🔰
#داستان_آموزنده
🔴 پیرمرد حریص
💠روزی هارون الرشید گفت:آیا کسی از زمان پیغمبر زنده مانده است⁉️
گفتند:باید جستجو کنیم.
گشتند و گفتند:پیرمردی است که او را در گهواره میگذارند،او هست.
🔹گفت:او را بیاورید.سبدی برداشتند و پیرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.
🔹هارون به او گفت: تو رسولخدا را دیدهای⁉️
🔸گفت: بله
🔹گفت:چیزی از پیغمبر شنیدهای⁉️
🔸 گفت : بله.
🔹گفت: به ما چه شنیدهای⁉️
🔸گفت:رسول خدا فرمود،
"یَشِیبُ ابن آدَمَ و یَشبُ فیه خَصلَتانِ الحِرصُ و طولُ الامَلِ"
فرزند آدم پیر میشود ولی دو چیز در او جوان میشود یکی حرص،یکی آرزوی دراز.
🔹هارون گفت:هزار دینار طلا به او بدهید.
🔸پیرمرد که در کل عمرش صد دینار ندیده بود تشکر کرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند،بیرون.
گفت:مرا برگردانید،با هارون کار دارم.
او را برگرداندند.
گفتند:قربان او با شما کار دارد
🔹هارون گفت:او را بیاورید.
🔸پیرمرد گفت:این هزار دینار طلای امسال است، یا هر سال به من هزار دینار میدهی؟
🔹هارون گفت:"صدق رسول الله"
جان او دارد،در میرود، ولی حرص پول و آرزوی زنده ماندن سالهای دیگر را نیز دارد.‼️
🔹هارون گفت:نه، سالهای دیگر نیز هست.
میگویند تا او را بیرون بردند، مُرد.‼️
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
💠 گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی میگشت که آنرا در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد.
🔸لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است!!
♦️وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی.
♦️دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد، بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب‼️
♦️سكوت در مقابل حق بزرگترين خيانت است‼️
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
✍این عبارت را به هنگام دعوت از طرف دوستان بسیار شنیده ایم، :
منت بگذارید و تشریف بیاورید، #نانوپیازیهست و دورهم می خوریم،
که کنایه از ساده گرفتن پذیرایی است.
اصطلاح "نان و پیاز "، ریشه در یک واقعه تاریخی دارد، "یعقوب لیث "موسس سلسله صفاریان،
🔷 "روی گر زاده" ای بود که در سیستان به عیاری مشغول بود و در مقابل ظلم و ستم خلفای عباسی دست به قیام زد.
اقدامات او باعث کاهش نفوذ اعراب در ایران شد.
🔹باری یعقوب پس از فتوحات بسیار، قصد حمله به بغداد را کرد و در جنگی در کنار دجله از سپاه خلیفه شکست خورد و اکثر سپاهش در این جنگ کشته شدند،
اما خود یعقوب از این جنگ جان سالم به در برد.
در این زمان خلیفه که هنوز از یعقوب می ترسید، قاصدی را به همراه هدایایی به نزد یعقوب فرستاد،
یعقوب با دیدن هدایا دستور داد، تا مقداری نان و پیاز با یک قبضه شمشیر را به نزد او بیاوردند،
🔸پس از آنکه بساط حاضر شد، یعقوب رو به فرستاده می کند و می گوید :"
خلیفه را بگوی که من خسته و وامانده ام و شاید بمیرم و تو از دست من خلاص شوی و من نیز از تو.
اما اگر زنده ماندم این شمشیر میان من و تو حکم می شود. در صورتی که تو غالب آمدی من با این #نان_و_پیاز می سازم و ترک امارت می کنم. در آن زمان ساده ترین غذای مردم عادی نان و پیاز بود.
🔹اما متاسفانه عمر، یعقوب کفاف نداد و در اثر بیماری قلنج، در صورتی که فاصله چندانی با بغداد نداشت،
در گندی شاپور (جندی شاپور) درگذشت.
