eitaa logo
کانال خبری گلبانگ شمال
379 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
3 فایل
✅ " تازه ترین خبرها " و آموزه های مذهبی" فرهنگی" اجتماعی ✅ این کانال مستقل میباشد" و به هیچ نهاد یا گروه یا جناح خاصی وابسته نمیباشد 🌐تصاویر و خبرهای خودتان را اینجا بفرستید @majid_fakhar_shomal
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃 🔰 🔰 💢 دهقانی مقداری گندم در دامن لباس فقیری ریخت. 🔹 پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای... @GOLBANG_SHOMAL در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. 🔹او با ناراحتی گفت : من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟ و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از ریخته است! ندا آمد که : تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم راه...👌 🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃🍃 ❣ ♨️روزي خطايي مرتکب ميشود و او را نزد حاکم مي برند تا مجازات را تعيين کند . حاکم برايش حکم مرگ صادر ميکند اما مقداري رافت به خرج ميدهد و به وي ميگويد اگر بتواني ظرف 3 سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بياموزاني از مجازاتت درميگذرم . @GOLBANG_SHOMAL هم قبول ميکند و ماموران حاکم رهايش ميکنند . 🔹عده اي به ملا ميگويند مرد حسابي آخر تو چگونه ميتواني به يک الاغ خواندن و نوشتن ياد بدهي؟! ميفرمايد : انشاءالله در اين 3 سال يا حاکم ميميرد يا خرم . ✅ چيزي به نفع شما تغییر میکند. 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃 ♨️چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد. 🔹چند قدمی که گذشت از خورجین بیرون آمد و گفت: به گردنت بزنم یابه لبت⁉️ گفت: آیا سزای خوبی این است؟ 🐍 گفت: سزای خوبی بدی است...‼️ و قرارشد تا از کسی سوال کنند، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره کار چیست؟ @GOLBANG_SHOMAL گفت: من تا صورت واقعه را نبینم نمیتوانم حکم کنم. برگشته و را درون بوته های آتش انداختند، 🐍 به استمداد برآمد و روباه گفت: بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود.... نه باید مثل چوپان خوبِ خوب بود. نه مثل بدِ بد...‼️ 📌باید مثل روباه بود و دانست چه کسی ارزش خوبی کردن دارد‼️ 🔰🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃🍃 👑 پادشاه به نجارش گفت: فردا اعدامت ميکنم، آن شب نتوانست بخوابد. همسر نجار گفت: مانند هرشب بخواب، يگانه است و درهاي گشايش بسيار🙏 کلام همسرش آرامشي بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شدو خوابيد 🔺صبح صداي پاي را شنيد،چهره اش دگرگون شد و با نااميدي، پشيماني و افسوس به همسرش نگاه کرد و با دست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. @GOLBANG_SHOMAL 🔻دو سرباز باتعجب گفتند: مرده و از تو ميخواهيم تابوتي برايش بسازي، 🔸چهره نجار برقي زد و نگاهي از روي به همسرش انداخت، 🔶همسرش لبخندي زد وگفت: مانند هرشب آرام بخواب، زيرا يکتا هست و درهاي گشايش بسيارند‼️👌🌺 🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 👌 ✍ تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. برای غلام خود در راه که به کارونسرایی می‌رفتند، مبلغ کمی پول می‌داد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو می‌کرد. جز نان و ماست و یا پنیر، چیزی نمی‌توانست در راه بخرد و بخورد. چون به شهر شام رسیدند، بار حاضر نبود. پس و غلام‌اش به کارونسرا رفتند تا استراحت کنند. غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند و ده مزد گرفت. بار تاجر از راه رسید و بار را بستند و به قونیه برگشتند. در مسیر راه، بار تاجر را به یغما بردند و هر چه در جیب تاجر بود از او گرفتند اما گمان نمی‌کردند، غلام سکه‌ای داشته باشد، پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند. با التماس زیاد، ترحم کرده اسب‌ها را رها کردند تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند. @GOLBANG_SHOMAL 🔹یکهفته در راه بودند، تا به رسیدند غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید و خود نان و پنیر خورد. پرسید: «تو چرا غذای گرم نمی‌خوری؟» گفت: «من غلام هستم به خوردن تکه نانی با پنیر عادت دارم و شکم من از من می‌پذیرد اما تو تاجری و عادت نداری، شکم تو نافرمان است و نمی‌پذیرد.» به یاد بدی‌های خود و محبت غلام افتاد و گفت : «غذای گرم را بردار، به من از "عفو و و قناعت و خودت هدیه کن" که بهترین هدیه تو به من است.» @GOLBANG_SHOMAL 🔶 من کنون فهمیدم که؛ " به میزان ثروت و پول بستگی ندارد،" مال بزرگ نمی‌خواهد بلکه می‌خواهد. "آنانکه غنی هستند نمی‌بخشند آنانکه در خود احساس می‌کنند، میبخشند." "من غنی بودم ولی در خود احساس غنی بودن نمی‌کردم و تو ولی احساس غنی بودن میکنی."‼️ 🔰🔰🔰🔰🔰 ✅ ارسالی از : آمل سیدمصطفی عزیزپور نیاکی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃 💢 یک روز براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. 🔹الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا " مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. 🔸 " نميدانست كه خر از پله بالا ميرود، ولي بهيچوجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا  الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين ميپرد. @GOLBANG_SHOMAL 🔹وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، ميخواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ بهيچوجه آرام نميشود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مُرد. 🔸بعد گفت: لعنت بر من كه نميدانستم كه اگر خری به جايگاه رفيع و پُست مهمي برسد، هم آنجا را خراب ميكند و هم خودش را ميكُشد.‼️ 🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL
🍃🍃🍃🍃🍃 🎊همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه ميكني؟ 🔹ملا گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه ميروم و اگر باراني باشد به کوهستان ميروم و علوفه ميچينم. 🍂همسرش گفت: بگو 🔹ملا گفت: ندارد " فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!! از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند. @GOLBANG_SHOMAL 🔹ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. 🔸همسرش گفت: كيست؟ ملا گفت: كه منم‼️ 👌همیشه بگویید حتی در مورد قطعی ترین کارهایتان🌺 💗خداوند در قرآن میفرماید: « هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد» (کهف/ 23_24) 🔰🔰🔰🔰 📡گلبانگ شمال @GOLBANG_SHOMAL