eitaa logo
ما؛ غایب و او؛ منتظر ماست...
134 دنبال‌کننده
48.8هزار عکس
32.7هزار ویدیو
181 فایل
گلچین اخبار و مطالب بسیار مهم روز در زمینه های سیاسی، اجتماعی، مذهبی، طنز و... ارتباط با مدیر: @smmohsen110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹راهکارهای زندگی موفق در جزء هجدهم قرآن کریم 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
joz e 18 - Tarjome [AtreKHODA]_580892952394465634.mp3
6.32M
🌹صوت ترجمه فارسی جزء هجدهم قرآن کریم 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
4_291111465983672655.mp3
14.09M
🌙 رمضان؛ ماه میهمانی خدا ترتیل کامل جزء هجدهم قرآن کریم با قرائت استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
هدایت شده از قم آنلاین
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 حرم رضوی در آستانه‌ی ایام شهادت مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام سیاه پوش و عزادار شد.🏴 http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c قم‌آنلاین، کانون اخبار مهم🔝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از صلوات
عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم آقا نشد که لایق دیدارتان شوم ماه خدا به نیمه رسید و دلم آرزو نمود مهمان کنار سفره افطارتان شوم.. "اللهم عجل لولیک الفرج" 🌺هدیه محضر آقا جان حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف ۱۴ صلوات🌺 "در این شبهای قدر دعا برای فرج فراموش نشود"
هدایت شده از تا انتهای افق
۱ در ایران تو ماشین اسنپ بودم، دوست راننده زنگ زد. با هم صحبت می‌کردند که راننده با تعجب و گله و شکایت گفت: ممد واقعا رفتی رأی دادی؟! نمی‌دونم شاید اون بنده خدا انکار می‌کرد که می‌گفت: فردا شناسنامه‌ات رو باید بیاری ببینم... وای به حالت اگر مهر خورده باشه... بنده خدا در جریان نبود دیگه شناسنامه مهر نمی‌کنند... بعد هم با تأسف گفت: چی بگم البته که مادر و خواهر خودم هم یواشکی رفتند رأی دادند... رفتم خونه همسایه. گفت: مامان بابام خیلی معتقدند. پدرم چاپخانه کار می‌کرده زمان شاه، با توده‌ای‌ها و... بحث‌ها می‌کرده... به ما می‌گه شما نمی‌دونید چی بود ایران... با این سن و سال به سختی با مادرم رفتن رأی دادن... اما تاکید کردن به من که داداشت نفهمه... زنگ زدم به دوستم. گفتم یادت نره رأی بدی. گفت نمی‌دونی اگر خانواده‌ام بفهمن چی کار می‌کنن باهام! باید یه نقشه‌ای بکشم به یه بهونه‌ای بزنم بیرون... رفتیم سفر؛ چندتا از بچه‌ها میخواستن نماز بخونن؛ بخاطر تمسخر دوستای دیگشون منصرف شده بودن از خوندن. برخی هم یواشکی می‌خوندن یا به بهانه‌ای از جمع فاصله می‌گرفتن. رفتم هلند، دوستم می‌گفت: داستانی دارم برای نماز خوندن. روم نمیشه تو شرکتی که کار می‌کنم نماز بخونم. هر روز نیم‌ساعت پیاده میرم یه نمازخونه اهل سنت، نماز میخونم بر می‌گردم. و اما بعد... گفت: ولی یه روز یه دختر مراکشی محجبه در شرکت استخدام شد. بخش مدیریت منابع انسانی. همون روز اول دیدم یه اتاق رو دارن آماده می‌کنند. آخر فهمیدم دختر خیلی جدی و رسمی گفته من هر روز ساعتی زمان عبادتم هست و مکان مشخصی برای نماز خواندن لازم دارم! و شرکت هم سریعا اتاقی را برای او داشت آماده می‌کرد! رفتم در پارکی در هلند. با دوستم روی یک صندلی گپ و گفت داشتیم. دختر پسرهای جوان روی چمن نشسته بودند و بگو بخند. ناگهان چند دختر خانم محجبه را دیدم که آمدند و میان آن جمعیت چیزی پهن کردند و آن‌ها هم به گپ و گفت مشغول شدند. توجه ام بهشان جلب شده بود و گاهی نگاهشان می‌کردم که ناگهان دو تا از دختر خانم‌ها بلند شدند و ایستادند به نماز. شاید یک ایرانی محجبه این اعتماد به نفس را نداشت که در آن فضا و بین آن جمعیت اینگونه عمل کند... تو را چه شده؟! چرا دین، عقاید، باورهایت را باید قایم کنی؟ چرا تو که بر حقی کار حقت را باید پنهانی انجام دهی. او که ناحق می‌گوید تا این حد جسورانه عمل کند و حتی بی‌عقیده بودن خود را تحمیل کند؟ چه کسی باید اعتماد به نفس داشته باشد و سرش را بالا بگیرد؟ دختری که به این نتیجه رسیده که عفاف و وقار و حجب و حیا شأن و شخصیت ساز است و تاج بندگی بر سر دارد یا دختری که همه چیز را به هیچ باخته است؟ به نظرم دیگر بس است. ورق را برگردانیم... چه زیبا گفت نادر ابراهیمی در کتاب مردی در تبعید ابدی از زبان ملاصدرا که: « نمازت را بلند بخوان؛ اعتقاد، جهان را آباد خواهد کرد.» تا امروز در بی‌اعتقادی به دین، وطن، سیاست حق، فرهنگ سالم و ارزش‌های الهی انسانی، هیچ دستاوردی یافت نشده است. هیچ انسانی با حذف اینها از زندگی‌اش انسان‌تر نشده است. هیچ افتخاری در این خصوص به دست نیاورده است. عجیب است این حجم اعتماد به نفس... و غریب است این حجم خودکم بینی از کسی که در مسیر حق است و حق می‌گوید و حق عمل می‌کند. سرت را بالا بگیر و با عزت نفس به آنچه بر حق است عمل نما... خواهی دید که بسیاری به تو خواهند پیوست... ✍️ثبت مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 در هلند، فرانسه و ایران @ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
۲ من اعتماد به نفس خوبی داشتم تا وقتی ایران بودم. دین داشتم. اعتقاد به راهی که در آن هستم و افق ظهور داشتم. دغدغه فعالیت‌های فرهنگی مهارتی برای ارتقا جامعه داشتم و از هیچ کوششی دریغ نمی‌کردم. اما وقتی تجربه خارج از کشور به تجاربم اضافه شد اعتماد به نفسم چندین برابر شد. وقتی حقیقت غرب را دیدم. وقتی فهمیدم بسیاری از این بندگان خدا که غرب می‌روند و به‌به چه‌چه می‌کنند، چقدر حفظ ظاهر می‌کنند. وقتی دیدم خود غربی‌ها در چه ابتلائات و فسادهای متنوعی غوطه ور هستند و اینها هم از جهل و بی‌خبری ما سوء استفاده می‌کنند و ویترین خود را حفظ کرده‌اند، احساس قوت درونی و ایمان قلبی‌ام به این که آینده از آن مومنین جهان است، بسیار بیشتر شد. وقتی با مسلمانان جهان از نزدیک آشنا شدم و با شیعیان حضرت که چه جدی و بانشاط در مسیر تبلیغ حق تلاش می‌کنند ولی دیدم بسیاری از مردم ایران یا غیر آن در دنیا که با دین و خدا و معنویت و وطن قهر کرده‌اند، چه روزگاری را جسمی و روحی در غربت تجربه می‌کنند، یقین پیدا کردم که جهان به سمت سرنوشت محتوم خود که ارث رسیدن جهان به بندگان حقیقی خدا و صالحین است در حرکت است. وقتی در سفرهای متعدد به ایران می‌آمدم و می‌دیدم مومنین و معتقدین به امام عصر، چه جدی و محکم در برابر جنگ‌های چندجانبه در حال تلاش هستند و هر روز دستاوردی از کنار دستاورد قبلی به ثمر می‌نشانند، به اطمینان قلبی رسیدم که هرچند مقابله حق و باطل هر روز شفاف‌تر و علنی‌تر و پیچیده‌تر می‌شود. اما پر واضح هر روز حق در حال قدرتمندتر شدن و باطل در حال تضعیف و فروپاشی از درون است. دلایل و مثال‌ها بیشمار است که در پست بعدی به برخی از آن‌ها که با چشم خود شاهد بودم، اشاره می‌کنم. ✍️ثبت مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 در هلند، فرانسه و ایران @ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
رفتیم یک پاساژ خیلی بزرگ در . اول که از تعداد زیاد محجبه ها خیلی تعجب کردم. دوم از زیادی ؛ رستوران‌های زیادی گواهی حلال بودن گوشت خود را به ورودی زده بودند. سوم هم تجربه جالب دوستمون: وقت نماز شد. گفت: بیایید از اطلاعات بپرسیم جایی برای نماز خواندن دارد؟ البته خیلی امید نداشت. اما یک دفعه با خوشحالی آمد و گفت: طرف خیلی عادی گفته بله داریم. نشانی داد و رفتیم دیدیم اتاقکی برای نماز هست و یک سجاده هم پهن. بعد گفت: چند ماه پیش همینجا آمدم و همین سوال را از اطلاعات پرسیدم و گفتند نه چنین جایی نداریم. احتمالا انقدر مردم پرسش و درخواست کردند، که به نتیجه رسیدند که تعبیه کنند. اینگونه اقدام و پیگیری و درخواست پاسخ می‌دهد. حتی در اروپا. ✍️ثبت مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 در هلند، فرانسه و ایران @ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
