eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
435 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
تو هم شبیه خودم، در دلت تَرَک داری وچون شبیه منی، ارزشِ محک داری! شنیده‌ام که درختان کوچه می‌گویند که با بهار و خزان، حس مشترک داری نیاز نیست که چیزی به صورتت بزنی! به لطف حضرتِ حق، تا ابد بزک داری به عشق چشم تو آرام و رام می‌خوابم دو چشم قهوه‌ای تلخ و با نمک داری همیشه گلّه به دنبال توست، شک دارم! درون حنجره‌ی خویش نی‌لبک داری؟ تمام مسئله حل است، پس چرا دیگر به من، به سبزیِ چشمم، به عشق شک داری؟ @golchine_sher
شرمنده ایم! عاشق و دلداده نیستیم باید قبول کرد که آماده نیستیم گیرم قسم به اسم شما کم نمی خوریم! خلوت نشین گوشه ی سجاده نیستیم گیرم پیاده راه بیفتیم سمتتان در طول سال، مرد همین جاده نیستیم! دربند شهوت سگ نفسیم و سالهاست قادر به پاره کردن قلاده نیستیم افتادگی نشان «بلوغ» و «نجابت» است طفلیم و نانجیب! که افتاده نیستیم   دل هایمان سیاه ترند از لباسمان! حاضر به مست کردن بی باده نیستیم شیطان اگر که سجده به انسان نکرد و رفت فهمیده بود مثل خودش ساده نیستیم! عمری ست زیر بیرق تان سینه می زنیم اما دریغ و درد که آزاده نیستیم   @golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم! اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم! همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم! بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم! قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار! کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم! گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را چنـــان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم! @golchine_sher
افتاده راه طالعِ تارم به «هیچ کس»! دیدی وفـــا نکرد بهارَم به هیچ کس؟ تــو رفته ای، دلیل ندارد بیــــان شود جای دقیق ِ سنگ مزارم به هیچ کس دیگر مسیر ِطی شده فرقی نمی کند وقتی رسیده ریل قطارم به هیـچ کس! با این کـــه خاطر تـــو برایـم عزیز بود افسوس! اعتماد ندارم به هیچ کس فهمیده ام که غیر خدا عاشقی خطاست یعنـــی مبـــاد دل بسپارم بــه هیـــچ کس با بی وفایی ات بـه نتیجه رسیده ام: دیگر محلّ سگ نگذارم به هیچ کس! این شــعر، آخـرین غــزلِ من برای توست تقدیم شد به دار و ندارم، به «هیچ کس» @golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم! اگــرچــه زهــر می ریزیــم تــــوی استکانِ هم! همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم هــوای شــام آخــــر دارم و بدجـور دلتنگم که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم! بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح فقط پاپــوش می دوزیم بر پای زیانِ هم! قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را چــه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم چـه قانــونِ عجیبـــی دارد این جنگِ اساطیری که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار! کــه گاهـی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم سگِ ولگرد هـــم گاهــی -بلانسبت- شَرَف دارد به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم! گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را چنـــان ارواح، در حالِ عبوریم از میانِ هم! @golchine_sher
نشستیم و قسم خوردیم رو در رو به جانِ هم! اگرچه زهر می ریزیم توی استکانِ هم! همه با یک زبانِ مشترک از درد می نالیم ولی فرسنگ ها دوریم از لحن و زبانِ هم هوای شام آخر دارم و بدجور دلتنگم که گَردِ درد می پاشند مردُم روی نانِ هم! بلاتکلیف، پای تخته، فکر زنگِ بی تفریح فقط پاپوش می دوزیم بر پای زیانِ هم! قلم موهای خیس از خون به جای رنگِ روغن را چه آسان می کشیم این روزها بر آسمانِ هم چه قانونِ عجیبی دارد این جنگِ اساطیری که شاد از مرگِ سهرابیم بینِ هفت خوانِ هم برادر خوانده ایم و دستِ هم را خوانده ایم انگار! که گاهی می دهیم از دور، دندانی نشانِ هم سگِ ولگرد هم گاهی -بلانسبت- شَرَف دارد به ما که چشم می دوزیم سوی استخوان هم! گرفته شهر رنگِ گورهای دسته جمعی را چنان ارواح، در حالِ عبوریم از میانِ هم @golchine_sher
