🌸💖🌸
#چهارشنبه_ها_نمایشنامه_مناسبتی_دارییمم
#دهه_فجر_ولادت_حضرت_کوثر_مهدویت
#عنوان_نمایشنامه: #کدومو_بپوشم
🌟نقش آفرینان: 🤓فاطمه گلی، 👦داداش تپلی، 🧕مامان مهربون، 🍯عسلی( عروسک)، 👴عمو بقالی، ✍راوی...
✍: فاطمه گلی و داداش تپلی با مامان مهربون توی یه آپارتمان کوچولو زندگی میکردن.
🤓: داداشی من میخوام برا مامانی یه چیز خوشگل بخرم.
👦: خوشمزس؟ چه شکلیه؟
🤓: بله، عسلیه.
👦: وایسا با مامان بریم مغازه منم پول میدم بهت بخریم.
👦🤓: اگه الان بابا بود، به هردوتامون یه عالمه پول میداد.
🤓:💖دلم برا بابا تنگ شده.
👦: منم💖.
✍: مامان خداحافظی کرد و گوشی رو گذاشت.
داداشی تپلی و آجی گلی دویدن اومدن پیش مامان و همزمان گفتن: ....
🤓👦: مامانی، مامان جونم! کی میریم مغازه.
🧕: زیر غذا رو خاموش کنم بریم و تا شب نشده زود برگردیم...
✍: مامان و دوتا بچه های نازش رفتن مغازه...
👦🤓: سلام عمو بقالی!
👴: سلام سیدجواد تپلی، سلام فاطمه سادات گلی! بله بفرمائید عموجون؟!
🧕: سلام آقای فرامرزی، بچه ها دلتنگ بودن گفتم بیارمشون مغازه با دوست باباشون حرف بزنن کمی هم خرید کنم،،،
👴: خیلی خوب کاری کردید خانم علیزاده...
مردم از شاه ستمگر خسته شدن،،، من امیدوارم میدونم ان شاالله مردم ما دولت شاه رو شکست میدن بزودی،،،
آقای علیزاده دوست خوب من هم از زندان نجات پیدا می کنه،،، اون خیلی قوی و شجاعه،،،
✍: عمو بقالی و مامانی مشغول صحبت بودن، داداشی و آجی با یه آب نبات چوبی خوشمزه و یه عروسک ناز اومدن جلو....
👦🤓: مامان! عمو! اینا رو خریدیم برای روز مادر،،،، آخه بابام گفتن: هر چی دوست دارید، بخرید،،،
✍: مامان و عمو بقالی لبخند زدن...😁
👴: چه چیزای خوشمزه و قشنگی 😋
امروز 9 بهمنه، دعا می کنم بابای مهربون گل دختر و پسر زرنگ عمو دو سه روز دیگه بیاد...
🤓👦: عمو! پول اینا رو وقتی بابام اومد بگیرین، ما که الان پول یکی داریم کمه،،،
✍: عمو بقالی! خندید و گفت باشه بچه های خوبم، برا عمو دعا کنید...
👦🤓: عمو دعا می کنیم دوست امام زمان بشی... آخه بابام گفتن هروقت کسی رو دوست داریم اینطوری دعا کنیم...
🧕: عزیزای دلم! از عمو تشکر و خداحافظی کنید، بریم...
آقای فرامرزی خیلی لطف کردید، این هم هزینه خرید امروز ما... کسر داره براتون میارم ان شاءالله...
👴: این چه حرفیه خانم علیزاده،،، بردارید بزارید کیف تون،،، ما به آقای علیزاده حالا حالاها بدهکاریم... بعدشم شنیدید که بچه ها فرمودن بزارم از باباشون بگیرم پول و.....
🧕👦🤓: سلامت باشید.... خدانگهدارتون باشه آقای فرامرزی...
✍: مامانی و بچه ها رسیدن خونه،،،،
آجی و داداشی عروسک و آب نبات چوبی رو بوسیدن داخل کمد قایم کردن...
اونا منتظر موندن تا بابایی بیاد و جشن بگیرن...
دوازدهم بهمن رسید،،،، امام خمینی به ایران برگشت... خیابونا و کوچه ها گلبارون شد،،،، همه زندانیا نجات پیدا کردن... آجی و داداشی لباسای خوشگل شونو به مامان نشون دادن... اونا پرسیدن #کدومو_بپوسم
🧕: همون لباسی که بابایی خیلی دوست داره....
✍: با صدای در داداشی دوید سمت حیاط،،،، بابایی بود...
بابا سرشو گذاشت به سجده،،، گفت الحمدلله الحمدلله الحمدلله...
👦🤓: بابایی جونم دلم برات یه عالمه تنگ شده،،،، بابا ببین #کدومو_پوشیدم،،، همونو که دوست داری،،، بابا ببین برا مامان اینو خریدیم....
✍: بله! اون روز به همه مردم ایران خوش گذشت، همه خوشحال شدن و همه جا جشن برگزار شد.... آدمای خوب قول دادن برای روز ظهور امام زمان علیه السلام همیشه کارای خوب بکنن...
--~~🦋💖🦋~~--
🆔@mahde_mahdavi_goolbargh65118
--~~🦋💖🦋~~--
💠 لینک کانال گلبرگ ۶۵۱۱۸
https://eitaa.com/joinchat/1277100051C48e58c3f80
🦅🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🦅