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
#داستان_آموزنده 👌
💠پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند.!!
دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد؛
🔹اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید،
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند ...
🔸دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود ...
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!!
♦️«هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند؛ اما با دو جمله بندی متفاوت!»
نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد.‼️
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
#داستان_آموزنده 👌
🔴 ماجرای شوکه کننده همخوابی زن جوان با مار خانگی😳
♦️یک زن جوان با مار خانگی اش هر شب به رختخواب می رفت و این مار غول پیکر هر شب دور اندام های زن می پیچید و در پایان خیلی بی حال می شد و روی تخت می خوابید.
🔹این زن هندی علاقه عجیبی به حیوانات دارد و حتی در خانهاش مار پیتون ۴ متری نگه میدارد. یک روز مار هیچ غذایی نخورد و این عدم رغبت به خوردن و بیاشتهایی هفتهها ادامه یافت تا اینکه زن نگران شد و مارش را نزد دامپزشک برد و علت را جویا شد.
🔹دامپزشک از زن پرسید آیا مار شبها کنارت میخوابد؟ دورت میپیچد و در باقی شرایط کاملا روی زمین دراز است؟
🔹پاسخ زن مثبت بود و منتظر بود تا نتیجه را بشنود که دامپزشک به او خبر شوکهکنندهای داد:
مار شما بیمار نیست. تنها خود را برای خوردن شما آماده میکند!
♦️در واقع مار با حلقه زدن دور زن سایز زن و اینکه چطور باید در نهایت دور قربانیش بپیچد تا او را خفه کند را امتحان میکرد و غذا نمیخورد تا به اندازه کافی در بدنش جا برای خوردن زن باز شود.
⚠️ این داستان درس عبرت است.
همه کسانیکه به شما نزدیک میشوند و به آنها خوبی میکنید نیکمنش نیستند. در کنار شما هستند اما قصد و غرضشان چیز دیگری است پس مراقب رفتارهایشان باشید.
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
📌داستان جالب #توریست_ثروتمند و تسویه حساب بدهکارها
🔴 در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر میبرند..
و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست، ناگهان، یک توریست بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.
او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است میشود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا میرود.
🔺صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمی دارد و در این فاصله میرود و بدهی خودش را به قصاب میپردازد.
قصاب اسکناس 100 یوروئی را بر میدارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده میدهد.
➖➖➖💠➖➖➖
@GOLBANG_SHOMAL
🔺یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به شهرداری میبرد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری میپردازد.
حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد. زیرا شهرداری به صاحب هتل بدهکار بود.
و هنگامی که چند کارمند و بازرس از پایتخت به شهرداری این شهر آمده بودند یک شب در این هتل اقامت کرده بودند.
🔺حالا دوباره هتلدار اسکناس را روی پیشخوان خود دارد. در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد
و اسکناس 100 یوروئی خود را برمی دارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.
در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده است. ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگام به هم بدهی ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته و تسویه حساب کردهاند و…
♦️این است #تعریف_ساده_اقتصاد.
به همین دلیل است که میگویند انباشتن ثروت مجاز نیست آنرا باید به کار بگیری،
تا همه چرخ های اقتصاد به گردش درآید و همه اجتماع از گردش پول بهره ببرند.
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
#داستان_آموزنده 👌
عاقبت خدمت به اهل بیت(ع)‼️
💠 يونس نقاش،در سامرا همسايه #امام_هادی (ع)بود،
پيوسته به حضور امام شرفياب ميشد و به آن حضرت خدمت ميكرد.
🔹يك روز درحاليكه لرزه اندامش را فراگرفته بود محضر امام آمد وعرض كرد:
وصيت ميكنم با خانواده ام به نيكی رفتارنماييد!!
💐 #امام_هادی فرمود:چه شده است⁉️
🔹عرض كرد: آماده مرگ شده ام...