ابراز وجود، برای ... اول دبیرستان بودم که درگیر مفهوم بحران فلسطین شدم. فیلم‌های جانسوز را در تلویزیون می‌دیدم و بهم می‌ریختم. از فکر به خودم و حواشی سطح پایین ناراحتی‌های خودم دور شده بودم و به رنج عظیم هم سن و سال‌های خودم در آنجا فکر می‌کردم. طاقت نیاوردم و گفتم باید کاری کنیم! بُردی در مدرسه داشتم که داستانش مفصل است. از مدیر خواسته بودم جایی باشد که من کار فرهنگی کنم. مطلب می‌نوشتم و روی آن نصب می‌کردم. امکاناتم برگه آچهار و ماژیک و عکس‌های برش داده شده از روزنامه‌ها بود... دوست همکلاسی‌ام به من پیوست. گفت باید کار بزرگتری کنیم. گفتم ما چه توانی داریم! گفت توان ما بیش از این است. پیشنهاد داد نمایشگاه عکس در مدرسه راه بیندازیم و یک صندوق درست کنیم و پول جمع کنیم. گفت که با افراد معتبر که این پول را به فلسطین برسانند آشنایی دارد. گفتم: کسی پول نمی‌دهد! بچه‌های دبیرستانی که پول ندارند! گفت: ما مامور به تکلیفیم، نه نتیجه! متاثر شدم و شروع کردیم. رفتیم کاغذ رنگی خریدیم. سبز. قرمز. سیاه... امکاناتمان همین بود. هر دو کمی خط خوبی داشتیم. شروع کردیم نصب تصاویر و نوشتن متن‌هایی از حقایق فلسطین. طناب کشی کردیم و عکس‌ها را با گیره از آن آویزان کردیم. یک سرود حماسی فلسطینی هم گذاشتیم که زنگ‌های تفریح پخش می‌کردیم. ما را مملو از هیجان و حماسه می‌کرد. همه خودجوش... روی تصاویر می نوشتیم: بیایید ما هم سهمی در نجات مظلومان و محرومان تاریخ ایفا کرده باشیم... صندوق را کلاس به کلاس می‌بردیم و پول جمع می‌کردیم. برای ایجاد رقابت با اعتماد به نفس گفتیم هرکلاسی بیشترین مبلغ را بپردازد اردو می‌بریم... (که بعد از طرف مدرسه توبیخ شدیم که چرا از خودمان وعده دادیم؛ البته بعدا مدرسه همراهی کرد و به وعده ما عمل کرد) دوستم اعتماد به نفس بیشتری داشت. صندوق را در دفتر دبیران هم برد و با یک سخنرانی حماسی و تاثر برانگیز کوتاه از معلم و مدیر هم پول جمع آوری کرد... صندوق شفاف بود و داخلش پیدا. خیلی ذوق می‌کردیم وقتی پول روی پول قرار می‌گرفت. پایان هفته پول‌های جمع‌آوری شده را محاسبه کردیم. باورم نمی‌شد از بچه‌های مدرسه ما این مبلغ با یک حرکت کوچک ما جمع شود! پول را به حساب مورد نظر واریز کردیم و این بار امانت را زمین گذاشتیم. هرگز نمی‌توانم از حال تلخ و شیرین آن روزهایم بگویم. تلخی دیدن کودکان و زنان بی‌دفاع و شیرینی اینکه ما هم به نوبه خود کاری کردیم و بی‌تفاوت و بی‌درد نبودیم. این روزها هم در تاریخ ثبت خواهد شد... شنیدم بانوانی در ایران طلاهای خود را برای کمک به مردم مظلوم و مقتدر غزه وسط گذاشته‌اند... دستمریزاد... حالا باز همین دوست قدیمی، شماره حسابی معتبر معرفی کرده است برای کسانی که می‌خواهند نقدی به یاری این مردم غریب بشتابند. این کمک‌ها اثر دارد در پیشگاه خداوند. در یاری و رحمتش برای نجات این مظلومان وقتی همه جهان متفق القول و اقدام شوند که هرکس هرجور دستش می‌رسد به یاری بشتابد... 💫بنيادخيريه ام اليتامىٰ الخديجة الكبرىٰ سلام الله عليها ——————————————- بانک پاسارگاد شماره کارت : 5022291329674046 شماره حساب : 2308100179177931 شماره شباء : IR710570023081017917793101 —————————————— بانک ملت شماره کارت: 6104338926896834 شماره حساب : 8899889953 شماره شبا: IR210120020000008899889953 ✍️ثبت مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 در هلند، فرانسه و ایران @ninfrance
هدایت شده از بالاکوچه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستورالعمل مرحوم آیت الله فاطمی نیا برای شب های قدر لطفا در انتشار این کلیپ کوتاهی نکنید @balakooche
هدایت شده از کانال خبری رجانیوز
📸 کنایه یک فعال رسانه‌ای به آذری جهرمی/ آن پاراف تاریخی رهبری ذیل اقدامات‌تان و واکنش شرمسارانه خود را فراموش کردید؟ ✅ @Rajanews_com