می شود سخت ترین مساله آسان باشد پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد! می شود حال بدِ ثانیه ها خوب شود شهر هم غرقِ هم‌اغوشی باران باشد گیرم این عشق - که آتش زده بر زندگی ات بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد! گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود! گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد تا دراین شعر پر از حادثه مهمان باشد فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند روز برگشتنِ او اولِ آبان باشد! بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من مثل ریگی‌ست که در کفش تو پنهان باشد! @golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روان مرا! بریده غصه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا! سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا! به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه- خدا گرفت به دست تو امتحان مرا! نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا! چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا @golchine_sher
چقدر ساده به هم ریختی روانِ مرا! بریده غصه ی دل کندنت امانِ مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستانِ مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرتِ دستانِ تو، جهانِ مرا! سریع پیر شدم! آنچنان که آینه نیز شکسته در دل خود صورتِ جوانِ مرا! به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دستِ تو امتحان مرا! نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جانِ مرا! چه روزگار غریبیست، بعد رفتنِ تو بغل گرفته غمی کهنه آسمانِ مرا تو را به حرمتِ عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ تر از این نکن دهانِ مرا تو نیم دیگر من نیستی؛ تمامِ منی تمام کن غم و اندوهِ سالیانِ مرا... @golchine_sher
دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارند دیــوانه ها از حالِ هم اما خبــر دارند آئیــنه بانو تجــربه این را نشان داده وقتی دعاها واقعـــی باشند اثــر دارند تنها تو که باشی کنارِ من دلم قرص است اصلا تمام قرص ها جز تو ضــرر دارند آرامشِ آغــوشِ تو از چشم من انداخت امنیتی که بیمـــه های معتبــر دارند مردی به اینکه عشق ده زن بوده باشی نیست مردانِ قدرتمند تنهـــا یک نفر دارند بهـــتر فرشته نیستم انسانِ بی بالم چــون ساده ترکت مــی کنند آنان که پـَـر دارند می خواهمت دیوانه جان می خواهمت، ای کاش نادوستــانم از ســرِ تو دست بــر دارند...   @golchine_sher
به جای این که در شب­های من خورشید بگذارید فقط مرزی میانِ باور و تردید بگذارید همیشه باد در سر دارم و همزاد مجنونم به جای باد در «فرهنگِ عاشق» بید بگذارید همین که عشق من شد سکّه ی یک پولِ این مردم مرا بر سفره های هفت سینِ عید بگذارید خیالی نیست، دیگر دردهایم را نمی گویم به روی دردهای کهنه ام تشدید بگذارید ببخشیدم! برای این که بخشش از بزرگان است خطاهای مرا پای خطای دید بگذارید گرفته ناامیدی کلّ دنیای مرا، ای کاش شما آن را به نام کوچکم «امّید» بگذارید @golchine_sher
خان که نه! خانه شدم تا تو ستونم باشی بید بودم که خودت رمزِ جنونم باشی خواستم رو به عقب برگردد زندگی ام تا خودت کودک احساسِ درونم باشی چارده مُهره ی شطرنج همه مات شدند! چون دلم خواست «تو» سردارِ قشونم باشی! در به در کرد دلم را دو دره بازیِ تو! «در» شدم تا که تو در نقشِ «کلون»م باشی حیف شد؛ پنبه ی احساسِ مرا نیز زدی! تا خودت باعث نحسیِ شگونم باشی تشنه ام، تشنه شبیه تو که عادت کردی همه ی عمر فقط تشنه به خونم باشی! می روم تا که خودم را بکُشم از دستت بلکه یک عمر بدهکار دُیونم باشی ... ! @golchine_sher