🔸#امام_هادی با لبخند فرمود: چرا⁉️
🔹عرض كرد:
موسي بن بغا نگين پر قيمتي به من فرستادتا روي آن نقشي بندازم.
موقع نقاشي نگين شكست و دو قسمت شد.
فردا ، روز وعده است كه نگين را به او بدهم،او اگراز اين قضيه آگاه شود،يا مرا ميكشد، يا هزار تازيانه به من ميزند.
🔸#امام_هادی(ع) فرمود: برو به خانه خودت، جز خير و نيكي چيز ديگر خواهدبود.
🔹فرداي آنروز يونس درحال لرزان خدمت امام رسيد و عرض كرد:
فرستاده موسي بن بغا آمده تا نگين انگشتر را بگيرد.
🔸 #امام_هادی فرمود:
نزد او برو جز خوبي چيزي نخواهي ديد.
🔹يونس رفت وخندان برگشت و عرض كرد: چون نزد موسي بن بغا رفتم، او گفت: زنها بر سر نگين باهم دعوا دارند ممكن است آن را دو قسمت كني تادو نگين شود؟ اگرچنين كنی تو را بي نياز خواهم كرد.
🔸 #امام_هادی(ع) خدا راسپاسگزاري كرد و به يونس فرمود: به او چه گفتي⁉️
🔹گفتم: مرامهلت بده تا درباره آن فكر كنم كه چگونه اينكار را انجام دهم.
🔸#امام_هادی فرمود: خوب پاسخ دادي.
بدينگونه، يونس نقاش، به پاس خدمت به امام هادی از مشكلي كه زندگي او را تهديدميكرد رهايي يافت.
📚بحارالانوار، ج 50، ص 125
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
💠غلامی کنار ثروتمندی نشسته بود.
ثروتمند خوابش می آمد، اما هر گاه چشمان خود را می بست تا بخوابد.
مگسی بر گونه او می نشست و ثروتمند محکم بصورت خود میزد تا مگس را دور کند.
🔹مدتی گذشت، ثروتمند از غلامش پرسید:
«اه تومیدانی چرا خداوند مگس را آفریده است!؟»
🔸غلام به مرد ثروتمند گفت:
«خداوند مگس را آفریده تا قدرتمندان بدانند بعضی وقتها زورشان حتی به یک مگس هم نمیرسد.
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
#داستان_آموزنده 👌
🔴 #بهلول و مرد شیاد
💠 #بهلول سکه طلائی در دست داشت
و با آن بازی مینمود....
🔹شیادی چون شنیده بود
بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت:
اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه را که به همین رنگ است به تو میدهم!
🔸#بهلول چون سکههای او را دید دانست که سکههای او از مس است و ارزشی ندارد؛ به آن مرد گفت :
به یک شرط قبول مینمایم.
اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر کنی‼️
🔹شیاد قبول کرد و مانند خر عرعر نمود.
🔸 #بهلول به او گفت:
تو با این خریت فهمیدی سکهای که در دست من است از طلاست.
چگونه من نفهمم که سکههای تو از مس است؟
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
♦️ قدر عافیت ♦️
💠پادشاهی با نوکرش در کِشتی نشست تا سفر کند، از آنجا که آن نوکر نخستین بار بود که دریا را میدید و تا آن وقت رنجهای دریانوردی را ندیده بود، از ترس به گریه و زاری و لرزه افتاد و بیتابی کرد.
🔹هرچه او را دلداری دادند آرام نگرفت ناآرامی او باعث شد که آسایش شاه را بر هم زد. اطرافیان شاه در فکر چاره جویی بودند، تا اینکه حکیمی به شاه گفت: "اگر فرمان دهی من او را به طریقی آرام و خاموش میکنم."
🔹شاه گفت: اگر چنین کنی نهایت لطف را به من نموده ای.
🔸حکیم گفت: "فرمان بده نوکر را به دریا بیندازند."
🔹شاه چنین فرمانی را صادر کرد.
او را به دریا افکندند.
