای آن دختری‌ست که چند لحظه‌ی پیش دیدم. او در عین سادگی، دخترانگیِ خاصی داشت. نمی‌دانم این کفش از کجا آمده و چطور، ولی حدس میزنم مثل کفشِ کناری‌اش سردی و گرمی نچشیده است. کتانی مشکی که معلوم است صاحبِ تَر و فِرزی دارد و حداقل دو مسیر اتوبوس را سوار و پیاده شده است تا به این‌جا برسد. صاحبش را دیدم. جلوی در آمد که دوست تازه از راه رسیده‌اش را ببرد و کنار خودش بنشاند. همان قدر که فکر می‌کردم چابک بود. دوستش اما کفش‌های قهوه‌ای و چرمی پوشیده که معلوم است کار کرده ولی مرتب هم نگه‌داری شده‌اند. نگاهم روی جاکفشی قفل شده است. نمی‌دانم هر کدام چه داستانی دارند بعضی را حدس هم نمی‌توانم بزنم، اما مطمئنم صاحبان هر کدامشان دعوتیِ یک میزبانِ فوق‌العاده‌اند. با هر داستانی و هر سرگذشتی، این حسین علیه‌السلام است که ما را دور هم جمع می‌کند...❤️ هر آدمی قصه‌ای دارد و هر قصه‌ای مقصدی و اینجا مقصدِ تمام قصه‌ها، آغوش ارباب است...❤️ 3⃣ 🍃🍃🍃🍃🍃 @golabbaton95
✨ از آن بالا همه چیز و همه کَس را می‌بینم. چشم‌های پُر از اشکی که با دیدن کلمات طیبه‌ام، اشک‌بارتر می‌شوند را نظاره می‌کنم و خودم نیز همراهشان می‌بارم. دلبری‌های پرواز من در آسمان هیئت، دل‌های زیادی را همراه و به صاحبم وصل کرده است. نه این که فکر کنید از خودم چیزی دارم، نه! من هم مثل همه‌ی شما آبرویم را وقتی به‌دست آوردم که شدم پرچم سیاه هیئت! این سیاهی قطعا رنگ حُبّ است. سیاهیِ من ، همان سیاهیِ پیراهن مشکی است که هر ساله نو می‌شود با به تن کردن. شبیه سیاهیِ در و دیوار حسینیه است. مثل سیاهی چادر مشکی است. آری؛ گاهی تیره‌ترین رنگ‌ها هم نورانی می‌شوند. 4⃣ 🏴🏴🏴🏴🏴 @golabbaton95
اینجا حتی خاک هم ابرو گرفت...❤️ من در میان خانواده‌یمان آبرویی نداشتم. کسی هم امیدی به عاقبت‌بخیری من نداشت. اما روزی که به این کوچه آمدم، از آن در سفیدِ پرچم‌دار صدای روضه‌ی شما را شنیدم و دلم ترک خورد.💔 با خودم گفتم: آدم که نشدم. تربت که نشدم. قدم شما را که لیاقت نداشتم اما کاش لااقل راهی در خیمه‌ات بیابم. امروز که دختری مرا با خود به زیر آن پرچم بُرد، باورم نمی‌شد صدای من را شنیده باشید. ای صاحب آبرو، من در حسینیه‌ی شما گِل شدم، گِلی که خیمه‌ی حسین علیه‌السلام را روی چادرهای مشکی نقش می‌زند! حالا من هم آبرو گرفته‌ام.✨️ کاش می‌توانستم فریاد بزنم: اینجا حتی خاک هم آبرو گرفت... نشان مشترک عزا در هیئتمان🖤: 5⃣ ✨✨✨✨✨ @golabbaton95
💔 روضه‌ی علی اکبر امام حسین، مانند نامش اکبر است. دردش هم اکبر است. قد و بالایش هم اکبر بود اما نه آنقدر که بار آخر در آغوش بابا جا نشود.💔 نه آنقدر که جوانان بنی‌هاشم بخواهند بیایند و... این روضه خیلی جاهایش تیر می‌کشد. از آن لحظه‌ی چشمِ خون گرفته‌ی اسب علی تا آن لحظه‌ی سُمِ اسب‌های دشمن. از آن داستان پُر تکرارِ فرقِ شکافته تا فریاد "ولدی علی"ِ بابا...💔 این روضه خیلی جاهایش تیر می‌کشد؛ اما تیر‌هایش کمتر از آن‌ تیرهایی‌ست که بر تن بابا نشستند. دردش از آنجا بیشتر می‌شود که روضه‌خوان داد سر می‌دهد: "اربا اربا"...🥀 آنجا که بابا می‌رسد ولی علی رفته است. آنجا که بابا آنقدر جانش می‌رود که عمه می‌آید. روضه‌ی علی اکبرِ امام حسین، مانند نامش، اکبر است... 6⃣ 🏴🏴🏴🏴🏴 @golabbaton95
💔 متفاوت‌ترین روضه‌ی‌ دخترانه شهر✨️ روضه‌ی مجسمی که تو را به عاشورا می‌بَرَد... نشسته بودیم پشتِ سرِ شما زیر علمتان. لابه‌لای پارچه‌های سیاه، صدای حسین گفتن و صدای چَکاچَک شمشیر در فضا پیچیده بود. سر برگرداندم. چند خانم با هیبت عربی، تابوتی سیاه‌پوش را روی دست می‌آوردند. صدای گریه بلند شد. روضه‌خوان گفت: و ما امروز برای همراهی با شما تابوتی بلند کرده‌ایم و دور آن به یاد علی‌اکبرتان و برای جبران نبودن هایمان می‌گرییم..💔 قلبم آتش گرفت. دخترکی چهارساله حیران به تابوت نگاه می‌کرد و اشک از چشمانش سرازیر بود. داغ برادر و قلبی سه ساله؟ دختری جوان گوشه‌ای از تابوت را گرفته بود و شانه‌هایش از گریه لرزان بود. او داغ برادر را عمیق‌تر می‌فهمید. برادری که امروز بیشتر از هر روز دیگری به همراهی و مراقبتش نیاز داشت. عمه اما آنجا در تصویر، علم به دست ایستاده بود. او تمام حواسش به برادری بود که بعد از علی، انگار او هم رفته بود. روضه‌ی علی اکبر علیه‌السلام، این‌بار در جمع دخترانه‌ی ما، روضه‌ی برادر بود.❤️ 7⃣ 🏴🏴🏴🏴🏴 @golabbaton95