26.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 کلیپی از شرح زیبای لحظه شهادت شهید آوینی در فکه
🔸نگاه کنیم تا بار دیگر قلبمان با جبهه حق و مکتب آوینی همراه شود.
.شروع ویدئو با صحبت حاج پرویز رمضانی دهناری شروع میشود. ایشان سالهای سال صدا بردار روایت فتح بودند و بازوی راست شهید اوینی در سالهای جنگ و پس از ان در تولیدات فرهنگی موسسه فرهنگی روایت فتح.
#شهید_اوینی
#روایت_فتح
#شهید_زنده
#حاج_پرویز_رمضانی_دهناری
#روای_جهاد
#شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1403/11/20
اول هفته تون عالی و شاد
یک سلام صمیمی
يك دنيا ارادت
يك جام شفق
تــقــدیــم
به دوستانی
که بهانه مهـر
و سرآمد ِعشقنـد
وجـودتـان سبـز و
روزتون پراز خیر و برکت
شـروع هـفـتـه تـون عـالـی
حـال دلـتـون خـوب ؛ خـوب
🌷به نام خدا و با یاد شهیدان 🌷
خاطرات مدرسه
امروز چهارشنبه یکی از روزهای ماه مبارک رمضان است قراره برای افطاری در مدرسه باشیم ومن از این بابت خیلی خوشحالم چون ما این هفته ظهری هستیم تا ساعت ۱۲ ظهر دفتر پرورشی ام را درست کردم و دیکته خوندم بعد وسایل نماز جماعت را برداشتم و ناهار عجله ای خوردم و از مامان خداحافظی کردم و به مدرسه رفتم در مدرسه بعد از خواندن نماز جماعت که به علت باران در سالن انجام شده بودبه کلاس رفتیم
زنگ اول دیکته داشتیم خانم بهنودی داشت به ما دیکته می گفت که خانمی محمد پسر خانم بهنودی را به کلاس آورد که پسر کوچولوی شیطون و بازیگوشی بود بعد از اینکه خانم دیکته ها را گفت من و محبوبه ی جعفری و باقیده دیکته ها را صحیح کردیم زنگ دوم جغرافی داشتیم و زنگ سوم انشاء و پرورشی به صورت تک زنگ داشتیم زنگ آخر که انشا داشتیم دوباره خانم بهنودی با پسر کوچکش محمد به کلاس آمدند موضوع انشا گزارش کار دریک محل بود آن روز من و مرادی و ایزدی و خوش چکمه و محبوبه جعفری انشای مان را خواندیم بعد تک زنگ خورد و خانم بهنودی رفت و خانم فاضلی به جاش به کلاس اومد و کمی درباره درس پرورشی صحبت کردند وقتی زنگ آخر به صدا در آمد بچه های اول راهنمایی و دوم راهنمایی تعطیل شدند ولی ما که سوم راهنمایی بودیم مدرسه افطاری دعوت بودیم بنابراین من زود کیف و کتابم جمع کردم و رفتم دم کلاس دختر عمه ام فاطمه ی مختاری و از آنجا با مختاری رفتیم دنبال اعظم رضا علی عرب بعد با هم به سالن مدرسه قدس که در کوچه کناری مدرسه ما بود رفتیم همان جا که هر سال قبل از افطاری ان جا دعا می خواندیم و در واقع نماز خانه ی مدرسه قدس بود و بسیار هم بزرگ بود بعد از دعا توسل که توسط برادری خوانده شد وقت افطار بود
من واعظم و فاطمه سر سفره افطار کنار هم نشسته بودیم سر سفره افطار چیزهای مختلفی گذاشته بودن از جمله زولبیا شله زرد نوشابه چلو کباب خرما شیر کاکائو خیار سبزی خوردن پنیر
بعد از خوردن افطار من و اعظم و فاطی رفتیم جلوی در مدرسه و منتظر والدین خود شدیم بعد از ده دقیقه بابای اعظم اومد و از ما خداحافظی کرد و رفت و چند دقیقه بعد شاگرد اول مان محبوبه جعفری رفت اما من و فاطی و ایزدی مونده بودیم بعد از مدت طولانی خانم سید آزاد اسم من و دختر همسایه مان زهرا پیر هادی را صدا کرد و خانم حیدری هم برای بار دوم اسم مان را خواند و ما هم دنبال آقا جون رفتیم خونه
خانم سید آزاد اسم بچه ها را یکی یکی می خواندو خانم حیدری به او در خواندن اسامی کمک می کرد اما نیکبخت به علت اینکه از مادرش اجازه نگرفته بود افطاری مدرسه نموند و ما هی می گفتیم بدون معصومه نیکبخت به ما خوش نمی گذره و فردای آن روز جریان افطاری مدرسه و ماجراهای آن را برای معصومه که نیامده بود تعریف کردیم
مریم حسنی
https://eitaa.com/golbargsork1354
بچه ها خانم قاسمی پیام دادن که راهکار هایی که برای نگهداری گل نرگس دوستان ارائه دادند را در کانال مطرح کنم خیلی ممنونم از درخواست و تذکر به جای خانم قاسمی عزیز
دختر عمه زهرا جان گفتند که گل نرگسی که تو آب گذاشتی را ببر بزار تو فضای باز و بالکن خونه
معصومه جان هم گفتند که اگر یک حبه قند داخل آب بیندازی گل نرگس ات پژمرده نمیشه
هردو مورد را انجام دادم الحمدلله هنوز پژمرده نشده
مریم حسنی
https://eitaa.com/golbargsork1354