او پس از چند بار غوطه خوردن* در دریا فریاد میزد مرا کمک کنید! مرا نجات دهید!
سرانجام موی سرش را گرفتند و به داخل کِشتی کشیدند.
او در گوشهای از کِشتی خاموش نشست و دیگر چیزی نگفت.
🔹شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید: حکمت اینکار چه بود که موجب آرامش غلام گردید؟
🔸حکیم جواب داد:
" او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کِشتی را نمیدانست، همچنین
قدر عافیت را آن کس داند که قبلاً گرفتار مصیبت گردد."‼️
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
💠جوانی به خواستگاری دختری رفت!
🔸پدر دختر گفت:
فقط به یک سوال من پاسخ بده،
دخترم را برای تو میدهم...
🔸پدر دختر گفت:
ساعت چند برای نماز صبح اذان گفته میشود؟
🔹جوان سکوت کرد و جوابی نداد؛
🔸پس پدر دختر گفت:
کالایی من گرانبها است، و مهریه اش پیش شما نیست؛
وقتی ارزش حرف خداوند متعال را ندانی،
پس ارزش دختر من را چه خواهی دانست‼️
#حرف_حساب
🕊حدیث✨ زندگی🕊
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL
🔰
#داستان_آموزنده 👌
♦️#حکایتمرگپسرفرمانفرما
💠یکی از ﺣﺎکمان ﮐﺮﻣﺎﻥ وقتی به
حکومت رسید، یکی از بزرگان شهر را
دستگیر ﻭ بههمراه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻟﺶ
ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
بعد از مدتی ﻓﺮﺯﻧﺪش ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ
ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
زندانی به وزیر حاکم ﮔﻔﺖ:
ﺑﻪ حاکم ﺑﮕﻮ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ میدهم
و بهجای آن فقط ﭘﺴﺮ خردسالم ﺭﺍ ﺍﺯ
ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﺩ و نمیرد.
🔻حاکم وقتی پیشنهاد مرد را شنید ﮔﻔﺖ:
من که حاکم ﮐﺮﻣﺎﻥ هستم،
نظم و ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭشم.
ﻓﺮﺯﻧﺪ آن شخص ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ جلوی چشم پدر جان داد.
اتفاقا سال بعد ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ حاکم ﺑﻪ ﻣﺮﺽ ﺩﯾﻔﺘﺮﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪ.
🔻حاکم ﺑﺮﺍﯼ شفای پسرش ۵۰۰ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻓﻘﺮﺍ ﺩﺍﺩ
ﺗﺎ فرزندش ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ
ﻭﻟﯽ سودی نبخشید.
ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ وی ﻫﻢ جلوی چشمان پدر جان داد.
ﺭﻭﺯﯼ حاکم، وزیرش ﺭﺍ ﺩﯾﺪ و ﮔﻔﺖ:
ﻋﺠﺐ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ،
ﻻﺍﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻋﺎی ﺧﺎﻧﻮﺍﺩهﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ و۸ گرسنهای ﮐﻪ ﺁنها ﺭﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺍﻃﻌﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭽﻪﺍﻡ ﺧﻮﺏ میﺷﺪ ﻭ زنده ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ.
🔻وزیر ﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ،
حاکم ﮐﻞ ﻋﺎﻟﻢ، ﺍﻧﺘﻈﺎﻡ و نظم ﺟﻬﺎﻥ
ﺭﺍ ﺑﻪ ۵۰۰ گوﺳﻔﻨﺪ حاکم ﮐﺮﻣﺎﻥ ﻧﻤﯽﻓﺮﻭﺷﺪ.
🔹نشو در حساب جهان سختگیر
🔸که هر سختگیری بود سختمیر
🔹تو با خلق آسان بگیر نیکبخت
🔸که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
➖➖➖💠➖➖➖
🇮🇷 کانال خبری #گلبانگ_شمال
رسانه فعال استان مازندران/عضوشوید👇
@GOLBANG_SHOMAL